تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 15 آذر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):دانايى سرآمد همه خوبى‏ها و نادانى سرآمد همه بدى‏هاست.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1838337939




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

دكتر ضياء موحد:مقاله اساس تحول فكري زمان ما است


واضح آرشیو وب فارسی:مهر: دكتر ضياء موحد:مقاله اساس تحول فكري زمان ما است
خبرگزاري مهر - گوه دين و انديشه: كتاب «البته واضح و مبرهن است كه..." مقاله و مقاله‌نويسي را محور بحث خود قرار داده است. اين كتاب كه مقاله را تأثيرگذارترين ساختار نگارشي در جهان ما مي‌داند يكي از ضعفهاي عمده علوم انساني در ايران‌زمين را به مشكلاتي كه با مقاله‌نويسي داريم بر مي‌گرداند. آنچه در پي مي‌آيد گفتگويي است كه با دكتر موحد در مورد اين كتاب صورت گرفته است. توضيح آنكه اين گفتگو قبل از سفر مطالعاتي يكساله دكتر موحد به دانشگاه آكسفورد صورت گرفته است.

* شخصيت علمي و فرهنگي شما دو شق كاملاً متفاوت دارد، يك شق فلسفي است و در فلسفه هم بيشتر بر روي منطق كار كرده­ايد. انصافاً هم يكي از بهترين منطقدانان ايراني هستيد. محور ديگر كار شما ادبيات است، شما شعر مي­گوييد، و در زمينۀ نقد ادبي صاحبنظر هستيد. از اين رو كتاب شما در زمينۀ مقاله­نويسي با عنوان البته واضح و مبرهن است... را مي­توان پيونددهندۀ اين دو شق دانست؛ يعني پيوند كارهاي فلسفي و كارهاي ادبي شما. سؤال نخست من اين است كه چه نيازي حس كرديد كه كتابي با موضوع مقاله­نويسي را به رشتۀ تحرير درآوريد؟

- پرسش شما دو سه جواب عمده دارد. نخست اينكه امروزه محمل كارهاي تحقيقي مقاله است. من خيلي تعجب كردم وقتي ديدم كه در جشنوارۀ فارابي براي علوم انساني كه معادل جشنوارۀ خوارزمي بنا شده است، روي كتاب و رساله­ها متمركز شده­اند، در حالي كه به نظر من بايد روي مقاله متمركز شد، زيرا امروز محصول رساله و پايان­نامه، حداكثر يك يا دو مقاله است و بقيه­اش مقدمات تاريخي و حواشي است. اصل مطلب همان يكي يا دو مقاله است كه از آن در مي­آيد. بنابراين، اين مطلب مهم است كه مقاله مطرح شود. البته مي­دانم در محافل دانشگاهي علوم طبيعي و پايه اين مسئله مطرح است، اما هنوز در علوم انساني اين مسئله طرح نشده است. مسئلۀ ديگر اين است كه من دائما در معرض داوري مقالات مجله­ها هستم. يعني هفته­اي نيست كه چند مقاله از مجله­هاي مختلف براي من نيايد و در چند مجله هم عضو شوراي نويسندگان هستم. اين مقاله­ها را كه مي­خوانم، مشاهده مي­كنم كه گوينده در بعضي موارد حرفي داشته كه بزند اما نتوانسته آن را بپروراند و از اين رو خواستم چيزي بنويسم كه يك راهنمايي و شروعي باشد براي اين­كه افراد متوجه شوند كه مقاله هم ساختاري دارد. دليل سوم هم اين است كه حق اين مطلب در ايران شناخته نشده است، در غرب كتابهايي كه در ادبيات نوشته مي­شود، يك بخشش را به مقاله(essay) اختصاص مي­دهند. يعني يك قسمت شعر(poetry) است، يك قسمت داستان كوتاه و بلند است و قسمت آخر را به مقاله اختصاص مي­دهند. يعني مقاله­نويسي اگر نه در طراز قصه­گويي و شاعري بلكه در طراز نويسندگي يك هنر است. بنابراين اين موضوع هم بايد شناخته شود كه مقالۀ خوب نوشتن يك هنر است.

