واضح آرشیو وب فارسی:دنياي اقتصاد: گفتوگو با بهروز افخمي- بخش اول... سينمانميخواهند!
بهروز افخمي هميشه شخصيت جنجالياي داشته است. انگار هر حرفي كه ميزند سواي اينكه چقدر مهم است يا نه بازتابها و واكنشهايي به وجود ميآورد.
از زماني كه نماينده مجلس بود يا حتي قبلتر از آن كه در زمينه سينما حرف ميزد هميشه حرفهايش با واكنشهايي همراه بود. در اين روزها البته افخمي بيشتر به كار اصلي خودش مشغول است و پس از پايان فيلم فرزند صبح كه فضايي ذهني و انتزاعي دارد درباره احوالات بنيانگذار جمهوري اسلامي، امام خميني(ره) كه در روزهاي آخر حياتش به زندگي پرفراز و نشيبش ميانديشد، يك تله فيلم را با نام 11دقيقه و سي ثانيه شروع كرد كه درباره چهار، پنج ساعت ابتدايي جنگ ايران و عراق است كه عراق فرودگاه مهرآباد را بمباران كرد. در خلال اين كارها تمام كردن فيلم ناتمامش «ته دنيا» هم يكي از كارهاي عقبمانده او است. پس از پايان 11دقيقه و سي ثانيه قصد دارد فيلم سن پترزبورگ را شروع كند كه مايههاي كمدي دارد. در سال آينده هم قرار است تنگسير را بسازد. پس حسابي مشغول است و ديگر وقت نميكند خيلي جنجال به راه بياندازد. البته اگر از اين اظهارنظرش كه گفته براي يكي از كانديداها ميخواهد فيلم انتخاباتي بسازد بگذريم. بخش اول گفت وگو با بهروز افخمي درباره وضعيت كلي سينماي ايران در سالهاي اخير است و نااميدي كه در دل سينماي ايران موج ميزند.
عليرضا مجمع- ما در سالهاي اخير سينماي سلامتي نداشتهايم. اين سلامت و از بعد ديگر همان امنيت كه در سينما بايد وجود داشته باشد آدمها را براي حضور در عرصه آماده ميكند. مشخصههاي سينماي ما در تمام اين سالها ما را از اين سلامت دور كرده است.
اين ماجرا را در گفتوگويي كه با روزنامه ديگري داشتي گفتي و خيليها هم بهشان برخورد كه چرا ميگويي سينما مرده است. مساله اين است كه دوستان نميخواهند بپذيرند كه پيشزمينهاي باعث شده اين اتفاقات بيفتد. هنوز در صحبتهاي معاون سينمايي صحبت اميد وجود دارد در حالي كه در عمل ميبينيم خيلي چيزها در اين سينما از بين رفته است. اين قضايا باعث شده نتيجهاي را ببينيم كه الان شاهدش هستيم، نبود تماشاگر نتيجه همين ناامني است كه با سياستگذاريهاي اين سالها حاصل شده است. يكي ازاين بحثها اين است كه چطور بايد سينماي خودمان را اداره كنيم كه حداقل به يك سينماي سالم برسيم.
اين موضوع آنقدر تكرار شده كه كموبيش ميشود به شكل فرمول در آورد. فرمول را ميشود به اين سادگي گفت كه دولت اولين وظيفهاي كه دارد ايجاد امنيت و حفظ امنيت است. يعني در واقع مثل بخش مركزي سازماني است كه آن بخش مركزي يك ملت و محدوده جغرافيايي بهخصوص محورهاي امنيتي را هدايت ميكند. مرحله بعدي ايجاد امنيت اقتصادي و رواني است. مثلا توزيع درست ثروت يكي از شيوههاي ايجاد امنيت است براي گروه خاصي كه دولت نماينده آنها به حساب ميآيد و بازوي حفظ امنيت آنها است در جريانهاي مختلف. مشكل ما در ايران هم قبل از انقلاب و هم بعد از انقلاب اين بوده كه دولتها به شكل سيستماتيك در مورد سينما ايجاد ناامني كردند. يعني خودشان را مسوول ايجاد ناامني ميدانستند. وظيفهاي براي خود قائل بودند كه سينما را ناامن ونامطمئن نگه دارند.
چرا اينگونه بوده است؟
قبل از انقلاب به دلايل سياسي ديگري كه مثلا چون ميترسيدند تفكرات كمونيستي حاكم شود البته به تفسير خودشان، سينما را دائما ضعيف و كمتاثير ميكرد. بعد از انقلاب هم به دلايل ديگري.
همين دلايل مهم است.
موضوع اين است كه هر مسوولي آمده، به جاي اينكه فكر كند وظيفهاش ايجاد امنيت براي شهرونداني است كه براي سينما فعاليت ميكنند و بايد ببينيم آنها چه كار ميكنند، تصورش اين بوده است كه بايد به آنها ياد بدهيم كه چه بكنند. در صورتي كه بايد ببينيم آنها چه كار ميكنند و بعد عكسالعمل فيلمها را روي مردم ببينيم و اين ماجرا را سازماندهي كنيم. اگر هم اعتراض از جانب مردم صورت ميگيرد. ببينيم چه طور بايد نسبت به اين ماجرا عمل كنيم. در يك فضاي باز و امن فيلمساز بايد فيلم بسازد و اگر عوارضي به وجود آورد و مردم با آن مخالفت كردند، مرجعي بايد براي رسيدگي به اين ماجرا باشد. به جاي اين كار از ابتدا عدهاي در جايي قرار گرفتهاند كه قبلا اسمش وزارت فرهنگ و هنر بود و بعد اسمش شد وزارت ارشاد، و به سليقه خودشان فكر ميكردند ميتوانند از طرف مردم تصميم بگيرند كه چه فيلمهايي ساخته بشود و چه فيلمهايي ساخته نشود. در خواندن فيلمنامه و همه مراحل توليد هم دخالت كردند و پروانه نمايش را هم كه آنها ميدهند. اينها از ابتدا يك نوع فعاليتي است كه درست نقطه مقابل فعاليت دولت واقعي است. دولت واقعي و واقعا خدمتگزار كارش در ابتدا به طور خيلي ساده جمعآوري ماليات است از مردم و بعد خدمتگزار بودن براي آنها در زمينههايي كه ماليات عمومي ميتواند خدمات را فراهم كنند.
