واضح آرشیو وب فارسی:خراسان: نگاهي به پايان مرگ تدريجي يك رويا
اگر پايان يافتن اسطوره و كار برجسته كيانوش عياري در عرصه تصوير مستحق سوگواري و افسوس بود بي انصافي است كه با به پايان رسيدن مرگ تدريجي يك رويا سكوت كنيم و اين تمام شدن و نهايت را به سوگ ننشينيم.
فريدون جيراني با نگاه متفاوت و منحصر به فروش در عرصه سينما جايگاه خاص و مشخص شده اي را براي خود و كارهايش رقم زده است و به عبارتي صاحب ژانر و گونه، در سينماي ايران مي باشد.
مطمئنا سريال پراز جذابيت مرگ تدريجي يك رويا را ديده ايد؟
جيراني اين بار با نگاه متفاوت و منحصر به فردش در تلويزيون و امر سريال سازي نيز حضور توانايي خودش را ثابت كرد، هر چند كه سريال دچار اغراق آميزي ها و غلوهاي آشناي سينماي جيراني بود، اما در عين حال با بدعت ها و جذابيت هاي بصري اش، توانست سايه بر نقص ها و سوال هاي مجهول داستان بيندازد و اثر را به يكي از برجسته هاي در حال حاضر تلويزيون بدل كند.
او با ساختار مرگ تدريجي يك رويا تا حدودي از فضا و ژانر خشونت، جنايت و روان كاوي كه مضامين اصلي و هميشگي فيلم هاي قبلي اش بوده، تا حدوي فاصله گرفته است.
هر چند كه باز هم حضور و وجود جيراني در پشت صحنه و به عنوان كارگردان كاملا واضح و مشخص است.اما نكته قابل تامل و سوال برانگيز مخصوصا قسمت هاي پاياني سريال، منفعل بودن و بي حس بودن كاراكتر مارال عظيمي بوده كه عجيب و غير قابل باور بود.
مارال بعد از مرگ ساناز و بي پول شدنش بي هيچ توجهي به شرايط و اتفاق هاي در حال وقوع با تصميمي بي منطق و بدون توجيه، مصرانه وبه طور لجوجانه اي هم چنان سعي در مسافرت و رفتن به خارج را داشت، با اين كه به تصوير كشيدن چنين شخصيتي بي منطق و غير اصولي، كه هيچ درك مناسبي از اطراف و اتفاقات پيرامونش ندارد با دختري مستقل، تحصيل كرده، نويسنده و روشنفكر، دچار تضاد و دو گانگي مي باشد.
برجسته ترين و البته تنها صحنه اي كه احساسات منفعل كاراكتر مارال به شكل منطقي و قابل باوري از حس هاي عادي و معمولي يك انسان مي رسد، صحنه پاياني اين سريال بود كه به گونه اي منجر به ديدن و فراموشي گذشته در او مي شود، تا جايي كه مخاطب در هيچ كجاي سريال فرياد و يا گريه مارال را نديده است.
مگر به ندرت و خيلي خونسردانه ، او در برابر مرگ مادر و خواهرش نيز سكوت و سردي چهره اش را حفظ مي كند، البته كه اين نوع به تصوير كشيدن كاراكتر مارال باعث شد بيننده صحنه پاياني و عمق فاجعه اتفاق افتاده را بهتر و بيشتر درك كند (اين نيز سياست و شگردي است، ديگر)
البته يكي از نكات برجسته قسمت پاياني سريال، اين بود كه جيراني، به هيچ وجه قصد در كش دادن و ماجرا سازي هاي بي خود و در حاشيه نداشت، او بدون درگيري و كاملا منطقي پاياني رك و راست و حقيقي را به تصوير كشيد و با نمادهايي به طور دوست داشتني به مخاطبي كه در طول مدتي بيننده اش بوده فهماند كه اين رويا راهي درست است كه تلفات زيادي در تاريكي داشته است، اما هميشه روزنه اميدي مي باشد و به تعبيري ديگر مرگ هرگز شامل اميد نمي شود.
او به طور هوشمندانه اي پاياني خوش را به تصوير كشيد.
هنگامي كه حامد يزدان پناه براي ديدن هستي (كودك منفعل و بي حس و حال مارال) مي رود، به نوعي فضا و نور صورتي و صداي اسباب بازي موجود؛ اميد زندگي در آينده را نويد مي دهد.
فراموشي و نسيان مارال نيز به گونه اي حاكي از پاك شدن تمام خاطرات بد و افكار اشتباه او مي باشد كه با به خاطر آوردن گيتي (زني متدين و عاشق همسر و زندگي) خاله اش، سمت و سويي معنادار پيدا مي كند.
