تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 14 دی 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):هر کس دو رکعت نماز بخواند و بداند چه می گوید، از نماز فارغ می شود، درحالی که میا...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای اداری

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

تور بالی نوروز 1404

سوالات لو رفته آیین نامه اصلی

کلینیک دندانپزشکی سعادت آباد

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1849651879




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

حذف رقیب عشق با شمشیر در ملاقات صوری


واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: پسر موتورسوار آنچه را که می دید باور نمی کرد. 3 مرد با شمشیر و قمه به جان پسر جوانی افتاده و او را به شدت مجروح کرده و قصد داشتند او را به زور سوار خودرو کنند. با دیدن این صحنه خواست با تلفن همراهش با مرکز فوریت های پلیسی 110 تماس بگیرد که یادش افتاد آن روز تلفن همراهش را در خانه جا گذاشته است.




فرشاد چند دقیقه زودتر به محل قرار رسید. آماده بود تا دختر موردعلاقه اش را ببیند. چند روز پیش به خواستگاری او رفته بود و پیش خودش فکر می کرد تا مدتی دیگر با نازنین ازدواج می کند و باهم زندگی خوبی را در پیش می گیرند غافل از اینکه نازنین نه تنها به او علاقه ای ندارد، بلکه برایش نقشه شومی هم طرح کرده. در آن موقع روز، میدان قزوین خیلی خلوت بود و او در گوشه ای از یکی از خیابان ها به انتظار ایستاده بود. فرشاد در فکر و خیالات خود غرق بود که ناگهان یک خودروی پراید در مقابلش نگه داشت و سرنشینان آن با قمه و شمشیر به جانش افتادند.

مرد جوان با التماس از مردان غریبه می خواست که از کتک زدن او دست بردارند. نمی دانست چه گناهی مرتکب شده که مردان ناشناس او را به باد کتک گرفته اند. زیر مشت و لگد و ضربات شمشیر آنها بود که چشمش به دختر موردعلاقه اش افتاد. نازنین به همراه مرد جوانی در چند متری او ایستاده و صحنه کتک خوردن او را تماشا می کرد. مرد جوان با دیدن این صحنه همه ماجرا را فهمید. او پیش از این از بچه های محل شنیده بود که نازنین به فرد دیگری علاقه دارد اما هیچ وقت تصور نمی کرد آنها برای حذف او دست به چنین کاری بزنند.

پسر موتورسوار آنچه را که می دید باور نمی کرد. 3 مرد با شمشیر و قمه به جان پسر جوانی افتاده و او را به شدت مجروح کرده و قصد داشتند او را به زور سوار خودرو کنند. با دیدن این صحنه خواست با تلفن همراهش با مرکز فوریت های پلیسی 110 تماس بگیرد که یادش افتاد آن روز تلفن همراهش را در خانه جا گذاشته است. با این حال باز هم ناامید نشد و سوار بر موتورسیکلتش به سمت کلانتری ای که در نزدیکی میدان قزوین بود به راه افتاد. او هنوز چندمتری نرفته بود که خودروی گشت پلیس را دید و با اشاره دست از ماموران خواست توقف کنند. سریع از موتور پیاده شد و به سمت ماموری که داخل ماشین نشسته بود رفت. با آنکه نفس نفس می زد و رنگ به چهره نداشت اما باید پیش از اینکه دیر می شد تمام ماجرایی را که دیده بود برای مامور کلانتری تعریف می کرد. به همین دلیل نفس عمیقی کشید و شروع کرد به تعریف کردن آنچه دیده بود.

او گفت: «20 دقیقه قبل وقتی داشتم از میدان رد می شدم شاهد صحنه وحشتناکی بودم. سه مرد جوان با قمه و شمشیر از خودروی پراید 132 سفیدرنگی پیاده شدند و به پسری که در گوشه میدان در کنار موتورش ایستاده بود حمله کردند. می خواستم بروم کمک، اما تعداد آنها خیلی زیاد بود و من دست تنها بودم. راستش را بخواهید خیلی ترسیده بودم. فقط در گوشه ای پنهان شدم و شماره پلاک ماشین را برداشتم.»

مرد جوان درحالی که شماره ای را که کف دستش نوشته بود به ماموران جوان نشان می داد ادامه داد: «آنها بعد از اینکه حسابی پسر جوان را کتک زدند او را به زور سوار ماشین خود کردند. وقتی آنها رفتند، یک دختر و پسر جوان را دیدم که در نزدیکی محل درگیری ایستاده بودند و به نظر می رسید که مردان شمشیر به دست را می شناسند. آنها هم بعد از رفتن مردان شمشیر به دست، یک تاکسی گرفتند و از محل دور شدند.»

بعد از حرف های مرد جوان، مامور کلانتری ماجرا را به مرکز پلیس مخابره کرد و به این ترتیب طرح مهار برای دستگیری آدم ربایان خشن شروع شد. تیم های گشتی پلیس به سرعت وارد عمل شدند و بعد از اعزام به محدوده ای که حادثه در آنجا اتفاق افتاده بود به گشت زنی پرداختند. آنها که مشخصات پراید آدم ربایان را در اختیار داشتند یک ساعت بعد، این خودرو را در یکی از خیابان ها شناسایی کردند. ماموران که حدس می زدند با مجرمانی خشن رو به رو هستند، تصمیم گرفتند خودروی پراید را طوری متوقف کنند که راننده فرصتی برای فرار نداشته باشد.

ماموری که پشت فرمان نشسته بود پایش را روی گاز گذاشت و در یک چشم بر هم زدن از پراید سبقت گرفت و بعد از پیچیدن جلوی ماشین پراید، پایش را روی تمرز گذاشت. راننده پراید وحشت زده پایش را روی ترمز گذاشت و صدای کشیده شدن چرخ ها روی آسفالت خایابان، توجه رهگذران را به خود جلب کرد. هنوز سرنشینان پراید به خودشان نیامده بودند که ماموران آنها را محاصره کردند و به این ترتیب 3 مرد جوان چاره ای جز تسلیم نداشتند.

آنها از خودرویشان پیاده شده و دست هایشان را بالا گرفتند. ماموری دستبند به دست به سراغ آنها رفت. متهمان دست هایشان را روی کاپوت پراید گذاشتند و مامور جوان پس از بازرسی دقیق، به دست هایشان دستبند زد و آنها را سوار خودروی پلیس کرد. یکی از ماموران ینز به جست و جوی داخل ماشین پرداخت و جوان مجروح را که زیر صندلی های عقب ماشین افتاده بود، پیدا کرد. پسر جوان از ناحیه سر و صورت و سینه دچار جراحت شده و لباس هایش غرق خون بود اما نفس می کشید و هنوز زنده بود. جوان مجروح با تماس ماموران گشت اداره آگاهی، بعد از چند دقیقه با آمبولانس اورژانس به یکی از بیمارستان ها انتقال یافت. سه مرد دستگیر شده هم برای انجام تحقیقات و کشف راز آدم ربایی خونین به اداره یازدهم پلیس آگاهی پایتخت انتقال داده شدند و تحت بازجویی قرار گرفتند. آنها در اعترافات خود گفتند که مرد جوان را نمی شناختند اما از سوی فردی به اسم کیوان برای کتک زدن و ربودن او اجیر شده بودند، فردی که به خاطر ازدواج با دختر موردعلاقه اش، دستور این آدم ربایی خونین را صادر کرده بود.

رقیب عشقی

کیوان چهره پشت پرده این آدم ربایی بود. ماجرایی که با کمک ماموران گشت پلیس آگاهی تهران و دستگیری متهمان آن وارد مرحله ای تازه شده بود. وقتی پلیس متوجه شد که متهم اصلی پرونده فراری است، تحقیقات برای دستگیری او شروع شد و ماموران با اطلاعاتی که از متهمان دستگیر شده به دست آورده بودند، توانستند محل زندگی وی را شناسایی کنند. آنها راهی این محل شدند و آنجا را زیرنظر گرفتند. به این ترتیب کیوان چند روز بعد از دستگیری همدستانش در مخفیگاهش دستگیر شد و به اداره آگاهی انتقال یافت. او که چاره ای جز بیان حقیقت نداشت در اولین جلسه بازجویی از نقشه شوم خود برای ربودن فرشاد پرده برداشت و گفت: «مدتی بود که با دختری به اسم نازنین آشنا شده بودم. او دختر خوبی بود و به وی علاقه مند شدم و تصمیم گرفتم هر طوری شده با او ازدواج کنم. درحالی که فکر ازدواج با نازنین یک لحظه هم از ذهنم خارج نمی شد، چند روز قبل او با من تماس گرفت و گفت که یکی از بچه های محل به خواستگاری اش رفته است. موضوع را که شنیدم خیلی ناراحت شدم. همه اهل محل می دانستند که من عاشق نازنین هستم و می خواهم با او ازدواج کنم و درست نبود کسی به خواستگاری او برود. برای همین تصمیم گرفتم از فردی که به خواستگاری دختر موردعلاقه من رفته، انتقام بگیرم. با نازنین تماس گرفتم و قرار شد او با فرشاد تماس بگیرد و به بهانه ملاقات، وی را به میدان قزوین بکشاند. من به نازنین گفته بودم که فقط قصد دارم با فرشاد حرف بزنم و او از نقشه ای که در سر داشتم، خبر نداشت.»

متهم ادامه داد: «قرار ما ساعت 2 بعدازظهر 8 آبان بود. قبل از رفتن با سه نفر از دوستانم تماس گرفتم و از آنها خواستم تا با من به محل قرار بیایند و نقشه ام را با آنها درمیان گذاشتم. طبق نقشه ای که داشتم، آنها باید بعد از رسیدن به محل قرار، به فرشاد حمله می کردند و به او درسی می دادند که فکر ازدواج با نازنین از سرش خارج شود و آنها هم به محض رسیدن به محل قرار دست به چنین کاری زدند که خیلی زود پلیس متوجه شد و همه را دستگیر کرد.»

منبع: مجله سرنخ






این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فان پاتوق]
[مشاهده در: www.funpatogh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 204]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن