واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: وقتی 11 سال پیش با ایفای نقش در فیلم «آخر بازی» با کارگردانی همایون اسعدیان، بازی در سینما را آغاز کرد، شاید کسی فکر نمی.کرد که بازیگر ناشناخته آن فیلم، روزی به چهره شاخص بازیگری نسل جوان تبدیل شود.
او در طول این سال.ها بازی.های در خور توجهی در تعداد زیادی فیلم از خود نشان داده است. بازی حامد بهداد در «جرم»، تازه.ترین ساخته مسعود کیمیایی بهانه.ای شد برای گفت.وگو با او که قسمت.هایی از آن را انتخاب کرده ایم.
- به نظر من باید خیلی زودتر از اینها به سینماگران قبل از انقلاب که موجی نو را در سینمای ایران ایجاد کرده بودند، احترام گذاشته می.شد. من معتقدم بعد از آن دیگر ما شاهد چنین چیزی در سینما نبودیم.
- اگر خوب نگاه کنید، می.بینید در سینمای سال.های اخیر کشور هیچ اتفاق جدیدی نیفتاده است. خیلی زودتر از اینها باید از سینماگرانی چون مسعود کیمیایی، ناصر تقوایی، عباس کیارستمی و داریوش مهرجویی تقدیر می.شد. در مورد فیلم «جرم» هم باید بگویم کیمیایی سال.هاست این.گونه فیلم می.سازد و «جرم» هم تافته جدا بافته.ای از بقیه نبود. خیلی قبل.تر از این.ها باید از کیمیایی به خاطر فیلم.های سرحال.ترش قدردانی می.شد؛ آن موقع.ها که جوان.تر بود و حرف.های جدیدتری برای گفتن داشت. قدردانی از «جرم» هم تنها یک وظیفه بود که باید نسبت به این سینماگران انجام می.شد
- سینمای ایران در شکل کلی، یک سینمای از مد افتاده و تکراری است و در انتخاب موضوع هم دقتی صورت نمی.گیرد. من نمی.خواهم ادعایی از مسائل اختصاصی و روان.شناختی سینما داشته باشم، ولی با درک دوری که از فیلم.ها و سینمای این دوران دارم، به جرات می.گویم طی این سال.ها شاهد اتفاق جدیدی در این سینما نبوده.ام. شاید خوشحالی من از این که در جشنواره سال قبل جایزه.ای دریافت کرده.ام، فقط به این خاطر بوده که در کنار فیلمسازان نسل گذشته قرار گرفته.ام، وگرنه طی این سال.ها کارهای دیگری هم ارائه داده.ام که شایسته دریافت جایزه بوده است.
- بعد از بازی در «محاکمه در خیابان» همیشه دوست داشتم در فیلم دیگری از این کارگردان بازی کنم. جنس این سینما را خیلی دوست دارم و همیشه معتقدم جادوی خاصی در کارهای کیمیایی وجود دارد. همیشه دلم می.خواست جوری در نقشی که به من محول شده ظاهر شوم که بعد از اتمام کارم و زمانی که فیلم بر پرده سینما به نمایش در می.آید، بتوانم مثل یک تماشاگر با خودم مواجه شوم.
- «گوزن.ها» در کارنامه فیلمسازی مسعود کیمیایی یک نقطه اوج است. به نظرم در آثار سینماگران دیگر نیز چنین اتفاقی افتاده است. برای مثال «دائی جان ناپلئون» ناصر تقوایی یا «دایره مینای» داریوش مهرجویی. این.ها هرکدام نقطه عطفی در آثار این سینماگران بوده.اند.
- سال.هاست به دنبال موقعیتی هستم که بتوانم با نقشی در یک دنیای جدید ظاهر شوم. در این روزها که روزمرگی زندگی ما را منفعل کرده است، برای سینمای ما هم نمی.تواند اتفاق خوبی. بیفتد، چون به محض این.که هنرمند می.خواهد به آن جهت بدهد، توسط این فضای منفعل و تهی متوقف می.شود و یادمان نرود که قدرت این فضای تهی بسیار از هوش خلاقانه یک هنرمند بالاتر است.
-در سینمای ما اتفاقات بسیار خوبی .می.تواند بیفتد. سینما می.تواند پر از کنش و واکنش.های جذابی .باشد که تماشاگر را روی صندلی سینما میخکوب کند و تضمین.کننده فروش بالای فیلم.ها باشد؛ سینمایی هنرمندانه و پیشرو که به سوژه و قصه خوب وفادار باشد و بماند، ولی دریغ از همه آنچه که سال.هاست در انتظار اتفاق افتادنش هستیم.
- من به جرات می.گویم اندازه دانش و زیبایی.شناسی و استعداد من در حد فیلم.های خوب سینمای ایران است و متاسفم که بعضی از آنها را از دست دادم. چرا که کم پیش می.آید با گروهی کار کنی که اصول اولیه و حرفه.ای کار را بلد باشند، چرا باید یک کارگردان در سینما از بازیگر انتظار داشته باشد برایش مفت بازی کند و بعد هم کاملا حق به جانب بگوید که مگر سینما جای پول درآوردن است؛ چرا که نه. اتفاقا سینما برای آدم.های باهوش و کسانی که می.خواهند جاپای خود را در این عرصه محکم کنند، جای مناسبی .است. بازیگر باید خودش را تا حد و اندازه.ای برساند که بتواند امنیت شغلی پیدا کند و مجبور نباشد خودش را برای بازی در هر نقشی بفروشد، چرا که بازیگری شغلی است که در همه دنیا، تاریخ مصرف داشته و دارد.
- سینمای فعلی ایران یک سینمای الکن است و با این روالی که در پیش.رو دارد، فکر می.کنم استعدادهایی مثل من هم در معرض نابودی است. اینجا لازم می.دانم به مسئله.ای اشاره کنم و آن هم این که دیگرانی که من را متهم به بی.اخلاقی می.کنند، اتفاقا خودشان آدم.های بسیار بی.اخلاقی هستند. آن چیزی که برای همه ما اکتسابی. است، سواد است وگرنه غریزه که در همه آدم.ها کم و بیش وجود دارد. کسی که خودش را دانشمند و فرهنگی به حساب می.آورد و اتفاقا خودش از صدقه سر دانش و فرهنگ پول درمی.آورد در واقع دارد برده.داری می.کند و من این برده.داری را به هیچ عنوان نمی.پسندم.
- این روزها برایم گذر از سال.های جوانی به میانسالی است. روزهایی که دلم خالی از امید است و خالی از هرگونه احساس خوب به زندگی. گاهی اوقات فکر می.کنم من با این استعدادی که داشته و دارم، در معرض نابودی هستم. دلم می.خواهد در سینمایی به جایگاه دلخواهم برسم که جایی برای کاوش و پویایی داشته باشم؛ اما مثل یک شمع تنها کورسویی از من مانده است.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 82]