پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان
پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا
دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک
تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
تعداد کل بازدیدها :
1851104619
در گفت وگوي مشروح با فارس عنوان كرد: اصلاني: «آتش سبز» برابر تاريخ و فرهنگ ايران، پاي ملخ است
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: در گفت وگوي مشروح با فارس عنوان كرد: اصلاني: «آتش سبز» برابر تاريخ و فرهنگ ايران، پاي ملخ است
خبرگزاري فارس: محمدرضا اصلاني گفت: براي زنده بودن اين مملكت پشتوانه فرهنگي لازم است اما در مقابل عظمت، تاريخ،فرهنگ و هويت ايران «آتش سبز» پاي ملخ است.
به گزارش خبرگزاري فارس، اين روزها يكي از فيلمهايي كه در جشنواره بيست و ششم فيلم فجر به نمايش درآمد، در غالب طرح اكران ويژه فيلمهاي ارزشمند فرهنگي به روي پرده سينماها رفته است. «آتش سبز» فيلمي متفاوت از سينماگري متفاوت است كه از نوع صحبت و ادبياتي كه استفاده ميكند، اين تفاوت را ميشود كاملا حس كرد. كارگرداني كه پس از فيلم اولش «شطرنج باد»، نزديك به سي سال انتظار كشيد تا دومين فيلم بلند سينمايي را خود را بسازد. وي در مصاحبه با خبرگزاري فارس تقريبا از همه چيز حرف زد.
برنده سيمرغ بلورين جايزه هيأت داوران بهترين فيلم از نگاه ملي در جشنواره فيلم فجر، در اين مصاحبه بارها از عدم توجه به فرهنگ گلايه كرد، از كاهش شديد مخاطبان سينماي ايران در 5 سال گذشته گفت و از مديران،سينماگران و منتقدان به عنوان سه ضلعي كه ميتوانند پرچم سينما را برافراشته كنند، صحبت كرد.
* با در نظر گرفتن حساسيت شما نسبت به حفظ فرهنگ و هويت،چه شد كه شما پس از سي سال احساس كرديد «آتش سبز» بايد در اين زمانه و آشفه بازار سينماي ايران ساخته شود؟
- مسأله اينجاست كه من هميشه با ضرورتها كار دارم ، من مجموعهاي تحت عنوان «منطق الطير» داشتم كه آنجا هم به خاطر همين نگاه كه خيلي فرهنگي است و مردم نميفهمند متوقف شد و الان برنامههايي را ميبينيم كه به دليل ابتذال و لودگي صداي اعتراض را بالا برده و باعث افت وحشتناك مخاطبين تلويزيون شده است. فكر ميكنند با فيتيله لودگي ميتوانند جامعه را جذب كنند، اما نه! اين فكر نميگيرد چرا كه بايد اعتبار آورد و از دريچه اعتبار مردم را جذب كرد. اعتبار در فرهنگ است و نه در ابتذال، نه در خوشيهاي لحظه اي. اما علت ساخت «آتش سبز» ضرورت آن بود و احساس كردم ضرورت تا كاري اينچنيني را انجام بدهم.
ما تاريخ، فرهنگ، هويت، و زنده بودن ملت خودمان را فراموش كردهايم. ما فكر ميكنيم كه زنده بودن ملت فقط در سودآوري است، ماشين، خانه و پول داشته باشد، اما اين زنده بودن ظاهري است و مثل كسي مي ماند كه ارثي از اشياء عتيقه به او رسيده و هر روز يكي از اين اجناس را ميفروشد و خوشحال و سرمست پولش را ميشمارد اما ما نميتوانيم با فروش هويت خود زنده بمانيم. براي زنده ماندن بايد دستاورد داشت و من بر اساس احساس ضرورت «آتش سبز» را ساختم. و به شدت تلاش كردم كه فيلمي كه ميسازم دستاوردي داشته باشد.
* شما از ضرورت ساخته شدن «آتش سبز» صحبت كرديد اما ايده اوليده آن از كجا شكل گرفت؟
- ايده «آتش سبز» بعد از ساخته شدن «شطرنج باد» شكل گرفت و همان موقع طرح و يادداشتهايش را برداشتم اما آن را كنار گذاشتم و آن موقع با نهضت انقلاب به سينماي مستند گرايش پيدا كردم چرا كه احساس ميكردم سينماي مستند براي من يك ضرورت است تا بتوانم جامعه را احيا كنم و كارهاي زيادي در زمينه مستند مقالهاي و تحليلي انجام دادم و اگر آن موقع اين اتفاقات ميافتاد، ما ميتوانستيم يك سينماي نيرومند مستند داشته باشيم كه متاسفانه با آن مخالفت شد و همين موضوع يك ضربه بزرگي را به سينماي مستند ما وارد كرد و سينماي ما را از واقعگرايي به سوي واقعنمايي سوق داد. و واقعيتهاي تصنعي را به جاي واقعيتهاي حقيقي قرار داديم.
