تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 8 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):مؤمن را بر مؤمن، هفت حق است. واجب ترين آنها اين است كه آدمى تنها حق را بگويد، هر ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1813037484




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

نويسنده: محمد مددپور هنر و صنعت قديم و جديد


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نويسنده: محمد مددپور هنر و صنعت قديم و جديد
خبرگزاري فارس: در عصر پايان تاريخ غرب، آن‌گاه كه هنر اصيل غربي در صورت و نحله‌ي «رمانتيسم» به پايان مي‌رسد، به آن‌جا مي‌انجامد كه هم‌زمان با بسط تكنولوژي و پيدايي هنر تكنولوژيك، «حضور آدمي» نيز در تكنيك منحل مي‌شود.


هنر در دوره‌ي جديد به تبع موضوعيت نفسانيِ اين دوره، بالتمام در محاكات ظهورات نفس اماره به پايان مي‌رسد. در مرتبه هنر، آدمي با نفس خويش نسبتي بي‌واسطه پيدا مي‌كند و در اين بي‌واسطگي، حديث نفس مي‌گويد. حديث نفس گفتن او در عصر پايان تاريخ غرب، آن‌گاه كه هنر اصيل غربي در صورت و نحله‌ي «رمانتيسم» به پايان مي‌رسد، به آن‌جا مي‌انجامد كه هم‌زمان با بسط تكنولوژي و پيدايي هنر تكنولوژيك، «حضور آدمي» نيز در تكنيك منحل مي‌شود.

پاسخ به پرسش از ماهيت تكنولوژي، اكنون به صور مختلف داده مي‌شود. اين پرسش سابقه‌اي بسيار طولاني دارد. چنان‌كه نويسندگان تاريخ فلسفه‌ي هنر نوشته‌اند، نخستين‌بار يونانيان پيشتاز طرح چنين پرسش و پاسخي بوده‌اند. نخستين مباحث نظري و فلسفي به دور از تفكر ديني و اساطيري در يونان تكوين يافته است.لفظ تكنيك و تكنولوژي نيز در ابتدا در ميراث فلسفي يونان ظاهر شده است. معادل تكنيك در زبان يوناني يعني «تخنه» Techne كه در آغاز حاصل نحوي «ابداع» به يوناني Poiesis يا «محاكات» Mymesis امر متعالي تلقي مي‌شد، به دو معني لحاظ مي‌گردد، كه خود نشان از تفرقه در معناي آن در عصر فلسفي يونان دارد.معني نخست «تخنه» عبارت از آن چيزي است كه اكنون از نظرگاه ارسطويي عبارت است از محاكات يا تقليد زيباييهاي طبيعت و انسان، و معني دوم آن همان است كه اكنون به «صنعت» تعبير مي‌گردد. از نظر ارسطو صنعت تكميل كار طبيعت است. مقصد تخنه از اين نظر توليد است، كه نوعي دانش به شمار مي‌رود، و با مقصد اخلاق كه رفتار است متفاوت است، بر اين اساس نيز فلسفه شعري يا صناعي ارسطو، همان فلسفه‌ي توليد است.

بنابر مراتب فوق «تكنيك» از نظرگاه ارسطويي و يوناني عبارت است از تكميل كار طبيعت ـ مثلاً توليد ابزار. از اين نظر طبيعت تنها انسان را براي انجام دادن كار مجهز به دست كرده است. در هنر، كه مقصدش تقليد و محاكات طبيعت است «عالم تخيلي» آفريده مي‌شود كه تقليد و محاكاتي از «عالم واقعي» است. از اين‌جا هنر با صورت‌هاي خيالي سر و كار پيدا مي‌كند.

اما تفاوت‌هايي جزيي كه ميان فيلسوفان يوناني از فيثاغورث و افلاطون تا ارسطو و پس از آن مي‌بينيم چندان تفاوتي در ماهيت كلي پرسش ايجاد نمي‌كند. في‌المثل تقليد يا محاكات در نظر ارسطو گرچه آن صبغه اهانت‌آميز افلاطوني را ندارد، اما از نظر كلي فراتر از افلاطون نمي‌رود. ارسطو كه به مفاهيم و معني متعالي يا مثال‌هاي جاويدان معتقد نبود، طبيعتاً صورت خيالي هنر را رو گرفت عالم محسوسات، كه در مرتبه‌ي سومِ دوريِ از حقيقت است، نمي‌دانست. در واقع ارسطو به اين عقيده متمايل بود كه هنرمند بيشتر به سوي جنبه كمال مطلوب يا عنصر كلي در اشياء توجه دارد و آن را با واسطه‌ي هنري كه مورد نظر است تعبير و تفسير مي‌كند. او هنر را برتر از تاريخ مي‌دانست كه به جزئيات مي‌پردازد. در نهايت براي يونان عصر فلسفي اصل در هنر همان محاكات حسي و ابداع خيالي «عالم واقع» است. تفاوت در ارزش‌گذاري‌هاست.

مفهوم و مصداق يوناني تكنيك و تكنولوژي، هر چند با تحولاتي در فرهنگ يوناني ـ رومي مواجه گرديد، اما با پيدايي جهان مسيحيت جهت جديدي يافت، «فلسفه و حكمت شعري مسيحي» تكنولوژي را با تعريف دستكاري شده يوناني آن پذيرفت. اما منشأ پيدايي آن را نه ناشي از غريزه و طبيعت صرفاً مقلّد انساني، بلكه موهبت الهي دانست، كه انبياء و اولياء هر يك به قدرت الهي از فرشتگان آموخته و اسباب تكنيكي را اختراع كرده‌اند.

در دوره‌ي جديد در مفهوم و مصداق يوناني و مسيحي تكنولوژي تحولي بنيادي رخ مي‌دهد، بدين معني پيوندي عميق‌تر ميان تكنولوژي و علم تجربي در ظاهر پديد مي‌آيد، چنان‌كه تكنولوژي جديد باروبر و ميوه‌ي آزمايشگاهي علم جديد تلقي مي‌شود. در گذشته تكنولوژي دست‌افزاري سنّتي در لابراتوارها ساخته نمي‌شد و مستقل از فرمول‌هاي تجربي بود. بدين لحاظ ميان صنعت يوناني و صنعت جديد، با توجه به ماهيت و حقيقتي كه مظهر آن است، تفاوتي اساسي وجود دارد. اجمالاً اين‌كه تفاوت را در «انتزاعي بودن» يكي و «انضمامي بودن» ديگري مي‌توان به وضوح مشاهده كرد. اين تفاوت از نظر هيدگر به نوع تلقي انسان رجوع مي‌كند كه خود در واقع وجود تكنولوژي را مقدم بر علم اثبات مي‌كند، بدين معني تكنولوژي به نحوه‌اي از حقيقت ـ انكشاف Aletheia (التيا) ـ تبديل مي‌شود. علم گرچه ظاهراً مقدم بر تكنولوژي است، امّا اين تكنولوژي و نگاه و نظام تكنيكي است كه بر علم ماهيتاً مقدم است و آن را به دنبال خود مي‌كشد. حتّي سياست و هنر و فلسفه مدرن نيز بنيادي تكنولوژيك و تسخيري دارد.

تكنولوژي در اساس به نحوي معين، جهاني نو را منكشف مي‌كند. «فرا آوردنِ» Her_Vorbringen/bringing هر اثر و محصولي در انكشاف بنياد دارد. تكنولوژي در قلمرويي حضور مي‌يابد كه در آن رخ مي‌نمايد. ماهيت تكنولوژي به ما امكان مي‌دهد تا به نحو معيني جهان را ببينيم، به آن «نظم بخشيم» و با آن رابطه برقرار كنيم. در اين نسبت تاريخي بي‌سابقه طبيعت تبديل مي‌شود به ذخيره‌ي ثابت، به منبع انرژي براي استفاده‌ي آدمي و خود اين نحوه‌ي رابطه برقرار كردن با جهان، در يك عصر تكنولوژيك، تبديل مي‌شود به نحوه‌ي غالب و اصلي درك جهان، جان كلام اين‌كه تكنولوژي خود نحوي نسبت برقرار كردن با جهان است، كه مسبوق به نحوي معين از انكشاف حقيقت است و در ذات خود با دگرگوني «مفاهيم اساسي» تفكَر به پيدايي مي‌آيد. از اين نظر تكنولوژي را از نظر وجود مي‌توان متأخر از علم حضوري دانست و به عبارتي ذات آن را عين نوعي خاص از علم حضوري تلقي كرد. همين علم حضوري منطوي در ذات تكنولوژي است كه جهان را به عنوان منبع ذخيره‌ي انرژي هم‌چون جايگاه بنزيني به ما مي‌نمايد. همين حضور، علم حصولي را به وسيله‌اي كه منشأ قدرت ماست تبديل و علم، خصلتي بيكني (قدرت مدارانه) پيدا مي‌كند. از اين نظر مي‌توان تكنولوژي را بر خلاف نظر پوزيتيويستها مقدم بر علم تحصّلي دانست.

تكنيك به معني يوناني و اشياء توليد شده با تكنيك يوناني همه دنباله جهان و طبيعت‌اند و ارسطو نيز از تكنيك، چنين معنايي مراد مي‌كرد. به سخن هيدگر كثرت آسياب‌هاي بادي نشانه چنين نظرگاهي است. مردم قديم همواره به اميد وزش باد بودند و هنوز انرژي را از جريان هوا جدا نمي‌كردند، تا آن را ذخيره كنند. علاوه بر اين هنوز طبيعت به عنوان منبع انرژي مورد تعرض قرار نمي گيرد و هنوز به نظم درآوردن مزرعه به معناي مراقبت كردن و نگه‌داري بود. اما در دوره‌ي جديد تكنيك ديگر دنباله و مكمل طبيعت نيست، بلكه در برابر طبيعت و وسيله استيلا و سيطره و تعرّض به طبيعت و تصرّف بي‌رحمانه آن است، كه نهايتاً به «تغيير خطرناك طبيعت» انجاميده است، و بحران محيط زيست را پديد آورده است.

تكنيك جديد تنها شباهتي به امر خارجي دارد و در واقع، تحقّق صورتي انتزاعي از طبيعت است، كه در مابعدالطبيعه جديد با تفكر دكارتي طرح مي‌شود. صورت فوق، بيان‌گر تلقي خاص بشر جديد از ماده و طبيعت است، كه در آن، بر طبيعت و ماده صورتي انتزاعي قابل محاسبه زده مي‌شود، و آدمي، با زدن صورت وهمي خويش بر طبيعت و با استمداد از عقل سليم و حساب‌گر به معناي دكارتي لفظ، قدرت تصرّف در اشياء را پيدا مي‌كند. تصرّف در اين‌جا ديگر تكميل و دگرگوني ساده‌ي طبيعت و ماده نيست ـ يا حفظ و نگه‌داري و پرورش آن ـ كه شئ تكنيكي پس از انجام جريان توليد، ارتباط انضمامي خود را با وجود آدمي حفظ مي‌كند.

بدين ترتيب انسان با تكنيك جديد «عالمي مصنوع» خويش ايجاد مي‌كند. اين عالم مصنوع كه همان تكنولوژي جديد و اشياء، مواد و روش‌هاي تكنولوژيك است، بيش از آن‌كه چون تكنيك يوناني به طبيعت نزديك و با آن پيوستگي داشته باشد، از آن دور و به نفس آدمي نزديك مي‌شود و هر چه بيشتر بسط و گسترش مي‌يابد بيشتر نفساني و ويران‌گر مي‌شود، تا آن‌جا كه در صورت كامپيوترها و رفتار هوش‌هاي مصنوعي مانند كامپيوترها و روبات‌ها و فعل و انفعالات راكتورهاي هسته‌اي بيشتر به عالم اوهام و طوفان‌هاي نفساني شبيه مي‌گردد تا طبيعت و از اين‌جا مكمل كار طبيعت به معني يوناني آن نيز نمي‌تواند باشد. بدين معني است كه تكنولوژي جديد را انتزاعي و وهمي، و تكنيك يوناني را به «تكنولوژي انضمامي» تعبير كرديم.

در اين ميان صنعت ديگري در كار است كه جامع دو جهت طبيعي و فوق طبيعي است، چنان‌كه در دوره‌ي ماقبل يوناني «تخنه» به همين معني تفسير مي‌شده است. اين صنعت همان صنعت معنوي تمدن‌هاي ديني است، كه اشكالي از آن را در قرون وسطي و تمدن اسلامي و نيز تمدن‌هاي بزرگ شرق نظير چين و هند مشاهده كرده‌ايم. در اين‌جا، صنعت‌گر به كار خويش از جهتي صورتي طبيعي و از جهت ديگر صورتي روحاني و غيبي مي‌بخشد. صنعت در اين وضع و مقام از حكمت و آداب معنوي دين برخوردار مي‌شود و از حالت شيي كه با آدمي در ارتباطي صرفاً مكانيكي و فونكسيوني و بي‌جان است خارج مي‌شود و ميان صنعت‌گر و ابزار و محصول انس و مؤانستي خاص پديد مي‌آيد. در اين تمدن‌ها آدمي ديگر تابع عمل‌كرد و فونكسيونِ بيجان ابزار و آلات ماشيني نمي‌شود و رابطه او با تكنولوژي به «رابطه‌ي تكنيكي محض» منحصر نمي‌گردد، بلكه «روحي معنوي» پيدا مي‌كند.

در صنعت قديم آدمي ابزار را دنباله وجود خويش مي‌بيند ـ اين نظرگاه با نظريه‌ي مك‌لوهان در باب تكنولوژي رسانه‌ها متفاوت است ـ و بدين معني از آغاز تا پايان كار ابزار را در كنترل خود مي‌يابد. اين ابزار سنتي و معنوي، بي‌واسطه، با حركت دست يا پاي انسان در طبيعت تصرّفي قناعت‌وار مي‌كند، در حالي كه در تكنيك مدرن حركت ماشين با واسطه‌ي علائم و بخش‌هاي خاص ابزاري خودكار و منبع ذخيرهإي انرژي آغاز مي‌شود. كنترل ماشين باواسطه انجام مي‌گيرد، بنابراين، نظارت انسان به تناسب اتوماسيون بر ابزار ماشيني بسيار كاهش مي‌يابد. و ماشين به‌طور اتوماتيك با كنترل نسبي يا بدون كنترل انساني كار مي‌كند، و گاهي نيز از نظم اتوماتيك خارج مي‌شود و خسارت‌هايي ايجاد مي‌كند، اسراف صفت ذاتي تكنولوژي است. از سويي، از آن‌جا كه تكنولوژي جديد با طبيعت پيوستگي ندارد، به ويراني آن مي‌پردازد، و در سير طبيعي اشياء دخالت مي‌كند، و هرچه بيشتر در طبيعت دخالت مي‌كند، اين ويراني و نابودي با سرعتي دائم‌التزايد پيش مي‌رود.

بنابراين، با توجه به مميزات فوق، تكنيك جديد با تكنيك قديم تباين ذاتي پيدا مي‌كند و اين‌كه بعضي پيدايي هر دو را بنابر «اصل استخدام» تفسير كرده‌اند، بدون آن‌كه به ماهيت هر كدام پي برده باشند، حكايت از غفلتي مي‌كند كه امري تاريخي ـ فرهنگي است. تصور تطور آن نيز به همين خطاي تاريخي ـ فرهنگي برمي‌گردد.

تكنولوژي در تصوّر همگاني عبارت است از وسيله و فعاليتي انساني. اين تعريف، تعريف ابزاري ـ اومانيستي تكنولوژي است. هرچند به ظاهر، نظريه‌ي تطوّر و ترقّي در اسباب تكنيكي مي‌تواند موجه به نظر آيد، علي‌الخصوص كه تطوّر پانصد ساله آن از پايان قرون وسطي تا عصر حاضر، اين نظر را تأييد مي‌كند، اما در اين نظر كه حلقه‌اي مفقوده ميان تكنيك سنّتي قديم و تكنولوژي جديد مي‌توان يافت و اين حلقه در حقيقت همان علم و فلسفه‌ي جديد، و به تعبيري ماهيت و ذات تجربه‌ي تكنيكي است كه خود اسباب و ابزاري تكنولوژيك نيست، بلكه منشأ تكنولوژي و تكنيك محسوب مي‌شود.

قبل از آن‌كه به ماهيت تكنيك جديد بپردازيم، قدري درباره‌ي نظر مورخين علوم و اختراعات تأمل مي‌كنيم، تا نظر اينان و خطاي‌شان را متذكر شويم. در واقع با طرح اين مطلب هرچه بيشتر به ايضاح و روشني ماهيت تكنولوژي پرداخته‌ايم.

مورخين علوم و اختراعات، چينيان را بزرگ‌ترين مخترعان تاريخ مي‌شناسند، چراكه بسياري از مصنوعات از قبيل باروت، قطب‌نما، كاغذ و صنعت چاپ و غيره توسط چينيان اختراع شده است. همين آثار و اختراعات در آن زمان موجب شناسايي اين قوم به عنوان بزرگ‌ترين مخترعات شده است. اما قدري به ماهيت و حقيقت تكنيك و صنعت چينيان توجه شود، خواهيم ديد كه اين شناسايي، نه از جهت وجود اين آثار، بلكه ماهيت تفكّر تكنيكي چيني، جدي نخواهد بود، بدين معني كه هيچ‌گاه انسان چيني، بنابر تفكر معنوي سنتي خويش قائل به تصرّف غيرمعنوي در طبيعت نبوده، بلكه اصرار بر هماهنگي با طبيعت و طريق آن يعني تائو داشته است. به همين جهت نيز چينيان هيچ‌گاه با اسبابي كه اختراع كردند در طبيعت تصرف نكردند. اساساً آنان با مابعدالطبيعه و تفكر تكنيكي سراغ طبيعت نرفتند و آن را چون منبع انرژي و ماده‌ي قبل محاسبه نپنداشتند. صنعت چيني طبيعت را استثمار نمي‌كرد بلكه از طبيعت نياز طبيعي خويش را طلب مي‌كرد و به طبيعت احترام مي‌گذاشت، اگر استثماري در كار بود استثمار از انسان بود.

ارتباط انسان چيني با جهان، ارتباطي معنوي بود. آنان طبيعت را موجودي جاندار مي‌انگاشتند و هرگز مصنوعات خويش را جايگزين و آلترناتيو طبيعت و حتي مكمل آن، چنان‌كه ارسطو تلقي كرد و زمينه ظهور تكنولوژي جديد را آماده ساخت، نمي‌دانستند. آنان با وجود اطلاع از روش‌هاي فني‌تر توليد فني و تكنيك‌زده مي‌گريختند. ديدي كه چينيان از طبيعت داشتند در نوع خود بي‌نظير است. اصل عدم تصرّف، بي‌عملي و سرسپردگي به نيروهاي فياض هستي و مشاهده‌ي خلأيي كه در پس مظاهر كهن چيني‌ها بوده است. چيني‌ها تنها قومي هستند كه باروت را اختراع كردند، ولي توپ نساختند، قطب‌نما را كشف كردند، ولي به كشف راه‌هاي دريايي و قاره‌هاي جديد، كه يكي از جنبه‌هاي رنسانس غربي بود، تن درندادند. خطر ناشي از شناسايي صرفاً عملي و سودجويانه و مسرفانه، كه يكي از وجوه بارز تفكر غربي است، به طرزي شگفت در نوشته‌هاي كهن چين احساس شده بود. براي مثال اين چند سطر را از كتاب «چوانگ تسو»، كه چند قرن پيش از ميلاد مسيح نوشته شده است، مي‌آوريم تا روح بينش غيرتكنيكي آشكار گردد:

چوآنگ تسو مي‌گويد: چون «دزي گونگ» به كرانه‌ي شمالي رودخانه‌ي «هان» رسيد، پيرمردي را ديد كه سرگرم باغباني است. او جوي‌هايي چند ساخته بود، و با سختي به درون چاه مي‌رفت، و كوزه‌اش را پر آب مي‌كرد، و آب را در جوي‌ها روان مي‌كرد و با مشقت بسيار به نتيجه‌اي ناچيز مي‌رسيد. دزي گونگ به او چنين گفت: «وسيله‌اي هست كه مي‌توان به كمك آن روزي صد جوي را سيراب كرد و با مشقت اندك به نتايج بسيار رسيد، آيا نمي‌خواهي از آن مدد جويي؟» باغبان سرش را بالا برد، نگاهي به او افكند و گفت: «چگونه است آن»

دزي گونگ گفت: «اهرمي از چوب كه پشتي سنگين باشد و دماغش سبك. از اين راه آب بسيار بدست خواهي آورد. اين روش را شيوه‌ي بركشيدن زنجيري مي‌گويند.»

باغبان پير برآشفت و سپس با خنده گفت: «استادم گفته است هركه از ماشين بهره گيرد، كارها را نيز به طرز ماشيني انجام خواهد داد و هر كه كارها را به طرز ماشيني انجام دهد، ‌قلبش نيز مبدل به ماشين خواهد شد، هركه قلب ماشيني داشته باشد، معصوميت خود را از دست خواهد داد، هركه معصوميت خود را از دست بدهد، ذهنش متزلزل خواهد شد، ذهن متزلزل با «تائو» سازگار نيست. نه اين‌كه از اين امور بي‌خبر باشم، بلكه از به كار بستن آن شرم دارم».

پاسخ پيرمرد باغبان، پاسخ چين به چيرگي تفكر تكنيكي است، و آغاز اين تفكر هم، چنان‌كه حكيم چيني مي‌گويد، از دست دادن معصوميت انسان است و معصوميت، در اين متن، همدم و همدل بودن با طبيعتي است كه از هر سو ما را در بر گرفته است، و پناه‌گاه و بهشت اين جهاني ماست .

بنابر تلقي چينيان آن‌چه كه آدمي مي‌ساخت صرفاً صورتي بي‌جان از طبيعت بود. علي‌رغم آن‌كه بنابر تلقي اساطيري، ابداع اولين مصنوعات را ناشي از قدرت آسماني و خدايي امپراطوران مي‌دانستند. اين صورت به جهت فقدان روح و جان، هيچ‌گاه در مرتبه‌ي برابري با طبيعت نبود. اگر تلقي فوق، صورت تلقي تكنيكي محاسباتي دوره‌ي جديد را پيدا كرده بود، قدر مسلم چينيان هزاران سال پيش منشأ تمدني نظير تمدن جديد شده بودند. اين مسئله بيان‌گر اين حقيقت است كه تفكر چيني با تفكر متافيزيك جديد ـ كه مبتني بر موضوعيت نفساني است ـ بذات متباين است. از اين رو نمي‌توان اختراعات چينيان را در تاريخ علوم و اختراعات در سير تكاملي و ارتقائي قرار داد، و مقدمه اختراعات مدرن دانست. در حقيقت، از خطاهاي تاريخي عصر حاضر يكي همين است كه «موقوف و ميقات» علوم و اختراعات فراموش مي‌شود، و همه‌ي امور در يك وحدت سطحي لحاظ مي‌گردند كه در سير تدريجي زماني رو به كمال نهاده‌اند، هم‌چون تفكر كه به زعم ايشان از صورت ابتدايي «علم تئولوژي» آغاز شده و به صورت كامل‌تر امروزي يعني «علم تحصّلي» رسيده است. بدين معني «بشر امروز» كامل‌ترين بشر روي زمين، و شئون تمدني او نيز فوق تمدن‌هاي گذشته تصور مي‌شود!!

مطالب فوق در باب اختراعات چينيان، در مورد مصنوعات و اختراعات يونانيان و روميان نيز به نحوي ديگر صادق است، زيرا ابداعات تكنيكي يونانيان و روميان را نيز نمي‌توان با مصنوعات و تكنولوژي تلقي مادي و تكنولوژي و استيلايي نداشتند. چنان‌چه در تاريخ علوم آمده، روميان اولين ماشين بخار را قرن‌ها پيش از جيمز وات اختراع كرده بودند، اما نه براي كنترل انرژي و به عنوان محرك ابزار مكانيكي. با اين اوصاف اغلب مورخان غربي در طرح پرسش تاريخي خود از ماهيت و ذات تكنيك و تكنولوژي، و اسم و اصل و روح غالب بر آن غافل بوده‌اند. از اين‌جا تابعان و شارحان آنان نيز از اين مسئله غفلت كرده‌اند.
..............................................................................................
منبع: سايت پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامي
انتهاي پيام/
 چهارشنبه 29 آبان 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 101]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن