واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: قدس: دزد كيف خانم دكتر متخصص زنان و زايمان كسي جز دانشجوي پزشكي نبود.
زن جوان كه سابقه سرقت از آرايشگاه.هاي زنانه و بيمارستان.ها را در كارنامه سياه خود به ثبت رسانده است اين.بار تحت عنوان بيمار وارد بيمارستان شد و دست به دزدي از خانم دكتر زد.
سناريوي اين پرونده زماني كليد خورد كه بهمن.ماه سال 89 يك پزشك زنان و زايمان به بيمارستان رفت. وي در حالي كه كيفش را روي ميز گذاشته بود براي خوردن كيك و سانديس به داخل محوطه رفت و هنگامي كه بازگشت با سرقت كيفش روبرو شد. وي ناباورانه به سراغ همكارانش رفت اما هيچكس مورد مشكوكي نديده بود.
ساعتي بعد خانم دكتر پيش.روي افسر كلانتري 148 انقلاب نشست و در شكايت خود گفت: دکتر بيمارستان امام نيستم و براي كلاس به آنجا آمده بودم كه كيفم را به سرقت بردند.
وي افزود: داخل كيفم 400هزار تومان پول، مقداري طلا، عابربانكم كه در حدود 4ميليون تومان داخلش بود به همراه مداركم به سرقت رفت و من به هيچكس مظنون نيستم؛ چون مورد مشكوكي نديدم.
پس از اظهارات اين خانم دكتر بررسي.هاي پليسي آغاز شد و ماموران دريافتند كه رمز عابر بانك خانم دكتر در كنارش بوده وسارق يك زن جوان بوده كه با رفتن به يك طلافروشي در كريم.خان 2ميليون تومان طلا و سكه خريده است. جواهر فروش مدعي بود كه بيني زن جوان عمل شده و چسب.زده بود.
در شاخه بعدي روشن شد كه دزد خانم دكتر با عابر.بانك وي 300 هزار تومان شارژ تلفن همراه خريده است. با اين سرنخ ماموران تجسس كلانتري انقلاب به بررسي.هاي گسترده دست زدند و ردي از يك دزد سابقه.دار به نام سهيلا به دست آوردند.
ماموران پليس با دستور قضايي از سوي بازپرس دادسراي خارك خود را به پشت در خانه وي رساندند و در 19 اسفند.ماه سال 89 اين زن را در حالي كه همراه يك مرد قصد سوار شدن به خودرو آژانس را داشت بازداشت كردند.
سهيلا 37ساله كه چندين سابقه سرقت در كارنامه سياه خود دارد در بازجويي.ها مدعي شد كه دانشجوي رشته پزشكي است و گفت: سال.ها پيش در رشته پزشكي عمومي در دانشگاه قبول شدم اما بخاطر مشكلات مالي درس و دانشگاه را رها كردم. آرزو داشتم ازدواج كنم و زندگي خوبي داشته باشم اما اين فرصت هرگز برايم فراهم نشد.
وي افزود: براي خرج زندگيم در جست.وجوي كار مناسبي بودم اما پيدا نكردم و ناچار شدم در آرايشگاه.ها دست به سرقت بزنم و كيف زن.ها را بدزدم. در جريان اين دزدي.ها بازداشت شدم و مدتي در زندان بودم و وقتي آزاد شدم با مرد جواني آشنا شدم كه او به من وعده ازدواج داد.
اين زن ادامه داد: همه.چيز خوب پيش مي.رفت تا اينكه متوجه شدم سرطان حنجره دارم. هر لحظه منتظر مرگ بودم از طرفي براي درمان بيماريم نياز به پول داشتم. يكي از روزها كه براي درمان به بيمارستان شريعتي رفتم دچار وسوسه شدم وكيف زني را به سرقت بردم همانجا دستگير شدم اما مدتي بعد با قرار كفالت آزاد شدم.
وي درباره سرقت كيف خانم دكتر گفت: آن روز به بيمارستان رفته بودم بيني.ام را به تازگي عمل كرده و چسب زده بودم. هيچكس مرا نديد وقتي كيف خانم دكتر را ديدم كه روي ميز است باز هم دچار وسوسه شده و دست به سرقت زدم. نمي.دانستم لو مي.روم. پس از سرقت طلا و سكه خريدم و 2 روز بعد با كلي ضرر آنها را فروختم. مقداري هم كارت شارژ براي تلفن.هاي همراه اعتباريم خريدم.
پس از اقرار اين زن، وي با صدور قرار قانوني بازداشت شد و تحقيقات از وي براي افشاي حقايق ادامه دارد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 166]