* در طول اين پروسه زماني چند بار فيلمنامه با توجه فضاي امروز جامعه بازنويسي شد؟
- در سال 78 بود كه مرحوم سرهنگي ميخواست يك مجموعه بسازد و خيلي تلاش در براي اين كه بتواند مجموعه «كودكان سرزمين من» را شكل بدهد. او در اين زمينه نقش زيادي داشت و به نوعي سينماي مستند ما را دوباره احيا كرد، اما ايشان ميخواستند يك مجموعه فيلم ايرانشناسي بسازد كه از تقوايي،بيضايي، شيردل، مهرانفر و من يك قراردادهايي امضاء شد و من آن موقع اين طرح را براي ساخت در اين مجموعه دوباره بازنويسي كردم و بعد از ان قرار شد كه اين طرح را فارابي بسازد كه اولين مجموعه را قرار شد من بسازم كه ترجيح دادم اولين مجموعه را آقاي كيمياوي بسازد كه اصلا كلا آن طرح هيچگاه به مرحله عمل نرسيد تا اين كه من دو طرح داشتم كه يكي از آنها در مورد ارگ بم بود. ارگ بم تنها بناي جهان است كه طي قرنها مركز زندگي بود اما درست زماني كه من ميخواستم ساخت فيلم را شروع كنم، زلزله بم اتفاق افتاد و ارگ ويران شد. در نهايت اين فيلم را با ساختاري داستاني بازنويسي كردم و موفق شدم سال گذشته آن را بسازم.
* در خصوص شرايط فعلي اكران فيلم چه صحبتي داريد. طرحي كه براي توجه به فيلم فرهنگي راهاندازي شده است...
- در تمام دنيا كلماتي وجود دارند كه اين كلمات بسيار معتبر هستند. مثل «فرهنگ». اما اين كه چرا در كشور ما كلمه فرهنگ تحقير ميشود و فيلمهاي فرهنگي فيلمهايي تحقير شده به حساب ميآيند، واقعا يك دردملي است. «انتلكتوئلي» يعني انديشمندي و واقعا براي من عجيب است كه چرا نسبت به اين كلمه با ديد حقارت نگاه ميكنيم. حتي در ملتي مانند آمريكا هم وجه صنعتياش يك امر انديشمندانه و فرهنگي است و اين نيست بگوئيم كه چون كشوري صنعتي است، در آن فرهنگ جايي ندارد و چنين تعبيري بي معناست.
در اين شرايط وقتي شما به امري ميگوئيد فرهنگي، يعني اين كه همه بايد حمايتش كنند و به آن احترام بگذارند چرا كه فرهنگ پرچم برافراشته يك ملت است، اما متاسفانه در كشور ما گاه عكس اين قضيه اتفاق ميافتد. اين نشاندهنده چيست؟ آيا نشانه اين نيست كه يك جامعهاي بر شاخه نشسته است و دارد بن ميبرد؟ به اعتقاد من واقعا يك چنين حالتي در جامعه ما رخ داده و برشاخه فرهنگ نشستهايم و داريم آن را از ريشه و بن ميبريم. سؤال من اين است كه چگونه است كه كسي يا جايگاهي بايد اجازه بدهد كه در جامعه امر فرهنگي يك امر تبعيض شده و تحقير شده بيانگارد و چرا بايد فرهنگ به حاشيه رانده شود، در حالي كه قرنهاست كه فرهنگ در بطن جامعه ما حضور دارد.
