واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق:
خدايا ! عقيده ي مرا از دست عقده ام مصون بدار
خدايا ! به من قدرت تحمل عقيده ي مخالف ارزاني كن
خدايا ! رشد عقلي و عملي ، مرا از فضيلت ِ تعصب ، احساس و اشراق محروم نسازد
خدايا ! مرا همواره آگاه و هوشيار دار ، تا پيش از شناخت ِ درست و كامل كسي يا فكري مثبت يا منفي قضاوت نكنم.
خدايا ! جهل آميخته با خود خواهي و حسد ، مرا رايگان ابزار قتاله ي دشمن ، براي حمله به دوست نسازد.
خدايا ! شهرت ،مني را كه مي خواهم باشم ، قرباني مني كه مي خواهند باشم نكند
خدايا ! مرا به خاطر حسد ، كينه و غرض ، عمله ي آماتور ظلمه مگردان.
خدايا ! خود خواهي را چنان در من بكش كه خود خواهي ديگران را احساس نكنم و از آن در رنج نباشم
خدايا ! مرا در ايمان اطاعت مطلق بخش تا در جهان عصيان مطلق باشم
خدايا ! به من تقواي ستيز بياموز تا در انبوه مسئوليت نلغزم و از تقواي ستيز مصونم دار تا در خلوت عزلت نپوسم
خدايا ! مرا به ابتذال آرامش و خوشبختي مكشان، اضطراب هاي بزرگ، غم هاي ارجمند و حيرت هاي عظيم را به روحم عطا كن. لذت ها را به بندگان حقيرت بخش و درد هاي عزيز بر جانم ريز.
خدايا ! مگذار كه آزادي ام اسير پسند عوام گردد…. كه دينم در پس وجهه ي دينيم دفن شود… كه عوام زدگي مرا مقلد تقليد كنندگانم سازد.. كه آنچه را حق مي دانم بخاطر اينكه بد مي دانند كتمان كنم
خدايا ! به من توفيق تلاش در شكست... صبر در نوميدي... رفتن بي همراه... جهاد بي سلاح... كار بي پاداش... فداكاري در سكوت... دين بي دنيا... خوبي بي نمود… دين بي دنيا… عظمت بي نام… خدمت بي نان... ايمان بي ريا… خوبي بي نمود… گستاخي بي خامي… مناعت بي غرور... عشق بي هوس... تنهايي در انبوه جمعيت… و دوست داشتن بي آنكه دوست بداند… روزي كن
خدايا ! آتش مقدس شک را آن چنان در من بیفروز تا همه یقین هایی را که در من نقش کرده اند بسوزد و آنگاه از پس توده ی این خاکستر ، لبخند مهراوه بر لبهای صبح یقینی شسته از هر غبار طلوع کند
خدايا ! مرا از چهار زندان بزرگ انسان : «طبيعت»، «تاريخ» ،«جامعه » و«خويشتن» رها كن ، تا آنچنان كه تو اي آفريدگار من ، مرا آفريدي ، خود آفريد گار خود باشم، نه كه چون حيوان خود را با محيط كه محيط را با خود تطبيق دهم.
خدايا ! به من زيستني عطا كن كه در لحظه مرگ بر بي ثمري لحظه اي كه براي زيستن گذشته است حسرت نخورم ومردني عطا كن كه بر بيهودگيش سوگوار نباشم.
خدايا ! قناعت ، صبر و تحمل را از ملتم بازگير و به من ارزاني دار.
خدايا ! اين خردِ خورده بين ِ حسابگر ِ مصلحت پرست را كه بر دو شاهبال ِ هجرت از «هست» و معراج به «باشد» م ، بند هاي بسيار مي زند ، را در زير گام هاي اين كاروان شعله هاي بي قرار شوق، كه در من شتابان مي گذرد ، نابود كن.
خدايا ! مرا از نكبت دوستي ها و دشمني هاي ارواح ِ حقير ، در پناه روح هاي پر شكوه و دل هاي همه ي قرن ها از گيلگمش تا سارتر و از سيد ارتا تا علي و از لوپي تا عين القضاة و مهراوه تا رزاس ، پاك گردان.
خدايا ! تو را همچون فرزند بزرگ حسين بن علي سپاس مي گذارم كه دشنان مرا از ميان احمق ها بر گزيني ، كه چند دشمن ابله نعمتي است كه خداوند به بندگان خاصش عطا مي كند.
خدايا ! مرا هرگز مراد بيشعور ها و محبوب نمك هاي ميوه مگردان.
خدايا ! بر اراده، دانش ، عصيان ، بي نيازي ، حيرت ، لطافت روح ، شهامت و تنها ئي ام بيفزاي.
خدايا ! اين كلام مقدسي را كه به روسو الهام كرده اي هرگز از ياد من مبر كه :«من دشمن تو و عقايد تو هستم، اما حاضرم جانم را براي آزادي تو و عقايد تو فدا كنم».
خدايا ! در برابر هر آنچه انسان ماندن را به تباهي مي كشاند مرا با نداشتن و نخواستن روئين تن كن.
خدايا ! به هر كه دوست مي داري بياموز كه: عشق از زندگي كردن بهتر است و به هر كه دوست تر ميداري بچشان كه دوست داشتن از عشق برتر.
خدايا ! مرا از همه ي فضائلي كه به كار مردم نيايد محروم ساز . و به جهالت ِ وحشي ِ معارفِ لطيفي مبتلا مكن كه در جذبه ي احساس هاي بلند و اوج معراج هاي ماوراء ، برق گرسنگي در عمق چشمي و خط كبود تازيانه را به پشتي، نتوانم ديد.
خدايا ! به مذهبي ها بفهمان كه آدم از خاك است.
بگو كه : يك پديده ي مادي به همان اندازه خدا را معني مي كند كه يك پديده ي غيبي ، در دنيا همان اندازه خدا وجود دارد كه در آخرت و مذهب اگر پيش از مرگ به كار نيايد پس از مرگ به هيچ كار نخواهد آمد.
خدايا ! به من بگو تو خود چگونه مي بيني ؟ چگونه قضاوت مي كني ؟
آيا عشق ورزيدن به اسم ها تشيع است ؟
يا شناخت مسمي ها؟
و بالاتر از اين – يا پيروي از رسم ها؟
خدايا ! چگونه زيستن را تو به من بياموز ، چگونه مردن را خود خواهم دانست.
خدايا ! مرا از اين فاجعه ي پليد مصلحت پرستي كه چون همه گير شده است ، وقاحتش از ياد رفته و بيماريي شده است از فرط عموميتش ، هر كه از آن سالم مانده بيمار مي نمايد، مصون دار تا: به رعايت مصلحت ، حقيقت را ضبح شرعي نكنم.
خدايا ! رحمتي كن تا ايمان ، نان و نام برايم نياورد ، قوتم بخش تا نانم را و حتي نامم را در خطر ايمانم افكنم تا از آنها باشم كه پول دنيا را ميگيرند و براي دين كار ميكنند ، نه از آنان كه پول دين را ميگيرند و براي دنيا كار مي كنند.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 294]