واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: جنگهای صلیبی یک سری درگیری بین مسیحیان اروپایی و مسلمانان است که در طی آنها اروپایی ها سعی کردند تا سرزمین مقدس(اورشلیم یا بیت المقدس) را از چنگ مسلمانان خارج کنند. اولین جنگ صلیبی در سال 1096 و آخرین آنها در اواخر قرن سیزدهم واقع شد. بعدها، هر جنگ مذهبی بین اروپاییان و دیگران را جنگ صلیبی نامیدند.
جنگهای صلیبی حاصل تلاش سخت دولتهای فئودال در منطقه خاورنزدیک است. بنابراین جنگهای صلیبی قسمت مهمی از داستان گسترش اروپاییان و مهاجرنشیان آن ها است. این برای اولین بار بود که اروپایی ها سعی کردند تا در سرزمینهای دور از خاک اروپا ابتکار نظامی را در دست بگیرند و اولین بار بود که با استفاده از تعداد زیادشان سعی کردند تا فرهنگ و دین شان را به خارج از مرزهایشان ببرند.
آنها اراده دینی خود را با تهور نظامی و دنیا طلبی در هم آمیختند. عیسویان زندگی در فرهنگهای مختلف را یادگرفتند. آنها در این فرهنگها جذب شدند و همچنین قسمتی از خصوصیات فرهنگی خود را به این فرهنگ جدید اضافه کردند. آنها به شدت بر روی تصویر و فضای مردم زمانشان تاثیرگذاشتند و قسمتی از مهمترین فصلهای تاریخ قرون وسطی به دست آنها نگاشته شد.
اولین اردوی صلیبی در رسیدن به هدف خود یعنی فتح اورشلیم موفق عمل کرد. صلیبیون پایه های حکومتی نظامی را در شرق بنانهادند که تقریبا تا 200 سال توانست در برابر هجوم مسلمانان مقاومت کند. صلیبیون این سرزمین را "اوترمر" نامیده بودند که به زبان فرانسوی "فراسوی دریاها" معنی می دهد. اولین اردوی فرماندهان نتوانست هیچ پادشاه اروپایی را جذب کند و تنها چندتن از شاهزادگان و فرماندهان در آن شرکت کردند. چون اکثریت این اردو با فرانسویان بود بعدها کلمه فرانک و فرنگی توسط مسلمانان برای اشاره به تمام اروپایی ها بکاربرده شد.
خواستگاه صلیبیونپس از مرگ شارلمانی -پادشان فرانسه- در سال 814 م و فروپاشی امپراطوری وی، سرزمینهای مسیحی اروپا از همه جهت در زیر حمله و در حال دفاع بودند.
اقوام کوچ نشین آسیایی تا قرن دهم میلادی به شرق و مرکز اروپا دست اندازی می کردند. از طرف دیگر، در حدود قرن هشتم تعدادی از قبایل وایکینگ از شمال اروپا به سمت مرکز و جنوب اروپا حرکت کردند و بعضی از آنها تا دریای مدیترانه و خزر نیز رسیدند.
اما در حقیقت بزرگترین تهدید برای اروپای آن زمان دین مبین اسلام بود که پس از مرگ پیامبر خود رو به گسترش نهاده بود و شمال افریقا، اسپانیا، ایران، فلسطین و شام را تسخیر کرده بود و امپراطوری رم شرقی را تهدید به سقوط می کرد. امپراطوری روم شرقی (بیزانس) باقی مانده امپراطوری بزرگ روم بود که توسط مردمی با نژاد رومی-یونانی اداره می شد و با سرسختی شرق مدیترانه را از تهاجم دیگر اقوام حفظ می نمود. اسلام بر خلاف وایکینگها و دیگر اقوام وحشی شرقی دین و فرهنگی قدر بود که می توانست رقیبی بزرگ برای تمدن مسیحی باشد.
در قرن یازدهم سنگینی کفه قدرت به سمت غرب بیشتر شد. کلیسای واتیکان با استفاده از ضعف دولتهای اروپایی قدرت گرفت و با تمرکز قدرت سیاسی توانست تا حدودی اروپا را متحد کند. این اتحاد دینی برای اولین بار به پاپها این توان را می داد که بتوانند قدرت خود را بر دیگران اعمال کنند.
به علاوه، جمعیت اروپا رو به ازدیاد رفت. زندگی شهری دوباره احیا شد و تجارت منطقه ای و جهانی به تدریج رو به افزایش نهاد. منابع مادی و انسانی اروپا به اندازه ای شده بود که بتواند لشکرکشی های بزرگی در ابعاد جنگهای صلیبی را پشتیبانی کند. جمعیت رو به افزایش و توانگری مالی به معنی تقاضای مال التجاره بهتر نیز بود. تجار اروپایی همواره چشم به مدیترانه دوخته بودند و حال سعی می کردند بیشتر مال التجاره، مسیرها و سودهای حاصل در این نواحی را کنترل کنند. بنابراین، "آرزوهای مادی" با "آرزوهای دینی" درباره سرزمین مقدس همزمان شدند و پاپها دریافتند که می توانند مردم را بسیج کرده و بر روی این عملیات نظامی متمرکز کنند.
شوالیه ها که بودند؟به دلیل اینکه هسته اصلی ارتشهای اروپایی در آن زمان را جنگاورانی به نام شوالیه تشکیل می دادند بهتر است که ابتدا نگاهی به آنها و روشهای جنگی شان بیندازیم.
در رکاب هر اشراف زاده اروپایی عده ای سوارجنگی بودند که شوالیه یا تیلاس نامیده می شدند. این شوالیه ها از میان جوانان با اصالت خانوادگی و تمکن مالی انتخاب می شدند. یک شوالیه قبل از آغاز خدمت موظف بود در خانه پدری آداب پیش خدمتی، اتاق داری، سفره گستری، بادی پیمایی و پذیرایی را یادبگیرد. پس از آن به تمرین فنون جنگی مانند تیراندازی و شمشیر زنی و سوارکاری می پرداخت. پس از اتمام آموزش شوالیه جوان در یک مراسم رسمی به نام اوماژ شوالیه در حضور ولینعمت و ارباب خود سوگند وفاداری یادکرده و از دست او شمشیرمی گرفت. تمرینهای جنگی شوالیه ها بیشتر محدود به تمرینهای نبرد تن به تن می شد و کمتر شوالیه ها به مانور و انجام تمرینهای تاکتیکی در میدان جنگ می پرداختند.
اروپا در زمان آغاز جنگهای صلیبیدر سال 476 م ژرمنها دولت روم غربی را شکست دادند و خاک اروپا بین اقوام ویزگت، فرانک، ژرمن، بورگوند، واندال، انگل، ساکسون و ... تقسیم شد. آغاز قرون وسطی با اضمحلال روم غربی همراه شد.
اروپا در آن زمان از طرف شرق به امپراطوری روم شرقی(بیزانس) و از غرب به دولت مسلمانان اسپانیا محدود می شد ولی تمدن هیچگاه از سوی این دو کشور به سوی داخل اروپا حرکت نکرد. علت این بود که دولت بیزانس با سیاستمداری دوست داشت و سعی کرد تا جلوی پیشرفت دولتهای اروپایی را بگیرد و تا زمان سقوط دولت بیزانس و پایان قرون وسطی دولتهای اروپایی هیچگاه از نظر تمدن پیشرفت نکردند.
مختصات دولتهای فئودال آن روز اروپا و وضعیت اجتماعی مردم اروپا از این قراربود:
1. وقتی رئیس یک قبیله ناحیه ای را فتح می کرد او مالک قانونی و پادشاه آنجا شناخته می شد. پادشاه زمینهایش را به دو قسمت غیرمساوی تقسیم می کرد. بخش بزرگ تر را به صورت مدام العمر به اجاره روسای عالی رتبه (دوک ها) قومش می داد و در مقابل، از آنها برای خود سوگند فداکاری می گرفت. بخش کوچکتر را نیز به دو بخش تقسیم می کرد. زمینهای مرغوب را برای خود نگاه می داشت و با استفاده از اسرا و بردگان در آنها کشت و زرع می کرد. قسمتهای غیرمرغوب را به صورت مادام العمر به کشاورزان اجاره می داد.
2. دوکها نیز زمینهایشان را مانند پادشاه تقسیم می کردند و به روسای زیردست خود اجاره می دادند و زمینهای کوچکتر را بین خودشان و کشاورزان تقسیم می کردند. به این صورت سلسله مراتبی از نخبگان و بزرگان شکل می گرفت که هر کس نسبت به فرد بالادست خود سوگند وفاداری خورده بود و زمینی دریافت کرده بود.
3. این سلسله مراتب از بالا به پایین شامل دوک ها، کنت ها، ویسکونت ها، مارکی ها، بارون ها، کاپیتان ها و سینورها می شد. این افراد اصطلاحا اشراف زاده خوانده می شدند و تا زمانی که زیردست (واسال) به ولی نعمت (سوورین) خود خیانت نمی کرد از حمایت ولی نعمت خود برخوردار بود و پس از مرگش زمینهایش به اولاد او واگذار می شد.
4. این سلسله مراتب رسمی پس از مدتی از بین رفت و واسال ها پس از چند نسل خود را مالک زمینهایشان می دانستند و دلیلی برای وفاداری به اعقاب اربابان خود نمی دیدند. در قرن 7 و8 میلادی سلسله شارل قدرت اربابهای زمین دار را در هم کوبید و در نتیجه همه مالکین در عرض هم قرارگرفتند و قدرت هر کدام محدود به اراضی خاص خود شد.
وضعیت سیاسی جهان اسلام در زمان آغازجنگهای صلیبی1- اندلس: پس از سقوط بنی امیه توسط عباسیان، سران بنی امیه به اندلس یا اسپانیای امروزی که در آن زمان در زیر سلطه حکام اموی بود فرارکردند و در آنجا خلافت اندلس را تشکیل دادند(138ه. ق-750م). این تمدن پس از شکوفایی و رشد به دست امرای مراکش افتاد ودر زمان حمله صلیبیون اندلس تحت حکومت موحدین و مرابطین بود.
2- مصر: خلافت مصر در سال 279ه. ق (909م) توسط اسماعیلی ها در مراکش تشکیل شد و بعدها مرکز آن به قاهره منتقل شد. آخرین خلیفه واقعی مصر "حاکم بامرالله" بود که توسط افراد ناشناسی کشته شد و پسر 7 ساله اش به جای او نشست. پس از او نیز "المنتصر بالله" خلیفه شد که در زمان او حکومت رو به ضعف رفت و ترکها و ممالیک(برده های سفیدپوستی که برای خدمات دولتی خریداری می شدند) به جان هم افتادند. بدرجمالی از امرای شام به درخواست خلیفه برای پایان شورش به قاهره لشکر کشید و پس از سرکوب شورشیان وزیر اعظم شد. در آن زمان وزیر اعظم همه کاره مصر بود و بدرجمالی این مقام را در خاندان خود موروثی کرد و پس ازمرگ او پسرش الملک الافضل وزیراعظم و پادشاه حقیقی مصر شد. در زمان حمله اول صلیبیون الملک الافضل هنوز وزیراعظم مصر بود و بر مصر، سودان، فلسطین، قسمتهایی از شام و عراق و شبه جزیره عربستان حکومت می کرد.
3- بغداد: در زمان آغاز جنگهای صلیبی خلیفه بغداد تنها یک مقام تشریفاتی بود و در هر گوشه از کشور یکی ازحکومتهای محلی ماند طاهریان، غزنویان و... حکومت می کردند. این حکومتها مستقل بودند و تنها به نام خلیفه بغداد خطبه می خواندند ولی از نظر سیاسی پیرو نظرات بغداد نبودند. بعضی از آنها که قدرت بیشتری پیدا می کرد (مثل آل بویه) به بغداد لشکرکشی می کرد و عملا خلیفه را دست نشانده خود می ساخت و در صورت مخالفت خلیفه با سیاست هایشان او را برکنارکرده و کس دیگری را بر مسند خلافت می نشاندند. در زمان آغاز جنگها صلیبی بغداد در تصرف سلجوقیان و خلیفه بغداد دست نشانده آنها بود.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 189]