واضح آرشیو وب فارسی:همشهری: حسرت خاطره در شهر جديد
مديريت- در تشريح رويكرد طرح شهر جديد شوشتر نو توسط گروه مهندسان شركت daz كه در سال 1356 خورشيدي مرحله يك آن به اتمام رسيد در زمان اعطاي جايزه بنياد آقاخان آمده است:
«درونگرايي، محرميت، رمزآلود بودن و درهم تنيدگي شهر جديد، نشان از تاثيرپذيري از شرايط اقليمي دارد.»
اگر هسته شكلگيري سكونتگاههاي كهن را هسته توليد و تكثير ظواهر شهرنشيني بپنداريم، شهر حاصل گذار تجربيات تاريخي بشر در پاسخ به نياز امروزي است.
طبيعت، ژن هويت بخش سيماي شهري است. محيط طبيعي، غالبترين شرط شكلگيري بافت شهري محسوب ميشود. بافت شهرهاي كهن ايران كه امروزه هسته مركزي اكثر كلانشهرهاي كشور را تشكيل ميدهند، با مختصات اقليمي و طبيعي محيط، شكل گرفته و خود را تطبيق دادهاند.
از اين رو، در گذشته، نطفه شهر در حاشيه منابع محيطي، تكثير شهر در امتداد منابع محيطي و وسعت شهر به اندازه منابع محيطي صورت ميگرفت. سكونتگاهها در گذشته، بيش از ظرفيت منابع محيطي اعم از آب و زمين بارور، وسعت نمييافت و كالبد شهر در رگههاي طبيعت جاري ميشد.
جمعيت شهر هيچگاه از حد منابع طبيعي تجاوز نميكرد. به همين سبب جمعيت شهر در حفظ و توسعه منابع به اندازه سهم خود مشاركت داشته و به ندرت جمعيت مازاد بدون سهم آب و گل، جذب سكونت ميشدند. از اين جهت بافتهاي سكونتي را قوم و خويشها تشكيل ميدادند و در يك سامانه نسل به نسل، حق آب و زمين انتقال مييافت.
با اين مقدمه، بدون هيچ ترديدي با تكريم محيط در شكلگيري ظواهر سكونتگاهها در بافت شهري، اهالي در حق آب و گل طبيعت سهيم ميشدند و با رگههاي پنهان سكونت سازگار با محيط، خاطرههاي «بچه محليها» در شهر شكل ميگرفت. بنيان اغلب شهرهاي كهن ايران بر اين روال بوده است.
با وجود الگوي سازگار شهرهاي كهن كه سرشار از نشانههاي قوميت و معيشت بودهاند، انتظار ميرفت در دهههاي معاصر كه انباشتگي جمعيت، ضرورت شهرهاي جديدي را تكليف كرده است، فرهنگ شهرسازي ديرين سرزمين، ريسمان كار قرار ميگرفت.
3راهبرد مهم وزارت مسكن و شهرسازي در پاسخگويي به افزايش جمعيت شهرها در دهههاي معاصر، اول توانمندسازي هستههاي كهن، دوم توسعه اراضي كشاورزي حاشيه شهرها و سوم ايجاد شهرهاي جديد عنوان شده است. در سال 1368 خورشيدي شركت عمران شهرهاي جديد تاسيس و تعداد شهرهاي كشور به بيش از دو برابر نسبت به 2دهه قبل از آن شد. در اطراف تهران بهطور مثال، شهر پرديس در شرق در دامنه كوههاي البرز، شهر پرند در جنوب در دشت ساوه، شهر هشتگرد در غرب و شهر انديشه در جنوب غرب با سياست توزيع جمعيت مازاد تهران جانمايي شدند. همين سناريو در اطراف ديگر شهرهاي بزرگ كشور نيز همزمان به اجرا درآمد.
با اين نهضت تاريخي شهرسازي كشور كه بنيان اجتماعات بسياري را در غالب شهرهاي جديد در اراضي طبيعي پيرامون شهرهاي كهن پي ريزي كرد، نه تنها ريسمان كار بر بستر هزاران سال فرهنگ شهرنشيني سرزمين كشيده نشد، بلكه راهبردهاي مصوبات قانوني نيز بر روال برنامه، اجرايي نشد.
توانمندسازي بافتهاي كهن كه نمونههاي موفق در پاسخگويي مادي و معنوي به نياز اهالي در گذشته محسوب ميشدند، بسيار دير و كند، بعد از شكلگيري سكونتگاههاي غيررسمي شهرها و بعد از شكلگيري شهرهاي جديد، برنامه نويسي شد. در همين حال، هنوز بافتهاي كهن بسياري از شهرهاي كشور كه ظرفيت پذيرش جمعيت و اشتغال و نظام مولد را دارند، با ظلم بيرحمانهاي بافت فرسوده قابل تخريب خوانده ميشوند و در چند
صد متر آن سوتر شهر، جمعيت به غلط مازاد، به سكونتگاههاي شهر جديد رانده ميشوند.از سويي ديگر، هيچگاه حرمت اراضي كشاورزي اطراف شهرها با وجود راهبردهاي مدون وزارتخانهاي، مورد عنايت واقع نشد و در يك هجوم غارتگرانه، پنجههاي شهر، اراضي حريم و اراضي بكر منابع طبيعي را نيز بلعيدند. بنيان شهرهاي جديد بر اين نهضت غيرعادلانه كه در آن هيچ سودي بر منافع هيچ بهرهبرداري دلسوزي متصور نيست، تسريع بخشيدند.
بنيان شهرهاي جديد ميتوانست فرصت احياي فرهنگ و مرام تاريخي شهر ايراني باشد. الگوي شهر جديد ميتوانست ياس شهرنشيني در شهرهاي آشفته فعلي را به اميد، شتاب زدگي شهروندي را به آرامش و رخوت غربت را به طراوت و بالندگي تغيير دهد. اين امر با عطف به جانمايي اغلب شهرهاي جديد در اراضي منابع طبيعي اطراف كلانشهرها، دور از دسترس نشان نميداد. ولي مثل همه فرصت سوزيهاي گذشته، تقصير بر پاسخ به پرسش غلط «مسكن جمعيت مازاد؟» حواله ميشود، غافل از اينكه پديده جمعيت مازاد حاصل نبود برنامهريزي آمايشي است.
كشورهاي پيشرو در شهرسازي جديد كه تدوين قوانين آنها به سالهاي اوليه قرن 20 ميلادي ميرسد، در رويكرد و جانمايي و سياستگذاري ميتوانستند الگوهاي امروزين محسوب شوند. سياستي را كه نمونههاي موفق شهرهاي جديد در پاسخگويي به تراكم و نفر و ساختمان و ازدحام و اضطراب شهرنشيني با طرح باغ شهرها و طبيعت مداري محورهاي شهر بدان نايل آمدند، با توجه به جانمايي اغلب شهرهاي جديد كشور در عرصههاي طبيعي، ميتوانستند الگوي قابل اعتنايي محسوب شوند كه اين روش ميتوانست با بستر فرهنگ شهرنشيني ناب ايراني نيز همسو باشد.اين امر محقق نشد و سيماي شهرهاي جديد اطراف كلانشهرها علاوه بر اينكه هيچ فرقي با يكديگر نداشته و الگوي مشابه آپارتماني عينا در شمال ، جنوب ، شرق و غرب كشور تكرار شده، در اكثر موارد، ماهيت خوابگاهي اين شهرها بر ويژگي خود بسنده بودن آنها ارجحيت يافته است.
از آنجا كه محيط طبيعت در هيچ نقطه مكان و زمان، بيهويت و يكسان نبوده است و بدون ترديد پاسخ هويت كالبدي هرگونه سكونتگاهي را در خود ذخيره دارد، آرزو داريم در فرصتهاي آينده، 3راهبرد «هويت كالبدي» و «كيفيت شهروندي» و «نظام مولد» در ساختار شهرهاي جديد آينده ملاحظه شود تا با گذر از سايه و روشن كوچههاي آجري «شوشتر نو»، ديگر حسرت 30 سال پسرفت در نوع نگاه به شهرنشيني را از ته دل آه نكشيم.
شنبه 25 آبان 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: همشهری]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 716]