واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: از عمده ترين موانع فهم روش پديدارشناختي و استعلايي هوسرل، زباني است كه او در فهم آن به كار مي گيرد.او اغلب اين روش را به صورتي معماگونه و كاملا بي ارتباط به زندگي روزمره عرضه مي كند، و همان طور كه ناتانسون مدعي است، ظاهرا هيچ شباهتي به عملكرد فلسفه تحليلي هم ندارد. اما نخستين مرحله كه بسط رويكردي تاملي است، حركتي كاملا معمول و عادي به شمار مي آيد كه به تمهيدي روش شناختي تبديل شده است. بعدا نشان خواهم داد كه شماري از مراحل روش هوسرل، قرينه اي نيز در فلسفه تحليلي دارند. اما فعلا مي كوشم تا ويژگي هاي روش او را، به انگليسي معيار، توصيف كنم.
هنگامي كه سرگرم امور روزمره هستيم، به هر كاري كه مشغول باشيم تقريبا تمامي توجه ما را به خود معطوف مي كند: حين انجام كار، فرصت چنداني براي انديشيدن به خود به مثابه "فردي مشغول" نداريم- توجه ما صرفا محدود به چيزي است كه مستقيما به مشغله ما مربوط مي شود. مثلا اگر در جستجوي مداد قرمزي طويل و نوك تيز باشم كه مي دانم آن را روي ميز گذاشته ام، نه تنها به خود به مثابه "فردي مشغول جستجو" نمي انديشم كه حتي ميدان ديد من به گونه اي تنظيم مي شود كه صرفا اشياء طويل متصف به قرمزي و نوك تيزي به چشم مي آيند. كليه فعاليت هاي مربوط به وظايف روزمره نيز همين حالت را دارند. اما فرض كنيد كه در حين جستجوي مداد، آگاه شوم كه جستجوي من نتيجه اي نداشته است. براي نخستين بار، ممكن است خود فعاليت جستجو را ابژه تامل قرار دهم. آنچه پيشتر بدان توجهي نداشتم، "اكنون" قابل مشاهده مي شود. اكنون در موقعيتي هستم كه از خود بپرسم چه مي كردم و چگونه به آن كار مي پرداختم. اما جهان من نيز كه قبلا محدود به آگاهي از اشياء قرمز و نوك تيز بود، ممكن است اكنون گسترده تر شود. دقيقا همين فاصله گيري از اشتغال طبيعي به جهان، قرينه ي متداول و روزمره ي نخستين مرحله ي روش پديدارشناختي است.
اما ميان اين تقرب معمول به تامل بي طرفانه و رويكرد كاملا تحقق يافته پديدارشناختي، تفاوت هاي بنيادين وجود دارد.
1- من خود جستجو را ابژه ي تامل قرار دادم تا جستجوي خود را بهبود بخشم. تاملات پديدارشناختي چنين اهداف عملي اي ندارند.رويكرد "بي طرفانه" براي اين اعمال مي شود كه شيء آن گونه كه خود را آشكار مي كند، آشكار شود(1). در شرايط عادي، مداد را ابژه جستجو قرار دادن، در عين حال باور به "وجود" آن مداد نيز هست.اما هنگامي كه در جستجوي ابژه ي پژوهشي پديدارشناختي هستم، در پي يافتن مداد نيستم و اساسا نيازي نيست كه به وجود مدادي خاص باور داشته باشم. به لحاظ پديدارشناختي، عمل جستجو بدون چنين باوري نيز جالب است، زيرا اكنون با اين پرسش مواجه ايم: "مورد جستجو بودن چگونه چيزي است؟" ونه " شيئ كه به دنبال آنم كجاست" يا " آيا اين مورد خاص، به راستي يك جستجوست؟" دو پرسش اخير پرسش هاي واقع بنياد هستند، اما پرسش اول معطوف به معناست.هوسرل، اين ويژگي خاص پژوهش پديدارشناختي را "در پرانتز گذاشتن" مي نامد: در واقع، اين يعني تعليق موقت باور به "وجود" ابژه ي پژوهش است.
2- تعليق باور به وجود، توجه به ويژگي هاي اساسي جستجو يا هر نوع فعاليت ادراكي و شناختي ديگر نظير دانستن، باورداشتن يا ادراك را ممكن مي سازد. جستجو ابژه محور است زيرا جستجو همواره جستجوي چيزي است. اما آنچه جستجو را از "باور داشتن" متمايز مي كند باور به ابژه جستجوست. اين حقيقتي ضروري است كه هيچ گاه چيزي مورد جستجو قرار نمي گيرد مگر اين كه جستجوگر پيشاپيش به وجود آن باور داشته باشد. اين نظر در وهله ي اول چندان عميق نمي نمايد، اما مبين چيزي است كه هوسرل "تقليل ايده تيك" مي نامد و نشان مي دهد كه چرا او پديدارشناسي محض را از روان شناسي پديدارشناختي متمايز مي كند. پديدارشناسي محض، وابسته به پژوهش هاي تجربي يا آماري نيست. همان طور كه براي فهم گزاره ي "هر خط تنها در يك نقطه مي تواند خط ديگري را قطع كند" نيازي به بررسي شمار زيادي از خطوط متقاطع نيست، براي فهم ويژگي هاي بنيادين جستجو كردن نيز نيازي به بررسي تجربي وجود ندارد.
3- اما تفاوت ديگري نيز ميان تاملات پديدارشناختي و تاملات عادي روزمره وجود دارد. ويژگي بنيادين تمامي كنش هاي آگاهي "معطوف بودن" به ابژه هاست كه هوسرل به پيروي از سنت آن را "التفات" مي نامد. اگر چه كنش "جستجوكردن" با ديگر كنش هاي آگاهي اين تفاوت را دارد كه نيازمند "وجود" شيء مورد جستجوست، اما هنگامي كه باور به وجود را به حال تعليق درآوريم، تمامي كنش ها با يكديگر هم ارز مي شوند.مثال جستجو كردن را به ياد آوريد: آنچه در تاملي پديدارشناختي بر من آشكار مي شود، هنگام جستجو مغفول بوده است. آنچه مي ديدم جهاني بود كه خود بدان سامان بخشيده بودم. آنچه نمي ديدم(2) دقيقا همين سامان دهي شخصي بود. نمي ديدم كه جهان با قصد و نيت من پوشانده شده و نيات من نيز ريشه در من دارند. هنگامي كه كل آگاهي ابژه ي بازجست پديدارشناختي شود آنگاه هر كنش معنا-ده و هر ابژه ي قصد شده اي در گستره ي ذهن من قرار مي گيرد، ازجمله آن "من"ي كه منشاء معناست و معنا براي او حاضر است.
راهبرد تقليل پديدارشناختي نه تنها ابزاري براي كشف پيش داوري هاي مستتر در فعاليت هاي روزمره فراهم مي كند ، كه باور ها و نظريه هاي مستتر در تمامي زمينه هاي نظري و عملي را كه عمدتا مورد بي اعتنايي قرار مي گيرد نيز آشكار مي كند. از منظر پديدارشناختي، رويكرد بي طرفانه علمي، خود، پيش داوري هاي خود را آشكار مي كند. ممكن است يك روان شناس رفتار مرا به دقت مورد بررسي قرار دهد با اين اميد كه از طريق قواعدي خاص بتواند رفتار آينده ي مرا پيش بيني كند. اما با نگاهي پديدارشناسانه، ابژه ي بررسي او، يعني رفتار من، و نتايج پژوهش او كه قواعد خاص رفتار من باشند، مصنوعاتي برآمده از فرهنگي بيگانه جلوه خواهند كرد.
اما پژوهش هاي پديدارشناختي نيز مفيد به نظر مي رسند. هوسرل، با آشكار كردن پيش فرض هاي مغفول مانده ي علوم خاص و سپردن آن ها به دست تقليل ايده تيك، اميدوار بود كه اصول بنيادين و تجربه هاي پيشازباني ساده تري را كشف كند كه ذهن براي ساختن مفاهيم و عملكردهاي پيچيده تر به كار مي برد.
هوسرل و پديدارشناسان ديگر ، با تمركز بر آنچه كه مستقيما در تجربه ي زيسته "داده مي شود"، به زمينه پژوهشي بسيار پرباري دست يافتند. زمينه اي كه پندارهاي آكادميك را به مخاطره انداخت و تاثرات حيات را به فلسفه بازگرداند. از منظر پديدارشناختي، مي توان كليه پديدارهايي را كه آميخته به اهداف، اميدها، آرزوها، تمايلات و تخيلات ماست بررسي كرد. اين ، همان خميرمايه ي رمان ها و روياهاست...
دشواري اي كه پديدارشناسان خود نيز بدان معترف اند، مساله ي "بيناذهنيت" شواهد و دلايل است. پافشاري هوسرل بر بررسي مستقيم پديدارها، پديدارشناسان را به شدت اميدوار و فلاسفه تحليلي را به شدت نوميد كرده است.اينجاست كه جزم انديشانه ترين مواضع ، خود را نشان مي دهند.
اما، پرسشي وجود دارد.
چگونه مي توان دانست كه دو پديدارشناس، با اعمال روش پديدارشناسانه به نتايج واحدي خواهند رسيد؟ اساسا چگونه مي توانم بدانم كه همان چيزي را تجربه مي كنم كه مثلا ناتانسن، "وزن" مي نامد؟ هنگامي كه نمي توان صحت و سقم دعويات ديگري را تعيين كرد، گفتن اين كه "هر دو درست مي گوييم" اساسا معنايي دارد؟ شايد اين مطلوب ناتانسن باشد، و بگويد كه اين موضوع چندان اهميتي ندارد. اما اين پيامد، با تصوري كه هوسرل از پديدارشناسي به عنوان يك علم داشت چندان سازگار نيست. هر تصوري هم كه از علم داشته باشيم، معيار "صحت" يك ادعا هرگز نمي تواند شخصي باشد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 522]