* شما به حكايت بر شاخه نشستن و بن بريدن اشاره كرديد كه در شرايط فعلي درست است، اما سالهاست كه واژهاي را به طور ممتد داريم ميشنويم با عنوان «مظلوميت فرهنگي» كه به نظر ميرسد اين مظلوميت فرهنگي دارد به «مظلوميت فيلمهاي فرهنگي» در سينما تبديل ميشود و تفكر تجاري دارد قوت ميگيرد. چهكار بايد كرد در بين صاحبان سينما و تهيهكنندگان وجه فرهنگي يك فيلمي مانعي براي گسترش سينما قلمداد نشود؟
- مسأله اين جاست كه سينما يك كاربرد ندارد، سينما ميتواند گزارشگر باشد و گزارشي از شرايط امروز به ما بدهد. زماني است كه شما جامعه فرهنگي ميخواهيد و در اين شرايط سينما ميتواند پرچم جامعه فرهنگي شناخته شود و خاصيت سينما در تمام جهان، همين است. شما اگر توجه كنيد ميبينيد با روند تجاري شدن در 5 سال اخير حتي ادبيات ما هم تغيير كرده و شعر درستي نداريم. چه اتفاقي افتاده است؟ من فكر ميكنم سينما فضاي فرهنگي يك جامعه را شكل ميدهد و جامعه را آماده خلاقيت ميكند اما امروزه اين خلاقيت در جامعه ما كجاست؟
مسأله اين نيست كه بگوئيم نبايد سينماي تجاري داشته باشيم چرا كه اين حرف احمقانه است اما اين كه فقط سينماي تجاري داشته باشيم هم به همان ميزان احمقانه است. براي اين كه سينماي تجاري كاركرد اجتماعي دارد و كاركرد اين را دارد كه يك جامعه فرهيخته بتواند كاري كند كه يك اوقات فراغت داشته باشد. اما اين يك وجه كاملا فيزيكال سينما است و كاركرد ديگر سينما اين است كه پرچم فرهنگي يك جامعه است و اگر اين پرچم به خاك بيافتد آن بخش بزرگتر كه جامعه باشد هم به خاك خواهد افتاد. متأسفانه امروز اين پرچم فرهنگي را دارند به خاك مياندازند،چرا بايد اينطور باشد؟ يك جناح سياسي نبايد فكر كند كه با ازبين بردن جناح سياسي ديگر ميتواند سرپا بماند، و در مورد فرهنگ و تجارت هم به همين صورت است، چرا كه به نظر من اين بخش فرهنگي است كه ميتواند بخش تجاري جامعه را نوسازي كند و در غير اينصورت جامعه دچار انحطاط خواهد شد. انحطاط يعني اين كه در 5 سال اخير تعداد سينماروهاي ما با افت وحشتناكي مواجه بوده است. پس چرا امروز دائما داريم از مخاطب حرف ميزنيم؟ كدام مخاطب؟ مخاطب را نبايد ارضاء كرد بلكه بايد با اعتبار ترغيب كنيم كه به سينما بيايد.اعتبار با استقبال و ارضاء فرق ميكند. ارضاء يعني اين كه آدم با سخيفترين وجه ممكن بتواند راضي شود اما اين اعتباري ندارد و اعتبار معتبر است و ميشود به اعتبار فرهنگ و هنر، يك جماعت را دوباره با سينما آشتي داد.
* كدام قلندر، پيشرو و يا اصلا منجي بايد بيايد و پرچم سينما را برافراشته كند؟ در واقع ناجي واقعي سينماي ما كدام بخش است؟
- به اعتقاد من سه بخش مديريت،سينماگران و منتقدان ميتوانند با كمك همديگر پرچم سينما را دوباره بالا ببرند. اين سه گروه ميتوانند دست به دست هم بدهند و براي ملتشان حتي فداكاري كنند. اگر هر كدام از اين ها بخواهند پشت كنند به فرهنگ و سينما در واقع به ملت خودشان پشت كردهاند. ملت فقط براي اين نيست كه به سينما بيايد -كه آن هم ديگر نميآيد چرا كه سينماي ما به جنگولك رسيده است و اسم برخي فيلمها امروز بدون اينكه بخواهم توهين كنم نشان دهنده جايگاه سينما است - نكته ديگر اين است چگونه اين معيار را براي سينما قرار دادهايم؟ ما تجاريترين سينماي آمريكا را معيار سينماي خودمان قرار دادهايم. آمريكا كلي سينماي تجربي و فرهنگي دارد كه دارد كار خودش را ميكند و اصلا آنرا به ما نشان نميدهند، چرا كه سنجيده عمل ميكنند و اصلا اين بخش از سينماي خود را براي كشورهاي جهان سوم مطرح نميكنند. سينماي واقعي جهان در جاي ديگري دارد ميتپد و ما از اين موضوع غافل بودهايم.
امروز بخش خصوصي و دولتي و توليدكنندگان بايد دست به دست هم بدهند تا يك نهضت جديد بهوجود بيايد، وگرنه ما ميرويم بدون اين كه اثري از خود باقي بگذاريم. اتفاق سال 56 نبايد دوباره براي سينماي ايران تكرار شود اما من به وضوح دارم ميبينيم كه اتفاق سال 56 براي سينماي ايران رخ خواهد داد.
اول سال 56 اعلام ورشكستگي سينما شد و ديگر توليد در تمام سينماي ايران متوقف شد. نزديك به 7 سال بود كه فيلمهاي ايراني در آن زمان فقط در شهرستانهاي دسته سه و جنوب تهران فروش ميكردند. اينها آمدند مدام فيتيله اقتصاد را كشيدند بالا تا مردم خوششان بيايد،اما بالابردن فيتيله اقتصاد كار پيش نميرود چرا كه مساله اين است كه بايد بتوانيم جامعه را آماده خلاقيت كنيم.
الان تئوري اين است كه ما در دوران چهارم سرمايهداري هستيم، اين به اين معني است كه ما بازار را ميسازيم و در دوره چهارم سرمايه بازار خودش يك كالا است.بازار ساختن براي اين است كه تو فرهنگي را بوجود بياوري كه مصرف و مخاطب يكي شوند نه اين كه از هم جدا شوند. ما سينما را به مصرف كردن تبديل كردهايم، اما مصرف دستمال كاغذي كه بيش از سينما است پس ميتوانيم بگوئيم مخاطب دستمال كاغذي بيش از مخاطب يك فيلم است! اين موضوع فاجعه به بار خواهد آورد. آن وقت ميبينيم كه شعر و ادبيات خاموش ميشود و وضع روزنامهها و خبرنگاران هم... من واقعا دلم براي اين قشر كه زحمت ميكشند ميسوزد، براي اين كه آنها ناچارند روز به روز خودشان را پائين و پائينتر بياورند. با تعطيلي رسانه هيچكس ككش هم نميگزد و اين واقعا سوال است كه چرا مخاطبين در اين زمينه هيچ واكنشي نشان نميدهند؟، براي اين كه ما فضاي فرهنگي بهوجود نياوردهايم. فضاي فرهنگي فضاي مطالبه، سؤال و جواب و امر وجوب است ولي وقتي فضا، فضاي فرهنگي نباشد بزرگان حذف ميشوند.
* يكي از سه ضلعي كه مي تواند پرچم سينما را بالا ببرد به اعتقاد شما منتقدان و روزنامهنگاران هستند، اما درجشنواره فجر ديده شد كه به عنوان مثال من روزنامه نگار اصلا نتوانستم فيلم شما را درك كنم. حالا در اين شرايط كه اصلا با فيلم فاخري مثل «آتش سبز» نتوانستم ارتباط برقرا كنم، چگونه ميتوانم پيام واقعي فيلم را به مخاطب منتقل كنم؟
- يك مثلي است كه ميگويد انيشتين خود به خود كه انيشتين نشد. اصلا تئوري نسبيت چيزي نيست كه همه ما از آن سر دربياوريم. اما اين آيزاك آسيموف است كه انيشتين به مردم معرفي كرد و گرنه مردم عادي اصلا انيشتين و حتي نيوتن را ميشناختند؟ همين الان هم همه مردم تئوري نيوتن را نميفهمند. بنابراين واسطهها بايد نقش خود را عمل كنند. يك واسطه نبايد پيرو عام باشد، او بايد عام را بهدنبال خودش بكشاند. اما مسأله اين است ما الان گرفتار يك جور پوپوليسم شدهايم. پوپوليسم يعني عامه را معيار قرار دادن، عامه بد نيست اما احتياج به هدايت، توجيه و توضيح دارد، در اين بخش روزنامهنگار و منتقد ميتواند پل ارتباطي عامه مردم با فيلم و فيلمساز باشد نه اينكه در كنار عامه بنشيند.
داروخانه است كه نسخه يك پزشك را به بيمار ميدهد و به اعتقاد من رسانه حكم همان داروخانه را دارند كه ميتوانند نسخههايي را كه پزشكان براي مردم مينويسند، در اختيار آنها قرار دهند. بنابراين يك منتقد كار داروخانه را انجام ميدهد و نسخه پزشك را به بيمار ميدهد تا بيمار شفا پيدا كند. كار داروخانه واسطه بودن در شفاي يك بيمار است و منتقد هم دقيقا همان كار را با مخاطب ميتواند بكند و ميتواند دواي مناسب را در اختيار مردم قرار دهد. يك منتقد عيادت كننده كسي نيست و متاسفانه تعاريف در حامعه ما به هم خورده است. همانگونه كه تعريف فرهنگ به هم خورده تعريف، تعريف منتقد هم به هم خورده است. منتقد كه براي خوشآمد يا خوش نيامدن نيست، منتقد بايد ضرورتها را كشف كند و بايد ببيند چه چيزي براي جامعه امروز ما ضروري است.
ما اگر فرهنگمان را از دست بدهيم برگ برنده مذاكره پاي ميز سياست را از دست دادهايم. كما اين كه اگر ما امروز نام «خليج فارس» را از دست بدهيم فقط يك اسم را از دست ندادهايم بلكه «خليج فارس» و هويت يك مملكت را از دست دادهايم. و اگر هويت خود را از دست بدهيم مانند 70 درصد ايدزي خواهد بود كه در آفريقا اتفاق افتاده است. چرا در آفريقا اين همه كودتا اتفاق افتاد براي اين كه آفريقا نتوانست ارزش فرهنگي خودش را حفظ كند.
* شما ظاهرا قرار است پروژه «مولانا» را در آينده بسازيد. شرايط توليد «آتش سبز» در نگاه شما به اين پروژه چقدر تاثيرگذار خواهد بود؟
- بدون شك خيلي مؤثر خواهد بود و اميدوارم با پشتيباني اهالي فرهنگ از اين فيلم، ما بتوانيم اين جريان را همچنان ادامه دهيم.براي زنده بودن اين مملكت پشتوانه فرهنگي لازم است اما در مقابل عظمت، تاريخ،فرهنگ و هويت ايران «آتش سبز» پاي ملخ است و بيشتر از آن نيست اما موري پاي ملخ مي كشد و به سليماني مي برد، به هر حال اگر اين هم نباشد نه پاي ملخي خواهد بود و نه موري و سليمان پيشكش. ما لازم است مولوي را نه فقط به عنوان يك عارف بلكه به عنوان تاريخ ادبياتمان به مردم بيشتر بشناسانيم.ادبيات ما يعني ملت ما و نمي توانيم ادبياتمان را بفروشيم.ادبيات كنار گذاشتني نيست چرا كه زبان ملت ما است. مصر الان با اينكه جزو كشورهاي عربي نيست اما عربي به حساب ميآيد در حالي كه ما در طي قرنها به دليل اين كه زبان و هويت خود را حفظ كردهايم، ايران باقي ماندهايم و تلاش من است كه گوشهاي از اين هويت را به تصوير بكشم.
* شما از مخاطب بسيار صحبت كرديد اما فكر ميكنيد استقبال مخاطبين از «آتش سبز» چگونه باشد؟
- من اصلا نگران مخاطب نيستم و مي دانم كه فيلم مخاطب خودش ار دارد و حتي به شدت رد طي چند روز گذشته متوجه شدم كه نسل جوان چقدر فيلم هايي از اين دست برايشان مهم است. نسل جوان به شدت با «آتش سبز» ارتباط تنگاتنگ و شديدي خواهد داشت و در چند روز گذشته تعداد مراجعه دانشجويان براي ديدن فيلم جالب بود.
* و صحبت پاياني...
- مشكل ما فضاي باز است و بايد بگذاريم تا اين فضاي باز ايجاد شود ،بگذاريم تجارت سينما و فرهنگ سينما تؤامان نفس بكشند. بدانيد تجارت تنها به معناي ابتذال نيست. با فرهنگ هم ميشود تجارت كرد. در جهان امروز كالاي فرهنگي گران ترين تجارت ممكن است و در دوره چهارم سرمايهداري گرانترين كالا فرهنگ شناخته ميشود.
كالاها ديگر زمينه فرهنگ نيستند ، بلكه خود فرهنگ تبديل به كالايي ارزشمند شده است.نويسندگان در دنيا گران ترين فروشندگان كالاي فرهنگي هستند ما چرا اين جريان در كشور ما اتفاق نمي افتد؟، چرا ما نبايد با كالاي فرهنگي خودمان تجارت كنيم؟، سينماي تجاري جزو حيات كلي ما است اما حيات ملي ما زماني ميتواند نفس بكشد كه با سينماي فرهنگي تجارت كنيم.اگر نتوانيم با كالاي فرهنگي تجارت كنيم بدانيم اشكالي در جايي وجود دارد.
گفتوگو: احسان هوشيارگر
انتهاي پيام/ا
شنبه 9 آذر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
-