محبوبترینها
مزایای آستر مدول الیاف سرامیکی یا زد بلوک
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1854230651
دههي چهارم انقلاب اسلامي در كلام مقام معظم رهبري پيشرفت همراه با عدالت يك نهضت است
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: دههي چهارم انقلاب اسلامي در كلام مقام معظم رهبري پيشرفت همراه با عدالت يك نهضت است
خبرگزاري فارس: از اوايل سال 1385، مقام معظم رهبري، سلسله مباحثي را در بياناتشان پي گرفتند كه بهعنوان مباني تئوريك و پيشنيازهاي ورود به دههي چهارم انقلاب اسلامي شناخته ميشود. ضرورت مديريت تحولات جامعه توسط نخبگان حوزه و دانشگاه و هدايت اين تحولات به سوي پيشرفت مطلوب از جملهي اين مباحث بود.
* حرف اول: دههي چهارم؛ دههي پيشرفت و عدالت
ما وارد دههى چهارم عمر نظام جمهورى اسلامى داريم ميشويم. البته يك نظام اجتماعى در سى سالگى و سى و پنج سالگى يك نظام كاملاً جوان است؛ اگر چنانچه بخصوص در اين نظام، تحرك و تحولهاى درونى بموقع و بجا وجود داشته باشد، بهآسانى سالخورده و فرسوده هم نخواهد شد؛ با گذشت صدها سال هم پير و فرسوده نميشود، ليكن آنچه مسلّم است، در اين سنين - در سنين سى سالگى و سى و پنج سالگى و چهل سالگى - يك نظام اجتماعى، يك نظام جوان است. يعنى چه جوان است؟ يعنى هنوز به تجربهى بيشتر احتياج دارد؛ هنوز به كار و تلاش بيشتر در زمينهى مبانى نياز دارد تا به پختگى و قوام برسد.
ما گفتيم كه در اين دهه، آنچه كه به عنوان يك هدف و شعار - براى اينكه دنبال كنيم كه مرحلهاى را بگذرانيم - بايد مورد توجه قرار بگيرد، «پيشرفت و عدالت» است. اين را شعار قرار بدهيم: پيشرفت و عدالت. پيشرفت را عرض كردم؛ مقصود، پيشرفتِ همهجانبه است؛ يعنى پيشرفت مادى و پيشرفت معنوى. پيشرفت مادى را هم نفى نميكنيم. يعنى مطلقاً مسئلهى معيشت مردم، مسئلهى اشتغال مردم، مسئلهى پيشرفتهاى علمى و فناورى را مطلقاً دست كم نميگيريم. اينها كاملاً مهم است و بايد دنبال شود، تا در اين زمينهها فقر نباشد، بيكارى نباشد، گرانى و تورم قيمتها نباشد؛ در اين ترديدى نيست. اما در كنارش، به اين اكتفا هم نميكنيم، بلكه بايد فكر روشن، اعتقاد عميق، انگيزهى روزافزون و جوشان و اخلاق انسانى و والاى اسلامى در كنار اينها گسترش پيدا كند.
همان طور كه عرض كردم، از بيراههها بايد ترسيد. گاهى اوقات يك چيزها و راههائى را براى پيشرفت پيشنهاد ميكنند كه بيراهه است. يك نمونهاش را گفتم؛ مثل پيشرفتهاى دورهى پهلوى كه حقيقتاً بعضىاش توقف و بعضىاش پسرفت و سقوط بود - كه حالا جاى تفاصيلش در اين جلسه نيست؛ چون وقت نيست - آن يك الگو بود كه واقعاً بيراهه بود؛ به ظواهر دلخوش كردن، غربىها را معيار و ملاك قرار دادن و دنبال آنها حركت كردن كه نتيجهاش همين ميشود كه در آن پنجاه شصت سالِ شوم و سياه در دوران پهلوى مشاهده شد.
يك نمونهى ديگر از اين بيراههها، نمونههائى است كه گاهى ممكن است در زمان ما هم پيدا بشود؛ بايد توجه داشت. در اين نمونهى دوم، اسمى از ظواهر آورده نميشود، هويت ايرانى و اسلامى هم مثل آنچه كه در آن شكل اول ديده ميشد، نفى نميشود؛ ليكن يك حالت نوميدىِ از تحرك و پيشرفت در اين مسابقه در سياستگذاران و سررشتهداران امور و سخنگويان جامعه مشاهده ميشود. يعنى نگاهى كه به غرب ميكنند، يك نگاه به يك نقطهى والا و دستنيافتنى است، اسمش را هم ميگذارند واقعبينى! ميگويند آقا واقع قضيه چيست؛ امروز اينها از لحاظ علمى اينقدر جلويند، در زمينههاى گوناگون اين همه پيشرفت كردهاند؛ اين همه نظريات مختلف در علوم انسانى، در زمينههاى مسائل اجتماعى، مسائل سياسى؛ اين همه نظر، اين همه فكر، اين همه نظريهى نو، ابتكارى ارائه دادهاند؛ ما كِى ميتوانيم به گرد اينها برسيم؟ يعنى يك چنين روحيهاى در آنها وجود دارد. بارها در طول اين سى سال، بنده خودم با افرادى از اين قبيل مواجه بودم كه چه با زبان صريح يا نيمه صريح يا با زبان حال، همين معنا را بيان ميكردند كه «آقا ما البته بايد پيشرفت كنيم، اما دنبال اينها بايد حركت كنيم! ما كه نميتوانيم به گرد اينها برسيم، چه برسد به اينكه از اينها جلو بزنيم؛ چرا بيخود زحمت ميدهيد خودتان را؟». اين هم يك بيراهه است.
