محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1826668367
نويسنده: عليرضا محمد خاني بررسي سياستهاي كاخ سفيد در برخورد با ايران در دورههاي مختلف رياستجمهوري آمريكا
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نويسنده: عليرضا محمد خاني بررسي سياستهاي كاخ سفيد در برخورد با ايران در دورههاي مختلف رياستجمهوري آمريكا
خبرگزاري فارس:ايران به عنوان يكي از كشورهاي مهم و استراتژيك حوزه خليج فارس در سياست خارجي ايالات متحده آمريكا جايگاه مهمي را دارا بوده است. از اين رو راهبرد آمريكا در اين حوزه و بويژه در مورد ايران از اهميت فزايندهاي برخوردار بوده است. وقوع يك تحول عظيم در اين حوزه در سال 1979 (1357) يعني انقلاب اسلامي، دگرگونيهاي بنياديني را در اين منطقه بهوجود آورد.
جنگ جهاني دوم را ميتوان نقطه عطفي در تاريخ تحولات مربوط به نقش و جايگاه آمريكا در نظام جهاني دانست. حضور آمريكا در جنگ جهاني دوم و خروج پيروزمندانه آمريكا از اين جنگ و در نهايت كنار گذاشتن استراتژي انزواگرايي و در پيش گرفتن استراتژي مداخلهگرايي در سياست خارجي ، اين كشور را به يكي از قطبهاي اساسي نظام بينالمللي پس از جنگ جهاني دوم تبديل كرد.
جنگ جهاني دوم باعث افول قدرتهاي اروپايي و ظهور 2 دولت قدرتمند ايالات متحده آمريكا و اتحاد جماهير شوروي به عنوان 2 قطب نظام بينالمللي پس از جنگ شد. از اين دوران به بعد است كه ايالات متحده آمريكا نقش جهاني براي خود در نظام بينالملل قائل است.
در دهه 1970 با خروج امپراتوري بريتانيا از شرق سوئز و خروج نيروهاي انگليسي از خليجفارس، ايالات متحده آمريكا جاي آن را گرفت و در واقع حضور جدي آمريكا در خليج فارس به بعد از اين دوران برميگردد.
ايران به عنوان يكي از كشورهاي مهم و استراتژيك حوزه خليج فارس در سياست خارجي ايالات متحده آمريكا جايگاه مهمي را دارا بوده است. از اين رو راهبرد آمريكا در اين حوزه و بويژه در مورد ايران از اهميت فزايندهاي برخوردار بوده است. وقوع يك تحول عظيم در اين حوزه در سال 1979 (1357) يعني انقلاب اسلامي، دگرگونيهاي بنياديني را در اين منطقه بهوجود آورد.
منطقه خليج فارس به واسطه ويژگي هاي استراتژيكي كه داراست همواره نقش مهمي در تعيين سياست خارجي كاخ سفيد داشته است.
براي بررسي راهبردهاي آمريكا در خليج فارس بويژه ايران 3 دوره متمايز را ميتوان در اين چارچوب مطرح كرد.
1- از سال 1350 تا وقوع جنگ تحميلي در سال 1359
2- از وقوع جنگ تحميلي تا سال 1382 (سال مطرح شدن مساله هستهاي)
3- از سال 1382 تاكنون
البته بايد توجه كرد كه در اين 3 دوران راهبرد يكساني را شاهد نيستيم، بلكه در درون هر يك از تقسيمبنديها به تغييرات استراتژي آمريكا نيز اشاره خواهيم كرد كه يكي از اين متغيرها تغيير رياست جمهوري آمريكا بويژه از حزب دموكرات به جمهوريخواه و بعكس است.
دوران اول: از سال 1350 تا وقوع جنگ تحميلي (استراتژي گذار و انتظار)
الف - استراتژي نيكسون
پس از آنكه بريتانيا در اواخر دهه 1960 ميلادي اعلام كرد كه تا سال 1970 نيروهاي نظامي خود را از منطقه شرق سوئز خارج خواهد كرد، موضوع امنيت خليج فارس به صورت بزرگترين دغدغه دولت آمريكا درآمد. در آن دوران آمريكا سخت درگير جنگ ويتنام بود و نميتوانست خلائي را كه خرج نيروهاي بريتانيا در منطقه خليج فارس ايجاد كرده بود، پركند.
براي حل اين مشكل، تفكري از سوي رهبران آمريكا ارائه شد كه به راهبرد نيكسون كسينجر معروف شده است. تحولات چند سال بعد ضرورت اين امر را دوچندان كرد. بحران نفتي سال 741973 براي قدرتهاي بزرگ اين ضرورت را آشكار كرد كه آنها براي حفظ بقاي خود نيازمند دستيابي به منابع نفتي خليج فارس و كنترل آن هستند.
براساس راهبرد نيكسون، ايران و عربستان به عنوان 2 ركن اصلي ترتيبات امنيتي خاورميانه و بويژه خليج فارس مورد توجه آمريكا قرار گرفتند. از سال 1971 راهبرد دو ستوني مبتني بر دكترين نيكسون تحت تاثير رويدادهايي چون جنگ ويتنام، در راستاي ايفاي نقش فعال در منطقه از متحدان منطقهاي به عنوان نمايندگان خود استفاده كرد.
طبق اين راهبرد تامين امنيت و ثبات منطقه خليج فارس به ايران و عربستان سپرده شد؛ هر چند ايران به دلايلي چون توانايي بالاي نظامي، سطح بالاي همكاري با آمريكا، موضعگيري ملايمتر در برابر اسرائيل و قرار گرفتن در همسايگي اتحاد جماهير شوروي، نقش محوري و اساسي را در اين راهبرد ايفا ميكرد.
سقوط رژيمهاي پرتغال، اتيوپي و يونان شكست راهبرد نيكسون بود. ضمن آن كه انقلاب اسلامي ايران در سال 1979 نيز شكست ديگري براي ادامه استراتژي نيكسون جمهوريخواه محسوب ميشود.
ب - راهبرد كارتر
با به قدرت رسيدن جيمي كارتر از حزب دموكرات گسترش نفوذ و حضور مستقيم نظامي ايالات متحده آمريكا در جهان مورد تاكيد قرار گرفت. راهبرد كارتر بر 3 پايه اساسي قرار داشت:
افزايش پايگاههاي نظامي و امكانات آمريكا در مناطق حساس جهان
ايجاد نيروهاي نظامي واكنش سريع
آمادگي آمريكا براي مداخله نظامي گسترده در مناطق مورد تهديد
در اين دوران سياست آمريكا تهاجميتر و به خليج فارس توجه ويژهاي شد.
دوران دوم: از وقوع جنگ تحميلي تا سال 1382 (استراتژي تغيير رفتار)
الف - راهبرد ريگان
حمله عراق به جمهوري اسلامي ايران مرحله نويني در ترتيبات امنيتي مورد نظر آمريكا در خليج فارس محسوب ميشود. از سوي ديگر، تغيير رئيسجمهور آمريكا از كارتر دموكرات به ريگان جمهوريخواه باعث تشديد اين دگرگوني شد. راهبرد ريگان درواقع تهاجميتر و توجه خاص به خليج فارس بود. به طوري كه در اين راستا 2اقدام مهم انجام داد:
- افزايش حمايت نظامي از كشورهاي همپيمان و گسترش فعاليت نيروهاي واكنش سريع
- ايجاد مراكز دائمي نظامي در خاورميانه كه بتواند اوضاع سياسي
- نظامي كشورهاي منطقه را تحت تاثير قرار دهد.
ريگان، اسرائيل را تنها هم پيمان منطقهاي متحد آمريكا ميدانست و در پي اثبات برتري مطلق ايالات متحده آمريكا در تمامي زمينهها بود. در اين خصوص، ضمن تحريمهاي همهجانبه عليه اتحاد جماهير شوروي با طرح ابتكار دفاع استراتژيك (جنگ ستارگان) شوروي را در آستانه فروپاشي قرار داد و اين فرصتي طلايي براي آمريكا محسوب ميشد. درواقع جلوگيري از گسترش نفوذ شوروي در همه نقاط جهان از جمله خليج فارس استراتژي اصلي ريگان محسوب ميشد.
حكومت ريگان در تعقيب اهداف اين راهبرد به تسليح هستههاي اوليه طالبان در پاكستان و نيروهاي مخالف حكومت قانوني ساندينيستها در نيكاراگوئه پرداخت. با وجود جهتگيري ريگان عليه اتحاد شوروي حوزه اصلي راهبرد آمريكا در دوران ريگان در خليج فارس متوجه محدود كردن ايران بود كه در اين چارچوب براي جلوگيري از موفقيت هاي پي در پي ايران در جنگ تحميلي، اقداماتي را بر ضد جمهوري اسلامي ايران به مرحله اجرا درآورد كه برخي از مهمترين آنها عبارتند از:
1- در سال 1987 يعني يك سال پيش از پايان رسمي جنگ ايران و عراق، به دليل حمايتهاي بيدريغ دولت كويت از صدام و در اختيار گذاردن 2 جزيره وربا و بوبيان به عراق و از اين طريق حمله به نفتكشهاي ايراني و به دليل اين كه حركت تانكرهاي كويتي در خليج فارس با پرچم كويت مخاطراتي را براي اين كشتيها داشت، دولت كويت از آمريكا كمك خواست و از تابستان سال 1987 تانكرهاي كويتي تحت پرچم مصلحتي آمريكا قرار گرفتند. اين حركت آمريكا ترفند ديگري در حمايت از صدام در جنگ عليه ايران بود.
2- در 18 آوريل 1988 يعني فقط چند ماه پيش از پايان جنگ، نيروي دريايي آمريكا مستقر در خليج فارس به بهانه واهي برخورد ناو آمريكايي uss Samuel B. Roberts با مينهايي كه به ادعاي واشنگتن از سوي نيروهاي ايراني در آبهاي خليج فارس رها شده بودند، به سكوهاي نفتي ساسان و سيري در خليج فارس حمله بردند و هر دو سكو را از كار انداختند. نيروي دريايي ايران به مقابله شجاعانه با اين تهاجم پرداخت و توانست 2 هليكوپتر آمريكايي را سرنگون كند.
3- سوم جولاي 1988 ناو وينسنز (Uss Vincennes) به سوي هواپيماي مسافربري ايران اير كه بين بندرعباس و دبي در حركت بود، شليك كرد و باعث جان باختن 295 سرنشين و خدمه آن شد. اين جنايت آشكار آمريكا عليه اهداف غيرنظامي بارزترين تلاش آنها براي نجات رژيم صدام و كمك به بقاي اين رژيم محسوب ميشود.
ب - استراتژي جورج بوش پدر
با حمله نظامي عراق به كويت فصل جديدي از مناسبات امنيتي در منطقه خليج فارس پديد آمد. تا سال 1990 آمريكا سياست انگلستان مبني بر حفظ سيستم امنيتي كم هزينه با اتكا به متحدان منطقهاي و نيروهاي آمريكايي خود را در پيش گرفته بود.
پايان جنگ سرد و فروپاشي اتحاد جماهير شوروي و برچيده شدن نظام دوقطبي، فرصت جديدي را براي آمريكا در جهت يكجانبهگرايي (Unilaleralism) به وجود آورد. در اين دوارن نظريهپردازان آمريكايي با طرح مباحثي چون پايان تاريخ (فرانسيس فوكوياما) و برخورد تمدنها (ساموئل هانتينگتون) راه را براي اين راهبرد فراهم كردند و نهايتا جورج بوش پدر با طرح نظم نوين جهاني (New World Order) به اين مباحث پايان داد.
نظم نوين جهاني بوش در فرصت طلايي آستانه فروپاشي شوروي و در نتيجه، عدم احتمال مداخله يك قطب نيرومند دوران نظام دوقطبي اعلام شد. رئوس راهبرد بوش در دوران نظم نوين جهاني و در پي حمله به عراق عبارت بودند از:
1- پيروزي نظامي با كمترين تلفات براي ايالات متحده آمريكا كه دستكم در اين بعد، ابرقدرت واقعي جهان است.
2- القاي مرجعيت انحصاري ايالات متحده آمريكا در حل و فصل بحرانهاي بينالمللي و اخذ و اجراي تصميمهاي جهاني از سوي آمريكا.
3- تامين سلطه طولاني مدت و بلامنازع آمريكا به خليج فارس.
اعلام بيطرفي (Neutrality) از سوي جمهوري اسلامي ايران در جنگ ائتلافي اول آمريكا عليه عراق تا حدودي ايران را از كانون مباحث حكومت آمريكا دور نگه داشت. هر چند با پايان جنگ اين وضعيت تداوم زيادي نداشت.
ج - راهبرد بيل كلينتون
دموكراتها معمولا اقتدار و توانمندي آمريكا را بيشتر در شكوفايي اقتصادي اين كشور ميدانند. با وجود اين ديدگاه كلينتون پس از دوران جنگ سرد و فروپاشي شوروي روي كار آمد، اما نه تنها خود او، بلكه بيشتر مشاوران و نظريهپردازان وي موفقيت سياسي و استمرار و قدرت آمريكا را در گرو قدرت برتر نظامي اين كشور در صحنه بينالمللي ميدانستند كه از آن جمله ميتوان به برنامههاي نظامي كلينتون اشاره كرد.
در راهبرد كلينتون، خاورميانه از جايگاه خاص برخوردار بود و بر آن بود كه توجه نيروهاي نظامي آمريكا از اروپاي شرقي به خاورميانه يعني كانون منافع حياتي آمريكا برگردد. راهبرد كلينتون در خاورميانه و بويژه درخصوص ايران و عراق بر پايه مهار دوجانبه (Dual Containment) قرار داشت.
هدف نهايي اين راهبرد به نوعي كنترل تمامي اقدامات ايران و عراق بود. كلينتون تمايل داشت در وضعيت ايدهآل ، عراق در جرگه كشورهاي طرفدار غرب دربيايد و به عنوان اهرمي براي مهار ايران از آن استفاده شود.
راهبرد مهار دوجانبه اولين بار مي 1993 از سوي مارتين ايندايك كه در آن زمان مدير ارشد امور خاورميانه شوراي امنيت ملي آمريكا بود، مطرح شد. با توجه به گرايش ايندايك به اسرائيل از همان ابتدا مشخص بود امنيت اسرائيل و صلح اعراب و اسرائيل از برنامههاي عمده مهار دوجانبه بود.
طبق راهبرد مهار دوجانبه، 2 دولت ايران و عراق با ساز و كارهايي چون تحريم اقتصادي و تسليحاتي تحت فشارهاي فرسايشي قرار ميگرفتند. بنا بر اظهارات ايندايك ، از آنجا كه در 2 نيمه شرقي و غربي خاورميانه وابستگي متقابل وجود دارد ، مهار تهديدات ناشي از ايران و عراق در شرق، بر توانايي ما به منظور ارتقاي صلح ميان اعراب و اسرائيل در غرب تاثير خواهد گذاشت. همين طور ارتقاي صلح اعراب و اسرائيل در غرب بر توانايي ما به منظور مهار تهديدات ناشي از ايران و عراق در شرق تاثير خواهد گذاشت.
مخالفت ايران با روند مذاكرات اعراب و اسرائيل در كنفرانس مادريد در دهه 1990 و تشديد خصومت آمريكا از طريق فشارهاي اسرائيل و نيز اقدامات عراق در جنگ با كويت عليه اسرائيل در نهايت موجب ارائه راهبرد مهار دوجانبه در اواخر سال 1993 (خرداد 1372) شد.
اما به گمان آمريكاييها اين سياست تنها عليه عراق اجرا ميشد و نبود توازن به نفع ايران سبب شد آمريكا در سال 1995 درصدد اجراي كامل راهبرد مهار دوجانبه برآيد. از اينرو دولت كلينتون در دستورالعمل رياست جمهوري در مارس 1995 علت اجراي تحريمها عليه ايران را به اين شرح اعلام كرد:
- فعاليت تروريستي ايران كه براي صلح و امنيت تمام ملتها تهديدكننده است.
- راهبرد حمايت ايران از تروريسم بينالملل از جمله حمايت از فعاليتهايي كه صلح خاورميانه را به مخاطره مياندازد.
- تلاشهاي ايران براي دستيابي به سلاحهاي كشتار جمعي.
اما راهبرد مهار دوجانبه نتوانست موجب موفقيت طرحهاي آمريكا در منطقه شود. صاحبنظران معتقدند همكاري نداشتن كامل متحدان آمريكا باعث اين ناكامي شد.
دوران سوم: راهبرد جورج بوش و حوادث
11 سپتامبر تغيير رژيم (Regime change)
با به قدرت رسيدن نومحافظهكاران (Neocon) در آمريكا و نيز حزب جمهوريخواه ، راهبرد ايالات متحده آمريكا بويژه در مورد خاورميانه دگرگوني قابل توجهي پيدا كرد. انديشه كليدي اين دولتمردان از انديشه برخورد تمدن هاي هانتينگتون ناشي ميشد كه مظاهر آن در تز دولتهاي محور شرارت، مبارزه با تروريسم و مقابله با سلاحهاي كشتار جمعي بوش پسر متجلي است.
در اين دوران در منطقه خاورميانه چندين مساله قابل توجه است؛ مساله سلاحهاي كشتار جمعي و مبارزه با تروريسم دستاويزي شد براي حمله به عراق و افغانستان كه هر دو در همسايگي جمهوري اسلامي ايران قرار دارند.
از نظر راهبرد نومحافظهكاران، ايران مانع اصلي در راه اجراي سياستهاي خاورميانه آمريكا محسوب ميشود. همچنين در اين دوران مساله فعاليتهاي صلحآميز هستهاي ايران از نظر آمريكا از موانع فراروي تحقق اهداف آمريكا در خليجفارس بويژه مساله تامين امنيت اسرائيل محسوب ميشود.
اگر مبناي تدوين راهبرد جورج بوش را انديشه نومحافظهكاران بدانيم، در واقع در تفكر استراتژيك نومحافظهكاران به عنوان تصميمسازان اصلي در سياست خارجي بوش، يك اصل مشترك وجود دارد و آن تغيير رژيم ايران است. در واقع در اين دوران راهبرد تغيير رفتار به كنار گذاشته شده و تغيير رژيم جمهوري اسلامي ايران از عناصر اصلي استراتژي خاورميانهاي جورج بوش محسوب ميشود.
البته بايد توجه داشت در اجراي اين راهبرد، دولتمردان آمريكا را ميتوان به 2 دسته تقسيم كرد. برخي از دولتمردان آمريكا كه عمدتا در وزارت امور خارجه آمريكا متمركز هستند و بويژه شخص وزير امور خارجه به پيروي از نظريه قدرت نرم (Soft Power) معتقدند جمهوري اسلامي ايران را ميتوان از طريق ابزارهاي غيرنظامي چون انقلاب مخملي، تقويت و گسترش نيروهاي داخلي مخالف نظام، فشارهاي اقتصادي، استفاده از مشكلات اجتماعي و اقتصادي از پاي درآورد.
برخي ديگر از جمله مهمترين آن معاون رئيسجمهور آمريكا ديك چني معتقدند گفتگو و مذاكره بويژه در تعليق فعاليتهاي هستهاي ايران كه خطر بسيار مهمي را براي امنيت اسرائيل به دنبال دارد، به پايان رسيده و سودمندي خود را از دست داده است. بنابراين هيچ گزينهاي جز حمله نظامي و استفاده از قدرت سخت (hard power) براي براندازي نظام جمهوري اسلامي وجود ندراد.
البته نبايد از نظر دور داشت كه در ماههاي اخير با وجود روي ميز قرار داشتن گزينه نظامي، تعاملات 2 كشور در زمينه همكاري در ايجاد امنيت در عراق، همكاري در امور افغانستان و تاكيد جمهوري اسلامي ايران مبني بر استفاده از مذاكره براي حل و فصل مسائل فيمابين از جمله مهمترين آن مساله هستهاي، راهبرد تغيير رژيم در داخل هيات حاكمه آمريكا طرفداران كمتري داشته است.
نهادهاي اصلي سياست خارجي آمريكا يعني وزارت امور خارجه، وزارت دفاع و شوراي امنيت ملي آمريكا ديگر كمتر از تغيير رژيم صحبت ميكنند. اگرچه هنوز كساني چون ديك چني، معاون رياست جمهوري آمريكا بر بيفايده بودن ديپلماسي و مذاكره براي تغيير رفتار جمهوري اسلامي ايران تاكيد دارند و بر طبل جنگ ميكوبند، در اين ميان، نقش لابيهاي صهيونيستي (بنا به نظر ميرشايمر انديشه وزير معروف نئورئاليست آمريكايي) در تعيين سياست خارجي آمريكا در مورد ايران قابل توجه و در خور تامل است.
نشانههايي كه اخيرا در اين باب به وجود آمده تا حدودي بر اين وضعيت تاكيد ميكنند. پاسخ اخير جمهوري اسلامي ايران به بسته پيشنهادي 1+5 و استقبال غرب از اين پاسخ و اظهارنظر برخي مقامات آمريكايي مبني بر شروع مذاكرات بدون پيششرط تعليق و تمايل وزارت امور خارجه آمريكا مبني بر گشايش دفتر حفاظت منافع و برقراري پرواز مستقيم بين ايران و آمريكا نشانههايي از وزش بادهاي تغيير در راهبرد كلان آمريكا مبني بر كنار گذاشتن تغيير رژيم است البته همانطور كه اشاره شد، برخي نگرشها در هيات حاكمه آمريكا نگاه بدبينانهاي به اين وضعيت دارند و همچنان جمهوري اسلامي ايران را از منظر خود اصلاحناپذير ميدانند و راهبردهاي تغيير رژيم را دنبال ميكنند؛ هرچند در اقليت به سر ميبرند.
نتيجهگيري
ايالات متحده آمريكا به عنوان قدرت برتر پس از جنگ جهاني دوم چه در دوران جنگ سرد و چه در جهان پس از جنگ سرد، به دليل اهميت انرژي براي دنياي غرب، اهميت فزايندهاي را براي خاورميانه و بويژه خليجفارس قائل بوده است. از اين ميان ايران به دليل موقعيت ژئواستراتژيك و ژئواكونوميك در اين منطقه جايگاه ويژهاي براي آمريكا داشته است.
وقوع انقلاب اسلامي در ايران و خارج شدن ايران از دايره قدرت آمريكا اهميت مساله را دو چندان كرد. به اين دليل راهبرد آمريكا در قبال ايران فراز و نشيبهايي را به دنبال داشته است. از پيروزي انقلاب اسلامي تا وقوع جنگ تحميلي آمريكا در مرحله انتقال و انتظار به سر ميبرد و بر آن بود كه نظام جمهوري اسلامي ايران دوام زيادي نخواهد آورد.
اما با تحكيم نظام جمهوري اسلامي و پيروزيهاي پي در پي در جنگ و تثبيت سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران، آمريكا راهبرد تغيير رفتار را در پيش گرفت و بر آن شد كه با ابزارهاي در اختيار خود نظام جمهوري اسلامي را وادار به تغيير رفتار در مورد نگرش به نظام بينالملل، صلح اعراب و اسرائيل و حقوق بشر كند.
با گسترش تواناييهاي جمهوري اسلامي ايران و بهدست آوردن دانش هستهاي صلحآميز و اصرار جمهوري اسلامي ايران بر داشتن دانش بومي در اين زمينه، بتدريج شاهد تغيير مجدد در راهبرد آمريكا هستيم بويژه زماني كه نومحافظهكاران كاخ سفيد را در اختيار گرفتند و راهبرد آمريكا بر مبناي تغيير رژيم قرار گرفت كه در متن پژوهش به آن اشاره شده است.
البته اين راهبرد هم دوام چنداني نداشت ، چرا كه پس از افزايش مشكلات آمريكا در عراق و افغانستان از يك سو و افزايش قدرت و نفوذ ايران در معادلات منطقهاي از سوي ديگر واشنگتن چارهاي جز باز تعريف استراتژي خود نداشت، چنانچه نشانههايي از كنار گذاردن راهبرد تغيير رژيم از سوي نهادهاي تصميمگيرنده در آمريكا كاملا مشهود است.
گزارش نهادهاي امنيتي آمريكا مبني بر صلحآميز بودن فعاليتهاي هستهاي ايران، تعامل در زمينه برقراري امنيت در عراق و مذاكرات بدون پيش شرط حاكي از اين امر است.
...............................................................
منبع: روزنامه جام جم
انتهاي پيام/
چهارشنبه 22 آبان 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 239]
-
گوناگون
پربازدیدترینها