تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 17 مرداد 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):هر جوان مؤمنى كه در جوانى قرآن تلاوت كند، قرآن با گوشت و خونش مى آميزد و خداوند ع...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

آراد برندینگ

سایبان ماشین

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

خرید یخچال خارجی

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

ثبت نام کلاسینو

خرید نهال سیب سبز

خرید اقساطی خودرو

امداد خودرو ارومیه

ایمپلنت دندان سعادت آباد

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

الکترود استیل

سلامتی راحت به دست نمی آید

حرف آخر

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

کپسول پرگابالین

خوب موزیک

کرکره برقی تبریز

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1809972379




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

به انگيزه اهداي دومين دوره كتاب سال شعر جوان (جايزه قيصر امين‌پور) 7 كتاب، 7 نگاه


واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین: به انگيزه اهداي دومين دوره كتاب سال شعر جوان (جايزه قيصر امين‌پور) 7 كتاب، 7 نگاه
جام جم آنلاين: امروز دومين دوره كتاب سال شعر جوان كه براي نخستين‌بار به نام جايزه كتاب سال شعر قيصر امين‌پور نامگذاري شده است، در مراسمي كه در خانه هنرمندان ايران برگزار خواهد شد به برگزيدگان اهدا مي‌شود. در نخستين دوره انتخاب كتاب سال شعر جوان كه سال 1385 برگزار شد كتاب‌هاي «نقل‌هاي كوچك رنگي» سروده راضيه بهرامي، «زيبايي‌ام را پشت در مي‌گذارم» از‌آيدا عميدي و «گريه‌هاي امپراتور» سروده فاضل نظري به‌ترتيب به‌عنوان برگزيدگان رتبه‌هاي اول تا سوم معرفي شدند.


امسال كتابهاي شاعران زير 30 سال كه در سال‌هاي 85 و 86 سروده شده‌اند در فراخوان اين جايزه شركت داده شدند و در پايان 7 كتاب «ترانه ماهي‌ها» سروده كبري موسوي، «خورشيد در عباي تو پيچيده است» سروده مرتضي حيدري آل‌كثير، «من زندان توام يونس» سروده فاطمه حق‌ورديان، «رنگ‌ها و سايه‌ها» سروده مهدي مظفري ساوجي، «خوش به حال آهوها» سروده پانته‌آ صفايي، «من گرگ خيالبافي هستم» سروده الياس علوي و«هر لبت يك كبوتر سرخ است» سروده غلامرضا طريقي، آثاري هستند كه به مرحله نهايي اين جايزه راه يافته‌اند.

«جام‌جم» در آستانه انتخاب كتاب سال شعر جوان جايزه قيصر امين‌پور از 7 شاعر و منتقد جوان كشور خواست تا بر اين كتاب‌ها نگاهي مختصر بيفكنند و آنچه مي‌خوانيد حاصل اين فراخوان است.

«رنگ‌ها و سايه‌ها» سروده مهدي مظفري
شاه‌كليد
سينا علي‌محمدي

رنگ‌ها و سايه‌ها به عنوان دومين مجموعه مستقل شعر مهدي مظفري ساوجي و يكي از هفت نامزد دريافت جايزه قيصر امين‌پور در نگاه اول، مجموعه‌اي ساده نشان مي‌دهد، اما هرچه شعرهاي اين مجموعه را دقيق‌تر مي‌خواني و جلوتر مي‌روي، در پشت سادگي‌هاي زباني و فرمي شعرها، با زباني رمزآميز و نمادين روبه‌رو مي‌شوي كه در كليت كتاب و شعرها، شاعر توانسته بخوبي از اين زبان و فضا براي درگير كردن مخاطب بهره بگيرد.

در همان شعر ابتدايي كتاب كه با عنوان «شاه كليد» نامگذاري شده، مظفري اگرچه خيلي زود اما به صورت غير مستقيم اين هشدار را مي‌دهد كه براي ارتباط با «رنگ‌ها و سايه‌ها» نياز به شاه‌كليدي است كه در پشت كلمات ساده و تصويرهاي نه چندان انتزاعي و پيچيده او نهفته است:

در را كه مي‌گشايد/ حتي مجال تعارف نمي‌دهد... / اشتباه آمده‌اي شايد / ! در را مي‌بندد / پنجره‌ها را / پرده‌ها را مي‌كشد روي صورت ماه كه مي‌خندد بر من/ بعد /پيش از آن‌كه آخرين چراغ پذيرايي را/ خاموش كند/ شمعي مي‌افروزد /در شمعدان شكسته/ كنار عكس كودكي‌ام / حالا اثر انگشتانش را بايد / پاك كند / از دستگيره‌ها / از كليدها / و هيچ سرنخي از خود / نمي‌گذارد بر جا / شمع را كه بر مي‌دارد / خانه تاريك مي‌شود / ناگاه
براي خوانش و درك اين دست شعرها كه زباني رمزي و تاويل پذير دارند و تعدادشان نيز در كتاب كم نيست، مخاطب بايد رويكردي به سمت معناي باطني و پنهاني در متن داشته باشد آنچه كه اهل تئوري به آن علم هرمنوتيك مي‌گويند. در همين مثال بالا و در سطر اول شاعر سخن از كسي يا چيزي مي‌گويد كه در را مي‌گشايد و بي‌هيچ تعارفي وارد اتاق مي‌شود و در را مي‌بندد و....

مظفري به زيبايي و با كلماتي ساده و البته بشدت استعاري نحوه سرودن شعر و ميزباني شاعر از شعر را در اين اثر به مخاطبش ارائه مي‌كند ؛ شعر به قول زنده‌ياد قيصر امين‌پور ميهماني است كه براي آمدن به خانه تو هيچ گاه وقت قبلي نمي‌گيرد و هنگامي كه در را باز مي‌كند و بر تو وارد مي‌شود، ديگر از آن راه گريزي نيست و تنها بايد نشست و به ناگاهي شعر و نا آگاهي شاعر از آن تن داد.

براي ارتباط با شعرهاي مظفري در مجموعه رنگ‌ها و سايه‌ها آشنايي با ساختار دلالت‌آميز كلمات، سطرها و در نهايت شعرهايش به عنوان يك پيكره منسجم نكته‌اي مهم مي‌نمايد و همچنين پذيرفتن انطباق بين تأويل و ساختار متن نيز ضروري است ؛ همان طور كه در ابتدا و پيشاني كتاب نيز در همين رابطه هوشمندانه از حضرت شمس و مولانا نقل قول شده است:

رنگ‌ها بيني به جز اين رنگ‌ها/ گوهران بيني به جاي سنگ‌ها/ سايه‌هايي كه بود جوياي نور/ نيست گردد چون كند نورش ظهور

به بيان ديگر همان طور كه مولانا هنگامي كه به سراغ رنگ مي‌رود آن را با مفهومي كلان و عرفاني به نور به عنوان متر و معيار ادبيات عرفاني ارتباط مي‌دهد مظفري ساوجي نيز در شعرهايش سعي مي‌كند از رنگ‌هاي سفيد و سياه پيرامونش به نوعي عرفان مدرن و پنهان برسد:

مثل بومي كه يك جا / پاشيده‌اند رنگ‌ها را بر آن / بسته مانده‌ام / پنجره‌اي بر ديوار / مي‌نويسم و چشمم / گره مي‌خورد با بهار...

شعر مظفري مانند همين مثال بالا شعر شوريدگي است، شعر عصيان عليه هر آن چيزي است كه قصد دارد انسان را محدود كند؛ حتي او هر چيزي كه انسان را تنها به زمين وصل مي‌كند و در همان قالب و نظم زندگي روزمره قرار مي‌دهد ؛ نمي‌پسندد و به همين دليل است كه كلمات و تصاويري دور مانند ماه ، خورشيد ، برف و... اينقدر در شعرهايش نزديك هستند و بسامد بسيار بالايي دارند و به تكرار نيز مورد استفاده قرار گرفته‌اند و اين تكرار آنقدر آشكار و گاه يكنواخت مي‌شود كه اين نكته را به ذهن منتقد مي‌رساند كه مظفري بايد براي گسترده كردن دايره كلامي و تصويري خودش در آينده فكري جدي كند.

«خوش به حال آهو‌ها» سروده پانته‌آ صفايي
ساكن سرزمين غزل
آرش شفاعي

پانته‌آ صفايي، شاعري است كه در سرزمين غزل اتراق كرده است و با توانمندي‌هايي كه در سرودن غزلهايي حسي و متكي بر نگاهي شفاف به زندگي و اطراف خود داشته. نشان داده است كه اين اقامت دائم باعث نشده تا شاعر همراه با تكرار قالب شعر به تكرار حرف‌هاي شاعرانه خود بيفتد.

مهمترين ويژگي غزل‌هاي او اختصاصي بودن تماشاهاي شاعر از زندگي و جهان پيراموني خود است. او برخلاف بسياري از شاعران هم‌نسل خود به بازآفريني مفاهيم و تصاوير برآمده از تجربيات شاعرانه ديگران در قالب و زباني تازه دست نزده است، بلكه در اغلب شعرهايش اين جسارت را به خرج داده كه به بيان حس و نگاه خود بپردازد و اتفاقاً بهترين شعرهاي صفايي كه در ذهن بسياري از شاعران جوان مانده است از ميان اين شعرهاي اوست.

براي مثال اين شعرها:

تو ريختي عسل ناب را به كندو‌ها
به رنگ و بوي تو آغشته‌اند شب بو‌ها

صفايي در بهترين شعرهايش زباني نرم و تغزلي دارد و اين تغزل از موضعي زنانه و حسي است. بسياري از شاعران زن امروز در مواجهه با شعر تغزلي دو رويكرد را دارند يا اصولا طبق كهن الگوهاي معشوق و عاشق در شعر فارسي كه از ويژگي‌هاي خاص جنسيتي تهي است يا كاملا مردسالارانه به عشق مي‌گذرد، تبعيت مي‌كنند يا اين‌كه شعر زنانه گفتن را با شعر تنانه گفتن خلط مي‌كنند. در برابر گروهي اندك كه پانته‌آ صفايي از چهره‌هاي شاخص اين گروه محسوب مي‌شود بدون درغلطيدن به جسارت‌هاي زباني و بياني، تغزلي را در شعرش بازتاب مي‌دهد كه از منظر يك زن بيان مي‌شود.

در غزل‌هاي او حسادتها، نازها و نيازهاي شاعرانه و حتي برتري‌جويي و خط و نشان كشيدن عاشقانه در كنار حفظ لايه‌اي از پاكيزگي و پاكدامني از جنسي است كه در شعر بسياري از شاعران زن غايب است:

حسود نيستم اما تحملش سخت است
كه دست‌هاي تو در دست ديگري باشد

يا:

نمي‌تواني از افسون من فرار كني
پلنگ هم بشوي عاقبت شكار مني

نكته قابل توجه ديگر در شعر صفايي توانمندي و جسارت او در خلق تصاوير تازه‌اي است كه در بستر مضمون‌هاي شعري‌اش خوش مي‌نشينند. به عبارت ديگر او شاعري نيست كه ارائه‌هاي شعري و تصاوير غزل‌هايش را ازميان دفترهاي شاعران گذشته بيرون بكشد بلكه نگاهي تازه به روايت‌هاي تكراري و قصه‌هاي كهن در كنار ذهن تصوير ساز به او اين قدرت را داده است كه در غزل‌هايش زيبايي‌هايي رو كند كه كاملاً از آن خود اوست. براي مثال او با نگاهي نو به ماجراي عشق كهن شيرين و خسرو، اين بار در روايتي نو چهره‌اي معصوم و خواستني از خسرو ارائه مي‌كند و به اين ترتيب همه روايت‌هاي تكراري اين داستان هزاربار گفته شده را به چالش مي‌كشد:

تلخ يا شيرين خبرهايي كه پشت پرده است
سخت مي‌لرزاند امشب شانه پرويز را

با همه اين حرف‌ها «خوش به حال آهوها» از غزل‌هايي كه به پاي شعرهاي برجسته پانته‌آ صفايي نمي‌رسند، خالي نيست و همين چند دست بودن به وحدت حس و حال و يكپارچگي و هماهنگي مجموعه آسيب رسانده است.

«من گرگ خيالبافي هستم» سروده الياس علوي
پيش به سوي عينيت
گروس عبدالملكيان

شعر دهه 80 به لحاظ نزديكي به 2 دوره تجربي از پتانسيل مناسبي برخوردار است؛ يعني دهه محتوي‌گراي شصت و دهه فرم‌گراي هفتاد را در نزديك‌ترين فاصله به خود مي‌بيند.

از زاويه‌اي ديگر، اگر مجموعه‌هاي موفق اين چند سال اخير و كتاب‌هاي شعري را كه با اقبال خاص و عام مواجه شده‌اند، بررسي كنيم، در مي‌يابيم كه شاعران آنها تا حد زيادي از هر دو تجربه نزديك استفاده كرده‌اند و از هر يك به نسبتي سود برده‌اند. كما اين‌كه چهره‌هاي شعر امروز با فاصله‌گيري از تئوري‌زدگي‌هاي سال‌هاي گذشته و همچنان با در نظر داشتن آنها به بياني تجربي در محتوي و همچنين فرمي آميخته و بيرون آمده از دل همان بيان دست يافته‌اند.

به هر حال، برآيند اين دو تجربه عام در حوزه ادبيات و جزئيات و حاشيه‌هاي ‌آنها در اين چند سال اخير، شعر را در مسيري قرار داده كه گويا ادامه منطقي آثار و نظريات نيماست.

نيما در يادداشتي اشاره كرده است كه سعي مي‌كند زبان شعر را به طبيعت زبان نزديك سازد. اتفاقي كه شايد بتوان به عنوان يكي از ويژگي‌هاي شعر سپيد در اين دهه از آن ياد كرد.

از جمله شاعران جواني كه در اين دهه، فضاهاي عيني و حالات تجربي ملموس شعر خود را به واسطه اين زبان طبيعي تاثير‌گذارتر جلوه داده‌اند، مي‌توان به نام الياس علوي اشاره كرد. وي در كتاب «من گرگ خيالبافي هستم»‌ تاثيرگذاري اغلب شعرها را جدا از تصوير‌سازي و ايجاد فضاهاي مناسب مرهون همين زبان طبيعي مي‌داند.

زباني كه ادا در نمي‌آورد، گاهي محكم است، گاهي نگران و گاهي هم به گوشه‌اي پناه مي‌برد و لرزيدنش را از ترس احساس مي‌كنيم. اما عين طبيعت در شعر گاه بايد كنترل شود و گرنه زياده‌گويي مي‌كند، فرم را خسته مي‌كند و جاهايي بيش از آنچه بايد رمانتيك مي‌شود و...

الياس علوي در مجموعه شعر «من گرگ خيالبافي هستم» به جزئي‌نگري، عينيت‌گرايي و ساختارهاي نمايشي كه از المان‌هاي شعر مدرن است، توجه دارد. اما تجربه اندك شاعر در ساختارشكني‌هاي نحوي و بازي‌هاي زباني مشهود است. يعني در مواردي كه شاعر تلاش كرده تا به واسطه شكستن ساختار در يك بند يا رفتاري متفاوت با زبان به فرم شعر انرژي بيشتري ببخشد، معمولا موفق نبوده است. به طور مثال در شعر «ما مي‌ميريم( »ص 17)‌ كه اتفاقا پايان‌بندي موفقي هم دارد، از اجرايي كانكريت استفاده شده است كه اصلا در شعر ننشسته و كاملا تصنعي مي‌نمايد.

ما مي‌ميريم/ تا شاعران بسيار شعر بگويند« /ما مي‌ميريم» بازي قشنگي است/ وقتي ما در پوتين افسر جوان را ليس مي‌زند/ و روزنامه‌ها هي عكس پدر را مي‌نويسند/ كنار آدم‌هاي مهم/ هر شب هزار بار عروس مي‌شود/ و خواهرم هزار بار جيغ مي‌زند/ هزار بار بازي قشنگي است« /كارگران ساعت يازده احساساتي مي‌شوند/» فردا همه به خيابان‌ها/ مي‌ ريز/ ريز مي‌كنند/ پارچه‌هاي رنگي را/ آواز مي‌خوانند/ مي‌رقصند/ و البته شعار مي‌دهند/ ما مي‌ميريم/ تا عكاس «تايمز» جايزه بگيرد

به هر حال كتاب «من گرگ خيالبافي هستم» از مجموعه‌هاي موفق در حوزه شعر جوان امروز است و گمان مي‌كنم الياس علوي با توجه بيشتر به تجربه‌هاي موفق و ناموفق شعر در دهه 70 و همچنين تسلط وسيع‌تر بر زبان مي‌تواند گامي بلند به سوي آينده بردارد.

«من زندان توام يونس» سروده فاطمه حق‌ورديان
از اينهمه اندوه
فاطمه سالاروند

با شعر «فاطمه حق‌ورديان» از سال‌ها پيش آشنا هستم. از همان زمان در سروده‌هاي او جرات و جسارت و تمايل به نوآوري آشكار بود و گمان من به عنوان مخاطبي علاقه‌مند به شعر و ادبيات اين بود كه بارقه‌هاي پديدار در شعر او، نشان از روشني نزديكي است كه بزودي نور و گرمايش نصيب دوستداران شعر خواهد شد.

اما راستش را بخواهيد، بعد از مدتي بي‌خبري از آثار مكتوب و غيرمكتوب او، هنگامي كه مجموعه «من زندان توام يونس» را خواندم كمي تا قسمتي نااميد شدم هم به خاطر جريان عمومي شعر جوان كشور كه اين كتاب يكي از هفت عنوان برگزيده كتاب سال شعر جوان است و هم به خاطر شتابزدگي حق ورديان در انتشار اين مجموعه. به رغم هم‌حسي‌ها و همدلي‌هايي كه مخاطب بويژه اگر همسن و سال شاعر باشد مي‌تواند در اصل موضوع با راوي ابراز كند و نيز با همه احترامي كه شخصا براي اين‌گونه تجربه‌ها و رنج‌ها قائلم، بايد بصراحت بگويم وفور اين ميزان ياس و پوچي و گرايش به مرگ و تاريكي آن هم با بياني اغراق شده كه گاه بشدت شعاري مي‌شود و نيز با ايرادهاي متعدد در زبان، نه‌تنها هيچ كمكي به تاثيرگذاري شعر نكرده بلكه آن را به پوسته‌اي تخريب شده و سطحي تنزل داده است.

كافي است از صفحات آغازين تا انتهاي اين مجموعه از واژگان و تعابيري از اين دست آماري بگيريد:

«خسته، شكسته، سوختن، آه، مستي و تب و هذيان، درد، اندوه، خالي و تلخ، گنگ و شناور، گيج، تلخي، پوچي و ...)

شايد شاعر فراموش كرده كه بيان اين همه مستقيم و بي‌واسطه، اصل شعر بودن يك اثر را زير سوال مي‌برد، ضمن اين كه اغراق در بيان و تكرار مكرر يك موضوع فقط ملال‌آور و تصنعي است.

اما از بحث محتوا كه بگذريم، در زبان و ساختار شعرها نيز با مشكلات بسيار مواجه مي‌شويم. شايد علت عمده اين مشكلات نه از كم‌مايگي و اندك بودن پشتوانه مطالعاتي، بلكه از سر بي‌دقتي و نداشتن وسواس و عبور بي‌ملاحظه از كلمات است. آنقدر كه در اين مجموعه كم حجم، از هر جور ضعف زباني و دستوري و نحوي و حتي وزني!‌به تناوب يافت مي‌شود. به چند نمونه توجه كنيد:

نگو كه باز فراموش مي‌كنم يك روز / تمام رفتن و برگشتن و نيامدن‌ات (حذف را به ضرورت رعايت وزن و قافيه)‌

سال هزار و سيصد و بي‌‌تو، سرنگ، مرگ/ سال هزار و درد، هزار و سياه رنگ (قافيه مرگ و رنگ)!

عين‌القضاه‌من! به كدامين جرم، اين بار كرده‌اند شمع آجين‌ات؟( !افت زبان و شكست وزن)‌

توي پيراهن سياه خودت، مثل يك تكه ماه مي‌ماندي (ضعف تاليف در كل اجزاي مصرع)‌

در غزل‌هاي اين مجموعه بسيار اتفاق مي‌افتد كه بيت اول و دوم موقوف‌المعاني‌اند، اما شاعر دقت نكرده كه فعل‌ها آيا تناسبي با هم دارند يا خير و در مواردي كه اصلا سطرها بدون فعل و ناقص رها شده‌اند تا مخاطب خودش حدس بزند و گويا سلامت زبان هم كلا به فراموشي سپرده شده!

براي مثال:

كاشكي توي جاده مي‌مردم، پيش از اين راه رشت تا تهران
قسمت اين بود زنده باشم تا مثل يك روح، خسته، سرگردان
توي يك دور باطل از مردن، از تب و رخوت و فراموشي
دل من، عمر من، عزيزدلم، روزني نيست توي اين زندان

و اما در شعر «تاريك روشن» مي‌خوانيم:

رسيد درد تو تا مغز استخوان در من/ خدا نخواست نباشي از آن زمان در من

تا اينجا كه:

شبي جوانه زدي، مثل رود جوشيدي/ به يك اشاره شدم تازه... بي‌گمان در من
زني جوان متولد... زني كه عاشق بود/ دوباره هلهله كردند كودكان در من
تو را به گرمي يك بوسه مي‌كنم مهمان/ به پايكوبي خيل ستارگان در من
مرا كه در تو چيني بي‌شانه طي شده‌ام/ از اين به بعد به اسم خودت بخوان لطفن!!

مي‌بينيد كه در اين شعر هم كه آن فضاي تلخ كمرنگ‌تر است و شاعر لحظاتي زيبا مثل «دوباره هلهله كردند كودكان در من» را به مخاطب هديه مي‌كند. چطور با پايان‌بندي ضعيف و سطحي، اثر آن را از بين مي‌برد و خواننده بيچاره را در خلا و تعليق رها مي‌كند!

غرض از آوردن اين نمونه شعر و اين توضيح رسيدن به ختم كلام بود كه از عمق جان و دل آرزو مي‌كنم اين كتاب سقف پرواز خانم حق‌ورديان نباشد كه پرهاي جسور و بالابلند او شايسته آبي‌هاي دوردست و سرشار است و ان‌شاءالله كه سرنوشت شاعري او ختم به خير شود.

«ترانه‌ ماهي‌ها» سروده كبري موسوي
انديشه‌مداري در جام شعر
سيامك بهرام‌پرور

شعرها و بويژه غزل‌هاي «كبري موسوي قهفرخي» براي مخاطبان شعر جوان كاملا آشناست. اين كم توفيقي نيست كه چند غزل از يك شاعر جوان لااقل براي هم‌نسلانش در ياد ماندني و به يادآوردني باشد. «انگور در پياله چشمت دوات شد»، «به رقص مي‌كشمت پا به پا به شور دفم» يا «عشق آرميده در خنكاي رواق‌ها» و مواردي از اين دست بخشي از حافظه غزل جوان امروز است. بنابراين خواندن مجموعه شعر چنين شاعري مسلما لذت‌بخش خواهد بود. چند نكته مهم در شعرهاي كبري موسوي قابل رهگيري است؛ اول اين‌كه شعر او شعري تصويرساز و خيالمند است. او بشدت دوست دارد به سراغ تصاوير كشف ناشده برود و حتي در يك تصوير بظاهر آشنا سعي در خلق موقعيت تازه دارد:

هر سيب يك ترانه سرخ است بر درخت
خوش آن كه بشنود غزل از سيب كال‌تر

تصوير سيب و سيب سرخ بسيار آشناست؛ حتي شايد براي كليت تصوير مصراع اول بشود مشابه‌هايي را پيدا كرد، اما مصراع دوم با تزريق يك انديشگي تازه به تصوير، بعدي متفاوت مي‌دهد و معناي تازه خلق مي‌كند.

يا اين تصوير كه كشفي دلپذير دارد:

رهاست روسري نقره كوب ماه در آب
به گيسوان فروهشته سياه در آب

نكته بعدي معناگرايي و انديشه‌محوري شعر موسوي است. در واقع آن تصويرسازي پيش گفته نيز، غالبا در خدمت همين انديشه‌مداري است. در برخي موارد اين انديشه برهنه‌تر است مثل:

تمام هستي من هر چه هست سهم تو باد
كه مستحق‌تري از وارثان ناخلف‌ام!

و گاهي پيچيده در لفافه همان تصويرگرايي:

دل تو ساقه تردي ز نور بود افسوس
كه نور مي‌شكند در جهان ماهي‌ها

از همين مثال‌ها پيداست كه منظور از انديشه، فلسفه‌بافي‌ها و عالم‌نمايي‌هاي آن چناني نيست؛ بلكه بيشتر مراد از انديشه، درنگ‌ها و چالش‌هاي فكري شاعر با مضمون و درونمايه شعر است كه به خلق موقعيتي فراتر از تصوير و خيال مي‌انجامد. به اين شكل كه شاعر نازك بيني و ظرافت خود را در موضوعات مختلف اعم از مرگ و زندگي، شادي و غم، وصل و فراق و... در جام شعر مي‌ريزد.

چند نكته هم از باب پيشنهاد مي‌توان به شاعر گفت. نخست توجه بيشتر به زبان است، هم در محدوده حركت‌ها و هم تداعي‌هاي زباني كه در مجموعه خيلي پررنگ نيست، اما همان يكي دو مورد نشان مي‌دهد كه شاعر توان خلق موقعيت‌هاي زباني را نيز دارد:

دست كريم تو كه در اين بي‌پرندگي
آغاز مي‌شوند از آن ياكريم‌ها

از اين دست حركت‌هاي زباني در كليت كتاب زياد نيست و به نظر مي‌رسد كمي‌ توجه بيشتر به اين نكته شعر موسوي را شاداب‌تر كند.

گذشته از حركت‌هاي زباني، فصاحت زبان نيز گاه در برخي اشعار دچار اختلال مي‌شود كه احتمالا به خاطر سهل‌انگاري شاعر و توجه بيش از حد او به مضمون و تصوير است.

و مورد آخر اين‌كه شعر كبري موسوي بخصوص در عاشقانه‌ها طعم زنانه‌اي ندارد. برخي غزل‌هاي موسوي مي‌توانست توسط يك شاعر مرد سروده شود، بدون هيچ تغييري. به عبارت بهتر معشوق غزل‌هاي موسوي گاه حتي واجد ويژگي‌هاي زنانه است:

خدا چه نيشكري آفريد از دهنت
كه شعر قند روان شد چكيد از دهنت

يا:

تا با توام الهه ناز بنان چرا؟
از تو شنيدني ست، دم ديگران چرا؟

«هر لبت يك كبوتر سرخ است» سروده غلامرضا طريقي
معجون منزوي و حافظ
انسيه موسويان

غلامرضا طريقي، شاعر جوان خوش قريحه را پيش از اين با كتاب «آنقدر پرم از تو كه كم مانده ببارم» مي‌شناسيم.
« هر لبت يك كبوتر سرخ است» مجموعه شعر ديگري از اوست كه غزل‌ها و چند دوبيتي و رباعي از او را در خود جاي داده است.

طريقي، شاعري است كه با بسياري از شاعران جوان همسن و سال خودش تفاوت‌هاي اساسي دارد. او شاعري است كه اسير جريان‌ها و موج‌هاي زودگذر رايج در شعر جوان امروز نشده است. شعر او گرچه هنوز در بسياري موارد تحت تاثير زبان و فضاهاي عاشقانه شعر منزوي است و راه درازي را تا رسيدن به زبان و سبك مستقل پيش‌رو دارد، راه خود را مي‌رود و دنباله‌رو هيچ موج و جرياني نيست. كشف‌هاي شاعرانه، «آن»هاي شعري و رندي‌هاي حافظانه در غزل‌هاي طريقي فراوان است و اين، بدون شك حاصل دلبستگي و شيفتگي به حافظ و مطالعه و غور و جستجو در درياي بيكران غزل‌هاي حافظ است.

خودش در غزلي مي‌گويد:

فالي زدم از حافظ ‌ از آن مرد تغزل
آن كس كه پر است از غزلش، دار و ندارم!

غزل‌هاي بشدت عاشقانه طريقي، نيز به دل مي‌نشينند بويژه در ابياتي كه به توصيف معشوق مي‌پردازد، آفرينشگر لحظات و فضاهايي بكر است:

جا مي‌خورد از تردي ساق تو پرنده / ايمان مني، سست و ظريف و شكننده
هم چون كف امواج خزر چشم گريزي / هم مثل شكوه سبلان خيره كننده ...

در اين غزل‌ها گاه به ابيات درخشاني برمي‌‌خوريم كه حاصل كشف و شهودهاي شاعرند:

با ياد شانه‌هاي تو سر آفريده است
ايزد چقدر «شانه به سر» آفريده است

اين كشف و شهود‌ها همراه با استفاده شاعر از آرايه‌هاي ادبي، گاه بسيار ظريف، طبيعي و بجا هستند و هر خواننده‌اي را به تحسين و شگفتي وا مي‌دارند:

اما در برخي ابيات به نظر مي‌رسد آرايه‌هاي ادبي تصنعي از كار درآمده و به اصطلاح «رو» هستند مثل استفاده شاعر از مراعات نظير و ايهام در اين بيت‌ها:

من كه از خود خبرم نيست چه «قيدي» دارم؟
«جمله‌هاي خبري« »قيد مكان» مي‌خواهند
شهر پر مي‌شود از اهل جنون «برج» به «برج»
«مهر» خواهان شما «مشتري» هر «ماه»‌اند!

طريقي همچنين بايد تلاش كند زبان شعرش را كه گاه بين زباني كاملا امروزي و نو با زباني كاملا كهن و ديروزي، دست و پا مي‌زند، نجات دهد. مقايسه اين ابيات بخوبي بيانگر اين دوگانگي است:

سرخ يا سبز، سبز يا قرمز، ترش يا تلخ، تلخ يا شيرين؟
تو خودت جاي من اگر باشي، ابتدا از كدام مي‌چيني؟
با نگاهي، تبسمي، حرفي، در بياور مرا از اين ترديد
اي نگاهت محصل شيطان! اخم‌هايت معلم ديني!

«خورشيد در عباي...» سروده مرتضي حيدري
تعليل‌هاي زيبا و تعبيرهاي بديع
محمدرضا شالبافان

در نگاه كلان مجموعه شعر «خورشيد در عباي تو پيچيده است» با اسمي جذاب و جلدي شكيل مخاطب را به خواندن مجموعه شعري دعوت مي‌كند كه از زباني فخيم و امروزين بهره مي‌گيرد؛ زباني كه فخامتش آن را از رواني نينداخته و مخاطب را پا به پاي عرض ارادت به آستان اهل بيت پيش مي‌برد:

با توجه به ساختار كلي كلاسيك حاكم بر شعرهاي حيدري، قافيه و رديف نقش مهمي بازي مي‌كنند و معمولا هم شاعر با شناخت خوب خود از مسيري كه انتخاب كرده، از پس اين 2 ركن مهم بر‌آمده است. اما در معدود دفعاتي كه اين بار بخوبي به دوش قافيه نرسيده است، ساختار بيت ناگهان اين مشكل را برملا مي‌كند.

از سوي ديگر شاعر به نظر آشنايي قابل قبولي با بار موسيقايي واژگان دارد و تقريبا در هيچ كجاي خورشيد در عباي تو پيچيده است مخاطب را با چالش آوايي كه در شعر كلاسيك خود را بيش از هر فضاي ديگر نشان مي‌دهد، مواجه نمي‌كند.

اين آشنايي آنجا بيشتر خود را نشان مي‌دهد كه شاعر با استفاده از جملات و تركيب‌هايي عربي و خودساخته در ميان و كنار جملات فارسي، طبع شاعري خود را مي‌آزمايد و معمولا هم از اين آزمون سربلند بيرون مي‌آيد:

برق روي تو گذشت از خواب ديشب خواستم‌
گويمت مولا كه «قلبي في خطا كم...» رفته بود

ويژگي ديگر و بسيار مهم شعرهاي خورشيد در عباي تو پيچيده است را بايد در آغاز به كار شعرها جستجو كرد. غزل‌هاي قدرتمند اين مجموعه، معمولا در بيت اول حس عميق و نوستالژيكي را به صورت حتي مبهم به مخاطب منتقل مي‌كند و همين حس عميق مخاطب را به ادامه خواندن شعر ترغيب مي‌كند:

و تصوير تو را آن شب نگاه آسمان برداشت
سكوت كوچه‌هاي شهر را بانگ اذان برداشت‌
شب تشنه رگش را از مناجات تو پر مي‌كرد
نشستي!‌ گريه‌هايت باري از دوش جهان برداشت‌

در پايان سخن بايد گفت آنچه برگ برنده اين مجموعه به شمار مي‌رود و باعث شده تا اين مجموعه با وجود محدوديت موضوعي و به دنبال آن احتياط ذاتي شعرها موفق باشد، تعليل‌هاي زيبا و تعبيرهاي بديع شاعر است كه هركدام در جايگاه خود به حركت كليت شعر‌ها كمك بسزايي كرده‌اند. گرچه بايد به چنين نكته‌اي اذعان كرد كه معمولا در اين مجموعه ما كمتر شاهد كليتي به نام غزل بوديم و بيشتر طرف حساب مخاطب بيت‌ها بودند.

شايد بهترين نمونه اين اتفاق را بتوان در بيت‌هاي غزل تقديمي به امام جواد(ع‌) جستجو كرد كه نام كتاب هم برگرفته از آن است.
 سه شنبه 28 آبان 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[مشاهده در: www.jamejamonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 198]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن