تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 28 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):خوش اخلاقى در بين مردم زينت اسلام است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816315570




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

با حجت الاسلا‌م دكتر احمدرضا يزداني به مناسبت سالروز بزرگداشت فيلسوف معاصر علا‌مه طباطبايي احياگر‌ نگرش ‌فرهنگي و اجتماعي ‌در فلسفه ‌اسلامي


واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین: با حجت الاسلا‌م دكتر احمدرضا يزداني به مناسبت سالروز بزرگداشت فيلسوف معاصر علا‌مه طباطبايي احياگر‌ نگرش ‌فرهنگي و اجتماعي ‌در فلسفه ‌اسلامي
جام جم آنلاين: 24 آبان ماه سالروز بزرگداشت علامه طباطبايي است. كسي كه بدون شك بزرگترين چهره فلسفه اسلامي معاصر است. از جمله ابداعاتي كه علامه طباطبايي در مباحث فلسفه اسلامي مطرح كردند، احياي نظريه‌پردازي درباره مسائل مربوط به اجتماع، زندگي جمعي و فرهنگ است.


فيلسوفان متقدم اسلامي علي الخصوص فارابي به مساله اجتماع و سياست و زندگي اجتماعي بيتوجه نبودند ولي به تدريج در طول تاريخ فلسفه اسلامي مباحث الهيات بالمعني الاخص بر ساير مباحث غالب شد.

علامه طباطبايي به مثابه فيلسوفي كه هم به سنن فلسفي توجه كامل دارد و هم فرزند زمان خود است، تاملات فلسفي پيرامون مسائل فرهنگ و اجتماع را مجددا و به شكلي نو مطرح مي‌كنند.

به بهانه سالروز بزرگداشت ايشان، مصاحبه‌اي را با حجت الاسلام والمسلمين دكتر احمدرضا يزداني مقدم، مدير گروه فلسفه سياسي پژوهشكده علوم و انديشه سياسي قم، كه بخش اعظمي از مطالعات خود را به تحقيق و پژوهش درباره انديشه علامه طباطبايي اختصاص دادند، انجام داديم. آنچه مي‌خوانيد مشروح اين مصاحبه است.

مباني نظري فرهنگ و معرفت را در انديشه علامه طباطبايي در چه مواردي مي‌توان جستجو كرد؟

پيش از پاسخ به پرسش شما لازم مي‌دانم به عنوان تمهيدي براي ورود به بحث، اين مطلب را عرض كنم كه در علوم سياسي و اجتماعي، از 3 گروه نظريه در باب شناخت و فرهنگ ياد مي‌شود: ماترياليستي، ايده‌آليستي و تعاملي. از مطالعه و بررسي در انديشه علامه طباطبايي، تبييني خاص از شناخت و فرهنگ به دست مي‌آيد كه به الگوي تعاملي نزديك‌تر است. توجه بنده در اين‌باره، تكيه بر منابعي چون مقالات كتاب اصول فلسفه و كتاب ارزشمند تفسير الميزان است.

اگر بخواهيم اين موضوع را بررسي كنيم كه در انديشه علامه طباطبايي چه پاسخي به معماي ياد شده مي‌توان يافت، نخست بايد با نگاهي گذرا به 6 مقاله اول اصول فلسفه كه جنبه معرفت‌شناسانه دارند طرح كلي انديشه علامه طباطبايي را به دست داد، سپس اين طرح كلي را با نگاه به آثار ديگر علامه طباطبايي پي گرفت.

مقاله اول كتاب اصول فلسفه علامه طباطبايي با عنوان فلسفه چيست؟ با بحث از جهان هستي و موجودات آن شروع مي‌شود. ما انسان‌ها نيز جزيي از مجموعه موجودات جهان هستي و داراي غريزه بحث و كاوش از هر چيز كه در دسترس ما قرار بگيرد، هستيم. غريزه ياد شده براي رفع نيازهاي زندگي است. براي رفع نيازهاي زندگي و غريزه بحث و كاوش ياد شده بايد موجود حقيقي و واقعي را از موجودات پنداري يا اعتباري تميز دهيم.

مقاله دوم با عنوان «فلسفه و سفسطه يا رئاليسم و ايده‌آليسم» بار ديگر با پرداختن به انسان و جهاني كه او در آن زندگي مي‌كند، آغاز و اين گزاره كه «خارج از من جهاني هست كه در آن از روي خواست خود كارهايي مي‌كنيم» فطري تلقي مي‌گردد [يعني عملا مورد قبول و پذيرش همگان است.]

مقاله سوم با عنوان «علم و ادراك» در باب علم و ادراك و هويت و سنخ واقعيت آن است و از تمثيلي شروع مي‌كند كه مي‌خواهد از آن تفاوت ادراك و واقعيت را نتيجه بگيرد.

نتيجه تمثيل اين است كه چون صورت ادراكي ما خواص عمومي ماده را ندارد، مادي نيست.

به طور كلي ادراكات و افكار انسان، هيچ كدام از ويژگي‌هاي ضروري ماده مانند اجزاء، انقسام و تحول را ندارند.

علم موجود در ذهن ما كه كاشف از واقعيت خارجي است (وجود ذهني)‌؛ با موجود خارجي از حيث ماهيت يكي هستند و نه از حيث وجود.

در ادامه، درباره علم به نفس پس از ارائه بياني نتيجه مي‌گيرد كه علم به نفس مادي نيست و نفس خودش علم به خودش است، يعني واقعيت علم و واقعيت معلوم درباره نفس يكي است بنابراين علم نفس به خودش علم حضوري است و با علم حصولي كه در آن واقعيت معلوم در نزد نفس حضور ندارد، متفاوت است.

مقاله چهارم با عنوان «علم و معلوم ارزش معلومات» بيان مي‌كند كه: بررسي مساله علم و معلوم از لحاظ اهميت از مسائل درجه اول فلسفه است و ما پيوسته معلوم مي‌خواهيم و علم به دست ما مي‌آيد. هر علم با معلوم خود از نظر ماهيت يكي است و انطباق في‌الجمله علم به معلوم از ويژگي‌هاي ضروري علم است. به عبارت روشن‌تر واقعيت علم واقعيتي نشان‌دهنده و بيرون نما يعني كاشف از خارج، است.

علم با تقسيم اولي به علم تصوري و علم تصديقي منقسم مي‌شود و علم تصديقي بي‌علم تصوري ممكن نيست.

مقاله پنجم با عنوان «پيدايش كثرت در علم و ادراك»، بار ديگر ما را به درون نگري فرا مي‌خواند: «اگر با يك نگاه ساده بي‌آلايش نگاه كنيم، خواهيم ديد خودمان (من) از خودمان پوشيده نيستيم....»

و نتيجه اين است كه ما 4 قسم علم حضوري داريم: «ما با علم حضوري به [1] خودمان و [2] قوا و اعضاي ادراكه خودمان و [3] افعال ارادي خودمان علم داريم و... [4] محسوسات با واقعيت خود در حواس موجودند و اين نيز يك «نحو علم حضوري» است.

از اينجا قوه خيال روي دريافت حسي مي‌آيد و به فرض اگر يك سياهي و يك سفيدي ديديم، در يك كوشش ذهني 6 مفهوم به دست ما مي‌آيد: مفهوم سياهي، مفهوم سپيدي، است، نيست، كثرت عددي و وحدت عددي. از اين ميان در دوتاي اول ما ماهيت يك واقعيت خارجي را در مي‌يابيم؛ اما 4 مفهوم بعدي، حكم و داوري نفس است و به اين ترتيب ادراكات 2 قسم است: تصور، حكم. ادراكات تصوري 2 قسم است: ماهيت و اعتباريات.

پايان مقاله نيز پاسخ اين اشكال است كه آزمايش‌هاي متوالي نشان مي‌دهد كه محيط زندگي انسان در افكار او موثرند و اختلاف معلومات و افكار با اختلاف منطقه و محيط زندگي حتي در يك فرد انسان، در 2 زمان و با اختلاف شرايط، روشن و غيرقابل انكار است. همچنين مي‌توان با تربيت‌هاي گوناگون در انسان افكار گوناگون ايجاد كرد. بنابراين حقايق علمي مخلوق شرايط خارجي و تربيت بوده و ثبوت غيرقابل تغييري ندارند.

پاسخ چنين است: تغيير ياد شده خاص گروه ويژه‌اي از معلومات و ادراكات است كه مطابق خارجي آنها اجزاي اجتماعي است كه خودمان به وجود مي‌آوريم و با تغييراتي كه خودمان در اجزاء و شرايط اجتماع ايجاد مي‌كنيم، ادراكات ويژه آنها تغيير مي‌پذيرد. اما ادراكاتي كه مطابق آنها خارج از ظرف اجتماع است و بود و نبود شخص مدرك در واقعيت آنها موثر نيست با اختلاف محيط زندگي و تربيت و تلقين اختلاف پيدا نمي‌كنند.

و به اين ترتيب، تغيير و تحول در ادراكات حقيقي نفي شده و در ادراكات اعتباري پذيرفته مي‌شود و زمينه براي بحث از ادراكات اعتباري آماده مي‌شود كه موضوع مقاله ششم كتاب است.

مقاله ششم با عنوان «اعتباريات و علوم غيرحقيقيه يا انديشه‌هاي پنداري» تحليلي از ادراكات اعتباري ارائه مي‌كند. توضيح اين‌كه علوم و ادراكات انسان دوگونه است: يكي حقيقي و ديگري اعتباري. علوم و ادراكات حقيقي از خارج و هستي حكايت مي‌كنند و علوم و ادراكات اعتباري گرچه از جهاتي با جهان واقع نسبت و ارتباط دارند (منشاء هستي‌ شناختي دارند، از خارج الگو مي‌گيرند، در خارج عمل و تصرف مي‌كنند، به نتيجه خارجي نظر دارند) اما حكايت از خارج نمي‌كنند، بلكه مقام آنها مقام جعل و اعتبار و آفرينش و قرارداد و فرض است و از اين جهت با استعاره مشابهت دارند. ضابطه و معيار علوم و ادراكات اعتباري اين است كه 1 وابسته به قواي فعاله انسان است و 2 در آنها «بايد» يا «ضرورت» را بتوان لحاظ كرد.

بنابر يك تقسيم‌بندي كلي كه حضرت علامه طباطبايي در اواخر مقاله ادراكات اعتباري اظهار مي‌كند نظريه ادراكات اعتباري داراي 3 بخش است: 1- كيفيت پيدايش علم اعتباري از انسان؛ 2- كيفيت پيدايش كثرت در علوم اعتباري؛ 3- كيفيت ارتباط علوم اعتباري با آثار واقعي و حقيقي يعني با اعمال خارجي وجود انسان.

در رابطه با كيفيت پيدايش علم اعتباري از انسان بايد گفت از آنجا كه انسان موجودي علمي و فعال است و در موجود علمي، اراده از علم پيروي مي‌كند بنابراين براي انجام فعاليت نيازمند علوم و ادراكاتي است كه اراده او را به ‌سوي عمل و فعاليت برانگيزاند.

اين علوم و ادراكات، علوم و ادراكات اعتباري است كه ويژگي انگيزش در آنها وجود دارد. علوم و ادراكات حقيقي داراي ويژگي انگيزشي نيستند و تنها گزارش از واقع مي‌دهند. علوم و ادراكات اعتباري در اثر احساسات دروني انسان كه «مولود يك سلسله احتياجات وجودي مربوط به ساختمان ويژه‌اش است» پديد مي‌آيند. انسان بنابر كاركرد اين علوم و ادراكات، اقدام به فعاليت مي‌كند تا نيازهاي وجودي خود را پاسخ دهد.

اما در رابطه با كيفيت پيدايش كثرت در علوم اعتباري بايد گفت در ابتداي اين بخش، علامه طباطبايي اعتباريات را از جنبه نسبت با اجتماع به دوگونه تقسيم مي‌كند: 1- اعتباريات پيش از اجتماع 2- اعتباريات پس از اجتماع.

پس‌2‌ گروه تقسيم ‌بندي اعتباريات از ديدگاه علامه طباطبايي داريم. نسبت اين دو گروه چيست؟

تامل در گفتار علامه طباطبايي نشان مي‌دهد كه اين دو تقسيم ‌بندي بر يكديگر انطباق دارند يعني اعتباريات پيش از اجتماع همان اعتباريات عمومي ثابت و اعتباريات پس از اجتماع همان اعتباريات خصوصي متغير هستند.

از تحليل علامه طباطبايي به ‌دست مي‌آيد كه همه اعتباريات اجتماعي در اساس و بنياد، متغير بوده و در معرض تحول و دگرگوني هستند و اعتباريات ثابت، اعتباريات پيش از اجتماع هستند كه با هر شخص انساني همراهند و در نسبت ميان انسان و ماده خارجي ظهور و بروز دارند. بنابراين احكام و قوانين ناظر به فرد انسان و ارتباط او با جهان خارج ثابت و احكام و قوانين ناظر به ارتباط انسان با جامعه و احكام و قوانين اجتماعي كه در جامعه متحقق مي‌شوند، متغير و پويا هستند. همچنين بايد توجه داشت ثبات احكام و قوانين دسته اول، يعني عمومي و ثابت و پيش از اجتماع نيز نسبت به دسته دوم، يعني خصوصي و متغير و پس از اجتماع، معنا دارد وگرنه اعتباريات پيش از اجتماع هم از جهت تصرف برخي اعتبارات عمومي، مانند اعتبار اخف و اسهل، در اعتباريات عمومي ديگر دچار سعه وضيق و دگرگوني در مصاديق مي‌شوند: «اگر چه اعتبارات عامه قابل تغيير نيستند، ولي از راه برخي از آنها در مورد برخي ديگر مي‌شود تصرف نموده و به وجهي اعتبار عمومي را از كار انداخت» و «تغيير اعتبارات خود يكي از اعتبارات عمومي است.»

علامه طباطبايي از جمله اعتباريات پيش از اجتماع، اينها را برمي‌شمارد:

وجوب؛ حسن و قبح، انتخاب اخف و اسهل، اصل استخدام و اجتماع، اعتبار حسن عدالت و قبح ظلم، اصل متابعت علم، اعتبار ظن اطميناني، اعتبار اختصاص، اعتبار فائده و غايت در عمل، تغيير اعتبارات.

و از جمله اعتباريات پس از اجتماع اينها را برمي‌شمارد:

اصل ملك و اعتبار تبديل، كلام سخن، رياست و مرئوسيت، اعتبار امر و نهي و جزا و مزد، اعتبارات در مورد تساوي طرفين.

اما در رابطه با كيفيت ارتباط علوم اعتباري با آثار واقعي و حقيقي بايد گفت اين بخش در پاسخ به اين پرسش است كه چرا علوم و ادراكات اعتباري به‌وجود مي‌آيد يا انقسام مي‌يابد.

از گفتار علامه طباطبايي استفاده مي‌شود كه اين نظام طبيعت است كه با قرار دادن ساختمان ويژه وجودي براي انسان، او را به ‌گونه‌اي قرار داده است كه براي برطرف كردن احتياجات وجودي خود به علوم و ادراكات اعتباري روي آورد و به اين‌ گونه مي‌خواهد آثار واقعي و حقيقي در خارج ايجاد نمايد و از اين ساختمان وجودي و مكانيسم خاص، طي طريق ويژه انسان در مسير حركت تكاملي او را در نظر داشته است.

به اين ترتيب از بخش سوم اين نظريه گونه‌اي از عقلانيت ارزشي استفاده مي‌شود كه در مباحث انديشه سياسي و برنامه‌ريزي عمومي راهگشاست.

نظر شما در رابطه با جايگاه فرهنگ در انديشه علامه طباطبايي چيست؟

در تحليل علامه طباطبايي انسان موجود علمي است و موجود علمي كار و فعاليت خود را براساس گونه‌اي علم كه او را به سوي عمل برانگيزد انجام مي‌دهد اين گونه علم، علوم و ادراكات اعتباري است. به اين ترتيب عمل و رفتار انسان تابع علوم و ادراكات اعتباري خواهد بود و هر عمل و رفتار انسان در واقع مبتني بر يك درك يا فكر اعتباري است و در نتيجه در هر عمل و رفتار انساني گونه‌اي فكر و انديشه در كار است. با چنين تحليلي ادراكات اعتباري در نسبت با فرهنگ قرار گرفته و حداقل نسبت ميان اين دو عموم و خصوص من وجه خواهد بود.

در مقاله ادراكات اعتباري از دو گونه اعتباريات سخن گفته مي‌شود: اعتباريات عمومي ثابت غيرمتغير و اعتباريات خصوصي قابل تغيير.

گونه نخست پيش از اجتماع و گونه دوم پس از اجتماع هستند بنابراين اعتباريات اجتماعي كه بنياد زندگي اجتماعي بر آنهاست ثبات ندارند و در معرض تغييرند؛ به علاوه ثبات اعتباريات پيش از اجتماع نيز نسبي است و «از راه برخي از آنها در مورد برخي ديگر مي‌شود تصرف نموده و به وجهي اعتبار عمومي را از كار انداخت» و ...« موارد و مصاديق آنها جابه‌جا مي‌شود... و اين لازمه برخورد و فعل و انفعالي است كه اصول اعتبارات در همديگر دارند. و... تغيير اعتبارات [عمومي] خود يكي از اعتبارات عمومي [و ثابت] است.»

علامه طباطبايي تغيير اعتبارات را براساس 1- تفاوت محيط جغرافيايي، 2- تفاوت محيط عمل و اشتغال، 3- كثرت ورود يك فكر به مغز انسان [از راه توارث افكار، تلقين، اعتياد، تربيت]، 4- تكامل معلومات و 5- تكامل زندگي مادي و دنيوي، تبيين مي‌كند.

چنان كه برداشت كردم تا اين جاي بحث، بيشتر به نسبت ادراكات و عوامل اقتصادي و اجتماعي و... پرداختيد. اين نسبت غالبا تعاملي بود؛ به اين ترتيب نشان داديد كه نمي‌توان ادراكات انساني و بويژه فرهنگ را مجزاي از ديگر عوامل مورد مطالعه قرار داد يا نظريه‌پردازي كرد و ناگزير بايد فرهنگ را در كليت زندگي و ويژگي‌هاي انساني و اجتماعي ملاحظه كرد. حال اگر امكان دارد درباره نقش فرهنگ به طور كلي و دين به طور خاص بر ديگر عوامل صحبت بفرماييد.

در ابتدا بنده، چگونگي نسبت فرهنگ و دين را تبيين مي‌كنم تا به جواب پرسش شما بپردازم.

چنان كه از تعاريف فرهنگ بر مي‌آيد؛ فرهنگ اعم از دين است و دين بخشي از فرهنگ است. البته بنا به تعريفي كه از هر يك داشته باشيم، اين نسبت مي‌تواند دگرگون شود. نسبت ديگري كه متصور است عموم و خصوص من وجه است.

فرهنگ قبل از دين بوده است، چنان كه در تحليل علامه طباطبايي از زندگي اجتماعي انسان قبل از حضرت نوح برمي‌آيد اجتماع انساني داراي فرهنگي بوده است كه مي‌توان از آن با نام فرهنگ فطرت ياد كرد و البته اين نام‌گذاري بستگي به تحليل و تاويل ما از زندگي فرهنگي و اجتماعي در آن زمان دارد.

دين قانون اجتماعي است. دين توحيد با حضرت نوح در ميان آدميان پيدا شد. امكان دارد قانون اجتماعي پيش از حضرت نوح را دين شرك بخوانيم و قرائني نيز از آن حكايت دارد.

در چارچوب تحليلي نظريه ادراكات اعتباري، ويژگي استخدام به اجتماع منزلي و مدني مي‌انجامد ازجمله استخدام در زندگي اجتماعي به صورت رياست بروز مي‌يابد مانند رياست منزل و عشيره و قبيله و امت و به طور طبيعي آن كه از ميان عده‌اي جلو مي‌افتد در مراحل اوليه زندگي اجتماعي قوي‌ترين و شجاع‌ترين و در مراحل بعد شجاع‌ترين و مال‌دارترين و پراولادترين و در مراحل نهايي داناترين به فنون حكومت و سياست است و همين استخدام و ناديده انگاشتن عدالت اجتماعي و رياست از روي استخدام و بهره‌گيري يك سويه سبب نخستين پيدايي بت‌پرستي است.

به اين ترتيب، مردم پس از حضرت آدم(ع) امت واحده و بر بساطت و سادگي و فطرت انساني بودند تا اين‌ كه روح استكبار در ميان آنها پيدا شد و به برتري تدريجي بعضي بر بعض ديگر انجاميد و اين همان هسته اصلي بود كه اگر پا مي‌گرفت جز بت‌پرستي و اختلاف شديد ميان طبقات اجتماعي ثمر نمي‌داد.

در اين تحليل مي‌توان مشاهده كرد كه روابط و نظامات اجتماعي چگونه در فرهنگ و لايه‌هاي عميق‌تر اعتقادي تاثير مي‌گذارد. در پاسخ به اين روابط و نظامات اجتماعي و تحولات فرهنگي و اعتقادي، پيامبران الهي برانگيخته شدند و به توحيد خواندند. دعوت به توحيد كه مساله‌اي اعتقادي است، توجيه ايدئولوژيك تبعيض‌هاي اجتماعي و اقتصادي را مخدوش كرده و به عدالت اجتماعي و تقارب طبقات اجتماعي و اقتصادي مي‌انجامد.

در همين راستا از ويژگي‌هاي دعوت پيامبران الهي، عرضه يكسان دين به عامه و خاصه و به‌كارگيري عقل سليم مخاطبان و تقارب طبقات اجتماعي است.

در ميان پيامبران الهي ، پيامبر اسلام(ص) در جامعه شرك آلود و جاهلي با دعوت به حق و پيش گرفتن رفق و همراهي و تدريج در محتواي دعوت و دعوت‌شوندگان و مراتب دعوت توانست در مدت كوتاهي جامعه‌اي شايسته را بنيان گذارد.

بنابراين، چنان كه گذشت، تحول فرهنگي و اعتقادي كه با انگيزش پيامبران الهيع آغاز شد به تحولات اجتماعي و سياسي و اقتصادي منجر گرديد و با روند استخدام و استثمار و استبداد، مقابله كرد.

چنان كه در مقاله ادراكات اعتباري مي‌توان ديد، اين نظام طبيعت است كه براي رساندن انسان به مقصود از آفرينش، در او سازمان ويژه‌اي از نيازهاي وجودي، دستگاه‌ها و ابزار و قوا قرار داد تا انسان را در اين مسير مقصود پيش برد. بنابراين ادراكات، حقيقي و اعتباري، در راستاي همين مسير به كار مي‌آيد. در واقع در زير اين ظاهر زندگي اجتماعي و انساني و اعتباري، نظام طبيعت است كه به انجام كار خود مشغول است. هدايت طبيعت در انسان ازجمله در فطرت او تجلي مي‌يابد. فطرت، ساختمان و ساختار وجودي انسان است كه به سوي مقصود از آفرينش انسان، كه فلاح و سعادت است، جهت‌گيري شده و به اين ترتيب انسان به كارهاي خير كه او را به مقصود مي‌رساند راغب‌تر است و نسبت به اموري كه او را از مقصود آفرينش دور مي‌سازد مانع دروني دارد.

در هر صورت از آنجا كه نظام طبيعت اصيل است و نظامات ديگر در خدمت نظام طبيعت است؛ نظام طبيعت كار خود را انجام مي‌دهد و سرانجام زندگي انسان تحقق مقصود آفرينش و رسيدن به كمال نوع و فلاح و سعادت است. از اين رو پيامبران كار خود را مي‌كنند و به زحمت و تكلف نمي‌افتند. زيرا مي‌دانند هدف الهي از خلقت تحقق مي‌يابد و آنان تنها رسالت خود را انجام مي‌دهند و متكفل نتيجه نيستند.

براساس تبييني كه از طبيعت و فطرت ارائه شد، مي‌توان استفاده كرد كه ارزش‌هاي واقعي الهي و انساني در ارتباط با نقشي كه در تحقق فلاح و سعادت انسان دارند، معنا مي‌يابند. يعني آنچه انسان را به فلاح و سعادت مي‌رساند ارزش است و آنچه انسان را از فلاح و سعادت دور مي‌كند و به شقاوت و بدبختي مي‌اندازد ضدارزش است. بر همين مبنا، روش‌ها نيز كه براي تحقق ارزش‌ها به كار گرفته مي‌شود، ناگزير بايد متناسب با ارزش‌ها و از سنخ ارزش‌ها باشند و امكان ندارد كه بتوان روشي نادرست، به تحقق ارزشي الهي و انساني منتهي شود.

تاثير اجتماع در فرهنگ و تاثير فرهنگ در اجتماع چگونه است و آيا استنباط يك سياست فرهنگي از گفتار علامه طباطبايي وجود دارد؟

اجتماع، به معنايي گسترده كه تمام عوامل خارجي و غيرمعرفتي را در بر دارد، تاثيري تعيين‌كننده در فرهنگ دارد و نظام اجتماعي مبتني بر استخدام يك طرفه و مذموم و به دور از قرارداد اجتماعي عدالت اجتماعي و نظامات نادرست اجتماعي به فرهنگي منحرف و منحط و غيرانساني مي‌انجامد.

چنان كه فرهنگ الهي و دين انساني عقل‌پذير و عادلانه كه طبقات اجتماعي را به هم نزديك كرده و يكسان مي‌انگارد با توجه دادن به مبدا و معاد و مقصود از آفرينش و زندگي دنيا و با رعايت رفق و ظرفيت انساني و به‌كارگيري روش درست و متناسب با مقاصد متعالي ديني، به دگرگوني نظامات اجتماعي و اصلاح وضعيت اجتماعي مي‌انجامد.

مباني ‌نظري‌ معرفت‌شناسي ‌و‌ جامعه‌شناسي ‌فرهنگ ‌در‌ انديشه‌ علا‌مه

علامه طباطبايي، انديشمندي در سنت اسلامي در دوران معاصر ما به شمار مي‌رود كه از نظرات آن بزرگوار مباني نظري‌اي به دست مي‌آيد كه مي‌تواند براي معرفت‌شناسي، جامعه‌شناسي معرفت، جامعه‌شناسي فرهنگ و نظريه‌هاي فرهنگ به كار آيد.

آنچه در معرفت‌شناسي گفته است 2 بخش است. بخشي انديشه فلسفي در باب معرفت است كه بيشتر در مقالات اصول فلسفه بازتاب دارد و بخشي ديگر تاملاتي اجتماعي در باب فرهنگ و معرفت است كه بيشتر در تفسير شريف‌الميزان نمود دارد.

آنچه از مقالات اصول فلسفه به دست مي‌آيد، تقسيم ادراكات به دو گروه حقيقي و اعتباري و قول به ثبات در اولي و تقسيم دومي به ثابت و متغير است و با نگاهي دقيق‌تر به مقاله ادراكات اعتباري به دست مي‌آيد كه تمامي اعتبارات در تحول و پويايي است.

با پيگيري نسبت معرفت با عوامل خارج از معرفت، مانند دستگاه ادراكي شخص مدرك، اخلاق و رفتار و اعمال او، اجتماع، نظامات حقوقي و اجتماعي و سياسي و اقتصادي، ويژگي‌هاي تمدني و... به دست مي‌آيد كه اين عوامل نقش جدي و عميق و گاه تعيين‌كننده در شناخت و معرفت و ادراكات اعتباري و حقيقي دارند.

به اين ترتيب معلوم مي‌شود مقصود از ثبات در ادراكات حقيقي در مقالات اصول فلسفه معنايي ويژه از ثبات است كه ناظر به صورت علمي بازتاب يافته در ذهن است و نه مجموعه ادراكات حقيقي به شكل يك جريان پيوسته آگاهي. همچنين در اصول فلسفه بيشتر نگاه به ادراك پس از ورود آن به ذهن و بررسي و تحليل ادراك بما هو ادراك است. در حالي كه در الميزان بيشتر ناظر به جريان پيوسته آگاهي و نگاهي جانبي و اجتماعي به ادراك و موقعيت پيشاذهني ادراك، صرف‌نظر از تحليل چگونگي صرف ادراك است.

سيدجواد ميرخليلي
 پنجشنبه 23 آبان 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[مشاهده در: www.jamejamonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 71]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن