واضح آرشیو وب فارسی:ايرنا: شرحى بر زندگانى و مبارزات شهيد چمران از انتشارات بنياد شهيد اينجا چه مى كنى گل سرخ
[زينب بردبار]
«چشمه هاى خشكيده لبنان با اشك هاى مصطفى خيس مى شد. فرياد او، به چهره هاى رنگ پريده خون مى داد:«ما كه به شهادت معتقديم چرا ذلت را مى پذيريم » او كه معتقد بود بايد از هر فرصتى استفاده كرد كارگاه ها را گسترش بخشيد و خودش به بچه ها آموزش هاى نظامى مى داد و «مدرسه فنى جبل عامل ، حالا با داشتن سربازان كوچك مدرسه و نيروهاى معتقد، به عنوان يكى از حاميان اصلى مقاومت فلسطين، عليه اسرائيل واردعمل شده بود.» و در آنجا «سازمان امل» را براى پاسدارى از حقوق شيعيان لبنان پى ريزى كرد.«در سال ۱۳۵۴ درگيرى و بحران سياسى در كشور لبنان باعث شد تا آتش جنگ داخلى شعله ور شود» و «مصطفى و امام موسى صدر سعى مى كردند از گسترش جنگ جلوگيرى كنند» در اين شرايط سخت عاملان دشمن سعى مى كردند به او تهمت بزنند و او را نسبت به مقاومت دلسرد كنند. همسرش كه از اوضاع خسته شده بود براى هميشه مصطفى را ترك كرد و به امريكا بازگشت. او و نوجوانان مدرسه چندين بار با دشمن درگير شدند و چند تن از بچه ها همان جا شهيد شدند. اين صحنه ها براى او بسيار دردناك بود. در همين حين او كه از آيت الله خمينى چيزهاى زيادى شنيده بود تصميم گرفت به ايشان نامه اى بنويسد كه قسمتى از متن آن نامه در كتاب وجود دارد. پس از پيروزى انقلاب او تصميم گرفت به ديدار امام بيايد و در فصل بعد - خدايا احساس مرا سنگ كن - پس از ۲۰ سال به ايران بازگشت. هنگامى كه او به فرمان رهبر به عنوان معاون امور انقلاب مشغول فعاليت بود ضد انقلاب هم در كردستان آشوب به پا كرده بود و كردستان را در آتش و خون مى سوزاند. مصطفى به دليل كارايى و تجربه سالها مبارزه، به سمت وزير دفاع منصوب شد و دوباره لباس رزم پوشيد، «اين بار براى حفاظت از انقلابى كه سالها براى آن مبارزه كرده بود.» نويسنده توانا در اين بخش با جملاتى درخور و تأثربرانگيز كشتار بى رحمانه ضدانقلابيون در مريوان و پاوه، مرگ مردم در اثر گرسنگى و تشنگى، سقوط هلى كوپتر حاوى مجروحين و به وجود آمدن صحنه هايى دردناك و ناراحت كننده همچنين پيام كوبنده امام خمينى فرمانده كل قوا به مناسبت جنگ خونين مردادماه ۵۸ براى ختم غائله پاوه را به نگارش در مى آورد و اين كتاب را هرچه بيشتر خواندنى و مفيد مى كند. در فصل آخر او كه با اكثريت آرا به مجلس شوراى اسلامى راه يافته بود به اتفاق آيت الله خامنه اى مأمور شد در شوراى عالى دفاع، براى سازمان دادن نيروهاى مردمى و مقاومت در مقابل حمله گسترده عراق، برنامه ريزى كنند. او كه معتقد بود «جنگ چريكى و نامنظم، در آسيب رساندن به دشمن خيلى مؤثر است» ستادجنگ هاى نامنظم راشكل داد. در دومين ماه جنگ، او براى شكستن محاصره شهر سوسنگرد به آنجا رفت و طى عملياتى شجاعانه و شهادت طلبانه بسيارى از عراقى ها را كشت و خودش نيز از ناحيه پا مجروح شد اما چند ماه بعد درحالى كه هنوز به سختى راه مى رفت، در عمليات آزادسازى ارتفاعات الله اكبر شركت كرد. بهار سال ۱۳۶۰ همراه چند تن از همرزمانش براى شناسايى خطوط دشمن به دهلاويه رفتند. منطقه زير آتش خمپاره هاى عراقى مى سوخت. آنها در راه بوته گل سرخى را ديدند كه در ميان صحرا و آتش سبز بود / بعد براى فاتحه به منطقه اى رفتند كه ايرج رستمى در آنجا شهيد شده بود. مصطفى زير لب چيزى را زمزمه كرد و ناگهان خمپاره در فاصله نزديك آنها به زمين خورد. شهيد مصطفى چمران در جايى از دفتر خاطراتش اين گونه نوشته : « /// از همه چيز خودگذشتم و با آغوش باز به استقبال مرگ رفتم، و اين شايد مهم ترين و اساسى ترين پايه پيروزى من ، در اين امتحانات سخت بود.// عشق و گذشت،.// عشق به خدا و گذشت از همه چيز.»
يکشنبه 10 آذر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايرنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 786]