واضح آرشیو وب فارسی:واحد مرکزي خبر: انتخاب هيلاري كلينتون، اميد تغيير در تاكتيك ها
1- يك ربعي به ساعت 10 صبح مانده بود. هنوز نمي خواستم باور كنم. به دخترم الين گفتم؛ «نظرش را تغيير داده. خيلي دير شده، حتماً در نيمه هاي ديشب كسي رايش را زده.» حتي ديگر نمي گذارند كه در سازمان ملل هم بمانم. ساعت 47/9 بود كه تلفن زنگ زد. الين تلفن را برداشت، به صداي پشت خط گوش داد و در ادامه سكوتش گوشي تلفن را به دستم داد؛ «از شما مي خواهم وزير خارجه من شويد.» اين اولين كلماتش بود. بالاخره باورم شد. صدايم يواش يواش در مي آمد؛ «با افتخار و خشنودي مي پذيرم و تمام انرژي ام را صرف خواهم كرد.» رئيس جمهور به گرمي به من تبريك گفت و مي خواست خداحافظي كند كه وسط صحبت اش پريدم؛ «بازهم متشكرم آقاي رئيس جمهور دوست داشتم پدر و مادرم هم زنده بودند. هيچ گاه شما را تنها نخواهم گذاشت.» الين را در آغوش گرفتم. چند دقيقه يي آرام گرفتم و سعي كردم اين واقعيت را درك كنم كه دگرگوني زندگي ام واقعاً رخ داده است. اين اولين جملاتي است كه مادلين آلبرايت وزير خارجه دولت دوم كلينتون، از مكالمه خود با رئيس جمهور ايالات متحده در روز پنجم دسامبر 1996 در خاطرات خود از آن روزها نقل كرده است.
هم اكنون با آغاز دسامبر، با كمي كندوكاو و احتمالاً اندكي هم صبر شايد بتوان روايتي مشابه درباره گفت وگو ميان رئيس جمهور جديد و جدي ترين كانديداي وزارت خارجه ايالات متحده در كابينه اوباما يافت. اين بار تلفن در خانه كلينتون ها زنگ مي زند اما معلوم نيست هيلاري بعد از پايان گفت وگو آنقدر ذوق كرده باشد كه دخترش چلسي را در آغوش بگيرد و فكر كند دوره «تغيير» در زندگي اش آغاز شده است. هر چند حس وزير خارجه شدن براي مادلين آلبرايت نماينده سابق امريكا در سازمان ملل آنقدر جذاب بود كه در كتابش نيز نخواست،يا نتوانست، آن را پنهان دارد اما شايد جذابيتي مشابه براي كسي كه سابقاً بانوي اول امريكا بوده است برنيانگيزد، حتي اگر انتقال از ساختمان سنا به وزارت خارجه براي هر سناتوري آرزوي ارتقايي دست نيافتني باشد. اما اين روايت هاي تغييرگونه صفحات روزنامه ها را خواندني تر مي كند، تيراژ آنها را افزايش مي دهد، خبرنگار و سردبيري كه براي اولين بار آن را روايت كرده اند مشهور مي كند و نشان مي دهد ديدن قدرت از پشت كاخ شيشه يي سياست چقدر براي مردم مهم است و چه اشتياقي براي دنبال كردن آن بروز مي كند چه آنگاه است كه همه ما مي توانيم خود را در جاي آن سياستمدار بنشانيم و از «برهم زدن چرخ» در صورت رخ دادن «غير مراد» سخن بگوييم.
2- وزير خارجه رئيس دستگاه ديپلماسي است، دستگاهي با ساختاري پيچيده كه موتور محركه اش نظام فكري پوياي ديپلمات هايي است كه در ساختار نظام جهاني براي دولت ملي تصميم سازي مي كنند، با اين همه در دولت هاي توسعه يافته با وجود نظام گسترده ديوانسالاري دو كار ويژه «تدوين» و «اجراي» سياست خارجي را نمي توان به آساني از هم جدا كرد. سياست خارجي ايالات متحده سياست خارجي چندجانبه مركب از اهرم هاي متعدد نظامي، اقتصادي، علمي و... است و به دليل آنچه «گستره وسيع عمليات ديپلماتيك ايالات متحده» خوانده مي شود، نمي تواند متكي به فرد اداره شود حتي اگر آن فرد وزير خارجه باشد، بنا براين است كه فرآيندي مديريتي در ساختار تصميم سازي دستگاه ديپلماسي امريكا شكل گرفته و تحت عنوان «مرور سياست» معروف شده است. مرور سياست فرآيندي مداوم، چندجانبه و متكي به پايگاه هاي اطلاعاتي است كه به طور دائمي به روز شده و پس از ورود هرگونه تصميم جديد به مثابه يك شرط اوليه چيدمان نظام جهاني را با فرض ورود آن تصميم شبيه سازي كرده و با تدوين گزارشي از نتايج احتمالي بروز تصميم بر متغيرهاي تاثيرگذار، مبناي ساختاري تصميم گيري سياستگذاران در نظام ديپلماسي امريكايي قرار مي گيرد. اين در حالي است كه انجام اين گونه فرآيندها صرفاً محدود به ساختار تشكيلاتي درون دولت ايالات متحده نبوده و مراكزي مانند «مركز مطالعات پيچيدگي اجتماعي» به سرپرستي محققان صاحب نامي نظير پروفسور «كلود رًويلا» در كنار دولت، ساختار تصميم سازي هاي ملي را شكل مي دهند. اين فرآيندها كه با كمك نرم افزارهاي پيشرفته و عمدتاً متكي بر منطق پيچيدگي برنامه ريزي شده اند و توسط كامپيوترهاي پيشرفته غول پيكر بارگذاري مي شوند، فناوري هايي هستند كه امريكا دسترسي به آنها براي ساير كشورها، به ويژه كشورهايي كه در شرايط تخاصم با ايالات متحده قرار دارند، را كاملاً محدود كرده است. نكته قابل توجه در اينجاست كه سياست «عملگرايانه» ايالات متحده در فضايي مبتني بر «عدم قطعيت» شكل گرفته و به اجرا درمي آيد. آنها هنوز اين جمله اينشتين را از ياد نبرده اند كه «احكام علمي وقتي به واقعيت مربوط اند قطعي نيستند و وقتي قطعي اند به واقعيت مربوط نيستند.»
3- صورت بندي امروز نظام بين الملل نشان مي دهد كه دستگاه سياست خارجي امريكا در دوره اوباما با مسائلي بازمانده از دولت بوش همچنان دست و پنجه نرم خواهد كرد و اتخاذ اهدافي كاملاً مغاير با آنچه دستگاه ديپلماسي با هدايت دكتر رايس انجام مي داد ممكن به نظر نمي رسد؛ در امريكاي جنوبي آنچه ايالات متحده در هاوانا انتظار دارد از سوي خاندان كاسترو برآوردني نيست و نشاني نيز از تغيير اهداف امريكا براي براندازي نظام سياسي كوبا ديده نمي شود، دارفور سودان در آفريقا زير بار فشار ائتلاف بين المللي به رهبري امريكا ناچار به تغيير رژيم سياسي شده و هژموني امريكايي ناچار به حفظ وضع موجود حداقل به بهانه تامين امنيت است، در اروپاي شرقي هرچند زمزمه هاي عدم به كارگيري سپر دفاع ضدموشكي به گوش مي رسد اما مبناي اين تعديل سياست- اگر نخواهيم بگوييم تغيير- توسط دولت جمهوريخواه بوش رخ داد و اوباما آن را ادامه مي دهد، در خاورميانه انتظار اقداماتي كه دولت دموكرات ايالات متحده بعد از روي كار آمدن اوباما در بهبود شرايط اسفبار نوار غزه به انجام مي رساند مي تواند تعيين كننده باشد هرچند لابي اسرائيل در امريكا همچنان نهادي تعيين كننده در سياست خارجي ايالات متحده است، در عراق توافقنامه امنيتي به امضا رسيده و چارچوب اقدامات دستگاه سياست خارجي و امنيتي ايالات متحده حداقل تا سه سال بعد از روي كار آمدن اوباما روشن است و پرونده دستيابي ايران به انرژي هسته يي نيز كه با تلاش هاي بسيار دستگاه ديپلماسي ايالات متحده از وين به نيويورك منتقل شده و امريكا از آن به عنوان دستاورد مثبت اقدامات دستگاه سياست خارجي خود ياد مي كند زمين بازي آينده اوباما را تا حد قابل ملاحظه يي روشن كرده است، شوراي امنيت آوردگاه ايران و امريكا تا اطلاع ثانوي است. از اين روست كه اگر اميد به تغييري نيز در دولت اوباما وجود دارد، تغيير در تاكتيك هاست و نه استراتژي ها تا چه رسد به اهداف و لذا واژه تغيير را در تصميمات دستگاه سياست خارجي بايد با تامل بيشتر به كار برد حتي اگر كاندوليزا رايس نئوكان دفتر خود در كاخ سفيد و وزارت خارجه را به هيلاري كلينتون دموكرات بسپارد.
4- از اين توضيحات فني كه بگذريم به ضرورت وجود تفاوت در نگاه مردم و رهبران مي رسيم. براي توده مردم آنچه جذابيت دارد وجه شخصيتي سياستمداران است، درست مانند آنچه دوست دارند درباره زواياي پنهان و پيداي زندگي هنرپيشگان يا خوانندگان بدانند و در مقابل براي رهبران توجه صرف به آنچه صورت بندي هاي روانشناختي شخصيت هاي رقيب خوانده مي شود (درست مانند آنچه در سياست براي مردم عادي جذابيت دارد) هر چند شايد بتواند سويه هايي كنجكاوي هاي شخصي شان را اغنا كند اما تصميم هاي آنان را بدون در نظر گرفتن ساختارها بسيار تقليل گرا خواهد كرد. در اينجا است كه يك دوگانه شناختي شكل مي گيرد؛ يك نگاه مبتني بر توجه افراطي به شخصيت سياستمداران رقيب كه هر چقدر براي توده مردم جذاب باشد براي رهبران خطرناك است و نگاهي ديگر مبتني بر توجه به ساختارها كه به دليل پيچيدگي ها و نياز مفرط آن به اطلاعات و در نتيجه غير قابل تقليل بودن آن، براي مردم «ملال آور» و براي تصميم گيران عرصه سياست سخت و ناهموار ولي «ضروري» است. «بي پدر و مادر ديدن سياست» نزد اكثريت مردم نتيجه عدم تطابق ميان پيش بيني هاي كارگزار محور آنان با نتايج سازه محور در عرصه هاي گوناگون سياست به ويژه سياست خارجي است كه سياستمداران آگاه از آن اجتناب مي ورزند. از اين رو است كه به نظر مي رسد روابط تهران -واشنگتن، چه در سويه روشن و چه تاريك آن، لازم است ذيل تئوري سازه انگاري در روابط بين الملل صورت بندي شود، تئوري پيش بيني حركت كارگزاران ديپلمات در دل ساختارهاي ديپلماسي. شايد ديگر وقت آن رسيده است كه سياست هاي خود را ديگر بر پايه هاي سست رفت و آمدهاي سياستمداران امريكايي قرار ندهيم، تا قبل از آمدن آنها به انتظار بنشينيم و پس از آمدن شان شتاب كنيم و از ياد نبريم سياست خارجي شرايط تصميم سازي سياستمداران را تعيين مي كند پس بياييد براي يك بار هم كه شده براي راحتي خود، سياست را نه به سياستمداران تقليل دهيم نه به ساختارهاي سياسي. سياست حاصل كنش متقابل ساختارهاي سياسي و كارگزاران سياسي است. ظاهراً بعد از اوباما نوبت كلينتون است. اين بار مراقب باشيم تا در آمدنش آنقدر هلهله نكنيم كه براي رفتنش روزشمار راه بيندازيم.
دوشنبه 11 آذر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: واحد مرکزي خبر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 58]