اين معنايش اين است كه يك ملت - حالا ملت ما به عنوان يك نمونه - و ملتهاى گوناگون شرق و ملتهاى مسلمان از جمله، محكوم به اين هستند كه هميشه دنبالهروِ حركت غرب و شاگرد دائمىِ آنها باشند و هيچ وقت از خودشان اميد نداشته باشند كه بتوانند در آن سطح قرار بگيرند، چه برسد كه از آنها جلو بيفتند؛ هرگز چنين روحيهاى نداشته باشند. اين، يك بيراههى بسيار خطرناك است كه امروز متأسفانه از سوى استاد دانشگاه، از سوى متفكر سياسى، از سوى بعضى از گويندگان مذهبى ترويج ميشود؛ اين درست ضد تجربهى طولانىمدت بشرى است. چرا؟ مگر خداى متعال يك دسته از انسانها را اينجور آفريده كه هميشه بايد جلو باشند؟ كدام واقعيت تاريخى اين را نشان ميدهد؟ مگر همينهائى كه امروز در دنيا جلو هستند، در چند قرن قبل از اين، ملتهاى عقب افتادهى دنيا در همهى مسائل گوناگون نبودند؟ دوران قرون وسطاى اروپا مگر از ياد تاريخ رفته؟ دوران قرون وسطى - من بارها گفتهام - دوران تاريكى است، دوران جهل و ظلمت است براى اروپا؛ نه براى كشورهاى مسلمان، نه براى ايران. همان دورانى كه آنها اسمش را گذاشتند دوران جهل و بىخبرى و ظلمت و خواب، همان دوران در كشور ما و در كشورهاى اسلامى، دوران عظمت و پيشرفت علم و فلسفه است و پيشرفت سياسى و اقتدار سياسى.
اين نگاه، خيلى نگاه خطرناكى است. در همين زمينههائى هم كه امروز شما مشاهده ميكنيد كه در زمينههاى علمى در كشورتان پيشرفت وجود دارد، در همين زمينهها هم بالخصوص بعضيها مىآمدند و ميگفتند آقا فايده ندارد! ولى جوان مسلمان، جوان ايرانى، با همت، با انگيزه وارد شد و به سطح ديگران رسيد و يك جاهائى هم از ديگران حتّى جلوتر هم رفت؛ يعنى به نسبت زمانى كه صرف كرده اگر ملاحظه كنيد، جلوتر هم رفته. بنابراين، اين تفكر يكى از آن تفكرات بيراهه است. مطلقاً نگاه نوميدانه نبايد داشت. نگاه دين، نگاه اسلام، نگاه قرآنى به انسان اين است كه: انسان بايد تلاش كند؛ تلاشِ با نظم، با برنامهريزى و بى وقفه، تا بتواند به نتايج برسد.
انقلاب براى ايجاد يك دولت به جاى دولت كه به وجود نيامد، براى ايجاد يك نظام، يك مجموعهى ملى و انسانى بر اساس يك تفكر به وجود آمد. آن تفكر، تفكر اسلام است. ادعاى ما اين است - كه اين ادعا را اثبات هم ميكنيم و ثابت شده است؛ قطعى است - ما معتقديم راه سعادت انسانها به دست تعاليم انبياء است، كه كاملترينش هم تعاليم اسلام است. بشر منهاى تعاليم انبياء حتّى پيشرفت مادى هم در اين حدى كه پيدا كرده، پيدا نميكرد؛ چه برسد به تعالى معنوى و بهجت معنوى و آرامش و آسايش روانى كه زمينهساز عروج اوست به معارج والاى ملكوتىِ انسان. راه سعادت انسان اين است.
براى اينكه تفكر انبياء در جامعه پياده شود، يك حركت بلندمدت و طولانى لازم بود. اين انقلاب با اين هدف به وجود آمد. جامعهى اسلامى، كشور اسلامى، نه فقط دولت اسلامى، نه فقط تشكيل يك نظام اسلامى، بلكه تشكيل يك واقعيت و يك مجموعه مردمى كه بر اساس تعاليم اسلام - كه لبّ لباب تعاليم انبياء است - زندگى ميكنند و آثارش را احساس ميكنند. اين هدف ماست. خوب، ما به اين هدف هنوز نرسيديم، توقع هم نبود كه در ظرف سى سال برسيم. اين هدف، هدف خيلى طولانى مدتى است. بايد تلاش كرد، بايد كار كرد تا به اين هدف رسيد؛ شما مسئوليتتان اين است. مأموريت اين نسل اين است؛ كشور و ملتتان را به آن جايگاهى كه معنايش اين باشد كه يك جامعهى اسلامى به معناى واقعى تشكيل شده، برسانيد. اين را الگو كنيد. اين ميشود بزرگترين وسيله براى گسترش اين فكر و گسترش اين تجربه در عالم؛ اين مأموريت اين نسل است كه در تصور و در جنبهى نظرى، چيز مشكلى نيست. البته كار، كار بسيار دشوارى است. همان تحرك جوانى، همان انگيزهى جوانى را لازم دارد؛ با تلاش فراوان جهادى كه حالا گفتهايم و عرض ميكنيم. هدف اين است: ما كشور اسلامى ميخواهيم. كشور اسلامى وقتى تشكيل شد، معنايش اين است كه دنياى مردم آباد خواهد شد، نه به معناى آبادىاى كه در نظامهاى مادى وجود دارد.(1)
* همهي پيشرفتها بايد در سايهي عدالت باشد.
