تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 15 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام رضا (ع):هیچ بنده ‏اى حقیقت ایمانش را کامل نمى ‏کند مگر این که در او سه خص...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1838146446




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

روزي همه را خدا مي دهد


واضح آرشیو وب فارسی:خراسان: روزي همه را خدا مي دهد
عابديان بي بي ريحانه از جاش بلند شد، چادرش رو به كمرش بست و نردبان چوبي رو به درخت بلند خرمالوي حياطش تكيه داد. شاخه هاي درخت خرمالو از سنگيني ميوه هاي درشت و نارنجي رنگ به زمين نزديك شده بود.بي بي ريحانه انگار نه انگار كه پشتش خم شده و دست هاش مي لرزه. بالا رفت و شروع به چيدن خرمالو كرد. خرمالوها رو يكي يكي مي چيد و دامنش كه پر مي شد از نردبان پايين مي آمد و اون هارو روي زمين كنار هم مي گذاشت و دوباره بالا مي رفت. وقتي كه همه خرمالوها رو چيد و هيچ خرمالويي روي درخت نموند، از نردبان پايين اومد و اطرافش رو نگاه كرد. انگار كسي تمام حياط خونه رو با رنگ نارنجي خرمالوها نقاشي كرده بود.

با خودش گفت: حالا با اين همه خرمالو چه كار كنم؟ صداي بچه ها كه توي كوچه بازي مي كردند به گوشش رسيد. لبخندي زد و گفت: چرا زودتر به فكرم نرسيد؟ بعد هر چي ظرف داشت از كاسه و بشقاب و سبد و زنبيل، همه را آورد و خرمالوها رو توي اون ها چيد.

بچه ها رو صدا زد و به هر كدومشون يك ظرف پر از خرمالو داد. بي بي حتي به بچه هايي كه بزرگ تر بودند يك ظرف داد تا به همسايه هاي ديگر بدهند. تو حياط كوچك بي بي ريحانه سر و صداي بچه ها پيچيده بود. غروب كه شد بچه ها رفتند و بي بي كه گرسنه بود به فكر شام افتاد اما هر چي گشت چيزي پيدا نكرد تا غذايي درست كنه، حتي لقمه اي نان و پنير در خانه بي بي ريحانه نبود. بي بي فكر كرد حالا كه چيزي براي خوردن ندارم بهتره بخوابم. بالشي زير سر گذاشت و گوشه اتاق دراز كشيد هنوز چشم هاش گرم خواب نشده بود كه صداي تق تق در اومد. رعنا يكي از همون بچه هايي بود كه بي بي به او خرمالو داده بود. سبد بي بي رو پر از نون داغ و تازه پس آورده بود و گفت: بي بي جان مادرم سلام رسوند و اين نون ها را براي شما داد.بي بي گفت: اما من خرمالوها رو ندادم تا به جاي اون چيزي بگيرم.

رعنا گفت: مي دونم بي بي اما اين ها براي تشكره. قبول كن. مادرم خودش اين نان ها رو پخته. عطر نان فضاي اتاق بي بي رو پر كرده بود. بي بي سبد نان رو گرفت و گفت: دست شما درد نكنه خدا به سفر شما بركت بده. همين كه خواست لقمه اي نان به دهان بگذاره، باز صداي درآمد. اين دفعه نرگس بود كه گفت: بي بي! مرغ هايمان همين امروز تخم گذاشته اند. اين كاسه شير رو هم اختر خانم همسايمون داده و سلام رسونده.

بي بي گفت: اما من نمي خواستم به جاي چند تا خرمالو كه به شما دادم چيزي بگيرم.

نرگس گفت: بي بي قبول نمي كني؟ خيلي زحمت كشيدم تا تخم مرغ ها نشكنن و شير از كاسه نريزه. بي بي دستي روي سر نرگس كشيد و صورتش رو بوسيد. تخم مرغ ها و كاسه شير رو گرفت و گفت: خدا روزي شما رو زياد كنه.نرگس خنديد و بي بي هم خوشحال شد. نون داغ با تخم مرغ تازه براي او كه خيلي گرسنه بود يك غذاي خوشمزه بود.

هنوز در را نبسته بود كه صداي امير علي اومد: بي بي ريحانه! در رو نبند كاسه ات رو آوردم. كاسه لبريز از ماست بود. اين ماست رو مادرم خودش درست كرده.

بي بي گفت: اما من نمي خواستم كه ...

امير علي گفت: بي بي اگه قبول نكني مادرم خيلي ناراحت مي شه. بي بي ريحانه كاسه ماست رو گرفت و گفت: خيلي ممنون.

امير علي كه رفت، يونس اومد با سبدي پر از سبزي هاي تميز و شسته. بي بي جان اين سبزي ها رو از باغچه خودمون برات چيدم. بعد از يونس هم بچه ها يكي يكي رسيدند؛ مريم، سارا، رضا و بقيه بچه ها. هر كدوم توي ظرف بي بي چيزي گذاشته و آورده بودن. پنير، سر شير، مربا و حتي نخود و لوبيا. وقتي بچه ها يكي يكي رفتن، كوچه خلوت شد.

بي بي مي خواست در خونه رو ببنده كه چشمش به پير مرد فقيري افتاد. او كمي اون طرف تر زير درختي تنها نشسته بود. بي بي به خانه برگشت چند تكه نان و يك كاسه ماست و مشتي سبزي را در يك سيني گذاشت و پيش پير مرد برد و سيني را به او داد.

پير مرد گفت: متشكرم بي بي خيلي گرسنه بودم. بعد رو به آسمان خدا را شكر كرد و به بي بي گفت: خدا به روزي شما بركت بدهد.

بي بي ريحانه خنديد و گفت: خدا روزي همه را مي دهد حالا بي بي حسابي گرسنه بود و سفره اي پر از بركت در انتظارش بود.
 شنبه 25 آبان 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: خراسان]
[مشاهده در: www.khorasannews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 275]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن