تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 24 اسفند 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):توكّل كردن (به خدا) بعد از به كار بردن عقل، خود موعظه است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

خرید پرینتر سه بعدی

سایبان ماشین

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

بانک کتاب

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

خرید از چین

خرید از چین

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

خودارزیابی چیست

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

کلینیک دندانپزشکی سعادت آباد

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تعمیر سرووموتور

تحصیل پزشکی در چین

مجله سلامت و پزشکی

تریلی چادری

خرید یوسی

مهاجرت به استرالیا

ایونا

تعمیرگاه هیوندای

کاشت ابرو با خواب طبیعی

هدایای تبلیغاتی

خرید عسل

صندوق سهامی

تزریق ژل

خرید زعفران مرغوب

تحصیل آنلاین آمریکا

سوالات آیین نامه

سمپاشی سوسک فاضلاب

مبل کلاسیک

بهترین دکتر پروتز سینه در تهران

صندلی گیمینگ

کفش ایمنی و کار

دفترچه تبلیغاتی

خرید سی پی

قالیشویی کرج

سررسید 1404

تقویم رومیزی 1404

ویزای توریستی ژاپن

قالیشویی اسلامشهر

قفسه فروشگاهی

چراغ خطی

ابزارهای هوش مصنوعی

آموزش مکالمه عربی

اینتیتر

استابلایزر

خرید لباس

7 little words daily answers

7 little words daily answers

7 little words daily answers

گوشی موبایل اقساطی

ماساژور تفنگی

قیمت ساندویچ پانل

مجوز آژانس مسافرتی

پنجره دوجداره

خرید رنگ نمای ساختمان

ناب مووی

خرید عطر

قرص اسلیم پلاس

nyt mini crossword answers

مشاوره تبلیغاتی رایگان

دانلود فیلم

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1865173642




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

مساله استظلال


واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: مساله استظلال


اشاره: حرمت استظلال از مسلمات و ضروريات فقه شيعه است كه پيش از حضرت امام خميني(ره) مورد فتواي صريح فقها قرار نگرفته است. بنابراين مي‌توان آن را از متفردات امام راحل محسوب كرد. پس از حضرت امام، اكثر مراجع عظام اين مطلب را پذيرفته و بدان فتوا داده‌اند. نويسنده نيز با توجه به مهم بودن مساله آن را مورد بحث قرار داده و روايات وارده در اين زمينه را مورد بررسي قرار داده است. ‌همچنين نويسنده دانشور به بيان معناي مختلف واژه استظلال از فرهنگهاي مختلف پرداخته و در پايان نتيجه گرفته ‌است كه اين روايات هيچ دلالتي بر زير چتر رفتن در شب ندارند و لذا مي‌توان در اين مورد به سهولت حكم به برائت كرد. اين مطلب پيشتر در شماره 36 پژوهشنامه متين به چاپ رسيده است.

***‌

از زمره مسائلي كه مي‌تواند از متفردات امام راحل(س) محسوب شود، است. اين مساله كه در ميان فقهايي كه پس از امام به افتاء دست يازيده‌اند، از شهرت قوي برخوردار است، پيش از آنكه از سوي ايشان مطرح شود، تقريباً مورد فتواي صريح كسي قرار نگرفته است. درحالي كه پس از امام راحل اكثر مراجع عظام تقليد اين مطلب را پذيرفته و بدان فتوا داده‌اند.1 امام راحل(س) در كتاب شريف تحريرالوسيله، باب حج، مساله 38 مي‌نويسند: ‌ (امام خميني 1385 ج1: 486 1-485).‌‌پيش از طرح مساله لازم است مقدماتي را متذكر شويم:‌

يكم: حرمت استظلال از مسلمات و ضروريات فقه شيعه است و در اين باب روايات كثيري وجود دارد. ضمن اينكه مي‌توان مدعي اجماع فقهاي شيعه در اين مورد نيز شد. چنان‌كه سيد مرتضي در انتصار ( : 97)، شيخ طوسي در الخلاف (ج 318 :2)، علامه حلي در المنتهي (ج 2- 791) و تذكره‌`الفقهاء (ج1 : 237 ) و همچنين بسياري از متاخرين از قبيل نراقي در مستندالشيعه (ج 12 :25 ) بر حرمت مذكور، ادعاي اجماع كرده‌اند. البته در ميان فقهاي اماميه قول به از ابن‌جنيد اسكافي نقل شده كه آن هم توسط بسياري توجيه گرديده است (فاضل لنكراني1 ج 3: 274 ). اين در حالي است كه در ميان اهل سنت طرفدار چنداني نداشته2 و همه فرقه‌هاي اهل سنت در صورتي كه سايبان ثابت باشد --- همانند سقف ماشين --- حكم به جواز داده‌اند. (الموسوعه` الفقهيه ج 2: 155 ) تنها برخي، مانند مالكيه، حكم به حرمت را در صورتي كه شي داراي سايه ثابت نباشد -- همانند چتر -- جاري دانسته‌اند (الموسوعه` الفقهيه ج29: 168 ). البته لازم است ذكر گردد كه در ميان روايات شيعه، روايات صحيحه حلبي (حر عاملي 1412 ج5 :146) ، صحيحه علي بن جعفر (حر عاملي 1412 ج5: 287 ) و صحيحه جميل بن دراج (حر عاملي 1412 ج5: 147 ) از ظهور ابتدايي در جواز استظلال برخوردار مي‌باشند، لكن علاوه بر آنكه مورد عمل فقهاي عظيم‌الشان قرار نگرفته‌اند، مي‌توان گفت دلالت روشني هم بر جواز استظلال ندارند (ر.ك. به: فاضل لنكراني1 ج3: 276 ).‌

ذكر اين نكته لازم است كه در ميان محرمات احرام، كه بايد در حال احرام ترك شوند، عنوان ديگري وجود دارد كه تحت عنوان و يا از آن نام برده مي‌شود و با استظلال تفاوت دارد. يا به معناي پوشاندن سر است و حتي در جاهايي كه استظلال جايز مي‌باشد --- مثل هنگامي كه فرد در منزل سكونت دارد (امام خميني 1385 ج1 :484 ) --- اين كار حرام است. لذاست كه امام تغطيه` الراس را هفدهمين و استظلال را نوزدهمين مورد از جمله 24 موردي معرفي مي‌كنند كه به عنوان تروك احرام شناخته مي‌شوند (امام خميني 1385 ج1: 485-484). نكته ديگر اين است كه اهل سنت گاه از استظلال با عنوان ياد مي‌كنند.‌‌

دوم: حرمت تظليل و استظلال تنها به زمان مشي و سير اختصاص دارد. به عبارت ديگر، محرم اگر از مسجد شجره در مدينه و يا يكي ديگر از مواقيت حركت كرد و سه روز در مسير بود، تنها وقتي در مسير قرار دارد، بايد از سايه پرهيز كند و هنگامي كه در جايي اطراق كرد و آنجا را منزل خويش قرار داد، مي‌تواند در زير سقف رفته و حتي در محوطه‌اي كه به عنوان منزل شناخته مي‌شود با وسايلي كه سايه ايجاد مي‌كند، تردد نمايد (امام خميني 1385 ج1:485). ‌

سوم: در ميان رواياتي كه براي حرمت استظلال مورد استدلال قرار گرفته‌اند، روايات صحيحه و غير صحيحه وجود دارد. طبيعتاً اگر يك روايت بخواهد به تنهايي مستند حكم شرعي قرار گيرد، بررسي سند آن روايت لازم خواهد بود، ولي با توجه به اينكه در هر چهار طايفه رواياتي كه خواهيم آورد، روايات صحيحه و موثقه وجود دارد، از بحث سندي روايات چشم‌پوشي خواهيم كرد؛ چرا كه اين امر هم مي‌تواند بحث را از تطويل خلاصي بخشد و هم ثمره فقهي خاصي در بر ندارد.‌‌اكنون پس از بيان مقدمات فوق به روايات باب و ميزان دلالت آنها اشاره مي‌كنيم. رواياتي كه در حرمت استظلال از آنها استفاده مي‌شود در طايفه‌هاي مختلفي قابل بررسي است كه در اينجا آنها را به چهار طايفه تقسيم كرده‌ايم:‌

طايفه اول: نهي از ‌

1. روايت اسماعيل بن عبدالخالق: ‌عن علي بن الحكم، عن اسماعيل بن عبد الخالق قال: سالت ابا عبدالله(ع): هل يستتر المحرم من الشمس؟ فقال: لا الا

ان يكون شيخاً كبيراً او قال: ذاعله (حر عاملي 1412 ج5: 147 ). ‌‌

ترجمه: از امام صادق(ع) پرسيدم آيا محرم مي‌تواند خود را از خورشيد بپوشاند؟ حضرت در جواب فرمود: ‌

2.‌ روايت سعيد الاعرج: ‌وباسناده عن سعيد الاعرج انه سال ابا عبدالله(ع) عن المحرم يستتر من الشمس بعود و بيده؟ قال: لا الا من علّه (حر عاملي 1412 ج5 :153 -152).‌‌

ترجمه: از امام صادق(ع) درباره محرم كه به وسيله چوب يا دست، خود را از خورشيد مي‌پوشاند سوال شد، فرمود: ‌

3‌. روايت معلي بن خنيس:‌ وعنهم، عن احمد بن محمد، عن الحسين بن سعيد، عن النضر بن سويد، عن يحيي الحلبي، عن المعلي بن خنيس، عن ابي عبدالله(ع) قال: (حر عاملي 1412 ج 5:152 ).‌

ترجمه: محرم به وسيله لباس، خود را از خورشيد نمي‌پوشاند؛ ولي مانعي ندارد كه بوسيله بعض بدن، بعض ديگر بدن را بپوشاند.‌

4. روايت معاويه` بن عمار: ‌محمد بن الحسن باسناده عن موسي بن القاسم، عن صفوان، عن معاويه بن عمار، عن ابي عبدالله(ع) قال: لا باس ان يضع المحرم ذراعه علي وجهه من حر الشمس و لا باس ان يستر بعض جسده ببعض (حر عاملي 1412 ج5: 152 ). ‌

ترجمه: حضرت صادق(ع) فرمود: ‌

روشن است رواياتي كه در اين طايفه مطرح شد، مطلقاً نسبت به دلالت ندارند و با توجه به قيد قابل استدلال بر حرمت يا جواز استظلال در شب نمي‌باشند.‌

طايفه دوم: رواياتي با استعمال واژه ‌

1.‌ روايت عثمان بن عيسي كلابي: ‌وعن عده من اصحابنا، عن احمد بن محمد، عن عثمان بن عيسي الكلابي قال: قلت لابي الحسن الاول(ع)، ان علي بن شهاب يشكو راسه والبرد شديد و يريد ان يحرم، فقال: ان كان كما زعم فليظلل، واما انت فاضح لمن احرمت له (حر عاملي 1412 ج 5:148 ). ‌

ترجمه: به امام كاظم(ع) عرض كردم: علي بن شهاب از مرض سردرد شكايت دارد، سرما شديد است و او هم مي‌خواهد محرم شود. فرمود: اگر چنين است كه پنداشته مي‌شود، سايه بگيرد ولي تو كن براي آن كسي كه به خاطر او محرم مي‌شوي (يعني براي خدا).‌

در فراز آخر اين روايت، كلمه را دو گونه مي‌توان قرائت كرد: يكي (به فتح الف و كسر حاء) از مصدر اين نوع قرائت بنا بر آنچه فيض كاشاني مي‌نويسد مطابق با قرائت محدثان است (فيض كاشاني ج12:603 ). ديگري (به كسر الف و فتح حاء) از مصدر ثلاثي مجرد و از فعل اين نوع قرائت را فيض به اصمعي نسبت مي‌دهد (فيض كاشاني ج12: 603 ). ظاهرا مرحوم فيض كاشاني اين دو نكته را از كتاب غريب الحديث تاليف ابن سلام اخذ كرده است. چنان كه وي مي‌نويسد: ‌ (ابن سلام: 244). ‌‌

در مجموع به نظر مي‌رسد بنا بر هر دو قرائت دلالت بر ما نحن فيه كامل است. همچنين با توجه به اينكه قضاوت در مورد قرائتها بايد تابع مسموعات باشد، لاجرم پذيرش سخن محدثان اقرب به واقع است.‌

2.‌ روايت عبدالله بن مغيره:‌ محمد بن يعقوب، عن علي بن ابراهيم، عن ابيه، عن عبد الله بن المغيره قال: سالت ابا الحسن(ع) عن الظلال للمحرم فقال: اضح لمن احرمت له قلت اني محرور وان الحر يشتد علي: فقال: اما علمت ان الشمس تغرب بذنوب المجرمين (حر عاملي 1412 ج5: 148 ).‌

ترجمه: از ابوالحسن(ع) سوال شد پيرامون براي محرم. فرمود: كن براي آنكه به خاطر او احرام مي‌بندي، گفتم: فرمود: ‌

3.‌ روايت حفص بن بختري و هشام بن الحكم:‌ و باسناده عن حفص بن البختري وهشام بن الحكم جميعا، عن ابي عبد الله(ع) قال: انه يكره للمحرم ان يجوز ثوبه انفه من اسفل، وقال: اضح لمن احرمت له (حر عاملي 1412 ج5: 143 ). ‌

ترجمه: امام صادق(ع) فرمود مكروه است كه محرم لباس خود را تا بيني خود، از پايين عبور دهد (يعني لباس خود را تا بيني بالا بياورد) و فرمود: كن براي آنكه براي او احرام مي‌بندي.‌

در تبيين اين روايات، بايد نخست معناي را مورد بررسي قرار داد تا ميزان دلالت اين روايات روشن گردد.‌ مرحوم آيت‌الله العظمي فاضل لنكراني در دفاع از فتواي امام مي‌نويسند:‌ به معناي بروز و ظهور براي خورشيد است. و از شئون خورشيد مي باشد چنانچه خداوند

مي فرمايد: (شمس: 1) و همچنين از برخي روايات گذشته مانند روايت عبدالله بن مغيره (حر عاملي 1412 ج5: 146 ).‌‌

ترجمه: هيچ حاجي‌اي نيست كه تا وقتي خورشيد غروب مي‌كند، در حال اضحاء لبيك گويد مگر آنكه گناهان او همراه خورشيد غروب مي‌كند. ‌‌

معلوم مي‌شود كه از شئون شمس است؛ چرا كه ظاهر اين روايت آن است كه غيبوبت و غروب خورشيد غايت قرار داده شده است.پس اين طايفه از روايات هم ربطي به ندارد.‌ اين كلام از جهاتي مورد مناقشه قرار گرفته است: ‌

اولا: به معناي آشكار كردن است و اگر در مورد شمس به كار برده مي‌شود از باب ذكر شي در مصداق است و نه اينكه معناي ، بروز در مقابل شمس باشد، چنانكه اقرب الموارد مي‌نويسد: (شرتوني 1374 ج3: 295). (شرتوني 1374ج 3: 295 ). همين كتاب از همين مصدر لفظ و (شرتوني 1374 ج 3: 296 ) را نقل مي‌كند كه در آنها اين مصدر براي به كار رفته است. همچنين معجم مقاييس في‌اللغه كه نويسنده آن در سال 395 ق. وفات كرده و از كتابهاي اوليه اين علم محسوب مي‌شود، را معني كرده است (ابن فارس 613 :1418). علاوه بر اينها در روايت عثمان بن عيسي كلابي كه ذكر شد، راوي از سرما شكايت دارد و امام با اين حال از لفظ استفاده مي‌كند كه مي‌تواند به معناي آشكار شدن در مقابل سرما باشد و اين در حالي است كه روزهاي عربستان نوعاً سرد نيست و ظاهر روايت سوال از در محيط حجاز است (چراكه احرام اگرچه مي تواند از شهر محل سكونت شخص محرم صورت گرفته باشد، ولي اين فرض نادر است) و تنها در شبهاي حجاز مي‌توان سرماي اذيت كننده‌اي را فرض كرد.‌‌

ثانياً: استناد به آيت شريفه (شمس: 1) نمي‌تواند مستند خوبي براي مدعاي مرحوم آيت الله فاضل باشد؛ چرا كه مي‌توان در جواب به اين استناد گفت: اگر كسي بگويد: آيا معناي اين جمله آن است كه فقط متعلق به قرآن است؟ به همين بيان مي‌توان گفت اگر قرآن فرموده باشد: دليل نمي‌شود كه اين فقط در مورد بوده باشد و به گونه‌اي به شمس تعلق داشته باشد كه اضافه به خورشيد در مسماي آن دخيل باشد.‌

اي كاش ايشان به آيه (ضحي: 1و2) استناد مي‌كردند كه به قرينه مقابله با مي‌توان مطمئن بود كه در اين آيه به معناي (بين صبح و ظهر) است. البته ناگفته نماند كه اين آيه نيز نمي‌تواند دليل مناسبي باشد براي اينكه بگوييم به معناي نور خورشيد و به معناي است چرا كه مي‌دانيم استعمال اعم از حقيقت و مجاز بوده و استعمالات مجازي و كنايي در لسان قرآن بسيار زياد است.‌

ثالثاً: استناد به روايت عبدالله بن مغيره (حر عاملي 1412 ج5: 146 ) كه مرحوم فاضل مدعي‌اند در آن غيبوبت شمس غايت براي اضحاء قرار داده شده است نيز صحيح نمي‌باشد، چرا كه در اين روايت آمده است: داراي چنين خاصيتي است و روشن است كه در اينجا غروب غايت است براي و نه براي ، و لذا اگر را به معناي و زير سقف نبودن بگيريم و روايت را چنين معنا كنيم: معنا ‌صحيح است و در آن هيچ دلالتي بر اينكه به معناي زير آفتاب بودن است، وجود ندارد (محقق داماد ،كتاب الحج). ‌

‌ در جواب به مناقشات مذكور مي‌توان گفت:‌ لفظ در كتابهاي لغت نوعاً در پيوستگي با خورشيد معنا شده است. به عنوان نمونه در كتاب العين نوشته اديب معروف عرب، خليل، آمده است:‌ ضحو: ارتفاع النهار و الضحي فويق ذلك و الضحاء --- ممدود ---- اذا امتد النهار و ضحي الرجل: اصابه` حر الشمس و تقول اضح اي ابرز للشمس و اضح بصلوه` الضحي اضحاء اي اخرها الي ارتفاع الضحي و تضحت الابل اي اخذت في الرعي من اول النهار. و المضحاه: التي لا تكاد الشمس تغيب عنها (خليل: 469). ‌‌

‌ ترجمه: به معناي بلندي روز است و مقداري بالاتر از آن و (به الف ممدوده) وقتي گفته مي‌شود كه روز بلند شده باشد. يعني حرارت خورشيد به آن مرد اصابت كرد. گفته مي‌شود به معناي جلوي خورشيد برد، و يعني آن را تا بالا آمدن ضحي به تأخير انداز. و يعني از اول روز شروع به چريدن كرد. يعني جايي كه خورشيد از آن غايب نشده است.‌

‌ راغب اصفهاني نيز مي‌نويسد: ‌( 2:50).‌ ترجمه: به معناي بازشدن خورشيد و بالا آمدن روز است و يك زمان خاصي را هم به آن نامگذاري كرده‌اند.‌

‌ احمد بن فارس صاحب معجم مقاييس في اللغه مي‌نويسد:يقال ضحي الرجل يضحي اذا تعرض للشمس و ضحي مثله و يقال اضح يا زيد، اي ابرز للشمس (613 :1418). ‌ترجمه: وقتي مرد خود را در معرض خورشيد قرار داده باشد ،گفته مي‌شود :، و يعني خود را به خورشيد بروز بده. ‌

بايد توجه داشت كه دقيقاً آنچه در روايت عثمان بن عيسي كلابي(حر عاملي 1412 ج 5 :148 ) وارد شده است، همين فراز است كه علاوه بر عبارات احمد بن فارس و خليل --- كه در عباراتشان خوانديم ---- در صحاح نيز به معناي دانسته شده است. با توجه به اينكه اين سه كتاب در ميان هزاران لغتي كه مشتق از مي‌باشند به اين كلمه (اضح) اشاره دارند، مي‌توان گفت اين كلمه در زبان و محاوره اعراب شايع بوده است.‌

علاوه بر همه آنچه گفته شد، مي‌توان به آيات قرآن نيز در اين باره تمسك كرد. افزون بر آيه (شمس: 1) كه مورد استدلال آيت الله فاضل قرار گرفته بود و بيان شد استدلال ايشان، مورد مناقشه برخي از بزرگان واقع شده است ، مي‌توان به آيه شريفه (طه: 119) تمسك كرد. راغب اصفهاني آيه را اين‌گونه ترجمه كرده است: ( :502) و خليل نيز در كتاب العين با اشاره به اين آيه، آن را چنين شرح مي‌كند: ( : 468). اين در حالي است كه در يكي از قديمي‌ترين ترجمه‌هاي قرآن به فارسي كه توسط نسفي انجام شده، آيه چنين ترجمه شده است: (ج 1:602 ). همچنين زمخشري نيز در الكشاف آيه شريفه را در مقام نفي گرسنگي و تشنگي و آفتاب تفسير كرده است (ج3: 89 ).‌

علاوه بر اين مي‌توان در فهم معناي اين كلمه به آيه شريفه (طه: 59) تمسك كرد. نسفي اين آيه را چنين معني كرده است: (ج 1:593 ). راغب نيز همين معنا --- وقت چاشتگاه --- را براي آن برگزيده است (2:50). ‌

‌ از آيات ديگر قرآن مي‌توان به آيه (نازعات: 46) و آيه (ضحي: 1، 2) اشاره كرد كه به قرينه مقابله با شب، مسلماً مراد روز و چاشتگاه آن است كما اينكه همين مطلب در كلمات راغب مورد اشاره قرار گرفته است (: 502) و زمخشري به آن تصريح دارد و صراحتاً مي‌نويسد: ‌المراد بالضحي: وقت الضحي، هو صدر النهار حتي ترتفع الشمس و تلقي شعاعها. و قيل: انما خص وقت الضحي بالقسم، لانها الساعه التي كلم فيها موسي عليه السلام (ج 4: 754 ).‌ ترجمه: مراد از ضحي، وقت ضحي است و وقت ضحي آغاز روز است تا آنكه خورشيد بالا آيد و شعاعش را پراكنده كند و در آن به وقت ضحي قسم خورده شده است؛ چرا كه در اين ساعت موسي(ع) مورد سخن قرار گرفت. گويي اين عبارت، مي‌خواهد به صراحت بگويد كه حتي نامگذاري چاشتگاه به ضحي از نوع مجاز و استعمال لفظ مخصوص به مظروف در معناي ظرف مي‌باشد.‌‌

‌ همچنين در همه متون تفسيري ---- تا آنجا كه مورد ملاحظه قرار گرفته است ---- تا پايان قرن ششم هجري قمري كلمه به و يا و در ارتباط با خورشيد معني شده است كه از جمله آنها مي‌توان به تفسير مقاتل‌بن‌سليمان (ج 1: 404 ) ، جامع‌البيان (طبري ج 3 :52 ج16 :221 ج18:198 ج 20: 288 ) ، تفسير ابن زمنين (ج 30 :134 ) ، تفسير ثعلبي (ج 4:265) ، تفسير واحدي (ج 2 :698 ) ، تفسير سمعاني (ج 3 :336 ) ، تفسير زاد المسير (ابن جوزي ج 8: 178 ) ، و تفسير سمرقندي (ج 1 :550 ) اشاره كرد.‌‌

‌ جالب اينجاست كه در ميان لغويون تنها احمد بن فارس صاحب معجم مقاييس في اللغه را به معناي دانسته،3 در حالي كه با رجوع به عبارت او معلوم مي‌شود، وي اين معني را به عنوان نقل مسموعات و بيان شنيده‌هاي خود، مورد اشاره قرار نداده، بلكه در مقام اجتهاد شخصي چنين تلقي خاصي از لفظ داشته است. وي در اين‌باره ، پس از نقل مثالهاي محدودي كه در همه آنها مي‌توان خدشه كرد و استعمال لفظ را در آنها حمل بر مجاز نمود ، مي‌نويسد: يعني: همه اين مثالها دلالت مي‌كند بر صحت آنچه ما آن را به عنوان معناي ضحي قرار داديم كه عبارت باشد از بروز شي و وضوح آن.‌

نهايت كلام آنكه صاحب اقرب الموارد، علي‌رغم نقل معناي بروز، خود صراحتاً را به معناي دانسته است (شرتوني 1374 ج 3: 294 ). ‌

طايفه سوم: حرمت تظليل و استظلال ‌

در اين روايات كه بر حرمت تظليل و استظلال دلالت دارند از واژه‌هاي تظليل، استظلال و مشتقاتش استفاده شده است.‌

1‌. صحيحه عبدالله بن مغيره: ‌وباسناده عن العباس عن عبدالله بن المغيره قال: قلت لابي الحسن الاول(ع): قال: لا، قلت: قال: لا، قلت: قال: ثم قال: و باسناده عن سعدبن عبد الله، عن العباس مثله الا قوله: ظلل وكفر (حر عاملي 1412 ج 5 :146 ). ‌

‌ ترجمه: به امام كاظم(ع) عرض كردم: حضرت فرمود: نه. گفتم: فرمود: نه. گفتم:فرمود: سپس فرمود: ‌‌

2‌. موثقه اسحاق بن عمار: ‌وعنه، عن ابن جبله، عن اسحاق بن عمار، عن ابي الحسن(ع) قال: سالته عن المحرم يظلل عليه و هو محرم؟ قال: (حر عاملي 1412 ج 5 :147).‌

‌ ترجمه: از امام كاظم (ع) درباره شخصي كه در حال احرام سايه بر او افكنده مي‌شود سوال كردم [كه:] فرمودند: ‌

3. ‌ روايت محمد بن منصور: ‌وباسناده عن احمد بن محمد، عن علي بن احمد، عن موسي بن عمر، عن محمد بن منصور عنه(ع) قال: سالته عن الظلال للمحرم، فقال: لا يظلل الا من عله او مرض. ورواه الكليني، عن عده من اصحابنا، عن احمد بن محمد بن عيسي، عن علي بن احمد بن اشيم، عن موسي بن عمر، عن محمد بن منصور، عن ابي الحسن(ع) مثله (حر عاملي 1412 ج 5:147 ).‌‌

ترجمه: از امام كاظم(ع) درباره سايه براي محرم پرسيدم، فرمود: سايه مينداز مگر به واسطه مرض و يا مشكل.‌

4.‌ مرسله عثمان بن عيسي:‌و في (عيون‌الاخبار) عن‌ابيه، عن علي بن ابراهيم بن هاشم، عن‌ابيه، عن عثمان بن عيسي، عن بعض اصحابه قال: قال ابويوسف للمهدي و عنده موسي بن جعفر (عليه السلام): ا تأذن لي ان اساله عن مسائل ليس عنده فيها شي؟ فقال له: نعم، فقال لموسي بن جعفر (عليه السلام): اسالك؟ قال: نعم، قال ما تقول في التظليل للمحرم؟ قال: لايصلح، قال: فيضرب الخباء في‌الارض و يدخل البيت؟ قال: نعم، قال: فما الفرق بين هذين؟ قال ابوالحسن (عليه‌السلام): ما تقول في‌الطامث؟ اتقضي الصلاه`؟ قال: لا، قال: فتقضي الصوم؟ قال: نعم، قال: و لم؟ قال هكذا جاء، فقال ابوالحسن (عليه السلام): و هكذا جاء هذا، فقال المهدي لابي يوسف: ما اراك صنعت شيئا، قال: رماني بحجر دامغ (حر عاملي 1412 ج 5: 151 -150).‌‌

ترجمه: عثمان بن عيسي از بعضي از مشايخ خود نقل مي‌كند كه گفت: ابويوسف به مهدي عباسي، در حالي كه امام موسي بن جعفر(ع) در نزد مهدي بود، گفت: مهدي گفت: بله. پس ابويوسف به موسي بن جعفر(ع) گفت: حضرت فرمود: بله و ابويوسف گفت: حضرت پاسخ داد: ابويوسف گفت: ] امام فرمود: ابويوسف گفت: امام در پاسخ گفت: ابويوسف گفت: ، امام پرسيد: ابويوسف گفت: حضرت پرسيد: چرا؟ ابويوسف گفت: امام فرمود: پس مهدي عباسي از ابويوسف پرسيد: ] ابويوسف گفت: ‌‌

مشابه همين‌روايت --- با تغييرات مختصري ---- رواياتي از محمد بن فضيل، طبرسي و همچنين محمد بن‌فضيل و بشير بن اسماعيل نقل شده است.‌

الف. روايت محمد بن فضيل و بشير بن اسماعيل: ‌ ‌وعن علي بن محمد، عن سهل بن زياد، عن ابن ابي نجران، عن محمد بن الفضيل قال: كنا في‌دهليز يحيي بن خالد بمكه، وكان هناك ابوالحسن موسي(ع) و ابويوسف، فقام اليه ابويوسف و تربع بين يديه فقال: قال: لا، قال: قال: نعم. قال: فضحك ابويوسف شبه‌المستهزي! فقال له ابوالحسن(ع): فسكت (حر عاملي، 1412، ج 5: 150 ).‌

ب. روايت طبرسي:‌ احمد بن علي بن ابيطالب الطبرسي في (الاحتجاج) قال: سال محمد بن‌الحسن ابا الحسن موسي بن جعفر (عليه‌السلام) بمحضر من‌الرشيد و هم بمكه، فقال له: ايجوز للمحرم ان يظلل عليه محمله؟ فقال له موسي عليه‌السلام: فقال له محمد بن‌الحسن: فقال له: فتضاحك محمد بن‌الحسن من ذلك، فقال له ابوالحسن عليه‌السلام: فسكت محمد بن‌الحسن لا يرجع جوابا (حر عاملي 1412 ج 5: 151 ).‌

ج. روايت محمد بن فضيل: ‌محمد بن‌الحسن باسناده عن موسي بن القاسم، عن جعفر بن محمد المثني الخطيب، عن محمد بن الفضيل، و بشير بن اسماعيل قال: قال لي محمد: الا اسرك يابن مثني؟ فقلت: بلي، فقمت اليه فقال: دخل هذا الفاسق آنفاً فجلس قباله ابي‌الحسن عليه‌السلام؛ ثم اقبل عليه فقال: فقال له: لا، قال: فقال له: نعم. فاعاد عليه القول شبه المستهزي يضحك: فقال: محمد بن يعقوب، عن عده من اصحابنا، عن احمد بن محمد، عن جعفر بن مثني الخطيب مثله (حر عاملي 1412 ج 5 :150 -149).‌

البته اين گفتگو، در روايت عثمان بن عيسي در حضور مهدي عباسي بوده و سائل نيز ابويوسف4 معرفي شده است. در حالي كه در روايت محمد بن فضيل، جريان مربوط به جلسه يحيي بن خالد برمكي در مكه دانسته شده و روايت احتجاج طبرسي قضيه در ارتباط با مجلس هارون‌الرشيد نقل شده است. ضمن اينكه در روايت طبرسي، سائل، محمد بن حسن شيباني5 است. البته بسيار بعيد است كه اين واقعه سه بار اتفاق افتاده باشد؛ اما با توجه به اهميت اصل قضيه، راويان حديث، عنايت ويژه‌اي به شخصيت خليفه و سائل نداشته‌اند، مخصوصاً كه هر دو سائل از شاگردان ابوحنيفه بوده‌اند و ممكن است اين گفتگو در سند اصلي، با عنوان نقل شده و توسط راويان طبقه ديگر مورد انطباق و تعيين مصداق قرار گرفته باشد.‌‌

فراز پاياني روايت محمد بن فضيل به حج رسول‌الله(ص) اشاره دارد. امام كاظم(ع) در اين فراز مي‌فرمايند: نكته‌اي كه لازم است مورد اشاره قرار گيرد، آن است كه در روايتي كه محمد بن فضيل و بشير بن اسماعيل مشتركاً نقل كرده‌اند، برخلاف سه روايت ديگر از عنوان استظلال استفاده شده است.‌

پي‌نوشتها:‌

1.‌‌ به عنوان مثال آيات عظام اراكي(ره)، فاضل لنكراني(ره)، بهجت، خامنه‌اي، صانعي، سيستاني، صافي، مكارم شيرازي و نوري همداني استظلال را در شب بدون اشكال دانسته‌اند. هر چند برخي از ايشان در شبهايي كه باران مي بارد يا سرماي شديدي حكم فرماست، حكم به جواز استظلال نكرده‌اند. ر.ك. به: (استفتائات آيت‌الله اراكي: ؛94 جامع‌المسائل فاضل لنكراني ج 2 :226 منتخب مناسك حج مطابق فتاوي حضرت امام با حواشي مراجع عظام تقليد ؛125 چهل مساله در حج آيت‌الله صانعي: مساله 11).‌

2.‌‌ البته حرمت استظلال به برخي از بزرگان عامه از جمله: عبدالله بن عمر، مالك، سفيان بن عينيه، ابوحنيفه و احمد بن حنبل نسبت داده شده است ولي گويا به فتواي فراگيري حتي در محدوده مذاهب آنها تبديل نشده است. (خرقي المغني ج3:283 الشرح الكبير ج 3:269 الحاوي الكبير ج 4:128 حليه العلماء ج3: 284 المجموع ج 7:267 علامه حلي تذكره الفقها ج 7:340 ).‌‌

3. مرحوم نجم‌الائمه محمدبن حسن استرآبادي نيز در اين بحث موافق با قول احمدبن فارس است و را به معني معنا كرده است. لازم است ذكر شود وي به عنوان عالم لغوي شناخته نمي‌شود. (ج 2:343 )

‌4.‌ ابويوسف: يعقوب بن ابراهيم بن حبيب بن خنيس انصاري، قاضي نامدار و يكي از بنيانگذاران فقه حنفي است. وي در سال 113 هجري قمري به دنيا آمد، در كودكي پدر خود را از دست داد و همراه مادرش به رختشويي مي‌رفت، در ضمن كار تحصيل مي‌كرد و هم در كوفه و هم در بصره و هم در مكه به كسب حديث پرداخت و سرانجام مجذوب حلقه فقه ابوحنيفه شد و از زمره عالمان اهل حديث خارج شد و مبدل به يكي از بزرگترين فقهاي صاحب راي گرديد. گويا براي گذران زندگي از كمكهاي ابوحنيفه نيز برخوردار نيز مي‌شود. وي 17 سال محضر ابوحنيفه را درك مي‌كند و پس از مرگ او در سال 150 هجري قمري به عنوان بزرگترين شاگرد او شناخته گرديد. ابويوسف سپس به بغداد رفت و تا آخر عمر به عنوان قاضي بغداد و قاضي القضات مشغول بود. وي مورد توجه خاص خلفاي عباسي مهدي و هارون الرشيد بوده است. از جمله كارهاي مهم او رايج ساختن لباس خاص براي قاضي‌هاي سرزمين‌هاي اسلامي بوده كه همين امر باعث ممتاز ساختن اين گروه اجتماعي گرديد. وي را فقيهي سياستمدار دانسته‌اند. درباره وي گفته‌اند گاه اعمال خلاف خلفا و درباريهاي عباسي را مشروع جلوه مي‌داد. ابويوسف در سال 182 هجري قمري وفات يافت. او را علاوه بر فقه در مباحث عقيدتي نيز تابع ابوحنيفه دانسته‌اند. از او علاوه بر كتابهايي در فقه، پسري نيز به نام يوسف كه او نيز فقيه و قاضي بود، به جاي ماند. (دائره` المعارف بزرگ اسلامي 442 1373- ؛441 ذهبي ج 7: 707 ).




 شنبه 9 آذر 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: اطلاعات]
[مشاهده در: www.ettelaat.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 476]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن