واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین: نگاهي به نمايش شازده كوچولو با كارگرداني منصور خلج سفر به سياره كودكي
جام جم آنلاين: در حالي كه تئاتر كودك اين روزها حال خوشي ندارد و به دليل ضعف نمايشنامهنويسي، ساده انگاردن مخاطب، غلتيدن به ورطه پند و اندرز و استفاده بيجا و زياد از موسيقي تبديل به جنگهاي نمايشي شده، تئاتر نوجوان سالهاست كه فراموش و از صحنههاي نمايشي كشور حذف شده است.
در اين شرايط وقتي نمايشي چون شازده كوچولو براساس اثر معروف آنتوان سنت اگزوپري براي مخاطب نوجوان اجرا ميشود، بايد آن را اتفاقي نادر و البته مبارك دانست.
اين روزها، شازده كوچولو با كارگرداني منصور خلج در تالار مركز توليد تئاتر كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان در پارك لاله در حال اجراست و در 2 نوبت صبح و بعدازظهر، تماشاگران را با سفري عجيب به همين زميني كه بر آن زندگي ميكنيم، همراه ميكند.
اگرچه شايد بتوان گفت كه مخاطب اصلي اين داستان نوجوانان هستند، اما اجراي منصور خلج توانسته است تماشاگران متعلق به 3 گروه سني كودك، نوجوان و بزرگسال را راضي نگهدارد.
اقتباس از داستانهاي بلند و كوتاه و اجراي آنها بر صحنه تئاتر، سابقهاي طولاني، در تاريخ هنرهاي نمايشي جهان و ايران دارد، اما آنچه كار را كمي سخت ميكند، متوني است كه بسيار شناخته شده بوده و همه تماشاگران بيش از آن با خواندنش، تصويري ذهني براي خود ساختهاند؛ داستان شازده كوچولو از اين جمله به شمار ميآيد.
شازده كوچولو از سوي مترجماني همچون ابوالحسن نجفي، محمد قاضي، احمد شاملو، مصطفي رحماندوست و احمد پژمان به فارسي ترجمه شده است.
اگزوپري اين داستان را در اوج جنگ جهاني دوم و زماني كه به عنوان خلبان در ارتش خدمت ميكرد، نوشت كه در آن هدفي جز اميد دادن به انسان و ايجاد مودت و دوستي را دنبال نميكرد.
منصور خلج درباره تحليل متن، پيش از نوشتن نمايشنامه ميگويد: رمزهايي كه نويسنده در تار و پود اثرش گنجانده، عميقتر از آن است كه بسادگي بتوان آن را گشود. از همين روي آن را به انواع مختلف شرح و تفسير كردهاند.
اين كارگردان با اشاره به اين كه بسياري شازده كوچولو را مسافري از سيارهاي دوردست به نام «كودكي» ميشناسند، ميافزايد: به يك معنا اگرچه در اين داستان با مسافري كوچك از سيارهاي ديگر روبهرو ميشويم؛ اما در واقع مسافران واقعي، ما مخاطبان بزرگسال هستيم كه به ياري شازده كوچولو، به سياره كودكي سفر ميكنيم.
محبت و دوستي
به هر نمايشنامه و داستاني ميتوان يك كلمه را پيوست كرد كه در واقع جانمايه آن اثر را به ما ميشناساند. اين واژه را «تم» مينامند، اما تم داستان شازده كوچولو چيست؟ منصور خلج چنين پاسخ ميدهد: «محبت» را بايد تم اين اثر دانست. سفر شازده كوچولو از سيارهاي به سياره ديگر، طي طريقي براي آزمودن خصائل و صفات گوناگون انسانهاست؛ مثل سفر مرغان در منطقالطير و بسان جستجوها و پرسشهاي دائم به نيت خروج از حلقه انزوا و تنهايي. شازده كوچولو در پايان ماجرا كشف ميكند كه فقط اشخاص و چيزهايي را براستي ميتوانيم بشناسيم كه «رام و دست آموزشان» كرده باشيم. اين هدف هم جز با محبت و دوستي به دست نميآيد.
اما آيا برقراري محبت و دوستي پايان رابطه انساني است، كارگردان نمايش شازده كوچولو توضيح ميدهد: ايجاد محبت و دوستي در واقع آغاز يك رابطه است. تازه پس از محبت است كه مسووليت پيش ميآيد. ما مسوول كساني هستيم كه با ما ارتباط دارند؛ مسووليتي مثل آنچه ميان مادر و فرزند و عاشق و معشوق برقرار است.
خلج با تاكيد بر اين كه بهرهگيري از تمثيل، باعث ايجاز در داستان سرايي اگزوپري شده است، ادامه ميدهد: فقط زماني ميتوان اميد شكستن حلقه تنهايي را داشت كه ديگري را اهلي كرده باشيم، يعني رشتههايي بافته باشيم كه تار و پود آن همبستگي و وظيفهمندي باشد؛ اين هدف به دست نميآيد، مگر با عشق و دوستي اما چه ميشود كه ما انسانها، نياز به يكديگر و محبت به هم را فراموش ميكنيم و فجايعي چون جنگهاي جهاني را پيش ميآوريم.
چگونه بشر به موجودي درنده خو تبديل ميشود و اعمالي از آن سر ميزند كه هيچ توجيهي نميتوان براي آن يافت؟ خلج در پاسخ ميگويد: اگزوپري در داستان خود با خلق شخصيتهايي چو حسابدار و شاه نشان ميدهد وقتي انسان راه و معناي اصلي زندگي را گم كند، از محبت و دوستي دور ميافتد و نميتواند با ديگران ارتباط درستي برقرار كند.
تغيير در پايان داستان
شازده كوچولوي اگزوپري با نمايش خلج تفاوتي آشكار دارد و آن در پايان داستان است. شازده كوچولو در پايان كتاب از مار ميخواهد او را نيش بزند؛ چرا كه سخت دلش گرفته است و بدون محبت و دوستي نميتواند به زندگي ادامه دهد. اما در نمايش، ماجرا به اينجا ختم نميشود. كارگردان نمايش درباره اين تغيير توضيح ميدهد: اميد و انتظار، 2 جادوي جاوداني در فرهنگ و مذهب ماست كه زندگيمان را از روزمرگي و احساس پوچي ميرهاند. براي همين لازم ديدم براي مخاطب ايراني، خلبان اين اميد را به ما بدهد كه منتظر شازده كوچولو بمانيم و انتظار داشته باشيم تا شايد ما هم روزي به سياره او سفر كنيم.
خلج توضيح ميدهد: شازده كوچولوي نمايش ما، در پايان سفر خود، با درسي كه از اين تجربه آموخته است، تصميم ميگيرد به نزد گل سرخش برگردد تا از آن كه اهلياش كرده، مراقبت كند. البته او اين اميد را هم دارد كه اينك دوستاني در ديگر ستارگان و سيارهها هم دارد.
تنهايي تئاتر كودك
منصور خلج در جشنواره تئاتر كودك و نوجوان كه مهرماه در اصفهان برگزار شد، به دليل يك عمر فعاليت هنري و پژوهشي تقدير و تجليل شد. اگر چه اين اقدامي پسنديده است، اما چه بهتر بود كه براي تقدير از اين چهرهها، شرايطي را فراهم كنيم تا آنان بتوانند آثار بيشتري را با شرايط بهتري روي صحنه بياورند.
خلج از ارديبهشت ماه، گروهش را براي انجام تمرينات شكل داد. تمرينهاي مستمر گروه، 3 ماه ادامه داشت و او آماده بود كه در تير ماه كارش را به روي صحنه ببرد، اما از آن به بعد بود كه مشكلات يكي يكي پيدايشان شد تا اجراي شازده كوچولو را با تعويقي 3 ماهه روبهرو كند. وقتي كارگرداني ماهها وقت ميگذارد تا نمايشنامهاي را آماده كند و 3 ماه با گروهي بزرگ به تمرين ميپردازد، تاخيري چند ماهه در اجرا به منزله ضربهاي محكم است كه ميتواند همه چيز را متلاشي كند. اگر چنين اتفاقي براي شازده كوچولو رخ نداد، تنها به دليل عشق و علاقه خلج، بازيگران و ديگر عوامل نمايش است كه با هر زحمتي، كارشان را به روي صحنه ميبرند.
از سوي ديگر، مظلوميت و تنهايي تئاتر كودك و نوجوان با عدم حمايت مراكز و نهادهاي فرهنگي و اداري، مضاعف ميشود. وقتي هر اداره و بنيادي، بودجههاي بزرگي را صرف برگزاري جنگهاي شادي و مراسم گوناگون ميكنند، كمتر هزينهاي را به گسترش هنر اختصاص ميدهند.
همچنين در حالي كه بودجه يك تئاتر كودك و نوجوان با وجود به كارگيري دهها بازيگر و عوامل صحنه به صرف ماهها وقت، تنها به چند ميليون تومان ميرسد، اين انتظاري طبيعي است كه حداقل از نظر تبليغاتي مورد پشتيباني قرار بگيرد. اين در حالي است كه حتي مطبوعات نيز تنها به جرم اينكه نمايشي براي كودكان و نوجوانان به روي صحنه رفته است، چندان توجهي به آن نشان نميدهند. وقتي صحبت از آثار و متون متعلق به شكسپير، اوژن يونسكو، نيل سايمون، يوجين اونيل و ديگر نامهاي بزرگ است، كمتر فضايي در صفحات تئاتر، روزنامهها و نشريات براي نمايشهاي ويژه كودك و نوجوان باقي ميماند.
نگاهي به اجرا
نقطه قوت اجراي نمايش شازده كوچولو، نقشآفريني بازيگران است كه در نتيجه آن، تماشاگر احساس نزديكي فوقالعادهاي با صحنه پيدا ميكند؛ جالب اينجاست كه تعدادي از بازيگران در چند نقش ظاهر ميشوند. در اين ميان، هنرنمايي بازيگراني كه در نقشهاي خلبان، حسابدار و البته خود شازده كوچولو ظاهر ميشوند، جلوهاي ديگر دارد.
در نمايش شازده كوچولو، موسيقي و تصوير آنطور كه انتظار ميرود، بر غناي كار نميافزايند. تصاوير بكپروجكشن نه نقش تكميل كننده صحنه را دارند، نه حسي را برميانگيزند و نه اطلاعاتي را به تماشاگر منتقل ميسازند. از سوي ديگر، موسيقي نيز نميتواند به طور شايستهاي ، نمايش را همراهي كند. البته شايد بهتر است بگوييم اصولا نمايشي چون شازده كوچولو با چنين موسيقي و شعري، متناسب نيست. اثر اگزوپري و اجراي منصور خلج، بيشتر نيازمند قطعاتي دراماتيك هستند تا موسيقي و ترانهاي كه در ديگر نمايشهاي كودك و نوجوان در اين روزها بسيار شنيده ميشوند.
اگر بازيگري، قويترين وجه نمايش شازده كوچولو است، طراحي دكور ووسايل صحنه را ميتوان به ترتيب موفقيت، پشت سر آن قرار داد. دكور و وسايل صحنه بسيار منعطف طراحي شدهاند و براي همين بارها در صحنههاي گوناگون به كار ميآيند و براحتي كاربريشان تغيير ميكند. از سوي ديگر، رنگآميزي و شكل ظاهري آنها براي مخاطب كودك و نوجوان بسيار جذاب است.
نور در اجراي منصور خلج، ديگر عنصري است كه بخوبي در خدمت متن و كارگرداني قرار دارد. نورپردازي شازده كوچولو بهگونهاي است كه علاوه بر جلب نقطه ديد تماشاگر، كاركردي دراماتيك مييابد و حس صحنه را تشديد ميكند، علاوه بر اين، نور در پارهاي از لحظات، به كمك شخصيتپردازي ميآيد و ويژگيهاي كاراكترهاي نمايش را پررنگ ميسازد.
صرفنظر از اينكه اجراي منصور خلج داراي چه نقاط قوت يا ضعفي است، اينكه او متني فاخر چون شازده كوچولو را به صحنه تئاتر آورده، به خودي خود، اتفاقي مهم و بزرگ محسوب ميشود.
حرمت تئاتر كودك و نوجوان
در آستانه 60 سالگي است، اما كودكياش را از دست نداده است. 3 دهه است در تئاتر كودك و نوجوان، در 3 عرصه نمايشنامهنويسي، كارگرداني و پژوهش، حضوري فعال دارد.
سال 1351 وارد دانشكده هنرهاي زيبا ميشود و تئاتر ميخواند. در همان دوران دانشجويي است كه دان لافون به ايران ميآيد و پايهگذار تئاتر كودك و نوجوان در كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان ميشود. او نيز ضمن تحصيل و پس از آن، 7 سال به عنوان مربي تئاتر در كتابخانههاي كانون به فعاليت ميپردازد.
اگر چه در سالهاي پيش و پس از انقلاب در كارهاي ويژه بزرگسالان و در كنار كارگردانان بزرگي چون حميد سمندريان در نمايش «ملاقات بانوي سالخورده»، هوشنگ حسامي در نمايش «كي براي آخرين بار مادرم را ديدي» و منوچهر جعفري در نمايش «ميراث» بازي ميكند، اما هيچگاه دغدغه تئاتر كودك و نوجوان او را رها نميكند.
غول و آبادي، سه ماهي، دوستي، منطقالطير، نيرنگ، جاري مثل جويبار، كجا كجا پرندهها، خشايار، گفتگو در تبعيد و آهاي دوستاتو بشناس، بخشي از نمايشنامههاي اوست كه تاكنون به چاپ رسيدهاند. او تاكنون تعدادي از نمايشنامههاي خودش و البته آثاري از ديگران را به صحنه برده و آخرين آنها، شازده كوچولو است كه در مركز توليد تئاتر كانون پرورش فكري اجرا ميشود.نام اين نويسنده، كارگردان، مدرس و پژوهشگر، منصور خلج است؛ كسي كه هميشه حرمت تئاتر كودك و نوجوان را نگه داشت و تئاتر كودك و نوجوان از او حرمت يافت.
مريم توجهي
شنبه 9 آذر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 137]