تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 5 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام رضا (ع):نیکوترین مردم از نظر ایمان، خوش خلق‌ترین و با لطفترین آنها نسبت به اهل خویش است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1833745730




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

داستان كيخسرو و پايان كار او


واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق:





اي فرزند! كيخسرو چون به ايران زمين رسيد كاوس هنوز زنده بود ، و در همان زمان نيز به شاهي نشست ، اما انساني مهربان بود و برخلاف كاوس دل با مردم داشت . چون كاوس درگذشت و امور كشورش بصورت كامل بدست او سپرده شد ، نخستين كارش آزاد كردن جهن ، پهلوان توراني بود كه سالها در زندان كاوس ، بند به دست و پاي داشت . كيخسرو به جهن گفت : اكنون برخيز و به سرزمين توران برو نگهبان آئين و كيش خدائي باش و بكوش تا دوستي و صلح ميان ما برقرار باشد . در پي آن كيخسرو سرداران و بزرگان كشور را دعوت كرد ، با آنها سخن گفت و دستور داد تا تمام زندانيان توراني را از زندان آزاد نمودند و به توران زمين فرستادند .

كيخسروچون سالها بر او گذشت روزي با سرداران خود گفت : اي پهلوانان از شرق تا غرب ايران زمين در كوه و بيابان ، در دريا و دشت ، بدخواهان را ادب كردم . و خدا اين تخت و تاج را بپاس نيايش هايم به من مرحمت كرد ، عمري دراز به من داد ، هميشه تمام آرزوهايم برآورده شد و امروز بي گمان آرزوئي ندارم ، از آن مي ترسم اكنون كه بي نيازي را احساس مي كنم و چيزي نمانده است كه بر آن دست يابم ، انديشه و خوي اهريمني در دل من وسوسه كند و روانم خودپرست شود و پس از عمري كه در راه راست و در جهت آرزوهاي مردم قدم برداشته ام ، بدكنشي همچون ضحاك شوم و يا چون جمشيد دل از مرحمت خداوند ببرم و آنگاه مرا با تور و سلم يكجا نام برند . پدران من مردمي نيك نبوده اند و امكان دارد از نظر اخلاق در معرض خطر باشم زيرا از يك سو، نژاد به كاوس مي رسانم كه پر از خودكامگي و دور از خرد و انديشه و ياد خداوند بود ، و از سوي ديگر ، نژاد به افراسياب توراني مي رسانم كه هيچكس از او به جز كژي و جادوئي به ياد ندارد . روان من از آن دو سو، به بدي مايل است و از آن ترسم ، در اين آخرراه به لغزش دچار شوم و مهر خداوندي از من جدا شود و به كژي وناداني و ظلم و خودپرستي و حرص و آز مايل شوم و چون درگذرم ، رواني تيره در آن جهان برايم باقي بماند

. من كار آن جهان را اندك نمي گيرم و تصميم گرفته ام از اين پس فقط در راه نيايش خداوند گام بردارم . از فراداي آن روز كيخسرو كمتر كسان را بار مي داد . پهلوانان ايران چون طوس و گودرزو گيو، گرگين و ديگران نزد كيخسرو رفتند و گفتند : ما همه پهلوانان ، دل به تو سپرده ايم و امروز تمام جهان از آن توست و نمي دانيم چه انديشه اي تو را به كناره گيري از جهان واداشته است . اگر ما گناهي كرده ايم كيفرمان ده ، اگر دشمني در نهان داري به ما بگو تا سرش را برگيريم و يا سر در راه آن ببازيم . كيخسرو گفت : نه من دشمني در گيتي دارم و نه شما گناهي كرده ايد ، شما بمانيد و نيكو زندگي كنيد . يك هفته است كه در پيشگاه يزدان به نماز و نيايش پرداخته ام و به آنجا رسيده ام كه مي دانم در اين جهان بزرگ ، همه چيز ناپايدار است مگر يزدان پاك كه همه چيز از اوست و من ازشاهي گذشته و فقط به راه او خواهم رفت .

پس رو به پرده داران كرده و گفت : من ديگر كسي را نخواهم پذيرفت و كار من نيايش و نماز خواهد بود . يك هفته گذشت و كيخسرو كسي را نپذيرفت . پهلوانان در انديشه شدند و با هم انجمن كردند و تصميم گرفتند تا سواري را به زابلستان نزد زال و رستم فرستاده و بگويند اي جهان پهلوانان داستان كيخسرو به اينجا رسيده است كه از درگاه يزدان راه گم كرده ، در بر پهلوانان بسته و پنداري كه با ديوان نشسته است و مي ترسيم همچون كاوس ، ديوان از راه ببرندش ، شما پهلوانيد و داناتريد تا كار از كار نگذشته ، خود را برسانيد و اين درد را علاج كنيد . پيك بر اسب بادپا نشست و روانه زابلستان شد تا به آن برسيم . موبدان و بزرگان همراه با پهلوانان ، بار ديگر از كيخسرو اجازه ديدار خواستند .



كيخسرو آنها را با محبت پذيرفت و هر يك را بر جاي خودشان بنشانيد . پهلوانان لب به گله گشودند و گفتند : از زماني كه راه را بر ما بسته اي ، دلمان از غم ، ياراي تپيدن ندارد . اين راز را بر ما بگشا! اگر دريايي از غم باشد به نيروي خود خشك مي كنيم ، اگر چون كوه باشد آن را بر مي كنيم ، اگر دشمن باشد به خنجر دلش را مي شكافيم و اگر چاره غم تو از كمي گنج و مال است ، ما همه پاسبان گنج توايم ، هرچه داريم از آن تو ، ما همه از رتج تو ، دردمند و گريانيم .

كيخسرو گفت : چنين نيست . نه دشمن در كشور است و نه رنجي بر دل من رسيده ، اين آرزوي دل من است كه به نيايش يزدان بپردازم ، مي خواهم فقط با خدا باشم . اميد دارم كه آن آرزوي من برآورده شود . اندكي صبر بايد . چون به آرزويم رسيدم براي همه شما راز خود را بيان خواهم كرد ، اكنون بازگرديد و شادمان باشيد و غم من نخوريد ، زيرا من با خداي خود شاد و خوشحالم . چون موبدان و پهلوانان رفتند ، كيخسرو گفت تا بار ديگري پرده ها را فرو آويختند آنگاه بر زمين نشسته رو به درگاه ايزد كرد و گفت : اي خداي برتر از آنچه كه در جهان و انديشه من هست راهنمائيم كن ، اي كردگار سپهر كه نيكي و عدل و مهر به نيروي تو فروزان است دستم بگير و بسوي خود ببر ، قبل از آنكه دل من به بدي مايل شود و از ديدار تو ترسان باشم .

زمن گر نكوئي و گر رفت زشت

روان مرا جاي ده در بهشت

كيخسرو پنج هفته همچنان خروشان و نالان در برابر خداي برتر ، بر پاي بود . نه شب خفت و نه روز آسايش گرفت . تا شبي به هنگام سرزدن ماه در آسمان ، از رنج به خواب رفت ، اما جان و دلش بيدار و آگاه بود . در خواب ندائي شنيد كه مي گفت : اي شاه نيك اختر ، اي نيك بخت كنون آنچه جستي همه يافتي ، سروش خجسته گفت : چون از اين جهان بيرون شوي پروردگارت تو را در كنار خود جاي خواهد داد . هر چه در دست تو هست به صاحبان آن بسپار ، حق درويشان را به آنها بازده و مردم را توانگر كن و بدان اگر بيدادگران از جهان نيز بگذرند ، آشكار و نهانشان يكي خواهد بود و اژدهاي جهانخوار ظلم و ستم كه بر وجودشان چيره شده روانشان را درهم خواهد فشرد .

كسي گردد ايمن ز چنگ بلا

كه بايد رها ز اين دم اژدها

اكنون با بخشش به مردم و دادن حقشان ، آن اژدها را از پا درآور. جهان نيز بسيار بر تو نخواهد پائيد كه بر گذشتگان تو نيز بسيار نپائيده . چون همه چيز را بخشيدي و چنانكه آمدي ، بدان كه هنگام رفتن تو نيز رسيده است و پس از آن بي مرگ برخيز و بجائي رو كه يزدانت خواهد داد . آن سروش خجسته سخن هاي نهاني ديگر هم بگفت ، چون سخنان سروش به پايان رسيد كيخسرو بيدار شد و خوابگاه خود را از عرق و اشك چشم پر آب ديد ، همچنان گريان ، ايزد را سجده كرد ،

همي گفت اگر نيز بشتافم

ز يزدان همه كام دل يافتم

گفتيم سروش خجسته به خواب كيخسرو آمد و به او نويد داد كه پروردگارت ، تو را آمرزيد و اين شرافت را به تو داد كه بي مرگ از اين جهان به جهاني ديگر ميروي . كيخسرو پس از نيايش و آفرين خداي ، جامه نو بپوشيد و بدون تاج شاهي و زيور ديگر بر تخت عاج نشست .






این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فان پاتوق]
[مشاهده در: www.funpatogh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 163]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن