واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق:
◊ اجتماعی بودن فرهنگ ◊ انتقال.پذیری فرهنگ ◊ فرهنگ. امری، اکتسابی، عمومی و غیرغریزی است ◊ فرهنگ با شرایط محیط سازگاری و هماهنگی دارد ◊ فرهنگ برآورنده نیازهای اساسی حیات اجتماعی است ◊ فرهنگ خاص انسان و جامعه.انسانی ◊ فرهنگ دارای خصوصیات ثابت است ◊ فرهنگ غریزی نیست ◊ فرهنگ متشکل و منسجم از یک مجموعهٔ منطقی است ◊ فرهنگ نشان.دهنده راه و رسم و شیوه زندگی انسان است ◊ فرهنگ.ها، در سطح جهانی دارای عناصر مشترکی هستند
فرهنگ. امري، اکتسابي، عمومى و غيرغريزى است ولى در عين حال مظاهر آن در مناطق مختلف يکسان نيست. بدين معنى که مى.توان، ضمن اينکه فرهنگ را عام دانست، در عين حال به مظاهر آنها جنبه خاص داد؛ مثلاً هيچ جامعه انسانى را نمى.يابيم که فاقد نظام.هاى معيشتي، سياسى خانوادگي، ايدئولوژزيکى و غيره باشد. همه آنها از مجموعهٔ نظامات فرهنگى و اجتماعى برخوردار هستند، اما نحوه اجرائى هدف.ها، و کارکرد آنها در همه جا يکسان نيست.
فرهنگ داراى خصوصيات ثابت است اما در عين حال تحول.پذير بوده و دستخوش تغييرات مداوم و هميشگى قرار مى.گيرد. على.الظاهر شکل خانواده ثابت است که ترکيبى از از والدين و فرزندان و سازمان فيزيکى به نام خانه. اما ساخت آن، روابط بين افراد، چگونگى استفاده از ابزار و وسايل.خانگي، هنجارها و ديگر عناصر تشکيل.دهندهٔ آن به.طور مستمر، در حال تحول و دگرگونى است. آنها که در جريان اين تغييرات هستند آنچه را که روى مى.دهد کمتر احساس مى.کنند ولى در طى زمان اين تغييرات احساس خواهد شد.
براى پيدائى يک رفتار يا يک عنصر فرهنگى در جامعه زمانى بس طولانى لازم است. به همين سبب تغيير و تبديل آن به آداب و رسوم تازه متضمن زمانى طولانى خواهد بود، که ممکن است چندين نسل به درازا بکشد.
فرهنگ خاص انسان و جامعه.انسانى فرهنگ خاص انسان و جامعه انسانى است، از اين.رو به.طور وسيعي، تمام افردد و حيات اجتماعى آنان را تحت سلطه خود قرار مى.دهد. فرد جزئى از فرهنگ است. اما، چنانچه بنديکت گفته است، کل مسلط برفرد است و پيروى از رفتار جمعى يا فرهنگ الزامى است. انسان از تولد تا مرگ تحت.تأثير مجموعه نظام.هائى است که سبب حيات و سازگارى اجتماعى او مى.شود. انسان، که ويژگى آفرينندگى و نوآورى دارد، ضمن اينکه بايد از مجموعه نظام.هاى فرهنگى جامعه پيروى کند در انتخاب و عمل به آنها نيز آزاد است، او بايد در جامعه زيست کند، چگونگى زيست را خود انتخاب مى.کند. در کجا و چگونه زندگى کردن امرى اختيارى است، بايد تشکيل خانواده داد. ضوابط اوليه را بايد رعايت کرد. از آن پس فرد آزاد است که با هر کسي، هر کجا، در هر زمان و در هر شرايطى ازدواج کند. اين مقوله الزامى و در عين حال اختيارى بودن فرهنگ را نشان مى.دهد.
فرهنگ غريزى نيست اساسى.ترين وجه.تمايز انسان از حيوانات وجود ميراث فرهنگى و گسترش و تکامل آن است. اعمال انسان ارادى و برخوردار از تجربيات گذشتگان و انتقال آن به آيندگان است.
حيوانات اعمالى غيرارادي، منبعث از غرايز و نيازهاى زيستى دارند. به معنى ديگر، انگيزش رفتارى در حيوانات غرايز و نيازهاى زيستى او است و حال آنکه در انسان انگيزش اساسى و رفتارى فرهنگ آن است.
حيوانات ميراث فرهنگى ندارند. اعمال آنها جبنهٔ بدنى و ارثى و پايدار دارد و حال آنکه اعمالى انسانى نه غريزي، نه با ثبات و نه يکسان است.
انتقال.پذيرى فرهنگ انسان برخلاف حيوانات که فقط ياد مى.گيرند و توان انتقال آموخته.هاى خود را به.نوع خود ندارند، آنچه را کسب مى.کند به روش.ها و راه.هاى گوناگون به ديگران منتقل مى.کند. مرگ افراد انقراض فرهنگ را در پى ندارد، بلکه فرهنگ مستقل از حيات افراد به زندگى خود ادامه مى.دهد، و حيات اجتماعى نسل.هاى آينده را تضمين مى.نمايد.
اجتماعى بودن فرهنگ فرهنگ پيامد زندگى مشترک افراد است. محصول ارتباطى است که بين محيط طبيعى و محيط اجتماعى او برقرار مى.گردد. همهٔ افرادى که در يک جامعه به.سر مى.برند، در آفرينش فرهنگى آن شريک هستند. اختصاص رفتار و منش خاص به يک قوم يا يک ملت نشانگر اجتماعى بودن فرهنگ است.
فرهنگ برآورنده نيازهاى اساسى حيات اجتماعى است آداب و رسوم موجود در يک جامعه تا زمانى مى.تواند به حيات خود ادامه دهد که کارکرد مفيدى براى جامعه داشته و نيازهاى اساسى او را برطرف نمايد.
به همين سبب است که بسيارى از رفتارهاى انساني، که روزگارى از عناصر مسلط فرهنگ يک جامعه محسوب مى.شده، امروزه جزء اعمال خرافى و غير مفيد به شمار مى.رود.
فرهنگ با شرايط محيط سازگارى و هماهنگى دارد فرهنگ مردمان ساحل.نشين با فرهنگ مردمانى که در حاشيهٔ کوير يا دامنه.هاى کوهستانى زندگى مى.کنند تشابه مطلق ندارد. آداب و رسوم، هنرها، زبان، ضرب.المثل.ها، قصه.ها، اسطوره.ها، نظام معيشتى و مجموعهٔ آنچه که فرهنگ يک جامعه را تشکيل مى.دهد، با شرايط محيطى سازگار و هماهنگ است. ارتباط و سازگارى که بايد بين محيط و فرهنگ برقرار گردد اساسى.ترين عامل گوناگونى فرهنگ.ها به شمار مى.آيد.
فرهنگ متشکل و منسجم از يک مجموعهٔ منطقى است عناصر و عوامل تشکيل.دهندهٔ يک فرهنگ تحت.تأثير اعتقادها و کارکردهاى مشترک و متجانسى که با يکديگر دارند، پيوستگى پيدا کرده و يک مجموعه را تشکيل مى.دهند. اين عناصر ضمن اينکه از انسجام و پيوستگى لازم برخوردار مى.شوند، به.طور مطلق جذب يکديگر نمى.گردند. به همين سبب زمينه براى پذيرش تغييرات و تحولات فرهنگى فراهم مى.گردد. شکل و انسجام عناصر فرهنگى در يک جامعهٔ خاص، جهان.بينى و فلسفه خاص و حيات اجتماعى آنها را مشخص مى.سازد و با آن اعمال و شيوه.هاى زندگى مردم را تبيين و تشريح مى.نمايد. وجود جهان.بينى.هاى مختلف در ترکيب.هاى فرهنگى گوناگون، که از زمينه.هاى اوليه ناهمگونى برخوردار هستند، سنجش فرهنگ.ها را غيرممکن مى.سازد. به سخن ديگر، هرگز نمى.توان گفت کدام فرهنگ بر ديگرى برترى دارد. پيوستگى و ارتباط درونى که در عناصر مختلف تشکيل.دهندهٔ يک مجموعه فرهنگى وجود دارد، ضمن اينکه انسجام و دوام آن را ممکن مى.سازد، در عين حال وقتى يکى از عناصر آن دستخوش تغيير گردد، کل مجموعه يا سيستم فرهنگى را دستخوش تغيير خواهد کرد. مثلاً تسلط انسان بر آتش پيوستگى و انسجام ديرينهٔ سيستم فرهنگى را متزلزل ساخت و انقلاب فرهنگى بزرگى را در جامعه بشرى پديد آورد.
موضوع مطالعه انسان.شناسى سه عامل ساختار جسماني، محيط و رفتار انسان اعم از فرهنگي، اجتماعى و روانى است، از اين.رو مطالعه فرهنگ انسانى بدون توجه به جنبه.هاى مختلف عوامل بالا امکان.پذير نيست. بنابراين تأکيد بر يک جنبه از اين حالات و خصوصيات نمى.تواند در تبين فرهنگ انسانى مؤثر باشد. به سخن ديگر محيط به تنهائى يا تأکيد بر عامل فيزيولوژيکى نبايد در بيان خصوصيات فرهنگى انسانى مورد توجه قرار گيرد، بلکه ترکيب عوامل فوق انسان.شناسى را در دستيابى به هدف.هاى خود کمک خواهد کرد.
فرهنگ نشان.دهنده راه و رسم و شيوه زندگى انسان است چگونگى حضور در جامعه، استفاده از امکانات، توانائى.ها و حتى اندام.هاى انسان از راه فرهنگ به انسان آموخته مى.شود. زمان غذا خوردن، ازدواج کردن، خوابيدن، کار کردن و غيره از راه آداب و رسوم اجتماعى به افراد آموخته مى.شود، و روش و شيوهٔ زندگى او را مشخص مى.سازد، آداب و رسوم خاصى که در پذيرش اجتماعى فرد مؤثر هستند و هدف.هاى زيستى او را در جامعه فرهنگ خود مشخص مى.سازد. براساس آنچه بنديکت در تقسيمات فرهنگى اظهار داشته، چشمداشت فرهنگ جامعه از افراد، شيوهٔ و مشى زندگى آنها را مشخص مى.سازد.
فرهنگ.ها، در سطح جهانى داراى عناصر مشترکى هستند چنانکه مرداک گفته است وجوه تشابه زيادى بين فرهنگ جوامع مختلف بشرى وجود دارد. و اين به.رغم اختلافاتى است که در شيوه.هاى فرهنگ قومى آنها ديده مى.شود. روى هم رفته وجود نظام.هاى خويشاوندي، زبان، مقررات مربوط به ارضاء نيازهاى جنسي، استفاده از ابزارها و آتش، نامگذارى افراد، اعتقاد به قواى ماوراء الطبيعه، موسيقي، هنر و غيره نشان.دهندهٔ وجوه مشترک فرهنگى است که بين جوامع مختلف وجود دارد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 315]