واضح آرشیو وب فارسی:خبرگزاري قرآني ايران: بخش هفتم و پاياني/بررسي نسبت اساطيرالاولين با آيات قرآن
گروه خبرنگاران افتخاري / احمد صالحي نژاد: قرآن در بسيارى از موارد عقايد گذشتگان را رد كرده است و در پارهاى از موارد بهصورت مقايسهاى عمل كرده است تا مردم معرفت يابند، سياق آيات در جهت رد و طرد اينگونه انديشههاى باطل است.
تاكنون شش قسمت از اين مقاله را مطالعه كرديد، نويسنده در قسمتهاي قبلي به بررسي مفاهيم اساطير در لغت و اصطلاح، انواع و اقسام اساطير، انديشه قائلين به افسانه بودن قرآن در دوره معاصر پرداخت. اكنون قسمت هفتم و پاياني اين مقاله از نظرتان ميگذرد.
پاسخ چهارم: اينكه در بعضى از تفاسير آمده است: «نضر بن حارث» در مسجدالحرام پس از پيامبر مىنشست و مىگفت: اى مردم بيائيد به سخنان من گوش فرا دهيد، آنچه را محمد آورده است افسانه است و افسانههايى كه من براى شما مىگويم از افسانههاى او بهتر است. آنگاه افسانههاى ايرانى رستم و اسفنديار را براى مردم نقل مىكرد.
قسمت قبلي مقاله را اينجا بخوانيد!
اين مورد هم نمىتواند دليلى بر مدعاى آنان باشد، زيرا اولا ذكر اين مورد از باب بيان مصداق و نمونه است چون در اكثر آيات مورد بحث صيغه جمع آمده است فقط در سه آيه بهصورت مفرد آمده است: 1 ـ سوره احقاف آيه 17، 2 ـ سوره قلم آيه 15، 3 ـ سوره مطففين آيه 13
ثانيا: اقدام نضر بن حارث در مقابل رسولالله(ص) بهمنظور مقابله با قصههاى قرآن نبوده است، بلكه هدف او و تمامى همفكرانش، دور ساختن مردم از پيامبر(ص) و جلوگيرى از شنيدن سخنان آن حضرت بوده است و يكى از ابزارهايى كه مىتوانستند بهوسيله آن مردم را سرگرم سازند، نقل افسانهها بود و براى آنكه گفتههاى پيامبر را كوچك و بىاهميت جلوه دهند با افسانههاى خود مقايسه مىكردند.
پاسخ پنجم: اگر شما پذيرفتيد كه مشركان از روى اعتقاد مسلم و خدشه ناپذير به قصههاى قرآن نسبت افسانه بودن را دادهاند و آنرا دليل بر ادعاى خود وجود افسانه در قرآن قرار داديد، چرا در ساير نسبهاى مشركان (شعر، سحر، جنون، كهانت، اضغاث احلام و ...) اين سخن را نمىگوئيد؟ چه تفاوتى ميان نسبت افسانه به قرآن با موارد ديگر است؟ آيا جز اين است كه خواستهايد براى تز جديد خود (افسانه بودن قصههاى قرآن) دليلى دست و پا كنيد؟، لكن دليلى جز سخن مشركان نيافتيد به همان تشبث كرده و سخن آنها را حق دانستيد، اما كلام ذات احديت را در رابطه با قرآن و قصههاى آن ناديده گرفتيد كه مىفرمايد: 1 ـ لا ياتيهالباطل من بين يديه و لا من خلفه تنزيل من حكيم حميد. (فصلت/42)؛ 2 ـ و بالحق انزلناه و بالحق نزل ... (اسراء / 105)؛ 3 ـ انا انزلنا اليك الكتاب بالحق (نساء/ 105)؛ 4 - هذا كتابنا ينطق عليكم بالحق ... (جاثيه / 29)؛ 5 ـ ام يقولون افتراه بل هو الحق من ربك ... (سجده / 3)؛ 6 ـ ان هذا لهو القصص الحق ... (آل عمران / 62)؛ 7 ـ واتل عليهم نبا بنىآدم بالحق ... (مائده / 27)؛ 8 ـ و لا ياتونك بمثل الاجئناك بالحق و احسن تفسيرا (فرقان / 33)؛ 9 ـ نتلوا عليك من نبا موسى و فرعون بالحق ... (قصص /3)؛ 10 ـ دهها آيه ديگر كه از حق بودن قرآن و قصص آن به صراحتسخن گفته است.(54) چگونه با اين همه آيات كه نفى هر گونه باطل مىكند، شما گفته مشركان را مىپذيريد؟
پاسخ ششم: اين ادعا كه «قرآن در جهت نفى اسطوره از خود نيست، بلكه در جهت نفى نسبت قرآن به شخص رسولالل(ص)، لذا مىگويد: بل انزله الذى يعلم السر... و تهديدهاى پروردگار هم بهخاطر نسبت اساطير به قرآن نبوده، بلكه بهخاطر نسبت قرآن به پيامبر(ص) بوده است». سخنى باطل است، زيرا: اولا: خداوند از حق بودن قرآن به معناى كامل آن سخن گفته است و آنرا به خود نسبت داده است. (بل انزله) يعنى اين سخن مشركان دروغ است و باطل، زيرا اين كتاب (آيات، قصص و دستورها) كه به حق نازل شده است، ما فرستاديم و از سوى پيامبر(ص) نيست.
آيا مىتوان گفت خداوند تمام قرآن را به حق نازل كرده، لكن قصههاى آنرا بصورت باطل و افسانه نقل كرده است؟ به چه دليلى مىتوان قصههاى قرآن را از حكم كلى (لاياتيهالباطل) استثنا كرد؟ ثانيا: سياق آيات مورد بحث (نه آيهاى كه در آن واژه اساطير آمده است) سياق نقل موضعگيرى مشركان در مقابل حق است. خداوند مواضع آنها را در مسايل اصولى بيان مىكند و بهصورت كلى هم رد مىكند. به همين جهت آنها استحقاق عذاب دارند، زيرا به قرآن و اصول دعوت پيامبر(ص) نسبت دروغ و باطل دادهاند، حال آنكه تمام آنها از جانب پروردگار نازل شده است و خود به آن اذعان دارند.
ثالثا: مشركان چون مىدانستند كه نسبت دادن افسانه و باطل به خداوند، مورد پذيرش مردم قرار نمىگيرد، و خودشان هم قبول داشتند كه خداوند افسانه نمىگويد، اما معالوصف به هدف دور ساختن مردم از پيامبر(ص ) بود نسبت افسانه را به شخص پيامبر(ص) دادند نه به خداوند متعال. از طرف ديگر چون محمد(ص) امى بود و خواندن و نوشتن نمىدانست، قطعا براى مردم سؤال برانگيز بود كه چنين شخصى چگونه اين سخنان زيبا و پرمعنى و منظم را مىگويد؟ مشركان براى اينگونه سؤالها نيز چارهانديشى كرده و گفتند: «اكتتبها فهى تملى عليه بكرة و اصيلا» براى او (از كتابهاى مقدس) نوشتهاند و هر صبح و شام بر او املاء مىشود. بنابراين بايد گفت مشركان آن عصر خيلى باشعورتر از كسانى بودند كه در جامعه امروز نسبت افسانه را به ذات احديت پروردگار مىدهند.
پاسخ هفتم: مقصود از وجود افسانه در قرآن چيست؟ آيا مقصود آنست كه خداوند از افسانهها و قصههاى خرافى كه ساخته و پرداخته ذهن انسانها و رايج در ميان مردم بوده است به هدف هدايت مردم نقل كرده است؟ يا مقصود آن است كه افسانهها ساخته و پرداخته خداوند است؟ اگر مقصود قسم اول است، لازمه آن اين است كه خداوند براى هدف عالى از ابزارى باطل و پوچ و دروغ و خرافه و خيالى استفاده كرده باشد اين همان (الغايات تبرر المبادى) است.
در حاليكه روح اسلام و احكام و قوانين و دستورهاى اخلاقى اجتماعى آن با اين نظر مساعد نيست. اسلام هرگز اجازه نمىدهد براى رسيدن به هدف از وسايل نامشروع بهره گرفته شود. آيا ممكن است كه خداوند بندگانش را از چنين كارى برحذر دارد، لكن خود از همان وسيله بهره گيرد؟ آيا با پذيرش چنين سخنى، قداستى براى دين، قرآن و احكام آن باقى مىماند؟ و اگر مقصود قسم دوم است، لازمهاش آن است كه خداوند همچون مخلوقات داراى قوه وهميه و خياليه باشد كه در ذهن و خيال خود چنين افسانههايى را ساخته و پرداخته است؟ (نعوذ بالله) اين سخن بطلانش اظهر منالشمس و ابدى منالامس است و هيچ خردمندى آن را نمىپذيرد.
پاسخ هشتم: استناد به گفتار برخى از مفسران علوم قرآنى (فخر رازى، رشيد رضا، عبده، شلتوت و ...) صحيح نيست. اولا: از سخنان آنها اعتقاد به وجود افسانه در قرآن، استفاده نمىشود، بلكه تمام آنها در ذيل آيات مربوطه به رد كلام مشركان و نفى اسطوره از قرآن پرداختهاند. ثانيا: برخى از آنها گفتهاند قرآن اعتقادات باطل و خرافى مشركان يا كافران يا يهود و نصارى را نقل كرده است، لكن همانجا گفتهاند كه قرآن قبول ندارد، گرچه در پارهاى موارد بصراحت رد نكرده است، ولى اين سخن هم دليلى بر وجود افسانه و خرافه در قرآن نيست به دلايلي كه عبارتنداز:
قرآن نقل تاريخ اعتقادى، اخلاقى، اجتماعى امتهاى پيشين و جامعه زمان نزول وحى را براى تفكر و انديشه و درسآموزى نسل بعد انجام داده است؛ قرآن در بسيارى از موارد عقايد آنها را رد كرده است؛ قرآن در پارهاى از موارد بهصورت مقايسهاى عمل كرده است، يعنى در مقابل حركت انحرافى و باطل، حركت صحيح و حق را بازگو مىكند، تا مردم معرفت يابند؛ سياق آيات در جهت رد و طرد اينگونه انديشههاى باطل است.
مواردى بهصورت مثل آمده است كه لازم نيست مثل عين مثل باشد، بلكه آنچه مهم است نتيجه آن است كه همان جهت تمثيل (وجه شبه) است و آيه «كما يقول الذى يتخبطه الشيطان من المس...بقره / 275» حالت رباخواران را در قيامت ترسيم مىكند كه همچون جنزدگان، گيج، آشفتهحال و پريشان محشور شوند. بطلان اين حالت (جنزدگى) ثابت نشده است. علاوه بر آن قرآن درصدد بيان تمثيلى براى حالت رباخواران در روز قيامت است، لذا براى فهم مردم مثالى مىزند.
فخر رازى و سايرين (از مفسران و ...) بسيارى از موارد آرا و عقايد مختلف ديگران را در تفسير نقل مىكنند و گاهى در ميان آنها اسرائيليات و مطالب خرافى و باطل هست، اما مقصود آنها پذيرش آن نظريهها نيست، بلكه جهت آگاهى و اطلاع بر اقوال مختلف آنها را نقل كردهاند، چه بسا مراجعهكنندهاى به تفسير رجوع كند و يكى از آن اقوال را ببيند و پندارد كه نظريه مفسر است؛ سخنان بعضى از اين دسته ايهام دارد و يا نتيجهاش ممكن است اعتقاد به افسانه بودن برخى از مطالب قرآن باشد، لكن بر فرض كه آنها هم قائل به وجود افسانه باشند، به صواب نرفتهاند.
متن كامل مقاله را اينجا بخوانيد!
دوشنبه 27 آبان 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبرگزاري قرآني ايران]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 110]