واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: موج خون در دل لعل
حدود صدسال پيش در حدود چنين ايامي دختركي در ايتاليا پا به هستي گذاشت كه در فاصلهي ربع قرن پس از تولد، عنوان نخستين بانوي پزشك آكادميك اروپا را از آن خود كرد.
ماريا مونته سوري دردوران دانشجويي شايد نميدانست كه هيچگاه پا به عرصه حرفهاي طبابت نخواهد گذاشت و همچون سلف غير همنژادش، برزويهي طبيب در پارس باستان، عطاي اين حرفه را به لقايش خواهد بخشيد و بنيان مدارسي را خواهد گذارد كه هنوز به نام او در گوشه گوشهي جهان پيشرفته، مترقيترين اصول آموزش و پرورش را در تئوري و عمل به نمايش گذاشتهاند. خانم مونته سوري در نخستين نيمهي قرن بيستم خود را وقف تعليم و تربيت كودكاني كرد كه در يك دورهي آموزش عمومي مدرسهاي، از همگنان خود،هم در ابعاد آموزشي و هم در حيطههاي پرورش اخلاقي و اجتماعي چند سر و گردن بالاتر مينمودند. بي جهت نيست كه امروزه در كشورهايي مانند هلند، سوئد، فرانسه، آلمان و برخي ايالات در كشور آمريكاي شمالي، والدين بلافاصله پس از تولد فرزندانشان، جاي آنها را براي ورود به مدارس انگشتشمار مونتهسوري از پيش ذخيره ميكنند و به اميد ورود كودكان به اين سيستم آموزشي و پرورشي، به لحظهشماري رشد آنها مينشينند. آرمان خانم مونته سوري از واپسين روزهاي حيات وي و نيز پس از بدرود او از زندگي، توسط پسر ارشدش دنبال شد و مهمتر از آن، اين آرمان تحت عنواني ملي و بينالمللي به محافظت و استاندارد درآمد. از جمله تقديرهاي معنوي و ماندگار كه از شخص مونتهسوري به عمل آمد آن بود كه نقش چهرهي وي با همان آرامش مادرانه و معلمانه، سالهاي سال بر روي اسكناسهاي دههزار ليري ايتاليا نشسته بود؛ تا آن زمان كه اين پول ملي در منطقهي يورو استحاله شد...
راستي! گفتم پول ملي و نقش تمثال مونتهسوري بر اسكناس هاي ايتاليايي. ناگهان به خاطرم خطور كرد كه ما هم نظير اين ماجرا را كم و بيش شاهديم؛ اگر نه بر پول ملي خود، لااقل بر روي برخي ديوارهاي شهرمان! و آن هم چهرهي بينظير علمي ملي و بينالمللي كه در دو دهه پيش به عنوان مرد علمي سال از سوي سازمان ملل به جهانيان معرفي شد. البته چه باك، كه امروز تمثال او اگر چندان جاي و مكانتي در نمودهاي ملي ما ندارد، دستكم روي ديوارهايي كه هم زمان به كار آگهيهاي تبليغاتي تخليهي چاه يا آدرس كلهپزيها و گوسفند زندهفروشها ميآيد نشسته است و خود آن تمثال نيز در كار تبليغ كالايي است!
جاي آن است كه خون موج زند در دل لعل
زين تغابن كه حزف ميشكند بازارش
چندي پيش در همين ستون نوشتم كه استفادهي ابزاري از ادبيات فاخر ايراني براي فروش چند كالاي بنجل از رسانهي ملي، جفاي به فرهنگ است و به مذبح كشاندن ارزشها. حاشا كه آنچه به جايي نرسيد اين فرياد بود. اكنون بود آيا كه يكي از مسئولان و متوليان دستچندم فرهنگي در اين كشور پاسخ اين سوال را بدهد كه براي تكثير ثروت حلالمسائل فروشها جاده را تا كجا بايد هموار كنند و ككشان نگزد!؟ آيا نقطهاي پايانيتر از اين متصور است كه چكادترين قلهي علمي اين كشور، برجستهترين شاگرد و همكار انيشتن و مفخر علمي ما ايرانيان روي ديوارهاي چرك و آلودهي شهر با چهرهي معصوم و دوستداشتني و احترام برانگيز خود در خدمت فروش كالاهاي به اصطلاح فرهنگي و آموزشي درآيد؟
اين قلم به ياري خدا و به زودي در پوستين پوسيده و وارونهي كساني خواهد افتاد كه مقدسترين كالاي فرهنگي، يعني تلاش نسل دانشآموزي را به مذبح زيادهخواهيهاي اقتصادي تنزل دادهاند و اكنون كه هيچ مانع و رادع قانوني سرستيز و ساماندهي با آنان را ندارد لااقل، جفاي فرهنگيشان را در وفاي قلم نمايان سازيم و آخر كم از آن كه دست و پايي بزنيم! اين زمان بگذار تا وقت دگر!
عجالتا سخن در اين مكتوب آن است كه چگونه يك تار موي بر يك ورق پاره و يا توهم يك حركت ناموزون در يك صحنه، آشوبها به پا ميكند و وااسلاما و وا ميهنا به راه ميافكند، اما هزينه كردن چهرهي مفاخر علمي و ملي توسط دكانداران كنكور فروش و علم ستيزان حلالمسائل به دوش، كمترين بيتابي را بر نميانگيزد و متوليان فرهنگ عمومي را بيخواب نميكند!؟ شايد هم ما دور از مرحلهايم و تازه به تهران آمدهايم! در جائيكه در يكي از رفيعترين جايگاههاي قانوني كشور، را به جاي به كار ميبرند و را با اشتباه ميگيرند، خون جگر خوردن در باب آنچه گفته شد شايد در حكم آب در هاون كوبيدن و پهن كردن ارزن بر بند باشد!
پنج سال پيش در شهر وايتمار آلمان، زادگاه گوته، در ميدان شهرداري در حضور دو رئيسجمهور وقت ايران و آلمان از تنديس گوته و حافظ در كنار يكديگر پردهبرداري شد و تا امروز اين دو تنديس به نشانهي شاگرد و استاد معنوي، شاگردي از غرب و استادي از شرق، محل بازديد و اداي احترام آلمانيهاست. جاي آن بازديدكنندگان خالي، كه سري به كوچه پس كوچهها و بزرگراههاي دود آلود تهران بزنند تا اين بار تمثال شاگرد و همكار انيشتن را نه در قالب تنديس احترام برانگيز، بلكه در قاب حقير آگهيهاي تبليغاتي بنگرند و به اينهمه پاسداري و حرمتداري ايراني آفرين كنند!
خواندن اصل فايل
پنجشنبه 7 آذر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 111]