واضح آرشیو وب فارسی:واحد مرکزي خبر: ادب ايران - گذار شعر از وضعيت تصرف
ادب ايران - گذار شعر از وضعيت تصرف
عليرضا عباسي:با نگاه و بررسي مسير حركت شعر از گذشته تا امروز در جامعه ادبي ايران شاهد فراز و نشيب يا تغيير و تحولات خاص در هر دوره به لحاظ سياسي، فرهنگي و اجتماعي هستيم، كه تحتالشعاع شرايط ويژه حاكم مربوط به آن دوره از وجود نخبگان و بزرگان گرفته تا تاثيرپذيري از معيارها و مصاديق نو و نيز تاثيرگذاري عوامل بيروني نظير دخالتهاي ادبي و غيرادبي و حتي نظارتها و هدايتهاي حكومتي، قرار گرفتهاند. اما با وجود تمام اتفاقات تاثيرگذار، توجه به اين نكته مهم است كه بهرغم ايجاد وضعيتهاي خاص از ايجاد سبكهاي متفاوت در شعر كلاسيك ايران گرفته تا انقلاب نيمايي همواره جايگاه ماهيت اصلي برخوردار از پايههاي مستدل و قابل دسترس در آثار حفظ شده است و آن چيزي كه مسلم است پيشروان سبكهاي خاص يا وضعيتهاي جديد هيچگاه داعيه حكومت بر گستره شعر سرندادهاند و حتي تبليغات بيروني جز ارائه پيشنهادهاي تازه و غير تكراري در قالب آثارشان به راه نينداختهاند.
اين مسائل از وقوف نسبت به كار و توانايي در شناخت ايجاد وضعيت جديد نشأت گرفته است كه بر پايه آگاهي و آشنايي با ظرفيتها و قابليتهاي نهفته در شعر و زبان و انديشه خاصه در فرهنگ ايراني صورت پذيرفته و در جايجاي مسير حركت ادبيات و شعر شاهد وجود ابداعات و پيشنهادها قابل توجه بودهايم كه همين پيشنهادها عامل موثق و موفقي براي بهرهگيري و بهرهبرداري محققان و تئوريسينهاي اروپايي بوده است. اما آنچه در اين مقاله برخوردار از اهميت است نگاهي به روند همين حركت در شعر معاصر بهخصوص بعد از پايان يافتن دهه 60 (نه بهعنوان مرز شعري بلكه بهعنوان معيار زماني) است. اينكه آيا هنوز ايجاد شگفتيها به لحاظ معرفي شدن آثار توانمند صورت ميگيرد يا افراد ميبايست به تعريف يا تحميل خود يا ديگران بپردازند؟
به نظر ميرسد حتي با رسيدن نبوغ و بلوغ شعر به دوره نيما و دگرگونيهاي ايجاد شده توسط او در وضعيت شعر كلاسيك و ورود به مرحله نيمايي و سپس شعر آزاد هيچ تلاش يا جاروجنجالي براي به ثمر رسيدن به جز ارائه آثار و پرداختن به تئوريهاي منطبق بر اصول و ادله قابل دفاع مطرح نبوده و اين روند حتي در به اوج رسيدن شعر معاصر در دهههاي 40 و 50 و معرفي شدن چهرههاي برجسته ادبيات، معاصر و شعر آزاد توسط آثار و فعاليتهايشان ادامه يافته است. با نگاهي به دهه 60 ميبينيم كه در كنار فعاليتهاي روبه رشد در شعر معاصر و ادامه ارائه پيشنهادها در قالب آثار، توسط فعالان آن دوره چون محمدشمس لنگرودي، سيدعلي صالحي، احمدرضا احمدي، علي باباچاهي، نصرت رحماني و... كه سبقه فعاليتشان از دهههاي قبل بوده و حتي جوانترهاي وارد شده به جرگه شعر در آن زمان، روند پويا و بهدور از دغدغه شهرتطلبي ادامه يافته است اما با ورود به دهه 70 و رسيدن به نيمههاي آن به يكباره دغدغههاي جديدي وارد تصورات برخي از اهل قلم در زمينه شعر شد، البته توجه به اين مسئله ضروري مينمايد كه بستر موجود در دهه 70 نياز غير قابل انكاري به تحرك و انفعال را ايجاد كرده بود، بستري كه ادبيات را با توجه به شرايط خاص عبور جامعه از شرايط سخت جنگ و ركود نسبي فرهنگي تا حدودي به محفلي شدن و دولتي شدن سوق داده بود و اين زمينه مناسبي براي بروز اتفاقات جديد و تحولات ويژه بود، و به نظر ميرسد گنجايش آن دهه حتي بيشتر از ظرفيتهاي ايجاد شده نيز بوده است، اما متاسفانه روند جريانسازي و گروهگرايي از سوي برخي از فعالان به دغدغهاي براي داعيه مالكيت تبديل شد و توان اصلي به جاي اينكه صرف تغيير و ايجاد تفاوت در آثار شود بيشتر صرف به رخ كشيدنهاي شخصي و گروهي شده و هر كس بوق بزرگتري بهدست گرفته بود سر و صداي بيشتري ايجاد كرد، كارگاهي شدن شعر در زمينه ورود پيشنهادها (خاصه در حوزه زبان) به يكباره سير تجربهاندوزي و تعمق را تغيير داد و كساني كه ميتوانستند از امكانات ارتباطي برخوردار باشند خود را سردمدار تلقي كردند و تاخت و تاز خود را در عرصه شعر آغاز كردند،؛ كه دامنه اين قضايا به دهه 80 نيز منتقل شده و بهدليل عدم بازنگري در اشتباهات صورت گرفته اين روند هنوز ادامه دارد. وجود برخي از فعالان و شبهفعالان ادبي دهه 70 در صحنه اصلي دهه 80 كه بهنظر ميرسد بسترش تا حدودي مطبوعات و عمدهتر عرصه ادبيات الكترونيكي و فضاي مجازي بهدليل امكان دسترسي بيقيد و بند است، باعث شده هنوز دامنه تفكرات و ديدگاههاي آن دهه كه شايد مورد نياز فضاي جامعه ادبي در آن دوره بود به اين دهه نيز انتقال يابد، و اين در شرايطي است كه با توجه به ظرفيتهاي موجود پتانسيل قويتري از به هدر رفتن در اين دهه حس ميشود.
متاسفانه در عرصه ادبيات بهخصوص در سالهاي اخير سودجوياني در كمين يافتن نقاط آسيبپذير نشستهاند كه ناكاميهاي خود را جبران كنند و اگرچه روح ادب و شعر داراي بكارت و اصالت است اما گاهي غبار غرضورزي آن را تيره ميكند. گذار و عبور شعر از ذهن و مخيله شاعران به معناي واقعي و منتقدان آگاه و بيغرض در دورههاي مختلف همواره باعث پيدايش دستاوردهاي كلاني اعم از تجربه و پيشنهاد براي آيندگاني بوده كه گرايش به اين مقوله داشتهاند. هميشه در كنار پيدايش آثار ادبي، نياز مبرم و غيرقابل انكاري به منتقدان خبره و كاربلد احساس ميشود كه بهدور از پرداختن به نام مولف يك اثر را آگاهانه موشكافي كنند و اين در ادبيات ما داراي وضعيت بساماني نيست و معمولا افراد با سلايق و خوشپنداري خود و با تركيب علايق و روابط (بسته به حسنه بودن يا جبههگيري) يك اثر را سلاخي ميكنند و اين وسط آنچه فراموش ميشود خود ماهيت شعر است و آنچه نياز نسل نو و جامعه ادبي است. با در نظر گرفتن اوضاع تاثيرگذار مربوط به هر دوره از معيارها و مصاديق فرهنگي گرفته تا دگرگونيهاي اجتماعي و دخالتهاي سياسي و نيز نظريات و نگرشهاي صاحبان قلم و انديشه در شعر ميتوان شاهد بود كه همه در نهايت منجر به بروز تجربيات غني و پيشنهادهاي اصولي براي آينده و روند حركت شعر رو به جلو گرديدهاند در همين راستا از آگاهان و صاحبنظران در اين دوره هم چنين انتظاري ميرود كه در سرو سامان دادن به كجرويهاي ايجاد شده ساكت ننشينند تا عدهاي عرصه بيراهه رويهاي خود را باز ببينند و شعر را براي حتي مقطع كوتاهي به قهقرا ببرند. توجه به اين مسئله نيز ضروري است كه در نهايت اين ذهن صياد شاعر است كه در كنار جهانبيني بهدست آمده از تجربيات دروني خود بهترين و مستدلترين دادهها را خارج از گرفتار شدن در دامهاي ايجاد شده در اين گستره وسيع صيد ميكند، شاعري آگاه كه آگاهانه تمامي موارد پيرامون خود را جهت آفرينشي دوباره و به نفع شعر به كار ميگيرد و در وضعيت موجود دغدغه بهرهوري جمعي را دارد و نه سودآوري شخصي.
اگر از كلينگري بالا نگاه خود را منحصرا به وضعيت پيش آمده در سالها و دهههاي اخير خاصه دهه 70 و 80 معطوف كنيم آنچه واقعيت است اينكه باز هم همان روال عبور بكارت و اصالت شعر از تجربههاي مختلف اتفاق افتاده اما چيزي كه بيشتر از قبل رخ مينمايد چنگاندازيها و غرضورزيهايي در اين سالها از طرف افراد يا گروههاست كه به وضوح قابل تشخيصند و خود تحت تاثير عوامل بسياري از قبيل محدوديتها، دخالتها، سوداگريها و... يا حتي وهمانديشيها بهوجود آمدهاند و هيچ ربط و سنخيتي با اصالت شعر و ماهيت هنر ندارند بلكه با نگاهي دقيق ميتوان دريافت نشأت از سرخوردگي كساني گرفته كه جايگاهي براي خود در عرصه اصيل و پايدار ادبيات و شعر نميديده و نميبينند و تنها با آويزان شدن از القاب و چنگاندازي دست و پا ميزنند، شايد اهدافشان را پوشش دهند. شايد يكي از بزرگترين دلايلي كه قلهها در شعر تكرار نميشوند و در ادبيات معاصر انگشتشمار ماندهاند همين موضوع است كه ديگر كسي به ماهيت واقعي شعر و اينكه خودش در اين بستر چقدر توانايي دارد نميپردازد و تخريبهاي عدهاي بهمنظور منفعتطلبي باعث ركود روند صعودي آثار شده است. در چنين اوضاعي با توجه به رشد دادهها، گستردگي عرصه، تحولات در ادبيات جهان و حركت صعودياش با برخورداري از نقد سالم و منتقدان آگاه از علم و صناعت، نياز به آگاهي و دقت بيش از پيش احساس ميشود. بد نيست به جملهاي از ناظم حكمت اشارهاي كنيم كه اگر آثار من نتوانند از خود دفاع كنند و معرف من باشند ديگر هر تلاشي از طرف خودم بيهوده خواهد بود.
سه شنبه 28 آبان 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: واحد مرکزي خبر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 323]