تا جايي كه وقتي حامد نام دو رمان مارال را يادآوري مي كند او فقط، صرفا گيتي را به خاطر مي آورد زماني كه در شرايطي كاملا مستعد و به دور از اشتباه توسط او بر اساس اعتقادات قلبي و واقعي اش نوشته شده است و اما رمان رويا كه تحت تاثير جو و تلقين هاي اطرافيان و آريان نوشته شده به كلي از يادش رفته است به طور كلي جيران در مدتي كوتاه با ديالوگ هاي گزيده، همه چيز را در مورد افكار آينده و زندگي روشن حامد و مارال گفته و به تصوير كشيده است و به گونه اي با ستايش كردن و توصيف شخصيت گيتي توسط مارال به افكار و اعتقادهاي روشن و با ارزش مارال اشاره كرد و بازگشت او به زندگي و افكار واقعي اش را براي مخاطب به عنوان پاياني محتوم و زيبا به تصوير مي كشد.
شخصيت و كاراكتر آراس نيز كه يكي از دلخوشي هاي اصلي قسمت هاي اخير سريال بوده است، در نهايت عاقبت و سرنوشت خوشايندي داشت (او در نامه اش به حامد اميد ديداري نزديك را مي دهد) كه به نوعي اميدوارانه ترين پايان براي كاراكتر آراس، مشرقي هميشگي آثار جيراني، بوده است.
شخصيت آراس به نوعي طراحي و به تصوير كشيده شده بود كه انگار، اين كاراكتر فقط و صرفا براي پولاد كيميايي پسر مسعود كيميايي نوشته و خلق شده است، (نمونه اي آشكار و بارز از آثار كيميايي) كار بديع و جالب ديگر اين سريال تيتراژ اوليه و پاياني آن بوده است كه به نوعي، اولين سريال در تاريخ تلويزيون بوده است كه براي تيتراژ ابتدايي اش وقت گذاشته، و در هر قسمت با ابتدايي متفاوت شروع مي شده است اما كار با ارزش و قدرشناسانه جيراني در قسمت پاياني رنگ و بويي زيبا و دلپسند داشت كه به معناي واقعي قابل تحسين بود، او با نشان دادن تصاوير متعدد و متفاوت از بازيگران و ذكر نامشان به گونه اي در خور و مقتدرانه از تمامي عوامل قدرداني كرد (اما باز هم پشت صحنه هم چنان در پشت صحنه باقي ماند) جاي كار داشت كه به صورتي تصويري از تدوينگر و فيلم بردار اين سريال نيز ياد مي شد.البته كه شايد اين اتفاق در جمعه هفته آينده همراه با پشت صحنه، نقد و تكرار آخرين قسمت به درخواست بينندگان رخ خواهد داد، تلويزيون و صدا و سيماي محترم به اين راحتي دست از يك پديده و سريال برجسته اي كه شايد ديگر تكرار نشود بر نمي دارند.)
و اما چند نكته:
1-مرگ ساناز يكي از تاثيرگذارترين و دلخراش ترين صحنه هاي سريال بود (شخصيت بدي كه مرگش جماعتي را متاثر كرد)
2-سرنوشت گمشده آفاق هم چنان مجهول ماند.
3-بازي آفريني در نقش مهري (خواهر حامد يزدان پناه) فوق العاده بود، بازيگران نقش يكي از بازيگران موفق در عرصه تئاتر است.
5-كودك نقش هستي مي توانست كوچك تر باشد و يا كمي حرف بزند تا بيننده بتواند با احساسش ارتباط برقرار كند.
6-لاله اسكندري ثابت كرد كه مي تواند شخصيت انسان منفي را به خوبي نرگس پاك و صداقت بازي كند.
7-دانيال حكيمي با سكوت و صداي تاثير گذارش درخشيد.
8-شخصيت دو گانه هلن جاي كار و معرفي، بيشتري داشت و مطمئنا پتانسيل ماجراسازي و خلق موقعيت نيز در او موجود بود.
9-تدوين چند تصويري و موفق اين سريال يكي از بدعت هاي جيراني در دنياي تصويري بوده است.
10-به طور كلي جيراني در اولين تجربه خودش در امر سريال سازي و تلويزيون خوب و جذاب عمل كرده است.
(اميدواريم جيراني را باز هم در تلويزيون داشته باشيم)
سه شنبه 28 آبان 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خراسان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 235]