واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: خاموش منشین
«اگر هنر نبود حقیقت ما را می.كشت»
شاید تمام اعجازانگیزی هنر برای بشریت نهفته در همین معنی باشد، نگریستن به زندگی از دریچه.هایی متفاوت و ناب، پناه آوردن به قدرتی از بشر كه شگفتی در پی دارد و لذت، مأمنی است برای پناه گرفتن و چشمه ای است برای سیراب كردن آنچه درون آدمی را نا آرام می.كند.
میل به حقیقت و بیان آن است كه مانند ندایی درونی بسیاری را وا می.دارد تا سكوت نكنند و در برابر آنچه لازم به گفتنش می.دانند، خاموش ننشینند.
اینگونه است كه هنرمند هنر را برمی.گزیند و داستان سرا قصه می.گوید. قصه.هایی كه رویا می.آفرینند، هشدار می.دهند و بیدار می.كنند.
تمام آنچه كه نویسنده.ای می.نگارد و به.عنوان اثر از خویش باقی می.گذارد، همان نوای درونی است كه او را برمی.انگیزاند تا سخن بگوید و كلمه.ای را به كلام بیاورد. رمان «جاده» اثر «كورمك مك.كارتی» داستانی است كه ما را وارد تخیلات نویسنده.اش می.كند، او از دنیایی كه آفریده است برایمان سخن می.گوید، آن را حقیقی.اش می.كند و دستمان را می.گیرد و پا به پای قهرمانانش پیش می.برد. اما داستان از آن دست نیست كه تنها برای سپردن اوقات فراغت در دستش بگیریم از هیجان آن لذت ببریم و سپس به كناری بگذاریمش. جهان ترسیمی «مك كارتی» جهانی ویران شده و نابود شده است. تمام شهرها، كارخانه.ها و هیاهوها ویران شده.اند و جهان باقی مانده جز سرزمینی از خاكستر چیزی نیست. اكنون بشر باید بر این ویرانه.ها گام بگذارد و زندگی.اش را در میان این باقی مانده.های بی.جان بیابد. آنچه در كتاب مك كارتی ویران شده است قاره.اش آمریكاست، قاره.ای پهناور كه روزی سودای فرمانروایی بر تمام جهان را داشته است و اكنون جز برهوتی سهمگین نیست. قصه سفر پدر و پسری در این سرزمین ویرانه است. سفری طولانی برای زندگی، زندگی كه اكنون مفهوم جدیدی یافته است. پدر و پسری كه در این برهوت بی.پایان و قحطی زده گرفتار آمده.اند و بیشترین خطری كه تهدیدشان می.كند، همنوعانشان است. بشری كه زمینش را نابود كرده است و اكنون دست به قتل عام خویش می.زند.
اما آیا همه چیز از میان رفته است؟
در این غوغای سر تا پا توحش، پدر وپسری باقی مانده.اند كه در درونشان به مفاهیمی پایبندند، كودكی كه از ابتدا در این جهان ویران شده پای به هستی گذاشته است، از آن چیزی سخن می.گوید كه مدت.هاست برای این باقی ماندگان در تباهی از میان رفته است. این كودك نمادی از ارزشهای انسانی است. ارزشهای از دست رفته.ای كه جهان را به تباهی كشانده است. این كودك، این معدود بازمانده، از نیكی.ها سخن می.گوید و درخویش حامل پیامهایی است كه انسان را انسان می.كنند. جاده داستانی است پركشش با قهرمانانی كه مبارزه می.كنند و تسلیم نمی.شوند. توجه به نابودی زمین به دست بشر، پس از شروع فعالیتهای تخریبگرش در عصر كنونی از جمله موضوعاتی بوده است كه همواره ذهن بسیاری از منتقدان و هنرمندان را به خود جلب كرده است. آنچه كه رمان جاده را در این بین دلپذیر می.سازد نگاه فلسفی.اش به زندگی و نوعی فضای سیر و سلوكی است كه بر كتاب حكمفرماست. می.توان گفت مك كارتی با هوشمندی ویژه.ای دست به آفرینش این اثر زده است. جهان مك كارتی مانند آیینه ای است كه حقایق نه چندان نا ممكنی را بر ما روشن می.كند. داستان از زبان راوی كل نقل می.شود و مثل این است كه ما به.عنوان نفری سوم نظاره گر وقایع هستیم.قدرت همراه كنندگی كتاب بالاست وكشش آن به.قدری است كه به سختی می.توان از خواندنش باز ایستاد. زبان داستان ساده است و كلمات آن به شكل صریح به كار می.روند. مك كارتی برای ما به آفرینشی دست می.زند كه هم آشنا و هم بیگانه است. آفرینشی تفكر بر انگیز. در جهان مك كارتی مفاهیم دچار تغییر شده.اند: زندگی، مرگ، خوشبختی، نیكی و... تغییری كه هراس آور است. درواقع رمان جاده نقدی است كه مك كارتی بر جامعه.اش وارد می.كند و ترسیم آینده وحشتناكی است كه از وقوع آن در هراس است. كتاب دو شخصیت اصلی دارد و همراهی با آنان است كه تمام داستان را تشكیل می.دهد. پدر و پسری كه از ویرانی جان سالم به در برده.اند و با اسباب مختصری كه دارند، برای زنده بودن تلاش می.كنند. همراه شدن با این دو و نحوه زیست و تفكرشان تمام 273 صفحه كتاب را تشكیل داده است. مبارزه طولانی آن دوكه در انتها به مرگ پدر می.انجامد اما پسر زنده می.ماند، پسر كه به.عنوان نمادی از ذات پاك انسانی است. جاده، داستان مبارزه و آرمان است. داستان تسلیم نشدن در برابر پستی.ها هر چقدر هم كه فراگیر باشند. داستانی با پشتوانه.ای محكم كه دست خواننده را می.گیرد و با خود به جهانی كه ساخته است می.كشاند و در جایی كه مناسب می.داند رهایش می.كند و می.توان گفت در نگارش جاده موفقیتی را كسب كرده است. جاده تازه.ترین رمان مك كارتی است كه توانسته است جایزه «پولیتزر2007» در رشته ادبیات داستانی را هم از آن خود كند. در جهان كنونی كه بشر را نوعی خودفریبی و خود بزرگ انگاری فرا گرفته است. داستان.هایی از جنس جاده نهیب خوبی است تا نشان دهد كه راهی كه بشر می.رود می.تواند سر از كدامین قهقرا درآورد و بشر به سادگی می.تواند به توحش ابتدایی.اش بازگردد و تمام آنچه كه به خاطر آن بر خویش می.بالد، جز مشتی فلزات و اوراق و اسباب ویرانی نخواهد بود.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 484]