واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: شعر بي دروغ
... وقتي تو نيستي/ نه هستهاي ما/ چونان كه بايدند/ نه بايدها/ مثل هميشه آخر حرفم و حرف آخرم را/ با بغض ميخورم/ عمري است/ لبخندهاي لاغر خود را/ در دل ذخيره ميكنيم!/ باشد براي روز مبادا/ اما/ در صفحههاي تقويم/ روزي به نام روز مبادا نيست/ آن روز هرچه باشد/ روزي شبيه ديروز/ روزي شبيه فردا/ روزي درست مثل همين روزهاي ماست/ اما كسي چه ميداند؟/ شايد!/ امروز نيز روز مبادا باشد!
و در جايي ديگر ميگويد:
هر چند كه دلتنگتر از تنگ بلورم/ با كوه غمت سنگتر از سنگ صبورم
اندوه من انبوهتر از دامن الوند/ بشكوهتر از كوه دماوند غرورم
يك عمر پريشاني دل بسته به مويي است/ تنها سر مويي ز سر موي تو دورم
اي عشق به شوق تو گذر ميكنم از خويش/ تو قاف قرار من و من عين عبورم
بگذار به بالاي بلند تو ببالم/ كز تيره نيلوفرم و تشنه نورم
سالها پيش، مرجع عاليقدر آيتالله العظمي صافي گلپايگاني ضمن تجليل از سروده امام زماني امينپور با مطلع:
طلوع ميكند آن آفتاب پنهاني/ زسمت مشرق جغرافياي عرفاني
با تضميني زيبا به استقبال شعر وي رفته و چنين سرود:
زهي جمال رخش كرده پرتوافشاني/ به ماه چارده و آفتاب رخشاني.14
قيصر، شاعر دردهاي انسان
شعر، سلوك عاشقانه قيصر بود. شاعري در نظر او، معنايي ديگر داشت. او بود. از اين زاويه، معادليابي و واژهگزينيهاي قيصر، شايسته بازبيني است. سعي او در به كارگيري واژههاي مردم كوي و برزن، برغناي شعر فارسي افزود. با زباني ساده و روان، صميمي و خودماني، با لحن و لهجه مردم كوچه و بازار سخن ميگفت و شگفتا كه با همان، نكته سنجان را مبهوت كلام سحار خود ميكرد از من گذشت/ اما دلم هنوز/ با لهجه محلي خود حرف ميزند/ با لهجه محلي مردم/ با لهجه فصيح گل و گندم (خورشيد روستا).
دلمشغولي او، بازي با واژهها، تعزيهگرداني شعر و سرگرداني خواننده نبود. آثارش هميشه از نعمت طراوت و تازگي، سرشارند و از بوي كهنگي بدور؛ چرا كه روح شاعري قيصر در پاسخ به دغدغههاي انسان امروز ميشكفت. در شعر ميگويد:
شعر قيصر جوششي بود، چرا كه او ريشه در چشمه داشت. او در جايي نحوه غلبه شعر را برشاعر چنين توصيف ميكند:
او به تاسي از آموزههاي ديني، هرگز و تعلقات دون آنان نريخت و از خامهاش جز آواي نور نتراويد و هرازچندگاه، در پاسداشت شعر و شاعري، توصيههايي فروتنانه به همكاران ميكرد:
اين حنجره اين باغ صدا را نفروشيد/ اين پنجره اين خاطرهها را نفروشيد
تنها، به خدا، دلخوشي ما به دل ماست/ صندوقچه راز خدا را نفروشيد
و به ياد روانشاد سيدحسن حسيني، رسم عاشقي را در شعر چنين رعايت نمود:
چرا عاقلان را نصيحت كنيم؟/ بياييد از عشق صحبت كنيم
تمام عبادات ما عادت است/ به بيعادتي كاش عادت كنيم
چه اشكال دارد پس از هر نماز/ دو ركعت گلي را عبادت كنيم؟
چه اشكال دارد كه در هر قنوت/ دمي بشنو از ني حكايت كنيم؟
چه اشكال دارد در آيينهها/ جمال خدا را زيارت كنيم؟
مگر موج دريا ز دريا جداست/ چرا بر حكم كنيم؟
پراكندگي حاصل كثرت است/ بياييد تمرين وحدت كنيم
تو چون عين است/ چرا باز بحث كنيم؟
اگر عشق خود علت اصلي است/ چرا بحث و كنيم؟
بيا جيب احساس و انديشه را/ پر از نقل مهر و محبت كنيم
پر از گلشن راز، از عقل سرخ/ پر از كيمياي سعادت كنيم
بياييد تا عين عينالقضات/ ميان دل و دين قضاوت كنيم
اگر سنت اوست نوآوري/ نگاهي هم از نو به سنت كنيم
مگو كهنه شد رسم عهد الست/ بياييد تجديد بيعت كنيم
بگو قافيه سست يا نادرست/ همين بس كه ما ساده صحبت كنيم
خدايا دلي آفتابي بده/ كه از باغ گلها حمايت كنيم
رعايت كن آن عاشقي را كه گفت/
قيصر در سال 1367 در شعر از مجموعه ، فضاي افسونزده و خالي از يقين و ايمان جهان معاصر را چنين به نقد ميكشد:
قيصر شعر را از سر سيري و پس از آروغهاي روشنفكرانه نميزد. او در نوشتن زندگي ميكرد17، بيافاده ميگفت و بجا و با احساس ميسرود؛ توامان با رنجي طاقتفرسا و جسمي مجروح18؛
رنج، قيصر را به مرزهاي تجريد رسانده بود؛ و چنان شد كه نام ديگرش را ميگفت:
و شاعر متعهد و خلاق انقلاب، با دلي خسته از بازيهاي تكراري زمانه، و با انبوهي از خاطرات تركخورده، خود را سرود و رفت:
خستهام از آرزوها، آرزوهاي شعاري/ شوق پرواز مجازي، بالهاي استعاري
لحظههاي كاغذي را روزوشب تكرار كردن/ خاطرات بايگاني، زندگيهاي اداري
آفتاب زرد و غمگين، پلههاي رو به پايين/ سقفهاي سرد و سنگين، آسمانهاي اجاري
با نگاهي سرشكسته، چشمهايي پينه بسته/ خسته از درهاي بسته، خسته از چشمانتظاري صندليهاي خميده، ميزهاي صف كشيده/ خندههاي لب پريده، گريههاي اختياري
عصر جدولهاي خالي، پاركهاي اين حوالي/ پرسههاي بيخيالي، صندليهاي خماري
سرنوشت روزها را روي هم سنجاق كردم/ شنبههاي بي پناهي، جمعههاي بيقراري
عاقبت پروندهام را با غبار آرزوها/ خاك خواهد بست روزي، باد خواهد برد باري
روي ميز خالي من، صفحه باز حوادث/ در ستون تسليتها نامي از ما يادگاري
پينوشت :
14 - روزنامه جمهوري اسلامي 9 آبان 1386 صفحه.2
15 - مصاحبه منتشر نشده قيصر امينپور، روزنامه اطلاعات، پنجشنبه 17 آبان .1386
16 - اشاره به بيت ناصر خسرو قبادياني: من آنم كه در پاي خوكان نريزم/ مر اين قيمتي در لفظ دري را.
17 - در جواب سئوالي درباره ويژگيهاي نويسنده واقعي، گفت: (مصاحبه منتشر نشده قيصر امين پور، روزنامه اطلاعات، پنجشنبه 17 آبان 1386).
18 - براثر تصادف هولناكي كه در سال 1378 برايش رخ داده بود، از نعمت دو كليه و قلب سالم محروم شد.
پنجشنبه 30 آبان 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 170]