* همانطور كه خودتان در جايي اشاره كرده­ايد، نگاه شما در اين مورد به غرب بوده است. بسياري از فلاسفه غربي ، به­خصوص از سدۀ بيستم به اين سو، انديشه­هايشان را در اصل به صورت مقاله نگاشته ­ند، مثل كواين، استراوسن و ... . و اگر كتابي هم نگاشته شده، گونه­اي جمع­آوري مقاله­ها بوده است. نمونۀ معروف آن هم مقالۀ «دو حكم جزمي تجربه­گرايي» اثر كواين است كه شايد بيش از هر مقاله­اي در قرن بيستم خوانده شده است. بنابراين مقاله­نويسي اهميت بالايي در جهان فكري معاصر دارد. به­ويژه آنكه ما در زمانه­اي زندگي مي­كنيم كه تكثر حرف اول را مي زند و در اين جهان فكري متكثر، خواندن مقاله از خواندن كتاب راحت­تر است. بنابراين تحول مهمي كه در عرصۀ فكر رخ داده اين است كه آثار مهم فكري ديگر نه به شكل كتاب كه به صورت مقاله عرضه مي­شوند و اين امر يكي از دلايل توجه شما به موضوع مقاله­نويسي بوده است.

- حتماً، ببينيد ديويدسون كه اهميتش در بسياري موارد كمتر از كواين نيست، فقط مقاله مي­نويسد و اصلاً كتاب نمي­نويسد. آن­هايي كه كار تحقيقي صرف مي­كنند، فقط مقاله مي­نويسند، نه كتاب. به­ندرت كتاب مي­نويسند، مگر اين­كه احساس نياز شديدي بكنند.

* خيلي از كتاب­هاي شما كتاب­هاي مرجع هستند، مثل كتاب در آمدي بر منطق جديد يا منطق موجهات و حتي ارسطو تا گودل. اما آيا كتاب البته واضح و مبرهن است... را مي­توان يك كتاب مرجع به شمار آورد؟ يكي از اشكالات روش­شناختي كه به اين اثر وارد است اين است كه كتاب اتكاي بيش از حد به منابع اينترنتي دارد، يعني حتي در كتاب­شناسي نيز به غير از چند كتاب مرجع، بقيۀ ارجاعات به منابع اينترنتي است. فكر نمي­كنيد اين امر به كتاب شما لطمه وارد مي­كند؟

- در اين مورد با شما مخالفم، تعداد مراجع در اين كتاب مهم نيست. زيرا راه و رسم مقاله­نويسي نه به عنوان يك ساخت هنري (چون هدف من در اين­جا اين نيست) بلكه به عنوان روش بيان كردن، راه­هاي متعددي ندارد و نيازي به مراجع فراوان نيست. من نمي­خواهم سر خواننده كلاه بگذارم و بگويم كه به منابع بي­شمار مراجعه كرده­ام. دو سه كتاب را كه آزمايش­شان را پس داده­اند انتخاب كرده­ام، به اينترنت مراجعه كرده­ام و دستور مقاله­نويسي دپارتمانهاي مختلف دانشگاهي را گرفته­ام و يك قدر مشتركي گرفته­ام و آن را آورده­ام. بنابراين چه فايده دارد كه منابع فراوان بياورم.؟

* نه، منظور من اين نيست كه شما منابع فراوان بياوريد، چون به طور مثال ارجاع به پانصد مرجع كه في­نفسه ارزشي ندارد سخن من اين است كه كتاب شما مي­تواند يك كتاب راهنما است ولي بحثهايي جدي را پي نمي­گيرد. شما به مناقشاتي كه در اين عرصه وجود دارند نپرداخته­ايد. براي مثال در مورد شيوۀ نگارش اختلاف نظرهاي زيادي وجود دارند كه پاره­اي البته عادات شخصي هستند اما برخي ديگر به­مثابۀ دستورالعمل مطرح هستند. مثلاً استراوسن در پاسخ به اين­كه چگونه مي­نويسي مي­گويد مقاله­هاي من همان درس­هاي من هستند كه مكتوب شده­اند. يعني درس كه داده­ام، نظرات دانشجويان را هم گرفته­ام، اصل نظرم را تعديل كرده­ام و به صورت مقاله درآورده­ام. كسي ديگر ممكن است بارها مطلبي را بنوسيد و تغيير دهد تا به صورت يك مقاله درآورد. فردي چون ريچارد داكينز هم ممكن است بگويد كه من سريع مي­نويسم، چون اگر سريع ننويسم انديشه­ام در ضمن نگارش مقاله ممكن است تغيير كند. منظور من اين است كه در كتاب شما از اين جدل­ها خبري نيست.

- جدل­ها متفاوت است. برخي شخصي است، مثلاً ديويدسون در مورد يكي از مقاله­هايش مي­گويد كه اين مقاله را در هفت سال نوشته­ام. هر كسي يك چيزي مي­گويد، من اگر بخواهم بگويم كه هر كس چه طور مي­نويسد، به درد خواننده نمي­خورد، من مي­خواهم بگويم كه اصول مقاله­نويسي چيست و روشهايش را معرفي كرده­ام. يعني روشهاي كلي مقاله­نويسي را نوشته­ام.

* به نظر من بسياري از موضوعاتي كه براي نوشتن مقاله مهم هستند، در اين كتاب نيامده و كتاب شما نتوانسته به كتابي قابل اعتنا در اين زمينه بدل شود. از سوي ديگر فكر مي­كنم كه كتاب شما دو شقه شده است، يعني يك شق ادبي و يك شق فلسفي و علمي، و تصورم اين است كه هر يك از اين شق­ها مي­تواند موضوع يك كتاب مستقل باشد. يعني مي­توان بخش فلسفي را چنان بسط دهيم كه خود به كتابي بدل شود. مثلاً در بخش فلسفه شما به مغالطه و مثال به عنوان دو امري كه در مقاله به كار مي­روند اشاره كرده­ايد. اما اين موارد نياز به بسط و گسترش بيشتري دارند.

- در يكي از كتاب­هايي كه من به آن اشاره كرده ام، يك فصل راجع به مغالطات دارد. اما من كه نمي­خواستم كتابي در مورد مغالطه بنويسم. اگر مي­خواستم انواع مغالطه را شرح دهم بايد كتابي مستقل در اين باب بنويسم. حتي مقاله­هايي از كتاب را حذف كرده­ام، زيرا نمي­خواهم نويسنده از خواندن كتاب خسته شود. كتاب بناست در دسترس عموم قرار بگيرد. من به دانشجوي فلسفه مي­گويم كه دو نوع مهم از مقاله­هاي فلسفي اين است، و تازه همه را نگفته­ام. بنابراين توقع نداشته باشيد كه در مورد مقالات فلسفي همه چيز را بنويسم. من اصول كار را به دست داده­ام. پس اين ايراد كتاب نمي­تواند باشد كه به فرض چرا راجع به مغالطات ننوشته­ام. اما ممكن است به من انتقاد كنند كه چرا نمونه را از خودت آورده­اي؟ من براي اينكه از "مثال" مطلبي بياورم، مجموعه مقالات سعيد نفيسي، محمد قزويني، عباس اقبال، مجتبي مينوي و ... را آورده­ام و ورق زده­ام، اما اين مقاله­ها در واقع مقاله نيستند و اغلب مجموعه­اي از يادداشت­هايي هستند كه كنار هم گذاشته شده­اند. البته من از يكي دو نفر اسم برده و از آن­ها انتقاد كرده­ام. اما من كتاب ننوشته­ام كه كسي نرنجد. يكي از مقاله­نويس­ها به ديگري اشاره كرده كه عيب او اين است كه مي­خواهد كسي را نرنجاند. من نمي­خواهم كسي را نرنجانم، اما مي­خواهم همه را هم نرجانم.

