محبوبترینها
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
سه برند برتر کلید و پریز خارجی، لگراند، ویکو و اشنایدر
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1826012576
گزارشي از نشست تجليل از دكتر داوري اردكاني بزرگداشت خرد ، معرفت و اخلاق
واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین: گزارشي از نشست تجليل از دكتر داوري اردكاني بزرگداشت خرد ، معرفت و اخلاق
جام جم آنلاين: بزرگداشت دكتر رضا داوري اردكاني، با عنوان فيلسوف فرهنگ در موسسه حكمت و فلسفه ايران برگزار شد. اين مراسم با استقبال بسيار زيادي از سوي علاقهمندان، دانشجويان و استادان فلسفه مواجه شد.
دكتر رضا داوري اردكاني ازجمله متفكران مطرح معاصر در ايران محسوب ميشود كه آثارش نهتنها ذكر انديشههاي انديشمندان و فيلسوفان گذشته، بلكه همچنين مصداق آثاري فلسفي كه نظرات متعلق به نويسنده خود را بيانگرند، هستند.
بسياري دكتر داوري را در ايران به عنوان نماينده جريان فكري موسوم به فرويدي ــ هايدگري ميشناسند اما برخي با اين نظر مخالفند همچنان كه يكي از سخنرانان اين نشست او را بيشتر يك فيلسوف افلاطوني در دوران پس از نيچه دانست اما آنچه براي خود داوري اهميت دارد، اين است كه او هيچ گاه انديشه فلسفي را تابع ملاحظات هيچ فردي نكرده است.
داوري در مراسم بزرگداشت خود، نهتنها بر راه طي شده خود در مسير فلسفه افسوس نخورد، بلكه اظهار كرد اگر كاملا آزاد باشد كه هر چه بخواهد بكند، باز به فلسفه (به معناي وسيع كلمه) خواهد پرداخت. آنچه ميخوانيد گزارشي از برخي سخنرانيهاي اين بزرگداشت است.
دكترحداد عادل : روشنفكر اما دينگرا
آشنايي بنده با آقاي دكتر داوري درست 40سال پيش صورت گرفت. من پس از اخذ فوقليسانس فيزيك از دانشكده فيزيك به دانشكده ادبيات آمدم و دانشجوي سال اول رشته علوم اجتماعي شدم. يك درس فلسفه در برنامه درسي ما بود. از قضا معلم اين درس آقاي دكتر داوري بودند و اين يك اتفاق مباركي بود سر راه من كه فلسفه را از زبان ايشان بشنوم. در آن زمان روشنفكري غالبا مترادف و برابر با ماركسيست بودن و حداقل سوسياليست بودن بود، يعني 80 درصد روشنفكران لزوما گرايشي ماركسيستي داشتند.
20درصدي هم طرفدار ليبراليسم و سرمايه داري بودند؛ اما ما در كلاس درس دكتر داوري با روشنفكري روبهرو بوديم كه از اوصاف و برچسبهاي رايج زمانه به دور بود. او روشنفكر بود، اما تكراركننده شـعـــارهـــاي بـــر ســـر زبـــانهـــا نــبــود. پـوزيـتـيويست نبود. مبلغ ماركسيست نـبود. دانشجو در كلاس درس دكتر داوري بيش از هر چيز طعم تفكر را مـيچـشـيـد.
ايـشـان با بيان شيرين و دلنشين، با متانت دانشجو را به عمق تفكر دعوت ميكردند. دينستيزي و دينگريزي كه مد زمانه بود در وجود ايشان نبود. برعكس ايشان همواره نسبت به گوهر دين و معنويت تاكيد داشتند. ما در كلاس ايشان يك تركيب لطيفي از فلسفه و ادبيات و تلويحات عرفاني ديديم.
دكتر داوري كه بنده در اين چند سال توفيق دوستي و شاگردي ايشان را داشتم، برخلاف بسياري ديگر كه از اهل فلسفه كه صرفا معلومات فلسفي دارند، حال فلسفي داشتند. حال فلسفي ايشان بر قال فلسفي ايشان غلبه دارد. مثل شاعري كه وقتي سكوت هم ميكند در راه شاعرانگي است.
دكتر داوري هم وقتي نمينويسد و سخن نميگويد ميتوانيم تصور كنيم كه مشغول فكر كردن است. حال فلسفي ملكه ايشان شده است. ايشان تلاششان اين بوده كه مخاطبان خود، اعم از دانشجويان و خوانندگان آثارشان را از روزمرگي دور كنند. دكتر داوري به جاي اين كه شتاب كنند و بخواهند سريع به جلو حركت كنند، به عقب برميگردد و به ريشه فكر ميكند. يعني به جاي اين كه به نتيجه عملي فكر كند ما را به ريشه و مبناي نظريات دعوت ميكند. اين دقيقا شان يك فيلسوف است.
دكتر مصلح : افلاطوني در عصر پس از نيچه
وظيفه من اين است كه بكوشم برداشتهاي خودم و فهم خودم در طول 23 سال آموختن از دكتر داوري را تا حدي معرفي كنم. اگر از من بپرسند دكتر داوري را چگونه توصيف ميكنيد؟ خواهم گفت به گمان من جناب آقاي دكتر داوري متفكر افلاطوني در دوران مابعد نيچه هستند. توصيف هگلي بودن يا هايدگري بودن به گمان من براي دكتر داوري توصيف خوبي نيست.
دكتر داوري با اذعان به اين كه ما در دوران مابعد نيچهاي هستيم، دوراني كه ارزشها متزلزل شده، ازجمله كساني هستند كه بسيار به قدرت خرد آدمي معتقدند تا به اين تزلزلها سامان داده شود و تعارضات يافته شود و زندگي بهتري داشته باشيم. به گمان من يكي از ويژگيهاي ايشان كه نبايد از آن غفلت كنيم اين است كه ايشان از برجستهترين و ممتازترين و موثرترين متفكران جمهوري اسلامي هستند.
به گمان من آنچه براساس نوشتههايي كه از قبل از انقلاب داشتند برميآيد اين است كه احيانا مطلوبترين امكاني كه از درون فرهنگ ايراني ايشان تشخيص ميدادند يا احيانا گمان ميكردند كه از درون اين فرهنگ بيرون بيايد مدل جمهوري اسلامي بوده است. همين برداشت ايشان باعث شده دكتر داوري بين روشنفكران و متفكران هماهنگترين فيلسوف با مباني انقلاب اسلامي باشد و همين باعث 2 مشكل براي دكتر داوري باشد: يكي از سوي دوستان و يكي از سوي منتقدان. دوستان دكتر داوري بخصوص كساني كه در جمهوري اسلامي نقشهاي سياسي موثر داشتند، همواره انتظار داشتند دكتر داوري متفكر، تقليل پيدا كند به قالبهاي رسمي در جمهوري اسلامي. اين يك مشكل متفكر است و حضور دكتر داوري به عنوان يك فيلسوف در عرصه تفكر و در عين حال همراهي با جمهوري اسلامي يك تجربه است.
بنده به عنوان يك دانشجو كه در كنار ايشان و از دور نظارهگر ايشان بودم احساس ميكردم دكتر داوري يك تجربه در جامعه ايران و در جمهوري اسلامي است. به گمان من نامه فرهنگ كه به سردبيري دكتر داوري منتشر شد يكي از تجربههاي گرانقيمت در جمهوري اسلامي است. ايشان به عنوان متفكري كه ايمان دارد به مباني نظامي كه الان تاسيس شده و با نوشيدن از آبشخورهاي فرهنگ ايران، ميكوشد راههاي جديد و نهفته در اين فرهنگ را پيدا كند.
اين رسالت انديشه دكتر داوري است. با توجه به رفتاري كه دكتر داوري در طول اين 30 سال در جمهوري اسلامي داشتند يكي از مشكلاتي كه براي ايشان موجود بوده اين كه منتقدان هم متمايل به اين بودند كه انديشه دكتر داوري تقليل پيدا كند به قالبهاي رسمياي كه در جمهوري اسلامي بوده است. يعني آنچه ايشان گفته تقليل يابد به نسبتي كه با جمهوري اسلامي دارد و اظهار اين كه ايشان احيانا براي منسب و مقام چنين كاري كرده است.
به گمان من آنچه بر دكتر داوري گذشته تجربه بسيار گرانقدري است از زندگي يك فيلسوف در درون جامعه ما در حالي كه ميخواهد از اين دوگانهاي كه معمولا آسيب روشنفكران ايراني است، دور باشد. از قبل انقلاب اسلامي چنين تصوري در ايران بوده و اكنون هم اين تصور ادامه دارد كه يا بايد روشنفكر و اپوزيسيون باشي يا بايد همراه با نظام باشي و فروكاسته شوي به يكي از قالبهاي رسمي. بنده اگر بخواهم اطاله كلام نداشته باشم، اولا از خداوند مسالت دارم آقاي دكتر داوري همچنان سالم و توانا باشند تا بتوانند بينديشند. در ثاني اين گونه جلساتي كه در آن در حضور يك متفكر از او تجليل ميشود خوب است، ولي بهتر اين است كه در گام بعدي بينديشيم چه كنيم كه اين گونه جلسات پرثمرتر باشد. توان يا امكانات دكتر داوري هنوز به ظهور نرسيده است. ما بايد ابتدا آينهاي براي دكتر داوري شويم و او را حتي نقد كنيم.
در عين حال در خواستي از دكتر داوري دارم و آن نگارش خاطرات ايشان از 50 سال پيش است. خاطرات ايشان بسيار مهم است. دكتر داوري سندي زنده براي مهمترين جريانات فكري و فرهنگي ايرانيان از 50 سال پيش تاكنون است. خاطرات ايشان از نهضت ملي، از جناحهاي چپ، از روشنفكران قبل از انقلاب، از پيدايش دانشگاه تهران، از سابقه كتابهاي فلسفي، ترجمهها و... كه بنده در كمتر شخصيتي اين گونه توانايي و حضور ذهن سابقه دارم. همين طور تجارب ايشان در مناسب مختلفي كه در جمهوري اسلامي داشتتند. بنده چنين تقاضايي را از ايشان دارم.
دكترابراهيمي ديناني:تولد دوباره
فيلسوفان بسياري بودند و آمدند و رفتند و خواهند آمد. فيلسوفان را بايد در سخن فيلسوفان شناخت. با زندگي معمولي فيلسوف نبايد كاري داشته باشيم.
با كيفيت ازدواج، رفت و آمد و غيره فيلسوف نبايد كاري داشت. شناخت فيلسوف از طريق سخنان اوست.
اما وظيفه فلسفه چيست؟ وظيفه فلسفه در جامعه چيست؟ آيا فلسفه وظيفه دارد مشكلات روزمره جامعه را حل كند؟ اين توقع بيجايي است. فيلسوف به مسائلي ميپردازد كه با پرسشهاي مهمي ارتباط دارد. اساسا فلسفه در پرسش مطرح ميشود. آنجا كه پرسش نيست، فلسفه نيست اما پرسشها متفاوت است. اگر پـرسـشها روزمره باشد، جوابها هم در روزمرگي است اما پرسشهاي بنيادين هم وجود دارند، مثل آغاز چيست؟ انجام كجاست؟ سرنوشت چيست؟ واقعيت چيست؟حقيقت كدام است؟ خودي چيست؟ و فيلسوف به اين پرسشها پاسخ ميدهد.
براي فيلسوف نميتوان تعيين تكليف كرد. اگر براي فيلسوف تعيين تكليف كنند، فلسفه مقيد ميشود و اگر فلسفه مقيد شود، ميميرد و ديگر فلسفه نيست. فلسفه مرتبط با پرسشهاي بنيادين انسان است و انسان اساسا موجودي پرسشگر است. انسانيت انسان متعلق به پرسش است. انساني كه پرسش نميكند، حيواني دو پا بيش نيست. اين پرسش هر چه بنياديتر، فلسفيتر.
انـتـظـارات خاصي از فيلسوف دارند، ولي فيلسوف بايد به پرسشهاي فلسفه بپردازد. اصلا فلسفه را نميتوان تعليم داد. فلسفه به يك معنا خيلي آموختني نيست. انديشهها را ميشود تعليم داد و ميشود آموخت. كار فيلسوف آموختن انديشهها نيست. فيلسوف انديشهها را نميآموزد بلكه انديشهها را ميانديشد و انديشيدن انديشهها، خود آمـوخـتـن نيست. به قولي، براي يك فـيـلـسـوف يـك بـار خـلق شدن كافي نيست. فيلسوف دوباره بايد خود را بيافريند. بايد از نو خود را بيافريند و كسي كه از نو خود را نيافريند، فيلسوف نيست، اين همان چيزي است كه در روايات ديني هم هست، به معناي تولد دوباره، تولد دوباره به وسيله خود انسان اتفاق ميافتد. خود انسان خود را متولد ميكند، سقراط نيز ميگويد، من ماما هستم.
جناب آقاي دكتر داوري بحق فيلسوف فرهنگ و فيلسوف بزرگ زمان ماست. من سالهاست كه افتخار دوستي و همكاري با ايشان را دارم، چه قبل از اينكه در دانشگاه با ايشان همكار شوم و چه بعد از آن. ايشان فيلسوفي است ژرفانديش، بخوبي ميانديشد، دغدغه فلسفه دارد. فلسفه براي او جدي است و بسيار خوشنيت و براي همه خيرخواه است. در اين مدت كه بنده با ايشان آشنا بودم، يك بدخواهي و حتي بدگويي نسبت به شخصي از ايشان نشنيدم و آثار ايشان از كتاب درباره فارابي و فلسفه چيست و غيره نشاندهنده اين است كه ايشان تا چه اندازه به ژرفاي مطالب نظر دارند.
حجت الاسلام صادقي رشاد :اهميت فلسفه فرهنگ
بين فيلسوف و فلسفهدان تفاوت بسيار است. چنان كه ميان متاله و الهيدان تفاوت زياد است. بسا الهيدان كه ملحد باشد. متاله غير از الهيدان است. الهيدان و فلسفهدان مثل فيزيكدان هستند. چنان كه آموختن فيزيك هيچ در تربيت نفس آدمي و استكمال نفس تاثيري ندارد، الهيداني و فلسفهداني هم چنين است. فيلسوف بودن و متاله بودن چيز ديگري است.
ما در تكريم منزلت يك فيلسوف اجتماع كردهايم و نه يك فلسفهدان. سالهاست كه توفيق همكاري با دكتر داوري را داريم، اما الحق از اين همكاري بيش از جلسات درسي كلاسي از ايشان و خصوصا از رفتارشان، آموختم. يك عبارت بسيار شيرين از ايشان شنيدم كه ميفرمايند من يك طلبه فلسفه هستم. اين تركيب را بسيار از ايشان شنيدهايد. اين يك تعبير خيلي دقيقي است و حاكي از فيلسوفي ايشان است؛ چراكه فيلسوف مدعي نيست بلكه دوستدار حكمت است و اين تعبير نشاندهنده تواضع و اصالت فكري ايشان هم هست. ايشان فخر ميكند كه يك طلبه باشد.
يكي از دوستان ميگفتند كه دكتر داوري وقتي در قم مشغول كار فرهنگي بودند، در جلسات درس مرحوم علامه طباطبايي هم شركت ميكردند.
حال فلسفه فرهنگ چيست كه استاد فرزانه، دكتر داوري را فيلسوف فرهنگ ناميديم. فلسفه فرهنگ در زمره فلسفههاي مضاف است. فلسفه مضاف هم تعبير تاريخي و تحققي دارد و هم ميتوان براي فلسفههاي مضاف تعريف منطقي ارائه كرد. آن گاه كه ما فيلسوفانه و عقلاني، ديگر رشتهها را مـطـالـعـه مـيكنيم، يك فلسفه مضاف مـتـولـد مـيشـود. فـلـسـفـههاي مضاف ازجمله معرفتهاي درجه 2 هستند.
فلسفه فرهنگ از جمله فلسفههاي مضاف است. در واقع فرهنگ علوم انساني انضمامي است. آن گاه كه علوم انساني در زندگي انسانها تجلي پيدا كند، فرهنگ ميشود و انسان بدون فرهنگ و فرهنگ بدون انسان هيچ يك معنايي ندارند. اگر درست باشد كه پيچيدهتر از فرهنگ هيچ تعبيري نداريم و اگر اين درست باشد كه فلسفه پاسخ به پرسشهاي پيچيده است، نتيجه اين ميشود كه فرهنگ پاسخ پرسشهاي خود را بايد از فلسفه بگيرد و به اين شكل فلسفه فرهنگ اهميت و منزلت بسيار زيادي نسبت به ديگر رشتههاي فلسفه پيدا ميكند.
و دكتر داوري الحق فيلسوف فرهنگ هستند و به مسائل فرهنگي پرداختهاند.
دكتر داوري اردكاني:57 سال معلمي
بودن در چنين مجلسي و شنيدن چنين سخناني، از حد لياقت من بيرون است. من يك روستايي ساده هستم كه با كتاب انس پيدا كردهام و البته اين شرف كمي نيست. بزرگواراني كه اينجا سخن گفتند، به گزاف سخن نميگويند. اصلا من چيزي يا كسي نيستم كه در موردم گزافهگويي شود. من طلبه ساده فلسفه هستم. من حرفهاي كساني را كه اينجا سخن گفتند، باور ميكنم چرا كه اگر باور نكنم، به آنها جسارت كردم.
من 57 سال معلمي كردم و حدود 50 سال هم قلم زدم. كاري كه كردم، از روي اعتقاد بوده است. به اين جهت، تواضع بيهوده نميكنم، اما حقيقتا آنچه گفتند، احسان بود به معلمي كه 57 سال معلمي كرده است. هيچكس نميتواند بگويد كه من هيچ غرضي نداشتم و همه براي خدا بوده است. من چنين ادعايي ندارم، اما عمده كار من ناشي از علاقه و رغبت بوده است. من اگر آزادي داشته باشم جز به فلسفه (به معناي وسيع لفظ) و مطالعه نميپردازم. من اصلا توقع اين مجلس را نداشتم.
يكي از همكاران من كه الان استاد است و زماني در كلاس درس من حاضر ميشده، گفته است ما 3 چيز از داوري آموختيم، يكي اينكه افلاطون گاوبندي داشته، ديگر اينكه ارسطو حسود بوده و يكي ديگر كه يادم نيست.
من نميدانم چه زماني چنين ادعاهايي داشتم ولي او حرف مرا اينطور دريافته است. من نميگويم چيزي داشتم ولي ميخواستم معلم باشم. نظرها مختلف است. كساني مثل خود من معتقدند، چنين مجلسي نبايد گرفته شود. آنها هم نظري دارند. من تحمل ميكنم. اگر شما اينجا آمديد، لطف كرديد، اما بگذاريد در مقابل اين لطف شما ديگري هم قهر داشته باشد.
اگر قرار بود كه شما لطف كنيد و كسي هم قهري نداشته باشد، من بايد در افلاك سير ميكردم. آنها كه قهر كردند هم حرف خود را ميزنند. اگر كسي گفته است فلاني كار براي مزد ميكند، خب همه كار براي مزد ميكنند و من هم معلم هستم و حقوق ميگيرم، اما من فلسفه را تابع ملاحظات نكردم و در نوشتههاي فلسفي ملاحظه كسي را نكردم. ادب و تواضع كردم، اما فلسفه را براي چيزي ننوشتم. خيلي خسته شديد، خيلي مجلس طولاني شد، من ميخواستم سخنراني دو ساعتهاي ايراد كنم و بگويم چه كار كردم و چه نميخواهم بكنم، اما در اينجا به شعري از حافظ قناعت كرده، مجلس را تمام ميكنم.
وقت را غنيمت دان آنقدر كه بتواني / حاصل از حيات اي جان اين دم است تا داني / كام بخشي گردون عمر در عوض دارد/ جهد كن كه از دولت داد عيش بستاني / باغبان چو من زينجا بگذرم حرامت باد/ گر به جاي من سروي غير دوست بنشاني / زاهد پشيمان را ذوق باده خواهد كشت / عاقلا مكن كاري كاورد پشيماني / محتسب نميداند اين قدر كه صوفي را /جنس خانگي باشد، همچو لعل رماني...
سلمان اوسطي
پنجشنبه 30 آبان 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[مشاهده در: www.jamejamonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 160]
-
گوناگون
پربازدیدترینها