واضح آرشیو وب فارسی:ايرنا: سمفوني شعر و پاييز در راههاي پيچ در پيچ گيلان
داخلي. فرهنگي .
از: مرضيه ضامن
سمفوني شعر و پاييز در راههاي پيچ در پيچ گيلان نواختن گرفته است.
تا بخواهي خورشيد، تا بخواهي باران، تابخواهي پيوند باران با سنگ ، تا بخواهي رنگ، تا بخواهي عطر خيس برگهاي زرد...
اگر بتوان بيتغيير نگاشت پاييز گيلان را،بياغراق نيست اگر بگوييم بهترين قطعات شاعرانه خلق خواهد شد.
اينك كه راهي جادههاي پيچ درپيچ خيس باران خورده ميشويد ، توقفگاه خوشايند نگاه، رنگ است خالص خالص زرد، نارنجي، سبز، صورتي، قرمزناب ناب.
گويي نورپردازي نارنجي ، بر جنگلهاي گيلان از سطح تا ارتفاعات خيس تنگ هم ، جلوهاي زيبا و گرم ميبخشد پاييز را...
جاده همه پيچ است و باد، آفتاب و ابر ، باران برگ از سپيداران كهن بلند در حال باريدن است ، نسيم پاييز هر آن خنك تر از پيش، خستگان روح را جان و احاطه بارش رنگ برگها در دل جاده، خستگان دل را روحي مطبوع ميبخشد.
در پي نورد جادههاي گيلان ارتفاعات خيس است و عطر هيزمتر به ياد ميآورد شايد، به آسودگي محتاجي ...
رودخانهها از بارانهاي شديد خروش گرفته و اثبات ميكنند تا سنگ نيست و صخره هم، صداي آب زيبا نيست، و با تماشاي خزه بر سنگهاي رود به حيات مقدس و پر شور دروني طبيعت پي ميبري و با چه حرارتي دل تمام اين مناظر را يك به يك استقبال ميكند در پي آرامشي به دور از هياهوي شهر...
بيگمان اينجا رنگ فرياد است ، طراوت ناب و اكسيژن بيدريغ ...
در ميانه پيچ در پيچ راه صداي آبشار است كه ميخواند و از گذر آن به سكوت جنگل كه ميرسي هزاران حشره است كه در آخرين اشعه ارغواني آفتاب به خوشي ميرقصند و ميبيني كه خورشيد در وداع ، نگاه تند و برق آساي خود را از حشرات ناچيز نيز دريغ نميدارد.
بايد در اين احساسات شريك شد و باتمام خلوص حس كرد زيبايي پاييز را ...
" خاك موسيقي احساس ترا ميشنود و صداي پر مرغان اساطيري را " در بالادست رودخانهها خروشان تر ، جنگل رنگ ، آفتاب و باران و عطر دود هيزم پر...
صداي زنگوله ميآيد ، گوسفندانند ، سفيد سفيد و نه بيرنگ ، سفيد سفيد از بالا ميآيند ، از لابلاي درختان گردنكش كوه و از صخرهها ميپرند بر سنگ ريزههاي برگ فرش خيس باران خورده در پي چوپاني خرسند از خروش نهر...
بالاتر كه ميروي گاوها روانند ، اسبها به چرا مشغول و باران با نوايي خوش آهنگ فرود ميآيد. چندين هوا؟؟؟
" گاه بايد باران بود...
آمد...
باريد...
طراوت بخشيد و رفت ..."
طبيعت گردان در وسوسه پاييز گيلان حيرانند ...
" تو را هنوز اگر همتي به جا مانده سفر كنيم ...
سفر...
سفر ادامه بودن ...
زسينه رنگ كدورت زدودن است ...
آري سفر كنيم و بينديشيم ..." ك/۴
شنبه 2 آذر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايرنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 181]