واضح آرشیو وب فارسی:ايرنا: نور، صدا، حركت: به ياد ماندنى ها! سينماى آفتاب تابان
[ يزدان سلحشور ]
آنچه از سينماى ژاپن به ياد مى آوريم به سه دسته تقسيم مى شود: اول- سينماى درخشان و تأثيرگذارى كه پس از جنگ جهانى دوم و شكست اين كشور در آن جنگ، سينماى امريكا و اروپا را نه تنها در عرضه رقابت هنرى با آن، به تساوى كشاند كه بخش قابل ملاحظه اى از توليدات سينماى غرب را، از نشانه ها و تلمحيات و جهان نگرى و بيان هنرى خود آكند و مسير نوينى به اين سينما داد؛ دوم- سينماى تجارى غيرقابل تحملى كه آثارش در حوزه «اكشن» به هيچ وجه قابل رقابت با سينماى رزمى هنگ كنگ نبوده و نيست و در حوزه فانتزى هم، جلوه هاى ويژه نازل و تقليدى اش- لااقل تا اواخر دهه هشتاد- آدم را به خنده مى اندازد تا شگفت زده كند يا بترساند و البته خريد يك كاراكتر با مزه [به جاى ترسناك] از اين سينما به قيمت يك ميليون دلار و ساختن يك فيلم قابل قبول با آن با شركت «ژان رنو»، نبايد ما را دچار اين اشتباه كند كه گمان كنيم سينماى ژانر «گودزيلا»ى ژاپن حرفى براى گفتن در عرصه جهانى دارد؛ سوم- سينماى ملودرام و آميخته با كمدى هايى كه لااقل براى ما ايرانى ها خنده دار نبوده [براى بقيه مليت ها نمى دانم!] كه در دهه شصت و همزمان با دوران جنگ و محدوديت بودجه تلويزيون ايران در خريد آثار برتر، به «سايه همسايه»ى بينندگان تلويزيونى كشور بدل شد و با حضور چند سريال بى مايه و كم مايه تلويزيونى كه ريشه در همين سينما داشتند، به كابوس هفتگى سينماروهاى حرفه اى و سرگرمى بزرگ آن دسته از تماشاگرانى كه كماكان از علاقه مندان محصولات سينماى باليوود هستند، تغيير شكل داد.
اين سه دسته، هر يك طرفدارانى در ايران- و حتى كشورهاى اروپايى- دارند. فيلم هاى دسته دوم و سوم، فقط در تلويزيون ايران، بخش قابل ملاحظه اى از زمان پخش دهه هاى هشتاد و نود ميلادى [شصت و هفتاد خورشيدى] را به اختصاص نداده اند. بسيارى از شبكه هاى تلويزيونى آلمان، هنوز با پخش سريال هاى قديمى اكشن و ملودرام ژاپنى، آلمانى هايى را كه محتاج اطمينان به اين شبكه ها، براى تنها گذاشتن صفحه نمايشگر با فرزندانشان هستند، جذب خود مى كنند. مشهورترين سريال ژاپنى در حال حاضر «ZDF»، سريالى قديمى است كه تقاطع ملودرام و اكشن است كه تماشاگران ايرانى در سال هاى اواخر دهه هاى پنجاه خورشيدى دو فيلم سينمايى را كه براساس اين سريال ساخته شده اند، در سينماهاى ايران ديده اند: «گرگ و بچه» و «عبور از رودخانه استكس» كه داراى صحنه هاى بسيار خشنى [براى آن سال ها] بودند اما سريال تلويزيونى ، از آن صحنه هاى خشن عارى است و داستان يك سامورايى سرگردان است كه با نى خيزران، كالسكه اى براى پسرش ساخته و با او، در حال سفر به دور ژاپن است و در عين مبارزه با نابرابرى حاصل از سال هاى نخست دوران «ميجى»، پسرش را هم بزرگ مى كند و البته با آموزه هاى اخلاقى [مشترك در تمامى فرهنگ ها] آشنا مى كند.
فيلم هاى دسته دوم، خود به دو دسته فيلم هاى ژانر سامورايى و ژانر گنگسترى- رزمى تقسيم مى شوند. به گمانم مخاطبان حرفه اى سينما، به خوبى فاصله ارزش هاى هنرى اين دسته از آثار ژانر سامورايى را به آثار دسته اول دريافته اند. در آثار سامورايى دسته دوم، فيلمنامه و عناصر شكل دهنده آن، تقريباً غايب اند و فقط برق شمشيرها و بالا و پائين پريدن هاى متمادى را شاهديم كه تازه ارزش هاى زيباشناسانه بصرى آنها، اصلاً قابل مقايسه با ارزش هاى زيباشناسانه بصرى اين گونه حركات، در قاب كلاسيك سينماى رزمى هنگ كنگ نيست. وضعيت ژانر «گنگسترى- رزمى» [با وجود ظهور آثارى متعلق به دسته اول در اين ژانر طى دهه هاى هشتاد و نود و در دهه اخير] از اين هم بدتر است و ترجيح من - بالشخصه- در مقام مقايسه با آثارى چون سرى «داستان پليس» [با بازى جكى چان] در سينماى هنگ كنگ است.
ادامه دارد
شنبه 2 آذر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايرنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 76]