يك مقدار بيشتر اين ماجرا را باز ميكني.
يعني مردم نميتوانند به صورت گروهي پليس داشته باشند، بايد به دولت مركزي ماليات بدهند و دولت هم بايد وسايل امنيت را براي مردم فراهم كند. مرحله بعد هم به همين ترتيب است. يعني بايد از ماليات پولي فراهم شود تا شرايط فيلمسازي امنيت داشته باشد. در وهله اول اين كه كسي كه فيلم ميسازد بتواند فيلمش را نمايش دهد. مرحله مهمتري از اين كه سناريو خوب است يا نيست وجود دارد، مثل اين كه هر كسي فيلم ميسازد يك هفته بعد فيلمش را سرچهارراهها به قيمت مفت نفروشند و هيچ جايي هم براي شكايت وجود نداشته باشد، و اصلا دولت خودش را در اين زمينه مسوول نداند. اولين چيزي كه وظيفه دولت است اين است كه امنيت را در اين موارد فراهم كنند، يعني ساز و كاري فراهم كند كه فيلمساز بداند پولش از دست دزدها در امان است. به جاي اين كارها در تمام اين سالها ديديد كه دولتها چه كردهاند. در مقابل اين ماجرا در ايجاد ناامني و وحشت در درون فيلمسازان و اين كه احساس كنند يك آقا بالا سري دارند كه مدام سفارش ميدهد چه بسازيد و چه نسازيد، موفق عمل كرده است. از رفتارش هم آشكار است كه اصلا سينما نميخواهد. در سالهاي اخير اين را به شدت احساس كردهايم.
نتيجهاي كه ميشود از صحبتهايت گرفت اين است كه اساسا فيلمسازها نسبت به دولت و كساني كه سياست اين سينما را تعيين ميكنند بياعتماد شدهاند. وقتي دخالت دولت به كوچكترين عرصههاي اجرايي سينما هم ميرسد نميشود انتظار ديگري جز اين چيزي كه الان از سينما باقي مانده داشته باشيم.
همان طور كه گفتم وظيفه دولت اين است كه خدمات عمومي را كه جاي ديگري غير از دولت نميتواند در اختيار مردم قرار دهد، سازماندهي كند. به غير از بخش پليسي و امنيتي كه امكان خصوصي كردنش وجود ندارد، ساير بخشها را ميشود به بخشخصوصي تفويض كرد. مشكل ما اين است كه در گذشته دولت ثروتمندي داشتيم كه از طريق ماليات مردم ثروتمند نشده، از طريق ثروتهاي زير زميني ثروتمند شده است. پول داشته بدون اين كه در مقابل مردم به خاطر آن پول پاسخگو باشد. بنابراين در همه زمينهها وارد فعاليت ميشود. پول زياد دارد ميتواند سرمايهگذاري كند و حقوق بخشخصوصي را در همه زمينهها ضايع كند. اين مساله بعضي وقتها به جايي ميرسد كه دولت با اين كار تيشه به ريشه خودش ميزند. يعني با توجه به كارهايي كه در سينما انجام شده و سختگيريها و محدوديتهايي كه اعمال شده، فيلمسازان در تلويزيون دولتي احساس امنيت بيشتري ميكنند. خندهدار است. تلويزيون جايي است كه ممكن است 40ميليون بيننده داشته باشد و كافي است يكميليون از اين 40ميليون از كار شما راضي نباشد. در عين حال ميبينيم تلويزيون ايران آزادي بيشتري براي فيلمسازي فراهم ميكند. علتش اين است كه تلويزيون احساس مسووليت ميكند براي پر كردن اوقات فراغت مردم ايران. اين بخشي از همان وظايف عمومي دولت است و بخشي از همان احساس امنيت جامعه. چون وقتي اوقات فراغت مردم توسط خود دولت پر نشود به شكلهاي ديگري ميتواند پر شود كه يكي از اولين نتايجش از دست رفتن امنيت عمومي است. تلويزيون احساس وظيفه واقعي ميكند و پاي آزاديهاي بيشتري براي فيلمسازان ميايستد و عوارضش را هم ميپذيرد. از سويي تمام كساني كه ممكن است با اصل تلويزيون مخالف باشند، اينها را تحمل ميكند و به وظيفهاش عمل ميكند. سينما در همه جاي دنيا آزادي بيشتري از تلويزيون دارد و در واقع محل آزمايش ايدههاي جديد و پرداخت موضوعهاي جديد است. تلويزيون از سينما بايد ياد بگيرد كه مردم به چه موضوعهايي علاقهمندند و بعد بيايد روي آن زمينهها كار كند، در حالي كه در كشورما عكس اين قضيه صادق است.
ظاهرا جاي تلويزيون و سينما عوض شده.
دقيقا. سينما اساسا به اين دليل كه مردم حق انتخاب دارند و بليت ميخرند و به سالن ميروند، طبيعتا آزادي بيشتري بايد داشته باشند.
پشت صحنه فرزند صبح
دوشنبه 4 آذر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: دنياي اقتصاد]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 44]