* چرا نمونه­اي از مقالۀ علمي در كتاب شما نيست؟ نمونۀ مقاله­هاي فلسفي و ادبي هست اما نمونۀ مقالۀ علمي نيست؟

- به اين دليل كه رياضيدانهاي ما، پزشكان ما و فيزيكدانهاي ما هيچ كدام احتياجي به راهنمايي ندارند. در كتاب اشاره كرده­ام كه سالها سردبير نشريۀ چكيده بودم، و مي­ديدم كه مقالات اين افراد منضبط است، مي­دانند چه مي­خواهند بگويند و مي­نويسند. زيرا تز دارند و مي­دانند چه مي­خواهند بگويند. يعني ذهن منظمي دارند. منظور من بيشتر در موردعلوم انساني است.

* مي­توانستيد نمونه­ يا نمونه­هايي از مقاله­هاي علمي بياوريد و به متخصصان علوم انساني نشان دهيد كه متخصصان ساير علوم چه قدر شسته و رفته مقاله مي­نويسند.

- در چاپ­هاي بعدي مي­توان اضافه كرد. البته من برخي چيزها را به­خصوص نياورده ام. مثل شيوه­هاي رسم­الخط يا مرجع دادن و ... . من مي گويم حوصله­اش را ندارم. اين مي تواند عيب من باشد، اما انواع و اقسام ارجاع هست. من اگر بخواهم چنين كنم بايد كتابي در اين زمينه بنويسم كه حوصله­اش نيست. تازه راجع به ارجاع دادن هر دپارتماني شيوه­اي متفاوت دارد. خلاصه كار من ريزه­كاري نيست.

* شما بخشي را به مغالطه­ها و مثال­ها در مقاله­ها اختصاص داده­ايد. چه چيز خاصي در مقاله هست كه مثال و مغالطه در آن اهميت ويژه­اي مي­يابد؟ چون مثال و مغالطه در كتاب و گزارش هم اهميت دارند.

- من مغالطه را به عنوان يك مثال آورده­ام و نگفته­ام كه مغالطه يك نوع مقاله است. من گفته­ام يك نوع مقاله، مقاله­اي است كه از مثال استفاده مي­كند. من گفته­ام مثال در مقاله نه مقالۀ مثالي. يعني وقتي گفته­ام مثال در مقاله امري جداست. يعني مثالي كه مي­خواهي بياوري بايد دقيق باشد و بعد گفته­ام چه نوع مثالهايي دقيق نيست. اشاره كرده­ام كه اين سخن كه مثال دليل نمي­شود، اشتباه است. من براي اين مملكت مي­نويسم، به همين دليل است كه به سبك هندي توجه كرده­ام. اين كتاب چند منظوره است. يكي­اش توجه به سبك هندي و برجسته كردن اشتباهات اين سبك در ارائه مثال است، مثال آورده­ام و نوشته­ام كه اين مثالها درست نيست و مخرب عقل است و بعد يك مقاله­اي را كه مثال در آن است آورده ام.

* صحبت بر سر اين است كه مثال نمي­تواند جزء ذاتي كتابي باشد كه موضوعش مقاله است.

- مثال مي­تواند جزء ذاتي مقاله باشد، ما در مقاله مثال مي­آوريم و بايد شرايط آن را رعايت كنيم.

* مثال مي­تواند جزء ذاتي كتاب يا گفتگو باشد. صحبت بر سر جامعيت و مانعيت كار است. شما مي­توانيد بنويسيد كه مثال­هايي كه در مقاله مي­آيند، با مثال­هايي كه در كتاب هستند فرق مي­كنند، يا با مثالهايي كه در گفتگو هستند متفاوت هستند. مي­خواهم بگويم كه بايد در كتاب به جايگاه مثال در مقاله و تفاوت اين جايگاه با كاربرد مثال در كتاب اشاره مي­شد.

- مثال هر جا كه به كار رود بايد دقيق باشد و مهم اين نيست كه كجا باشد. من شرايطش را گفته­ام و مثال­هايي هم آورده­ام.

* فصل اول كتاب چهاربند دارد: مقاله چيست؟ تعريف مقاله­هاي عمومي و مقاله­هاي علمي و تحقيقي و سپس اصل ترغيب. مقسم در اينجا چيست؟ چرا شما در ميان اين همه اصل براي مقاله­نويسي، اصل ترغيب را متمايز و بر آن تاكيد كرده­ايد؟

_ زيرا همه به آن تأكيد دارند و فقط من نيستم. براي اينكه اصل ترغيب در ميان همۀ كساني كه در مورد مقاله­نويسي نوشته­اند، مورد تأكيد بوده است. مي­گويند اگر مقاله تو خواندني نباشد و خواننده را ترغيب نكند، مقاله­ات به درد نمي خورد.

* اما اصول ديگر هم هستند.

- اين اصل از همۀ اصول مهمتر است.

* اصول مهم ديگري هم هستند.

- اصول ديگر را بعداً گفته ايم. زور نزن اشكال بگيري ( با خنده).

* چرا جاهايي كه از مراجع استفاده كرده­ايد، آن­ها را نياورده­ايد.

- همه را گفته­ام. من از كساني هستم كه معتقدم كه اگر مقاله­اي بخوانيم و آن مقاله مرجعي داشته باشد و به آن ارجاع دهيم، بدون اشاره به مقاله­اي كه خوانده­ايم، اين كار تقلب است.

* به موضوع ديگري بپردازم. فكر مي­كنم كه اين دو شقه بودن شخصيت فكري شما (به معناي مثبت يا منفي كلمه نه بلكه به معنايي كاملاً خنثي) در كتاب هم انعكاس يافته است.

- چرا؟

* تكرار كنم شايد لازم بود اين كتاب دو كتاب شود. يعني يك كتاب بخش ادبي امر را پوشش دهد و كتاب ديگر به نحو مفصل به مقاله­هاي فلسفي و علمي بپردازد. به­خصوص اينكه در بخش فلسفه مي­توانستيد به شمار فراواني مقاله­هاي خوب فلسفي اشاره كنيد. تصور مي­كنم بخش ادبي كتاب باعث شده است كه بخش فلسفي در حاشيه بماند.

- يادتان هست كه مقاله­اي از يكي از فضلا به من نشان داديد و من چند اشتباه روش­شناختي به آن گرفتم.

* كاش آن مقاله را مي­آورديد.

- چهل صفحه مقاله را بياورم كه بگويم مقالۀ ضعيفي است!

* تكرار كنم فكر مي­كنم كه بخش ادبي و بخش فلسفي هر يك مي­تواند يك كتاب باشد.

- اگر به نظرتان اين دو بخش در يك كتاب است، به اين دليل است كه كساني كه راجع به مقاله­نويسي مي­نويسند، خشك مي­نويسند. يعني ذوق ادبي ندارند و گويي دستورراهنمايي و رانندگي مي­نويسند. اينكه تقصير من نيست. معمولاً كتابهايي كه راجع به شيوۀ مقاله­نويسي است ترجمه است. اما من ذوقم كشيده است و اين كار را كرده­ام. گاهي خودم هم تعجب مي­كنم كه چرا اين كار را كرده­ام. البته تشويق دوستان هم بي­اثر نبوده است. ضمن آنكه ضرورت آن را چنان كه در اول گفتگو اشاره كرده­ام، احساس كردم. اين عيب كتاب نيست كه نگارش آن ادبي است.

* منظور من سبك نگارش نيست، موضوع آن است. با شما مواقفم كساني چون كواين يا ويليام جيمز، همانطور كه فيلسوفان بزرگي هستند، اديبان و نويسندگان بزرگي هم بوده­اند. هيچ ايرادي در اين مورد نيست. من مي­دانم الگوهاي شما در اين زمينه چه شخصيتهاي فكري قدر قدرتي هستند. صحبت بر سر اين است كه اگر اين كتاب دو بخش مي­شد، يعني يك كتاب در مورد مقاله­نويسي در فلسفه و ديگري مقاله­نويسي فرهنگي و ادبي، شايد جا داشتيد كه مفصل­تر به اين موضوع مهم – لااقل براي جامعۀ علمي و فكري ما - بپردازيد. گو اينكه اشاره كرديد كه مي­خواستيد نگاهي آسيب­شناسانه به موضوع داشته باشيد. اين اختصار به اعتقاد من باعث شده كه كتاب نتواند تاثيري را كه مي­خواهد بگذارد داشته باشد.

- كتاب دو بخش است. يك بخش ساختار مقاله كه در آن با كمال احتياط حرفهاي كلي زده­ام و بعد مثال زده­ام. يعني اين دستورات كلي است اما كاربرد آنها امري متفاوت است. يعني بايد تمرين كني. بنابراين من موظف نيستم به كسي نوشتن ياد دهم، اما مي­توانم بگويم كه مقاله چه الزاماتي دارد و اصول آن چيست؟ اما آنجا كه انواع مقاله را نوشته­ام، بيشتر به مسائل ادبي تكيه كرده­ام. مقالات مختلفي كه ارائه كرده­ام، دو بخشش مقالات استدلالي و فلسفي محض است. هنوز كه هنوز است، بهترين نمونه مقالۀ ديالكتيكي مقالات افلاطون است. در ايران از اين­گونه مقالات اصلاً نداريم. وقتي هگل مي­گويد اين اوج ديالكتيك است، من حيفم مي­آيد كه از آن استفاده نكنم. در ايران اما مقالۀ ديالكتيكي نداريم. همچنين مقاله­اي از دكتر بشيريه و مقاله­اي هم از خودم آورده­ام. در اينجا توجهم بيشتر به مقالاتي است كه متوجه ايران است. موضوع مقالۀ دكتر بشيريه هم پست­مدرن است كه البته بخشي از مقاله وي را آورده­ام. ضمن آنكه ايشان آدمي است كه مي­داند پست­مدرنيسم يعني چه و به­راحتي مشخصه­هاي آنها را مي­آورد كه در مقايسه با حجم عظيم آثاري كه در فارسي در مورد پست­مدرنيسم هست، به­خوبي آن را معرفي كرده است. بايد توجه كرد كه در زمينۀ آثار فلسفي دست ما تنگ بود.

* مي­توانستيد به اين موارد به عنوان نقصان­ها اشاره كنيد.

- (خنده) من به اندازۀ كافي دعاگو دارم.

* البته كتاب شما خوش­خوان است و من وقتي آن را دست گرفتم، متوجه نشدم كه كي به پايان رسيد. اين نشانگر جذابيت­هاي كتاب شماست. اما دوست داشتم بار ديگر اشاره­اي به مسئلۀ استفاده از اينترنت بكنم. مستحضر هستيد كه علي­رغم استفادۀ فراواني كه همۀ ما از اينترنت مي­كنيم، اين موضوع به عنوان يك ايراد طرح مي­شود. بسياري از منابع اينترنتي ممكن است موثق نباشند. هرچند به طور مثال مي­توانيد مقالۀ آلن پو را از اينترنت بگيرد.

- اين مقالۀ آلن پو داستان دارد. از اين مقاله دو ترجمه در فارسي هست كه كاملاً غيرقابل استفاده است. من مقالات آلن پو را از اينترنت گرفتم و از سعيد باستاني كه به انگليسي­اش ايمان دارم، خواهش كردم كه آن را ترجمه كند، او ترجمه كرد و من باز اديت كردم. مقالات فلسفي را هم كه فرصت ترجمه نداشتم و آن­هايي هم كه به فارسي بود بسيار دشوار بود. مثلاً مقاله كواين را من در طول يك ترم تدريس كردم و آوردن آن در اين كتاب اصلاً به صلاح نبود. البته مي­دانم كه كتاب مثل هر كتاب ديگري نقص دارد و بايد به­تدريج اين ضعف­ها برطرف شود، مأخذش بيشتر شود و مقاله­هاي بهتري به آن اضافه شود.

* خود شما جديداً چه مقاله­اي نوشته­ايد؟

- من عازم آكسفورد هستم. عده­اي در آكسفورد به كارهاي ابن­سينا علاقه­مند شده­اند و من معتقدم كه كارهايشان درست و دقيق نيست و اشتباه دارند و بيشتر هم به كارهاي رشر تكيه كرده­اند كه او هم در اصل اشتباه كرده است. به همين دليل مي­خواهم به اين موضوع سامان دهم. اخيراً يك مقاله راجع به ابن­سينا نوشته­ام كه ويليامسون به آن ارجاع داد. در همان مقاله مطالبي هست كه باطل­كننده بسياري از حرفهاي اساتيد آكسفورد راجع به ابن­سيناست. الان دو سه مقاله در دست نگارش دارم كه در آنها به نقد كارهاي رشر، توني استريت و ويلفرد هاجز كه در غرب در زمينۀ ابن­سيناپژوهي بسيار مورد ارجاع هستند، مي­پردازم. همۀ اين كارها آماده كردن زمينه لازم براي همايش جهاني است كه قرار است در رابطه با ابن سينا برگزار شود.

* هم­اكنون توجه شما به سنت فكري خودمان، به­ويژه با توجه به تخصص­تان، توجه به آثار منطقي فيلسوفان اسلامي زياد است.

- من هميشه اين را گفته­ام. اما اينكه اخيراً بيشتر شده شايد به اين دليل است كه بيشتر به آثار منطقي آنها توجه كرده­ام. اصولاً وقتي مي­خواهم كه وزن آثار فلسفي كسي را بسنجم به آثار منطقي وي توجه مي­كنم. ما در سنت خودمان نمونه­هايي مشترك با آنچه فلسفۀ زبان و فلسفۀ منطق و فلسفۀ تحليلي ناميده مي­شود داريم. آثار سنت ما هم دقت دارند و هم واجد اشتباهاتي هستند. الان هم جلسات هفتگي داريم كه در آنها راجع به متون منطقي سنت خودمان گفتگو و بحث مي­كنيم.

* گروه منطق مؤسسۀ پژوهشي حكمت و فلسفۀ ايران چه زماني به جذب دانشجوي دكترا با گرايش منطق اقدام مي­كند؟

- زماني كه ابزار و استاد لازم را براي اين كار داشته باشيم. چون اكثر متخصصان در زمينۀ منطق رياضي هستند و كمتر به منطق فلسفي پرداخته­اند. فارغ­التحصيلان آي پي ام هم كه بيشتر متوجه منطق رياضي هستند و گرچه مي­توانند در منطق عمومي تدريس كنند، اما در زمينۀ منطق فلسفي مشكل داريم. البته چندين دانشجو به خارج براي آموزش فرستاده­ايم كه اميدواريم برگردند و بتوانيم اين شاخه را راه­اندازي كنيم.

گفتگوگننده: حسين كاجي
 شنبه 25 آبان 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: مهر]
[مشاهده در: www.mehrnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 206]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن