واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: وطن امروز: زن جوان 10 سال از پسر مورد علاقه.اش بزرگ.تر بود و برای اینکه وی را فریب دهد وعده هنرپیشگی داد. شرط عجیبی بود که پسر 24 ساله پذیرفت تا اینکه پی برد هنرپیشه شدن یک رویا بوده و خواست زن فریبکار را ترک کند غافل از اینکه در دام انتقامجویی گرفتار خواهد شد.
اواخر آذرماه سال گذشته در جشن تولد يك دختر، گروهي شركت كرده بودند. هانیه که زن 34 ساله.ای بود در لابه.لای میهمانان نگاه.های جست.وگوگرانه.ای داشت، وی همه حرکات جوان خوش.تیپی را تحت نظر گرفته بود که سن زیادی نداشت. مهران، وقتی هانیه را در کنار خود دید و پی به علاقه.مندی وی برای دوستی برد ابتدا تعجب کرد اما تعریف و تمجیدهای ماهرانه. این زن کافی بود تا مهران تنها آرزویش را به زبان آورده و گرفتار شود.
هانیه که از شیک.پوشی مهران حرف.های زیادی می.زد از این پسر شنید می.خواهد با تکیه بر همین خوش.تیپی.اش هنر.پیشه شود و در جست.وجوی راهی است تا وارد فیلم یا سریالی شود. زن جوان که پس از طلاق گرفتن تنها بود احساس کرد می.تواند با یک وعده توخالی مهران را اغفال کند و ادعا کرد دوستان زیادی در سینما دارد و به.راحتی می.تواند پسر شیک.پوش را به یک هنرپیشه سرشناس تبدیل کند.
آرزوهای مهران به هم گره خورده بود و تن به کاری داده بود که علاقه.ای به آن نداشت اما وقتی می.خواست از این دام فرار کند با واکنش وحشتناک هانیه مواجه شد.
10 بهمن.ماه سال گذشته بود که مهران به دادسرای ناحیه 10 تهران رفت. ناراحت بود و شکایتی عجیب داشت. این پسر جوان وقتی پیش.روی بازپرس ایستاد گفت: از سادگی.ام سوءاستفاده شده و من از لحاظ روحی و روانی به هم ریخته.ام، به.خاطر تیپ و چهره.ام علاقه خاصی به هنرپیشگی داشتم و احساس می.کردم می.توانم وارد حرفه سینما شوم و در آنجا موفق باشم.
وی افزود: در جشن تولد دوستانه.ای زنی به نام هانیه که 10 سال از من بزرگ.تر است سر صحبت را با من باز کرد و خیلی راحت گولم زد، پیشنهاد داد با وی ازدواج کنم و خیلی راحت هنرپیشه بزرگی شوم، ابتدا نپذیرفتم اما هر روز وسوسه.ام می.کرد و به.خاطر رسیدن به موفقیت در هنرپیشگی با او ازدواج موقت کردم، خیلی زود فهمیدم هانیه دروغگو است.
هانیه اجازه نمی.داد به هنرپیشگی فکر کنم، مرتب می.گفت اگر من هنرپیشه شوم خیلی راحت از چنگش درمی.آیم. مدت صیغه.مان در حال تمام شدن بود می.خواستم با دختر مورد علاقه.ام ازدواج کرده و زندگی کاملی را تشکیل دهم اما هانیه دست بردار نبود، مرتب به من زنگ می.زد و می.خواست مهلت صیغه را تمدید کنم، به هانیه گفتم نمی.خواهم در زندگی زنی باشم که دوستش ندارم، گفتم از دست دروغ.هایش خسته شده.ام و از اینکه فریبم داده ناراحت هستم اما دست بردار نبود تا اینکه گفتم قصد ازدواج با دختر دیگری را دارم و نمی.خواهم دیگر صدایش را بشنوم.
پسر خوش.تیپ گفت: «دیروز وقتی از خانه بیرون آمدم دیدم خودروی مزدایم آتش گرفته همان لحظه فهمیدم هانیه انتقام گرفته است. همان روز این زن به من زنگ زد و با گفتن اینکه عقده.هایش را خالی کرده است تهدید به اسیدپاشی کرد، راستش را بخواهید خیلی ترسیده.ام و به.خاطر همین به پلیس مراجعه کردم».
بازپرس وقتی ادعاهای پسر وحشت.زده را شنید، هانیه را تحت تعقیب قرار داد. این زن که بازداشت شده بود در برابر بازپرس گفت: «من دلباخته مهران هستم و بدون او نمی.توانم زندگی کنم، وقتی در میهمانی فهمیدم علاقه به بازیگری دارد دیدم بهترین راه برای جذب او در همین مسیر است، می.خواستم تنهایی.هایم پر شود، همه.چیز بین من و مهران خوب بود تا اینکه فهمیدم او قصد ازدواج با دختر جوانی را دارد. می.دانم حق داشت اما باز تنها می.ماندم، به اندازه.ای عاشق او بودم که نمی.توانستم رهایش کنم، حسادت همه ذهنم را پر کرده بود، مجبور شدم واکنش نشان دهم به.خاطر همین مهران را تهدید به آتش.سوزی و اسیدپاشی کردم. دیدم اعتنایی نکرد تا اینکه با یک گالن بنزین رفتم سراغ خودروی مدل بالایش و آن را آتش زدم، عشق به مهران من را کور کرده و انگیزه.ام از این کارها فرار از تنهایی بود.»
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 208]