ما ميخواهيم كشورمان از همهي جهات - از لحاظ علمي، از لحاظ اقتصادي، از لحاظ فناوري، از لحاظ سياسي - به پيشرفت برسد، مردم به رفاه دست پيدا كنند؛ اما در كنار پيشرفت، ميخواهيم كشور عادلانه و با عدالت اداره بشود؛ اين مهم است. نه عدالتِ بدون پيشرفت مطلوب است، نه پيشرفتِ بدون عدالت. عدالت بدون پيشرفت يعني برابري در عقبماندگي، برابري در فقر؛ اين را نميخواهيم. پيشرفت بدون عدالت را هم هرگز مطالبه نميكنيم؛ پيشرفت، همراه با عدالت. بايد فواصل طبقاتي كم بشود. بايد آن كساني كه براي تحرك استعداد دارند، فرصتهاي برابر دريافت كنند؛ اگر كسي تنبلي كرد، تنبلياش به گردن خودش. نبايد اينجور باشد كه در برخي از مناطقِ كشور مجال براي تلاش علمي يا تلاش اقتصادي نباشد، اما بعضيها از منابع و از امكانات كشور به طور بينهايت بتوانند استفاده كنند؛ نه، هنر اين است. مطالبهي ملت از دولتها، از مجالس پيدرپي شوراي اسلامي، از قوهي قضائيه و از همهي مسئولان بايد اين باشد. كشور بايد پيشرفت كند؛ پيشرفتِ در همهي بخشها: پيشرفت در توليد ثروت، پيشرفت در افزايش بهرهوري، پيشرفت در عزم و ارادهي ملي، پيشرفت در اتحاد ملي و نزديكي قشرهاي مختلف به يكديگر، پيشرفت در دستاوردهاي علم و فناوري، پيشرفت در اخلاق و در معنويت، پيشرفت در كم كردن فاصلهي طبقاتي، در رفاه عمومي، در انضباط اجتماعي، در بوجود آمدن وجدان كاري در يكايك آحاد ما مردم، پيشرفت در امنيت اخلاقي، پيشرفت در آگاهي و رشد سياسي، پيشرفت در اعتمادبهنفس ملي... پيشرفت در همهي اين زمينهها لازم است؛ اما همهي اين پيشرفتها بايد در سايهي عدالت و در كنار تأمين عدالت باشد.(2)
* جريانشناسي توسعه و پيشرفت در انقلاب اسلامي
ما امروز از بيست سال قبل، از سي سال قبل خيلي جلوتريم، تجربهمان بيشتر است، مديريتهايمان قويتر است، توانائيهاي علمي ما بمراتب جلوتر است، قدرت تحرك اقتصاديمان بمراتب از آن روز بيشتر است، تصورات ما از پيشرفت نسبت به آن روزها خيلي بهتر است.
در دههي اول، پيشرفت را بسياري از انقلابيون در الگوي چپ؛ چپ دههي شصت، يعني الگوي گرايشمند به سوسياليسم ميديدند. هر كس هم مخالفت ميكرد، يك تهمتي، لكهاي، چيزي متوجهش ميكردند. يك عدهاي از مسئولين، دستاندركاران، فعالين عرصهي كار در جمهوري اسلامي، نگاهشان نگاه حاكميت دولت و مالكيت دولت بود؛ خوب، اين نگاه، نگاه غلطي بود. نگاه به پيشرفت كشور از زاويهي ديد تفكر شرقيِ سوسياليستيِ چپ محسوب ميشد؛ اين غلط بود. البته غلط بودن اين خيلي زود فهميده شد، حتّي آن كساني كه آن روز مروج همين ديدگاه بودند، ناگهان صد و هشتاد درجه برگشتند! آن افراط به يك تفريط حالا تبديل شد.
