واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نويسنده: حميد مولانا دموكراسي،نظامي تحميلي
خبرگزاري فارس: دموكراسي يك سيستم تحميلي است كه بر دو نقطه تكيه دارد: اول اينكه دموكراسي يك الگوي مطلوب، و دوم اينكه اين چنين الگو بايد در همه جوامع و فرهنگ ها و نظام ها گسترش پيدا كند. هر دو ادعا كاملا باطل است و پايه علمي و تجربي ندارد.
گسترش دموكراسي كه غرب و غرب زده ها در ظاهر يا باطن خواهان آن هستند از جنبه منطقي و علمي يك نقص اساسي دارد. طرفداران و حمايت كنندگان دموكراسي فكر مي كنند كه اين سيستم در همه فرهنگ ها و جوامع بشري مي تواند رشد كرده و موفق باشد. چنين فرضيه اي از اصل باطل است. نه تنها مطلوبيت سيستم دموكراسي زير سؤال است بلكه درخت دموكراسي به جهات اجتماعي نمي تواند در همه سيستم ها پايدار و بارآور باشد. دموكراسي تنها سيستم مردم سالاري نيست و گرچه در زمان هاي معين و در جوامع خاص اين واژه محبوبيت پيدا كرده است، موفقيت و مقبوليت آن در عصر ما مورد ترديد و حتي هدف انتقاد بسياري از متفكران خود غرب شده است. براي مثال، در مقاله اي كه در شماره اخير مجله "فارين پاليسي" چاپ آمريكا (سپتامبر و اكتبر2004) منتشر شده است، "اريك هابزبام" استاد دانشگاه لندن و يكي از تاريخ شناسان ارشد اقتصادي و اجتماعي غرب "گسترش دموكراسي" را نه تنها غيرممكن بلكه "خطرناك" مي داند. به عقيده او كه يك فرد معتدل و ميانه رو است "دول قدرتمند، يك سيستمي (دموكراسي) را توسعه و گسترش مي دهند كه حتي خود نيز آن را براي چالش هاي امروزي بي كفايت مي يابند." از نظر اين محقق غربي، گسترش ايده دموكراسي هم چنين از طريق غيرمستقيم نيز خطرناك است زيرا براي كساني كه از آن بهره مند نيستند اين شبهه را به وجود مي آورد كه دموكراسي در سيستم هائي كه بدان اشتراك دارند يك حكومت و دولت مردمي است.
امروز آنچه انديشمندان غرب، مانند "اريك هابزبام"، را در مورد گسترش دموكراسي ناراحت و منقلب مي كند تجربه دو قرن دول اروپائي و آمريكايي در اين زمينه و تناقضات واضح و آشكار بين تئوري و عملي و ادعا و سياستگذاري است. حق رأي و انتخابات در خود غرب هنوز نتوانسته است دموكراسي را به عنوان يك سيستم مشاركتي و مردم سالاري پايدار نگاه دارد. دموكراسي هم چنين خارج از دائره عمليات غرب هميشه با ارزش هاي ديگران و كرامت افراد در تقابل بوده است. در خود غرب، دموكراسي با كنترل احزاب حاكم و نخبگان يك مسير تحميلي و انحصاري را طي مي كند. كنوانسيون هاي اخير چند هفته گذشته دو حزب جمهوريخواه و دموكرات آمريكا شاهد بارزي در اين جريان بود. هر دو نامزد رياست جمهوري قبلا تعيين شده بودند و جلسات همايش دو حزب در نيويورك و بوستون بيشتر به تاجگذاري شباهت داشت تا مردم سالاري. نه تنها بحث و رقابتي در اين كنوانسيون ها وجود نداشت بلكه هر دو حزب درب ورود خود را به روي ديگران بسته بودند. كمپاني هاي غول آساي تجارتي و مؤسسات بازرگاني ميليون ها دلار جهت پذيرائي و نفوذ نخبگان حزبي و اعضاي كنگره آمريكا خرج كردند؛ مهماني هائي كه حتي خبرنگاران و نمايندگان مطبوعات و رسانه هاي اصلي اجازه ورود به آنجا را نداشتند. در نيويورك مركز كنوانسيون حزب جمهوريخواه در يك روز پليس بيش از يكهزار نفر از تظاهركنندگان را به زندان انداخت. اگر دو نامزد رياست جمهوري قبلا تعيين شده اند و اگر بحث و مناظره اي درباره مشكلات و مسائل مردم در اين جلسات صورت نمي گيرد، آيا اينگونه كنفوانسيون ها مي تواند چيزي بيش از انگاره سازي و شعبده بازي باشد.
نظريه تجددگرايي و سخن پراكني هاي چند دهه اخير در مورد جهاني شدن براين موضوع تكيه كرده است كه عادات و رفتار مردم قابل تغيير است و همانگونه كه خودرو، يخچال، اغذيه، و پوشاك و انرژي مي تواند در سراسر جهان يكنواخت و يكنوع توليد شود، سازمان ها و زيرساخت هاي سياسي نيز در سطح جوامع بشري مي توانند و بايد با استانداردهاي وارداتي از غرب و دموكراسي مطابقت داشته باشند. بطلان اين نظريه بارها ثابت شده است و چنين جهان بيني و ديدگاهي پيچيدگي روابط انساني و بين المللي را درنظر نمي گيرد. تجددگرائي و دموكراسي نمي تواند در رديف دين وباورهاي معنوي و ماوراءالطبيعه قرار گيرد گرچه حمايت كنندگان آن هميشه آرزوي چنين اصولگرائي را داشته اند.
به چند دهه اخير نظربيفكنيد. دموكراسي نه تنها ديكتاتورها را پرورش داده و از آنها حمايت كرد بلكه در يكربع قرن پيش در مقابل انقلاب اسلامي و مردم سالاري ايران به مبارزه پرداخت. سقوط سيستم دموكراسي سوسياليستي و جايگزيني آن با سيستم دموكراسي سرمايه داري (كاپيتاليسم) نه تنها مشكلات روسيه و جمهوري هاي سابق شوروي و اروپاي شرقي و مركزي را حل نكرد بلكه به جنگ هاي داخلي بالكان و كشتار دسته جمعي و نسل كشي مسلمانان در بوسني و تأسيس حكومت هاي قوم سالارانه در اروپا منجر شد. اتحاديه اروپا نه تنها نتوانسته است مردم سالاري اروپا را ترقي دهد بلكه مشاركت سياسي مردم در سطح اتحاديه به كمتر از 50 درصد تقليل يافته است.
اتحاديه اروپا در حقيقت بازار بزرگ و مشترك اروپا است. جامعه اي به نام اروپا وجود ندارد ولي مليت و گروه هاي مختلف در قاره اروپا هنوز زندگي مي كنند.
در آغاز قرن بيست و يكم و در عصر به اصطلاح اطلاعات و دانش شايد هيچ چيزي خجالت آورتر از نوع دموكراسي و كاربرد آن در غرب و به ويژه آمريكا و انگلستان نباشد. فريبكاري، دروغگوئي، و پروپاگاندا روش ها و سياست هاي دول آمريكا و انگليس در وقايع مربوط به شروع جنگ و اشغال نظامي افغانستان و عراق بوده است. نه تنها افكار عمومي اين دو كشور و قواي مقننه آنها بلكه سازمان هاي بين المللي از جمله شوراي امنيت سازمان ملل هدف تبليغات گمراه كننده دولتمردان واشنگتن و لندن بودند. چند هفته قبل دو روزنامه بزرگ و متنفذ نخبگان آمريكا، "نيويورك تايمز" و "واشنگتن پست" هر دو طي مقالات مفصلي در صفحات اول خود اعتراف كردند كه در جنگ عراق و در تصميم دولت جرج دبليوبوش در حمله به آن كشور وظايف روزنامه نگاري خود را آن طور كه بايد انجام نداده و در حقيقت بدون بررسي و پرسش عميق در علل و چگونگي دخالت در عراق هدف تبليغات گمراه كننده كاخ سفيد و وزارت دفاع و وزارت خارجه آمريكا قرار گرفته و از اين امر بسيار متأسف هستند.
دو سال قبل در اين هفته دو نويسنده و خبرنگار نيويورك تايمز به نام "ژودي ميلر" و "مايكل گوردن" گزارشي در آن روزنامه منتشر كردند مبني بر اينكه طبق اطلاع دولت آمريكا صدام حسين مشغول تهيه اورانيوم غني شده و لوازم ويژه براي ساخت بمب اتمي است. اين گزارش ادعا كرد كه "تندروهاي" دولت بوش چيزي كمتر از "دود و ابرهاي قارچ مانند" هسته اي برخاسته از انفجار بمب اتمي را ندارند. در همان روزي كه اين خبر در "نيويورك تايمز" (8 سپتامبر 2002) منتشر شد، ديك چني معاون رياست جمهوري و كاندوليزا رايس مشاور امنيت ملي كاخ سفيد در برنامه هاي سرتاسري تلويزيون ظاهر شده و اظهار داشتند كه "لازم نيست منتطر دود تفنگ، ظهور دود و ابر بمب اتمي باشد." به عبارت ديگر، ما نبايد تا حمله بمب اتمي صدام منتظر باشيم، اختيار حمله اوليه با ما بايد باشد. به مدت چند ماه پس از انتشار اين خبر تا شروع جنگ و حمله به عراق "دود و ابر قارچ مانند بمب اتمي صدام حسين" ابزار بزرگ تبليغاتي و بهانه اصلي دولت بوش براي تسخير آن كشور شد. هيچ يك از رسانه هاي اصلي آمريكا، چه مطبوعات و چه تلويزيون اين ادعاي دولت بوش را زير سؤال نبردند بلكه آن را به صورت يك حقيقت و امر مسلم جلوه دادند و گذشت زمان و سكوت حيرت انگيز كنگره و نخبگان سياسي آمريكا مشروعيت جنگ طلبي كاخ سفيد را فزوني داد. در آن موقع در اين ستون نوشتم كه تبليغات و پروپاگاندا براي جنگ با عراق به قدري در بين رسانه ها و دولتمردان آمريكا بالا رفته است كه حمله نظامي به آن كشور يك امر قطعي و حتمي است. نوشته هاي "ژودي ميلر" از روزنامه "نيويورك تايمز" درباره خاورميانه و دنياي اسلام هميشه سطحي و قابل تأمل بوده است.
پژوهش هاي بعدي درباره محتويات مقالات روزنامه هاي بزرگ آمريكا از جمله "وال استريت ژورنال"، "لس آنجلس تايمز"، "يو.اس.آ تودي" و "شيكاگو تريبيون" درباره جنگ و حمله به عراق كه در فصلنامه روزنامه نگاري دانشگاه كلمبيا، "كلمبيا ژورناليسم رويو" (شماره مارس و آوريل 2004) و مجله "نيويورك رويوآوبوكس" (شماره فوريه 2004) توسط دو محقق آمريكائي، سكوت اين روزنامه ها را در مقابل تبليغات گمراه كننده دولت آمريكا تأييد مي كند. يكي از اين پژوهشگران از "ژودي ميلر" مي پرسد چرا در گزارش خود به عقايد و آرا كارشناساني كه با دولت بوش درباره تسليحات عراق موافقت ندارند اشاره نكرده است. پاسخ اين نويسنده نيويورك تايمز اينست كه وظيفه من بررسي حقيقت اطلاعات ارائه شده از طرف دولت نيست بلكه گزارش آن چيزي است كه دولت گفته است."!! بايد پرسيد چه فرقي بين روزنامه نگار و سخنگوي دولت وجود دارد.
نظاميان و ارتش به عنوان يكي از عاملان اصلي گسترش دموكراسي قسمت مهمي از ادبيات تجددگرائي را در غرب تشكيل مي دهد و اين نظريه سال ها است يكي از پايه هاي سياست خارجي آمريكا را در آمريكاي لاتين و دنياي اسلام و قاره هاي آسيا و آفريقا تشكيل داده است. جرج دبليو بوش در نطق مبارزات انتخابات رياست جمهوري خود در كنوانسيون حزب جمهوريخواهان (2 سپتامبر 2004) اخيراً اظهار داشت كه مأموريت ما در افغانستان و عراق روشن است: ما به رهبران جديد كمك خواهيم كرد كه ارتش خود را تربيت كرده و هرچه زودتر به سوي انتخابات، ثبات و دموكراسي حركت كنند و بعد از آن قشون ما با افتخاري كه به دست آورده اند به وطن باز خواهند گشت." از نظر رئيس جمهور آمريكا ارتش عامل اصلي و سازنده دموكراسي به شمار مي رود و تربيت ارتش افغانستان و عراق و حضور سربازان و نيروهاي اشغالگر در اين دو كشور چنين دموكراسي را ضمانت مي كند. بوش در پايان سخنراني خود مردم آمريكا را مورد خطاب قرار داده و مي گويد: "من معتقدم آمريكا مأموريت پيدا كرده است كه راه آزادي در قرن جديد را رهبري كند." چه كسي اين مأموريت را به آمريكا محول كرده است معلوم نيست.
اين مأموريت دموكراسي آمريكا در عراق چه وقت تكميل شده و پايان خواهد يافت، هنوز از نظر رئيس جمهور آمريكا معلوم نيست. ولي يكي از همقطاران حزبي او، سناتورجان مگين در يك مصاحبه با شبكه تلويزيون "سي.ان.ان" اظهار داشت كه اين مأموريت آمريكا در عراق احتمال دارد 10 يا 20 سال طول بكشد و سپس اضافه كرد "اين مدت خيلي هم بد نيست، ما 50 سال است كه در كره جنوبي هستيم." رئيس جمهور آمريكا چيزي در اين مورد به ماليات دهندگان آمريكا و كودكاني كه در 20 سال آينده در عراق در جبهه خواهند بود چيزي نگفته است (نيويورك تايمز، 3 سپتامبر 2004).
امروز ساده لوحي، ناشيگري و آسيب پذيري مدعيان دموكراسي و اصلاح طلبي مورد حمايت آمريكا را بايد در اين چارچوب درك كرد.
............................................................................................
منبع: كيهان
انتهاي پيام/
پنجشنبه 23 آبان 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 249]