واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: نامه زال به سام
زال به سام نامه نوشت كه « اي نامور، آفرين خداي بر تو باد . آنچه بر من گذشته است مي داني و از ستم هائي كه كشيده ام آگاهي: وقتي از مادرزادم بي كس و بي يار در دامن كوه افتادم و با مرغان هم زاد و توشه شدم. رنج باد و خاك و آفتاب ديدم و از مهر پدر و آغوش مادر دور ماندم . آنگاه كه تو در خز و پرنيان آسايش داشتي من در كوه كمر و در پي روزي بودم . باري فرمان يزدان بود و از آن چاره نبود. سر انجام به من باز آمدي و مرا در دامن مهر خود گرفتي ، اكنون مرا آرزوئي پيش آمده كه چاره آن به دست توست. من مهر رودابه دختر مهراب را بدل دارم و شب و روز از انديشه او آرام ندارم. دختري آزاده و نكومنش و خوب چهره است. حور بدين زيبائي و دل آرائي نيست . مي خواهم او را چنان كه كيش و آئين ماست به همسري بر گزينم . راي پدر نامدار چيست؟ بياد داري كه وقتي مرا از كوه باز آوردي در برابر گروه بزرگان و پهلوانان و موبدان پيمان كردي كه هيچ آرزوئي را از من دريغ نداري ؟ اكنون آرزوي من اينست و نيك مي داني كه پيمان شكستن، آئيمن مردان نيست.»
پاسخ سام
سام چون نامه زال را ديد و آرزوي فرزند را دانست سرد شد و خيره ماند. چگونه مي توان بر پيوندي ميان خاندان خود كه از فريدون نژاد داشت با خاندان ضحاك همداستان شود؟ دلش از آرزوي زال پر انديشه شد و با خود گفت «سر انجام زال گوهر خود را پديد آورد. كسي را كه مرغ در كوهسار پرورده باشد كام جستنش چنين است.» غمگين از شكارگاه بخانه باز آمد و خاطرش پر انديشه بود كه « اگر فرزند را باز دارم پيمان شكسته ام و اگر هم داستان باشم زهر و نوش را چگونه مي توان در هم آميخت؟ از اين مرغ پرورده و آن ديو زاده چگونه فرزندي پديد خواهد آمد و شاهي زابلستان بدست كه خواهد افتاد؟» آزرده و اندوهناك به بستر رفت . چون روز بر آمد موبدان و دانايان و اختر شناسان را پيش خواند و داستان زال و رودابه را با آنان در ميان گذاشت و گفت « چگونه مي توان دو گوهر جدا چون آتش را فراهم آورد و ميان خاندان فريدون و ضحاك پيوند انداخت؟ در ستارگان بنگريد و طالع فرزندم زال را باز نمائيد و ببينيد دست تقدير بر خاندان ما چه نوشته است.»
اختر شناسان روزي دراز در اين كار بسر بردند. سرانجام شادان و خندان پيش آمدند و مژده آوردند كه پيوند دختر مهراب و فرزند سام فرخنده است. از اين دو تن فرزندي دلاور زاده خواهد شد كه جهاني را فرمانبر دار و نگاهبان خواهد بود؛ پي بد انيشان را از خاك ايران خواهد بريد و سر تورانيان را ببند خواهد آورد. دشمنان ايرانشهر را كيفر خواهد داد و نام پهلوانان در جهان به او بلند آوازه خواهد شد:
بدو باشد ايرانيان را اميد
از او پهلوان را خرام و نويد
خنك پادشاهي بهنگام اوي
زمانه بشاهي برد نام اوي
چه روم و چه هند و چه ايران زمين
نويسند همه نام او بر نگين
سام از گفتار اختر شناسان شاد شد و آنان را درهم و دينار داد و فرستاده زال را پيش خواند و گفت « بفرزند شير افكنم بگوي كه هر چند چنين آرزوئي از تو چشم نداشتم، ليك چون با تو پيمان كرده ام كه هيچ خواهشي را از تو دريغ نگويم بخشنودي تو خشنودم. اما بايد از شهريار فرمان برسد. من هم امشب از كارزار بدرگاه شهريار خواهم شتافت و تا راي او را باز جويم.»
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 121]