يك برههاي از زمان، نگاه به پيشرفت، نگاه غربي بود؛ يعني همان راهي كه آنها رفتند، اينها هم بايد بروند؛ تصورشان اين بود. خودشان را در حدِ انگليس و فرانسه و آلمان هم نميديدند؛ در حد همين كشورهائي مثل كرهي جنوبي ميديدند. اين هم رد شد. امروز در ذهن و فكر مسئولان و به صورت يك گفتمان عمومي در ذهن نخبگان و فرزانگان، نقشهي پيشرفت غربي كشور ردشده است؛ غلط از آب درآمده است. علتش هم اين است كه انتقاد از نقشهي پيشرفت به شيوهي غربي، امروز مخصوص ملتهاي شرق نيست، مخصوص ما نيست؛ خودِ انديشمندان غربي، خودِ فرزانگان غربي، زبان به انتقاد گشودهاند؛ هم در زمينههاي اقتصادي، هم در زمينههاي اخلاقي، هم در زمينههاي سياسي. همان چيزي كه به آن افتخار ميكردند به عنوان ليبرال دموكراسي، امروز مورد انتقاد است؛ پس اين هم نقشهي پيشرفت نيست. امروز ما اينها را ميدانيم. البته نقشهي پيشرفت اسلامي - ايراني چيست؟ اين بايد تدوين شود، بايد روشن شود، بايد ابعاد و زوايايش مشخص شود؛ اين كار به طور كامل انجام نگرفته است و بايد بشود. اما هميني كه ما فهميدهايم كه بايد برگرديم به نقشهي اسلامي - ايراني، اين خودش موفقيت بزرگي است. اين موفقيت را امروز داريم.
خوب، اين مسير پيشرفت است. مسيرِ پيشرفت، مسير غربي نيست، مسير منسوخ و برافتادهي اردوگاه شرقِ قديم هم نيست. بحرانهائي كه در غرب اتفاق افتاده است، همه پيش روي ماست، ميدانيم كه اين بحرانها گريبانگير هر كشوري خواهد شد كه از آن مسير حركت كند. پس ما بايستي مسيرِ مشخصِ ايراني - اسلامي خودمان را در پيش بگيريم و اين را با سرعت حركت كنيم؛ با سرعت مناسب.
راه حلي كه بر اساس اين مقدمات وجود دارد، اين راه حل را شما بايد پيدا كنيد. شما بايد به نتيجه برسيد، به اين استنتاج برسيد، اما آنچه كه من ميتوانم به عنوان راهنمائي و راهبرد كلي به شما عرض كنم، تلاش و مجاهدت جوانانه و پيگير است. شما كه در دانشگاهيد، فعاليت شما فعاليت دانشگاهي است؛ بايد درس بخوانيد، تحقيق كنيد، به فكر نظريهسازي باشيد. الگو گرفتن بي قيد و شرط از نظريهپردازهاي غربي و شيوهي ترجمهگرائي را غلط و خطرناك بدانيد. ما در زمينهي علوم انساني احتياج داريم به نظريهسازي. بسياري از حوادث دنيا حتّي در زمينههاي اقتصادي و سياسي و غيره، محكومِ نظرات صاحبنظران در علوم انساني است؛ در جامعهشناسي، در روانشناسي، در فلسفه؛ آنها هستند كه شاخصها را مشخص ميكنند. در اين زمينهها ما بايد نظريهپردازيهاي خودمان را داشته باشيم و بايد كار كنيم؛ بايد تلاش كنيم؛ دانشجو بايد تلاش كند. دانشجو و محيط دانشگاه بايد نگاه كلان به هدفهاي انقلاب داشته باشد؛ دنبال آنها برود.(3)
* ما وابسته شدن و غربي شدن را پيشرفت نميدانيم.
حالا ميخواهيم مشخص كنيم كه پيشرفت چيست؟ تعريفهايي براي پيشرفت و كشور پيشرفته در دنيا معمول است؛ ما اغلب اينها را قبول داريم و رد نميكنيم؛ مثلاً صنعتي شدن و فرا صنعتي شدن كشور؛ اينها دليل پيشرفت است. خودكفايي؛ كشور در مسائل حياتي و اساسي بايد خودكفا باشد. نه اينكه از ديگران بكلي بينياز باشد، نه؛ اما اگر به كسي يا كشوري، در چيزي احتياج دارد، طوري روابطش را تنظيم كند كه اگر خواست آن را به دست آورد، دچار مشكل نشود؛ او هم چيزي داشته باشد كه مورد نياز آن كشور است؛ خودكفايي يعني اين. وفور توليدات، وفور صادرات، افزايش بهرهوري، ارتقاء سطح سواد، ارتقاء سطح معلومات عمومي مردم، ارتقاء خدمات شهروندي، خدمت دادن به شهروندان، رشد نرخ عمر متوسط - به قول تعبيرات اخير، اميد به زندگي - اينها جزو نشانههاي پيشرفت است و درست است. كاهش مرگ و مير كودكان، ريشهكني بيماريهاي گوناگون در كشور، رشد ارتباطات و امثال اينها، شاخصهايي است كه در دنيا براي يك كشور پيشرفته ذكر ميكنند و ما اين شاخصها را رد نميكنيم و قبول داريم. منتها توجه داشته باشيد اين شاخصها را وقتي كه به ما تحويل ميدهند - به ما كه تشكيلدهندهي اين شاخصها نيستيم - در لابهلاي آن، چيزهايي است كه ديگر آنها جزو شاخصهاي پيشرفت و توسعه نيست؛ چيزهايي را به ميان ميآورند كه اين صادر كردن فرهنگ مخالف با هويت و شخصيت ملي و ميل براي وابسته كردن كشورهاست. آن كساني كه اين شاخصها را تهيه و ارائه ميكنند، اگر غالباً چه دانشمندانند، اما بسياري از آنان آدمهاي مستقلي نيستند؛ يعني همان شبكه و همان ناتوي فرهنگي در مجموعهي خود، بسياري از اين دانشمندان، متفكران، هنرمندان، ادبا و امثال اينها را هم دارد. با وجود همهي اينها، اساس تحول بايد بر «ملاحظهي عناصر اصلي هويت ملي» قرار داده شود، كه آرمانهاي اساسي و اصولي مهمترين آنهاست. من اين را عرض ميكنم كه صنعتي شدن، فرا صنعتي شدن، پيشرفت علمي، پيشرفت خدماتي و پيشرفتهاي بهداشتي و درماني، باشد؛ اما اساس اينها بايد حفظ هويت ملي باشد. اگر يك كشوري همهي اينها را داشت، اما از لحاظ ملي، يك كشور بيهويتي بود، فرهنگش وابستهي به ديگران بود، از گذشته و تاريخ خود هيچ بهرهاي نداشت و نبرده بود، يا اگر گذشتهاي داشت، آن گذشته را از چشمش دور نگه داشتند يا آن را در نظرش تحقير كردند، اين كشور مطلقاً پيشرفت نخواهد كرد؛ زيرا هويت ملي، اساس هر پيشرفتي است.
آنچه كه ما در تحول، تحولي كه با پيشرفت همراه است، مورد نظرمان است - كه جا دارد كه اين جزو آرمانهاي ما باشد - مبارزهي با فقر، مبارزهي با تبعيض، مبارزهي با بيماري، مبارزهي با جهل، مبارزهي با ناامني، مبارزهي با بيقانوني، مديريتها را به سطح علميتر ارتقاء دادن، رفتار شهروندان را به سطوح منضبط ارتقاء دادن و انضباط اجتماعي، رشد امنيت، رشد ثروت ملي، رشد علم، رشد اقتدار ملي، رشد اخلاق و رشد عزت ملي است؛ همهي اينها در اين تحول و پيشرفت، به معناي صحيح دخالت دارند و ما اينها را پايههاي اصلي ميدانيم. در كنار اينها، عشق به معنويت و ارتباط با خدا، مهمترين عاملي است كه پيشرفت يك ملت را به معناي واقعي خودش تضمين ميكند؛ اگر اين نشد، همهي آنچه كه دستاوردهاي به معناي عرفي و رايج جهانِ پيشرفته محسوب ميشود، ممكن است در راههاي غلطي مصرف شود. يعني ممكن است يك كشور از لحاظ رفتارهاي اجتماعياش منضبط، مؤدب و با اخلاق باشد، ثروت و علم را هم به دست بياورد، اما در عين حال همين ثروت و علم، و همين انضباط مردمي خودش را براي نابود كردن يك ملت ديگر به كار گيرد. اين غلط است؛ اين در منطق ما درست نيست. علم خودش را به كار بگيرد براي ايجاد سلاحي مثل بمب اتم كه وقتي يك جايي فرود افتاد، ديگر با گناه و بي گناه و مسلح و بچهي كوچك و شيرخوار و انسانهاي مظلوم را نگاه نميكند و فرقي نميگذارد و همه را نابود ميكند. علمي كه در اين راه به كار بيفتد و كشوري كه اين را داشته باشد و تحولي كه بخواهد به اينجا منتهي شود، مورد تأييد ما نيست و ما چنين تحولي را دوست نميداريم.
خداپرستي، عشق به معنويت، عاطفهي انساني در هر تحولي، و عواطف و محبت در انسانها بايد تقويت بشود و در اين جهت بايد راه برويم. آن تحول اجتماعي يا اقتصادياي كه انسانها را نسبت به هم بيتفاوت و بيمحبت ميكند، ممدوح نيست؛ مذموم است. اگر شما ميشنويد كه در برخي از كشورهاي غربي، فرزند و پدر در يك شهر زندگي ميكنند، اما فرزند از پدرش سال به سال احوالي نميپرسد، خانوادهها دور هم جمع نميشوند، كودكان از عطوفتهاي پدرانه و مادرانه برخوردار نميشوند، زن و شوهرها جز به موجب يك قرارداد موقت - يك قرارداد قانوني بسته شده است - كنار هم نمينشينند؛ زن يك جا كار دارد، مرد يك جا كار دارد، آخرِ كارِ اين، ساعت هشت شب است، آخر كار آن، ساعت ده شب است، بعد يك قرار اين با يك دوستي دارد، او قرار با يك همكاري دارد؛ اگر اينها را شما ميشنويد كه در جايي هست و اگر اينها واقعيت دارد، اينها ديگر نشانههاي پسرفت است. آن تحولي كه به اين چيزها بينجامد، مورد تأييد ما نيست. ما تحولي ميخواهيم كه بين پدرها، مادرها، خانوادهها، فرزندان، دوستان و همسايگان الفت و محبت بيشتر به وجود آورد؛ تا چهل خانه آن طرفتر را شما همسايهي خود بدانيد؛ اين خوب است. محيط، محيط تراحم و تعاطف باشد؛ همهي افراد جامعه نسبت به همديگر احساس مسئوليت كنند: «كلكم راع و كلكم مسؤول عن رعيته»؛ همهي شما راعي هستيد؛ يعني رعايت كننده. همهي شما مسئول از رعيتتان هستيد؛ يعني آن كسي كه مورد رعايت شما بايد قرار بگيرد. آن تحولي كه در پيوندها و نظامات اجتماعي به يك چنين حقايقي منتهي بشود، آن پيشرفت است؛ پيشرفت مورد نظر اسلام و جمهوري اسلامي، اين است. پيشرفتي كه بر فردمحوري و اباحهي لذاتي كه انسان به طور مطلق دوست ميدارد، مبتني باشد، پيشرفت نيست. دنياي صنعتي غرب امروز بر اين پايه استوار است: اباحهي لذات؛ هر لذتي، شرطش فقط اين است كه تعدي به ديگري نباشد. هر چيزي كه دوست ميداري، مباح است؛ لذتجويي كن. براي همين هم است كه ميبينيد ديگر اين تعبيرات شرمآوري كه امروز وجود دارد، حتّي به سطح كليساهاي آنها هم كشيده شده است! همجنسبازيها و كارهاي زشتي كه اينها ميكنند، ارتباط و اختلاطهاي نامشروع و مستجهن جنسي كه بين اينها رايج است، يك روز مخفي بود، همينطور بتدريج طوري شده كه امروز يك چيز رايج شده است. دو، سه سال پيش از اين، كشيش يك كليسايي در امريكا اعلام كرد كه من حاضرم دو تا همجنس را كه ميخواهند با هم زندگي كنند، عقدشان را بخوانم! اين همان لذتگرايي است. ميگويد از اين خوشم ميآيد، پس بايد انجام بدهم. اين ممنوع و مطرود است. ما اين را پيشرفت نميدانيم.
اقتداري كه مبتني بر ظلم به ملتهاي ديگر و به بهاي پسرفت ملتهاي ديگر باشد، پيشرفت و تحولي كه در خدمت يك طبقهي خاص - طبقهي سرمايهدار - باشد، كه امروز در كشورهاي غربي اينطور است، مورد نظر ما نيست. ثروت اين كشورهايي كه زياد است، يعني درآمد عموميشان زياد است - به تعبير رايج، درآمد ناخالص ملي - چگونه توزيع ميشود؟ به هر كس چقدر و در مقابل چه مقدار كار، ميرسد؟ معمولاً اينها را نگفته ميگذارند. براي كسب معاش، زن و شوهر روز و شب كار كنند و توان نداشته باشند تا بتوانند زندگي خودشان را بگذرانند، اما در مقابل سرمايهداران بزرگ - راكفلرها و فوردها و آنهايي كه حالا جديداً در اين ميدان وارد شدهاند - كوههايي از ثروت داشته باشند كه نتوانند محاسبه كنند؛ اينها مورد نظر ما نيست. پيشرفتي كه در خدمت طبقهي سرمايهدارها باشد، پسرفت است. پيشرفتي كه با باختن هويت مستقل ملي همراه باشد و انسان خودش را از دست بدهد، پيشرفت نيست.
تقليد، رايج شدن و پيشرفت تقليد، پيشرفت نيست. وابسته كردن اقتصاد، تقليدي كردن علم، ترجمه گرايي در دانشگاه؛ كه هر چه كه آن طرف مرزها، مرزهاي غربي و كشورهاي اروپايي، گفتهاند، ما همان را ترجمه كنيم و اگر كسي حرف زد، بگويند مخالف علم حرف ميزند؛ پيشرفت نيست و ما اين را پيشرفت نميدانيم. نه اينكه ترجمه را رد كنيم؛ من اين را بارها در مجامع دانشگاهي گفتهام؛ نخير، ترجمه هم خيلي خوب است؛ ياد گرفتن از ديگران خوب است؛ اما ترجمه كنيم تا بتوانيم خودمان به وجود آوريم. حرف ديگران را بفهميم تا حرف نو به ذهن خود ما برسد؛ نه اينكه هميشه پاي حرف كهنهي ديگران بمانيم. يك حرفي را در زمينهي مسائل اجتماعي پنجاه، شصت سال پيش فلان نويسنده يا فيلسوف يا شبه فيلسوف فرهنگي گفته، حالا آقايي بيايد در دانشگاه، دهنش را با غرور پُر كند و همان را دوباره به عنوان حرف نو براي دانشجو بيان كند! اين پيشرفت نيست؛ پسرفت است. زبان و ملي را مغشوش كردن، هويت اسلامي ملي را سلب كردن و مدلبازي به جاي مدلسازي، پيشرفت نيست. ما وابسته شدن و غربي شدن را پيشرفت نميدانيم.
آنچه كه پيشرفت هست، اين است كه ما از هر كه و هر جور، همهي دانشهاي مورد نيازمان را فرا بگيريم؛ اين دانش را به مرحلهي عمل و كاربرد برسانيم، تحقيقات گوناگون انجام بدهيم، براي اينكه دامنهي علم را توسعه بدهيم، تحقيقات بنيادي انجام بدهيم، تحقيقات كاربردي و تجربي انجام دهيم، تا فناوري را به وجود آوريم يا فناوري جديدي را به وجود بياوريم يا فناوري را تكميل كنيم؛ تصحيح كنيم و انجام بدهيم؛ در زمينهي آموزشهاي مديريتي از پيشرفتهاي دنيا فرا بگيريم، آن را بين خودمان بر طبق نيازها و عرف و فرهنگ خودمان تحليل و فهم كنيم و با جامعهمان تطبيق كنيم؛ دربارهي مشكلات اجتماعياي كه در كشور وجود دارد، تحقيق كنيم و راه ريشه كردن اينها را پيدا كنيم.(4)
* ما بايد پيشرفت را با الگوي اسلامي-ايراني پيدا كنيم.
بحثي كه براي الگوي پيشرفت ميكنيم، براي اين نيست كه ميخواهيم پيشرفت را شروع كنيم؛ پيشرفت از انقلاب شروع شده، بلكه به اين معناست كه با بحث نظري و تعريف شفاف و ضابطهمند از پيشرفت، قصد داريم يك باور همگاني در درجهي اول در بينِ نخبگان، بعد در همهي مردم به وجود بيايد كه بدانند دنبال چه هستيم و به كجا ميخواهيم برسيم و بخشهاي گوناگون نظام بدانند چه كار بايد بكنند. اين را بايد پيدا كنيم.
مدلسازي و الگوسازي، كار خود شماست؛ يعني كار نخبگان ماست. در تحقيقات دانشگاهي بايد دنبالش بروند، بحث كنند و در نهايت مدل پيشرفت را براي ايران اسلامي، براي اين جغرافيا، با اين تاريخ، با اين ملت، با اين امكانات، با اين آرمانها ترسيم و تعيين كنند و بر اساس او، حركت عمومي كشور به سوي پيشرفت در بخشهاي مختلف شكل بگيرد.
پيشرفت غربي، پيشرفت ناموفقي است. ما بايد پيشرفت را با الگوي اسلامي - ايراني پيدا كنيم. اين براي ما حياتي است. چرا ميگوئيم اسلامي و چرا ميگوئيم ايراني؟ اسلامي به خاطر اينكه بر مباني نظري و فلسفي اسلام و مباني انسانشناختي اسلام استوار است. چرا ميگوئيم ايراني؟ چون فكر و ابتكار ايراني، اين را به دست آورده؛ اسلام در اختيار ملتهاي ديگر هم بود. اين ملت ما بوده است كه توانسته است يا ميتواند اين الگو را تهيه و فراهم كند. پس الگوي اسلامي ايراني است. البته كشورهاي ديگر هم از آن، بدون ترديد استفاده خواهند كرد؛ همچناني كه تا امروز هم ملت ما و كشور ما براي بسياري از كشورها در بسياري از چيزها الگو قرار گرفته، اينجا هم يقيناً اين الگو مورد تقليد و متابعت بسياري از ملتها واقع خواهد شد.
آنچه كه موجب ميشود ما الگوي غربي را براي پيشرفت جامعهي خودمان ناكافي بدانيم، در درجهي اول اين است كه نگاه جامعهي غربي و فلسفههاي غربي به انسان - البته فلسفههاي غربي مختلفند؛ اما برآيند همهي آنها اين است - با نگاه اسلام به انسان، بكلي متفاوت است؛ يك تفاوت بنياني و ريشهاي دارد. لذا پيشرفت كه براي انسان و به وسيلهي انسان است، در منطق فلسفهي غرب معناي ديگري پيدا ميكند، تا در منطق اسلام. پيشرفت از نظر غرب، پيشرفت مادي است؛ محور، سود مادي است؛ هرچه سود مادي بيشتر شد، پيشرفت بيشتر شده است؛ افزايش ثروت و قدرت. اين، معناي پيشرفتي است كه غرب به دنبال اوست؛ منطق غربي و مدل غربي به دنبال اوست و همين را به همه توصيه ميكنند. پيشرفت وقتي مادي شد، معنايش اين است كه اخلاق و معنويت را ميشود در راه چنين پيشرفتي قرباني كرد. يك ملت به پيشرفت دست پيدا كند؛ ولي اخلاق و معنويت در او وجود نداشته باشد.
اما از نظر اسلام، پيشرفت اين نيست. البته پيشرفت مادي مطلوب است، اما به عنوان وسيله. هدف، رشد و تعالي انسان است.پيشرفت كشور و تحولي كه به پيشرفت منتهي ميشود، بايد طوري برنامهريزي و ترتيب داده شود كه انسان بتواند در آن به رشد و تعالي برسد؛ انسان در آن تحقير نشود. هدف، انتفاع انسانيت است، نه طبقهاي از انسان، حتّي نه انسانِ ايراني. پيشرفتي كه ما ميخواهيم بر اساس اسلام و با تفكر اسلامي معنا كنيم، فقط براي انسان ايراني سودمند نيست، چه برسد بگوئيم براي طبقهاي خاص. اين پيشرفت، براي كل بشريت و براي انسانيت است.(5)
* نقشهي راه
اين دههاى كه ما در پيش رو داريم، دههى پيشرفت و عدالت است. اين دو شعار، شعار دههى آينده است: پيشرفت، عدالت. نه اينكه تا حالا پيشرفت نكردهايم، نه اينكه تا حالا بكلى به عدالت بىاعتنائى شده باشد؛ نه، ما ميخواهيم در اين دهه يك پيشرفت جهشىِ همهجانبه و يك عدالتگسترى وسيعِ همهجانبه اتفاق بيفتد. خوشبختانه زمينههايش هم فراهم است. در اين دهه، گفتمان مسئولان كشور بايستى پيشرفت و توسعه باشد؛ پيشرفت و عدالت باشد.
البته خب، بديهى است كه بدون معنويت و بدون عقلانيت، عدالت تحقق پيدا نميكند؛ اين را قبلاً هم عرض كردهايم. اگر معنويت نشد، عدالت تبديل ميشود به ظاهرسازى و رياكارى؛ اگر عقلانيت نشد، عدالت اصلاً تحقق پيدا نميكند و آن چيزى كه انسان تصور ميكند عدالت است، مىآيد و جاى عدالت واقعى را ميگيرد. بنابراين معنويت و عقلانيت در تحقق عدالت شرط است. اما بدون عدالت، پيشرفت مفهومى ندارد و بدون پيشرفت هم عدالت مفهوم درستى پيدا نميكند؛ بايد هم پيشرفت باشد و هم عدالت. اگر بخواهيد الگو بشويد و اين كشور براى كشورهاى اسلامى الگو بشود، بايستى گفتمان حقيقى و هدف والايى كه همه براى او كار ميكنند، اين باشد.
نقشهى راه، سند چشمانداز است. سند چشمانداز را هيچ نبايستى مورد غفلت قرار داد. اين حقيقتاً يك سند واقعى و يك نقشهى راهِ حقيقى است.(6)
* حرف آخر: گسترش انقلاب در ميان ملتها از راه الگوسازي نظام جمهوري اسلامي است.
اين انقلاب گسترش خواهد يافت؛ دست استعمارگران را از جهان اسلام كوتاه خواهد كرد. اين پيشگوئي امام بزرگوار است. امروز به صحنه كه نگاه ميكنيم، ميبينيم اين اتفاق افتاده است. گسترش انقلاب از نظر امام از راه ايجاد فتنه در كشورها نيست، از راه لشگركشي نيست، از راه گسترش تروريزم نيست - برخلاف برخي از انقلابهاي ديگر- گسترش انقلاب در ميان ملتها از راه الگوسازي نظام جمهوري اسلامياست. يعني ملت ايران نظام جمهوري اسلامي را به حدي و مرتبهاي برسانند كه وقتي ملتهاي ديگر به اين الگو نگاه ميكنند، شوق پيدا كنند و آن راه را دنبال كنند؛ از راه ترويج معارف اسلامي و از راه صراحت در دفاع از طبقات مظلومِ دنياي اسلام و ملتهاي مظلومي كه در دنياي اسلام پامال ظلم استكبار شدهاند. اين گسترش نظام اسلامي است كه اتفاق افتاد.
امروز ملتهاي جهان به ملت ايران نگاه ميكنند، از ملت ايران نيرو ميگيرند، انگيزه ميگيرند، انرژي ميگيرند. امروز شعارهاي ضد استكباري ملت ايران در همهي دنياي اسلام گسترش پيدا كرده است. امروز شما به هر كشوري از كشورهاي اسلامي كه حركت كنيد، با هرگونه رژيمي، با هرگونه دستگاه حاكمهاي، ميبينيد ملتهاي آنها به شعارهاي شما، به انگيزهها و آرمانهائي كه شما ترسيم كرديد، با چشم عزت و احترام نگاه ميكنند؛ شعار ضديت با ظلم، ضديت با سلطه، دفاع از مظلومان، دفاع از ملت فلسطين، دشمني با شبكهي اختاپوسي صهيونيسم. اين دل ملتهاي مسلمان است؛ اين گسترش انقلاب اسلامي است. (7)
پينوشتها
1. بيانات در ديدار برگزيدگان دانشجو؛ 7 مهر 1387
2. بيانات در صحن جامع رضوي؛ 1 فروردين 1387
3. بيانات در ديدار دانشجويان دانشگاههاي استان فارس؛ 14 ارديبهشت 1387
4. بيانات در ديدار دانشگاهيان استان سمنان؛ 18 آبان 1385
5. بيانات در ديدار دانشجويان دانشگاه فردوسي مشهد؛ 25 ارديبهشت 1386
6. بيانات در ديدار هيئت دولت؛ 2 شهريور 1387
7. بيانات در نوزدهمين سالگرد حضرت امام؛ 14 خرداد 1387
...................................................................................
منبع: باشگاه انديشه
انتهاي پيام/
شنبه 9 آذر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 115]
-
گوناگون
پربازدیدترینها