واضح آرشیو وب فارسی:خراسان: تفاوت در داستان گويي با «روز بر مي آيد»
پيرو تصميمي كه در چند شماره پيش گرفتيم قرار شد علاوه به فيلم هاي سينمايي روز شهر به فيلم هاي در حال اكران در كشور نيز بپردازيم تا به نوعي به كنجكاوي شما با ديدن تيزرهاي تبليغاتي پاسخ داده باشيم.
براي پايان هفته شما و همچنين حل معماي ذهنتان در اين شماره به سينمايي روز بر مي آيد مي پردازيم؛ متاسفانه در سينماي ما استفاده از ايده ها و آثار برجسته ديگر طبق اساس و اصول قانوني اش جا نيفتاده و هم چنان با شرمندگي و به صورت پنهاني انجام مي گيرد و هنوز سينماگران و قشر فرهيخته جامعه هنري ما استفاده از تجربيات و ايده هاي بي نظير ديگران را به نوعي مساوي با بي ارزش شدن و بي هويتي كارشان مي دانند.
با اين كه اين قضيه در سينماي جهان به صورتي آشكار و هويدا بارها تكرار شده و هيچ اشكال فرهنگي ندارد و فيلم سازان نيز از بيان واقعيت استفاده از آثار ديگران هيچ ابايي ندارند.
مثلا تارانتينو كه با اظهار خشنودي، از اكثر فيلم هاي برجسته سينما در آثارش استفاده مي كند و صحنه هاي منحصر به فردش را بازسازي مي كند.
اما در سينماي ما وقتي منتقدين با ديدن پارك وي از فريدون جيراني مي پرسند شما تلالو كوبريك را ديده ايد و از آن الهام گرفته ايد او در جواب مي گويد من تلالو را نديده ام (و اين كاملا غير قابل باور است)
اما اين داستان در مورد روز بر مي آيد كاملا متفاوت است و سعيد شاهسواري (فيلم نامه نويس) و بيژن ميرباقري (كارگردان) درباره اين سينمايي اظهار داشته اند اين فيلم را با الهام گرفتن از مرگ و دوشيزه اثر (پولانسكي) ساخته اند.بيژن ميرباقري با آثار محدود متفاوتش قصد دارد همواره جايگاهي ثابت و دور از جريان سينماي رايج داشته باشد.
اين بار نيز با ساختن اين فيلم به نوعي مخالف روند فيلم سازي حاكم بر حال سينما حركت كرده است و سينمايي روز بر مي آيد را با داستاني متفاوت با آن چه در ديگر فيلم ها مي بينيم، به تصوير كشيده است.اين سينمايي كه درامي فمينيستي مي باشد به دغدغه هاي زني در مورد پازل گمشده اي در گذشته اش مي پردازد.
سينمايي روز بر مي آيد گذشته از اقتباسش و چگونگي آن به نوعي فيلمي متفاوت و به دور از عشق هاي فانتزي و بازيگران رنگارنگ مي باشد.
خلاصه داستان
سال هاي اوليه انقلاب است، جلال و همسرش فروغ در راه سفر به شمال هستند.
آن ها به ويلاي دكتر وحيدي مي روند تا پس از سال ها مدتي را با هم سپري كنند.
در اين راه جلال تلفني مي فهمد كه براي ماموريتي كوتاه بايد برگردد.اول موضوع را از همسرش پنهان مي كند تا زمان رسيدن به ويلا و سپس با وجود دلخوري فروغ به تهران بر مي گردد.فروغ به كار نظافت ويلا و آماده كردن شام مشغول مي شود كه پليس محلي سر مي رسد و از هويت او و همسرش مي پرسد و قرار مي شود كه شب هنگام با آمدن جلال، براي انجام برخي تحقيقات بر گردد.پس از تاريك شدن هوا جلال سر مي رسد و فروغ خبر مي دهد كه به دنبال خرابي اتومبيلش در راه، كسي را كه به كمكش آمده براي شام دعوت كرده است.مهمان كسي نيست جز يك آقاي مهندس بازنشسته كه در دوران استراحتش به زنبورداري و نگه داري از گل و گياه مشغول است.فروغ با شنيدن صداي مهندس منقلب مي شود اما سعي در حفظ آرامش خود دارد.پس از شام هنگامي كه مهندس آماده رفتن مي شود فروغ نيز براي استراحت به يكي از اتاق ها مي رود كه ناگهان با جمله مهندس روبه رو مي شود كه سفارش مي كند براي سلامتي اش پيش از خواب كمي راه برود.فروغ پس از شنيدن اين جمله سلاح شوهرش را بر مي دارد و مهندس را تهديد به كشتن مي كند و در حالي كه از جلال مي خواهد دستان مهندس را ببندد براي او توضيح مي دهد كه در سال هاي اسارتش در زندان هاي شاه، همين آقاي مهندس بوده كه به بدترين شكل شكنجه اش مي داده، اما مهندس اظهارمي دارد در آن زمان اصلا ايران نبوده و جلال دچار ترديد بين همسرش و مهندس مي شود اما سرانجام به همسرش كمك مي كند.در پي اتفاقي بعد از غفلت جلال و فروغ اسلحه به دست مهندس قلابي و ساواكي ديروز مي افتد و ...
در اين سينمايي داريوش فرهنگ (مهندس)، يكتا ناصر (فروغ: دختر زجر كشيده اي كه براي تحقق حقوق زنان در گذشته مبارزه كرده اما با انقلاب شدن و حاكم شدن آرامش بر اجتماع زنان به علت ضربه روحي كه در زندان خورده دچار خلاء و فقدان آرامش است)، اميرآقايي (جلال: همسر فروغ، مردي كه نتوانسته آرامش را براي همسرش به ارمغان بياورد)، مهران رجبي (؟!!!)
چهارشنبه 22 آبان 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خراسان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 101]