تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 13 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):اندكى حقّ، بسيارى باطل را نابود مى كند، همچنان كه اندكى آتش، هيزم هاى فراوانى را م...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1837427434




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

گفتگويي با مسعود گودرزي، بازيگر فيلمي كه پس از سالها، دوباره ديده شد؛ بعد از «سازدهني» سينما برايم جذابيتي نداشت


واضح آرشیو وب فارسی:قدس: گفتگويي با مسعود گودرزي، بازيگر فيلمي كه پس از سالها، دوباره ديده شد؛ بعد از «سازدهني» سينما برايم جذابيتي نداشت
* تكتم بهاردوست

مي گويد به خاطر شغل پدرش بوده كه پايش به سينما باز شده. مي گويد پدرش يكي از پيشكسوتان حرفه صدابرداري در سينماي

پيش از انقلاب بوده و همين عامل هم باعث ورود ناخواسته اش به سينما شده. مي گويد كه تا پيش از بازي در «سازدهني» امير نادري، در يكي دو فيلم ديگر مثل «گروگان» و «مردي از جنوب» هم بازي كرده بوده، ولي به اندازه «سازدهني» ديده نشده. همه علاقه مندان سينما هنوز چهره سياه و خيس از عرق او را در فيلم به ياد ماندني امير نادري به خاطر دارند. مسعود گودرزي همان بازيگر نقش «اميرو» است. كسي كه بعد از پخش اين فيلم از سيما، دوباره به يادش افتاديم و پيگير آن شديم كه ببينيم اين بازيگر نوجوان آن سالها، حالا كجاست و چه مي كند. زمان بسياري برد تا از او آدرسي پيدا كنيم و فرصتي براي گفتگو. حالا او مدير يك مدرسه است و معلمي براي شاگردانش. گفتگوي ما با او در ساعت تفريح يكي از همين روزها و در مدرسه انجام شد.
***
* برايم جالب است كه با شما صحبت مي كنم؛ كسي كه بعد از گذشت سالها، تصوير نوجواني او را در فيلمي از امير نادري ديديم. اين همه سال كجا بوديد؟
** (مي خندد) من در طول اين سالها درگير كار خودم بودم. بعد از «سازدهني» امير نادري، سينما ديگر برايم جذابيتي نداشت. از آن تاريخ به بعد، سينما را رها كردم و ترجيح دادم بيشتر با بچه ها باشم تا با سينما !(مي خندد). با بچه ها بودن برايم لذت بخش تر است !چون من نمي خواستم شغل پدرم كه در سينما مشغول بود را ادامه بدهم، بعد ازگذراندن دوران سربازي، جذب آموزش وپرورش شدم و الان هم يك معلمم. يك شيفت مدير مدرسه هستم و يك شيفت تدريس مي كنم. به هر حال لحظاتم را با بچه ها مي گذرانم.
* بعد از بازي در فيلم «سازدهني» فعاليت هنري ديگري نداشتيد؟ چرا ديگر بازيگري را ادامه نداديد؟ پيشنهادي براي بازي نداشتيد يا ... .
** اتفاقاً چرا. يكي دو فيلمنامه نوشتم كه به سرانجام نرسيد و يك فيلم مستند هم ساختم كه به خاطر باند بازيهاي آن زمان، نتوانستم در سينماي جوان نشانش بدهم. بعد هم، وقتي سينماي آن زمان،فيلمها و ... را ديدم، رغبتي در خودم براي ادامه كار نيافتم. و ديگر اينكه نمي خواستم از خانواده ام دور شوم.
* «سازدهني» در زمان خودش هم فيلم متفاوتي بود. براي شروع گفتگو بگوييد كه چه شد براي بازي در اين فيلم انتخاب شديد؟
** قصه اش تقريباً مفصل است. من از كودكي با پدرم سر صحنه خيلي از فيلمها حاضر بودم. از اين كار خوشم مي آمد و لذت مي بردم، چون بعداً مي رفتم وهمه آن چيزهايي را كه ديده بودم با آب و تاب براي بچه ها تعريف مي كردم. تمام تصور من از بازي و بازيگري، همين بود. يك روز كه با پدرم كه آن زمان در «مهرگان فيلم» با نادري كار مي كرد رفته بودم، نادري (كه من اصلاً آن زمان او را نمي شناختم) من را در استخر دفتر ديد و با همان لحن خاصي كه داشت، من را از آب بيرون كشيد و به داخل دفتر برد و وقتي فهميد كه من پسر ميرزا گودرزي هستم، بدون اينكه به من چيزي بگويد، به پدرم گفت كه: «مسعود، همان «اميرو»ي من است» !در واقع واگذاري اين نقش به من، انتخاب نادري و قرارداد و توافقي بود كه بين مرحوم پدرم و اميرنادري انجام شد. آن دو خيلي با هم رفيق بودند.
* و اين وسط شما چه كاره بوديد؟!
** هيچ كاره!پدرم فيلمنامه را خوانده بود و به خاطر داستان جذابش، قبول كرده بود كه من نقش اميرو را بازي كنم. البته پدرم كوچكترين چيزي به من نگفت. حتي زماني هم كه ما براي فيلمبرداري به بندر عباس رفتيم، با گروه نيامد. من را سپرد دست نادري و ... .
* آن زمان امير نادري را مي شناختيد؟
** نه، اصلاً!
* چند سالتان بود؟
** فكر كنم پنجم دبستان بودم. يك پسر شيطان كه همه از دستش عاصي بودند!
* آن زمان دستمزدي هم براي اين كار گرفتيد؟
** بله، آن زمان پنجاه هزارتومان براي بازي در اين كار به من دستمزد دادند كه البته هيچ وقت به دست خودم نرسيد، چون پدرم دستمزد من را از نادري گرفته بود. (مي خندد) بالاخره آن دو با هم توافق كرده بودند!
* بعد از پايان فيلمبرداري ونمايش فيلم، باز هم امير نادري را ديديد؟
** بله براي آخرين بار و زمان اكران خصوصي فيلم در سينمايي در خيابان انقلاب ديدمش. همان روز، نادري برايم يك سازدهني خريد كه سالها قبل، آن را به پسربچه اي كه پدرش را از دست داده بود، هديه دادم. متأسفانه نمي دانستم كه بايد نگهش دارم.
* هر چند كه گفتيد بار اولتان نبوده كه جلو دوربين مي رفتيد، ولي آيا امير نادري براي "سازدهني" تست خاصي هم از شما گرفت؟
** نمي دانم منظورتان از «خاص» چيست، ولي بله، تست داديم ولي شايد براي خودمان هم در آن زمان جالب بود. نادري از من و «مهدي جوادي» كه بعداً نقش «عبدا...» را بازي كرد، خواست كه يك بار من او را به دوش بگيرم و مسافتي را راه بروم و مسافتي هم، او من را به دوش بگيرد و راه برود !به همين سادگي !بعد هم با خنده اي كه هنوز به خاطر دارم، رضايتش را اعلام كرد و من شدم «اميرو» و مهدي هم شد «عبدا...».
* قبل از اين كه بقيه سؤالهايم را بپرسم، گفتيد نادري زندگي تان را متحول كرد!
** بله، او پله ترقي من بود. من هرچه دارم و هر چه هستم، همه به خاطر بازي در «سازدهني» است. نمي دانم، شايد باورتان نشود، ولي آن پسر شيطاني كه همه را عاصي كرده بود، بعد از برگشت از فيلمبرداري در بندر عباس، اينقدر مطيع وآرام شده بود كه همه تعجب كرده بودند.
* خوب، از بحثمان دور نشويم. گفتيد نقش مقابلتان را «مهدي جوادي» بازي مي كرد، با او مشكلي نداشتيد و راحت با هم كنار آمديد؟ با بقيه بازيگرها چطور؟ اصلاً بقيه بچه هاي فيلم را مي شناختيد؟!
** نه. من جز مهدي، كسي را نمي شناختم، ولي سر فيلمبرداري، با بقيه بچه ها آشنا شدم و رفاقت كرديم، ولي اتفاقا با مهدي خيلي هم مشكل داشتيم!مرتب دعوايمان مي شد و جر و بحث مي كرديم. حتي يك بار كه توي اتاق با هم گلاويز شده بوديم، نادري يك باره در را باز كرد و داخل شد. اول خنده اش گرفت، ولي بعد شماتتمان كرد. نادري براي هر دوي ما، جذبه خاصي داشت، به طوري كه بعد از ديدن او جرأت نمي كرديم با هم درگير شويم. حتي يك بار هر دوتايمان را كشيد كنار و گفت: «شما موقع فيلمبرداري و توي فيلم با هم رقيبيد، ولي بيرون از فيلم بايد رفيق هم باشيد».
* بعد از اين كار ديگر مهدي جوادي را نديديد؟
** نه، فقط از چند نفر شنيدم كه از ايران رفته ولي الان خيلي دوست دارم بدانم چه شكلي شده است.
* تصويري كه از امير نادري در ذهن شماست، چيست؟ سر صحنه فيلمبرداري، چگونه آدمي بود؟
** او هنوز براي من يك استاد است. يك انسان به تمام معنا. هنوز هم فكر مي كنم او با همه كارگردانها فرق مي كند. كاركردن با او آسان بود. اصلا حرف زدن راحتش با بازيگر، تأثير خودش را مي گذاشت و اگر در جايي قرار بود گريه كنيم، حرف زدن آرام او، به راحتي اشك آدم را در مي آورد !او تا زماني كه فيلمبرداري يك پلان راضي اش نمي كرد، ول كن نبود. يك بار، دو بار، ده بار !به راحتي از كنار كاري نمي گذشت. در زمان فيلمبرداري پلاني كه قرار بود من روي سنگهاي كنار ديوار خانه عبدا... بايستم و آويزان شده به پنجره، ساز بزنم، اتفاقهاي زيادي افتاد. يك بار سنگها از زير پايم سر خورد، يك بار دستم به ميله ها نرسيد، يك بار... سكانس نفس گيري بود. هنوز هم وقتي يادم مي آيد، پشتم مي لرزد. آن پلان، ده بار فيلمبرداري شد و هر بار، نادري دستش را محكم به ديوار مي زد كه: «نه، اين نشد» !و دوباره دستور شروع بازي و فيلمبرداري را مي داد وآن نما دوباره گرفته مي شد، به طوري كه در برداشتهاي آخر، سينه من به خاطر كشيده شدنهاي متعدد به ديوار، خوني شده بود و به راستي و از سر عجز، اشكم درآمده بود، ولي نادري دست بردار نبود تا سرانجام آن صحنه گرفته شد. هنوز هم بعد از اين همه سال، فكر مي كنم اين صحنه، مورد قبول نادري نبوده و نيست !با اين همه، او آدم عجيبي بود. مي دانست با هر كسي چطور حرف بزند. جايي كه بايد تشر مي زد و زماني هم به مهرباني يك پدر بود. هر وقت مي ديد خسته شده ايم، به يكي از عوامل فيلم مي گفت ما را ببرد توي شهر چرخي بزنيم و دور از چشم بقيه، بازي كنيم. آدم جالبي بود!
* بعد از فيلمبرداري، باز هم نادري را ديديد؟
** نه متأسفانه. حتماً مي دانيد كه نادري الان آمريكاست. اگر بگويم ديدن دوباره نادري از آرزوهايم است، بيراه نگفته ام.
* اگر موقعيتي پيش بيايد و دوباره از شما بخواهد در فيلمش بازي كنيد، قبول مي كنيد؟
** شك نكنيد. حتماً. حتي اگر هم او پيشنهاد نكند، من اين كار را مي كنم.
* «اميرو» پسري جنوبي بود با لهجه اي زيبا، براي درآوردن اين لهجه چه كرديد؟
** همان زمان كسي بود كه روي لهجه مان كار مي كرد و كارش مورد تأييد نادري بود.
* نادري براي اينكه رنگ پوستتان شبيه بچه هاي جنوبي شود، چه كرد؟
** اتفاقا اين مورد هم از آن مواردي بود كه نادري پوستمان را كند !من و مهدي در كنار برو بچه هاي جنوبي، مثل گلوله هاي برف در كنار دوده بوديم !چهره آنها آفتاب سوخته و تيره بود و ما پوست روشني داشتيم. نادري براي تيره كردن پوست ما، پوستمان را حسابي كند. يك بار با روغن زيتون بدنمان را چرب كرد و فرستادمان زير نور آفتاب، ولي راضي نشد. بار ديگر، بدنمان را حنا كرد، ولي باز هم نشد. بعد دو بشكه پر از چايي دم كرده سرد سياه شده درست كرد و ما را ساعتها داخل بشكه انداخت تا همان رنگي شديم كه مد نظرش بود !با اين همه سختي كشيدن، باز هم كاركردن با او برايم لذت بخش بود.
* چند وقت پيش تلويزيون اين فيلم را نمايش داد. فيلم را ديديد؟
** بله و خوشبختانه فيلم را در تابستان پخش كرد، اما به هر حال، بيشتر شاگردانم هم آن را ديدند و اين مايه دردسر هم شده !چون مدام بايد به سؤالهاي آنها درباره اين فيلم جواب بدهم (البته نه در شيفتي كه من مدير هستم، چون جرأت نمي كنند!)، ولي با اين حال زياد درباره آن سؤال مي كنند و من هم سعي مي كنم يك جوري خودم را خلاص كنم!
* فرزندان خودتان چه؟ آنها چه عكس العملي نشان دادند؟ اصلاً فيلم را تا به حال ديده بودند؟
** بچه هايم تا آن موقع فيلم را نديده بودند و براي اولين بار با خودم آن را مي ديدند. اولش كمي عصباني شدند و حتي دختر كوچكم (مينو كه 18 سالش است) تا مدتي من را طوري نگاه مي كرد كه انگار تا به حال من را نديده، اما يكي از پسرها پريد و دست انداخت دور گردنم كه: «بابا، تو چه بازيگر خوبي بودي و ما نمي دانستيم»!
* به عنوان آخرين سؤال بگوييد، اگر اين گفتگو را امير نادري ببيند، دوست داريد بعد از اين همه سال به او چه بگوييد؟
** اميدوارم هميشه سالم باشد. دوست دارم دست وصورتش را ببوسم.
 يکشنبه 26 آبان 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: قدس]
[مشاهده در: www.qudsdaily.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 13893]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن