محبوبترینها
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1840632865
گزيده سرمقالههاي روزنامههاي صبح امروز ايران
واضح آرشیو وب فارسی:بازتاب آنلاین: گزيده سرمقالههاي روزنامههاي صبح امروز ايران
كيهان
روزنامه كيهان در يادداشت روز خود با عنوان « راز زدايي از يك شكست» به قلم سعدالله زارعي آورده است :نتايج و روند انتخاباتي آمريكا بيش از آنكه از يك «پيروزي» خبر دهد از يك «شكست مطلق» خبر داد و از اين رو در تحليل صفحه انتخاباتي 14 آبان- 4 نوامبر- اين ميراث آمريكا در دوره بوش بود كه محمل اكثر تحليل ها و تفسيرهاي سياسي رسانه ها بود و دقيقاً همين زاويه بود كه از حدود دو سال پيش، انتخابات سال 2008 آمريكا را «بسيار مهم» معرفي مي كرد.
انتخابات آمريكا پيروزي يك حزب و شكست يك حزب نبود بلكه اين انتخابات آثار شكست بزرگ آمريكا- و نه فقط شكست حزب جمهوري خواه و يا شكست گروه نئوجمهوري خواهان- را نمودار گردانيد. اين «شكست بزرگ» داراي دو بعد داخلي و خارجي بود: از بعد داخلي بحران سنگين اقتصادي آمريكا كه به سرعت به اروپا و شرق آسيا سرايت كرد خاطرات مردم اين كشور را از بحران سال 1308 ش- 1929م- محو نمود چرا كه ابعاد اين بحران فراتر از آن بحران تاريخي بود. از بعد خارجي هم شكست سياست هاي آمريكا در خاورميانه خاطرات شكست آمريكا در جنگ هاي ويتنام و كره را محو كرد چرا كه شكست آمريكا در لبنان و تكرار اين شكست در عراق، شكست در صحنه فلسطين در مبارزه با اسلام گرايان، شكست در بركناري يا تضعيف دولت جوان بشاراسد، شكست آمريكا در برنامه هسته اي ايران و نيز شكست آمريكا در مواجهه با پشتونهاي افغاني و پاكستاني از شكست آمريكا در جنگ هاي ويتنام و كره اهميت بيشتري داشت.
شكست آمريكا در صحنه داخلي اين كشور شكست يك حزب نبود چرا كه آنچه شكست آن برملا شد نه فقط حزب جمهوري خواه بلكه سياست اقتصادي چندين دهه آمريكا بود و حتي فراتر از آن اين سيستم اقتصادي آمريكا و ساير كشورهاي غرب بود كه شكست خورد و در صحنه اي منطقه اي نيز آنچه فروپاشيد اقتدار بين المللي آمريكا بود. از اين رو خانم مادلين آلبرايت وزير خارجه اسبق آمريكا در نامه اي كه به باراك اوباما نوشت، به او گفت: «شما رهبري آمريكايي مشكل دار كه در سردرگمي و نفرت غرق شده است را بعهده خواهيد گرفت.» و اضافه كرد: «شما وظيفه دلهره آور بازگرداندن اعتبار آمريكا بعنوان يك قدرت بين المللي را بعهده گرفته ايد». آلبرايت حكايت امروز آمريكا را اينگونه ترسيم كرد: «امروز آمريكا با بحران احترام مواجه است چرا كه كسي به آمريكا احترام نمي گذارد». وي با اشاره به ريشه هاي نفرت مردم جهان از آمريكا نوشت: «شما بايد كار خود را با بيرون آوردن نيروهاي آمريكا از عراق آغاز كنيد. اگر دو دل هستيد نظر عمومي در حال تغيير عراق شما را مجبور خواهد كرد اين كار را بكنيد». آلبرايت پايان اقتدار آمريكا در خاورميانه را با اين جملات به تصوير كشيد: «ارتش ما اذعان كرده است كه رويكرد جنگ طلبي ديگر كارگر نمي افتد. ما نمي توانيم راه خود را به سمت پيروزي ادامه دهيم و به اين خاطر آدم بكشيم» و «بايد از طريق لنزهاي گشاده جهان را ببينيد».
در تحليل شكست بزرگ آمريكا اين پرسش خودنمايي مي كند؛ «شكست تاريخي آمريكا بيشتر تحت تأثير شكست برنامه هاي داخلي- بحران اقتصادي- است يا شكست برنامه هاي خارجي و سياست هاي خاورميانه اي. كم نيستند تحليلگراني كه سهم اقتصاد را در شكست جمهوري خواهان و بطور كلي «سيستم سياسي آمريكا» برجسته تر از سهم خاورميانه در شكست آمريكا تلقي كرده اند. آنان با استناد به بعضي از آمارها مي گويند اگر بحران دو ماه اخير اقتصادي آمريكا نبود، اوباما و حزب دموكرات بازنده و مك كين و جمهوري خواهان برنده اين جنگ بودند اما اين يك ادعاي غيرعلمي و غير مستند بيشتر نيست چرا كه اكثر تحليلگران در درون جامعه آمريكا حتي در زماني كه اوباما و هيلاري كلينتون مشغول مبارزه انتخاباتي درون حزبي بودند از شكست سنگين حزب جمهوري خواه خبر داده بودند. وضعيت اقتصادي آمريكا فقط وضع حزب حاكم آمريكا را وخيم تر كرد. در واقع آنچه آمريكايي ها را بشدت ناراحت كرد «سرمايه گذاري بي حاصل» آمريكا در خاورميانه و شكسته شدن پرستيژ آمريكا در عرصه بين المللي بود.
آمريكايي ها طي سه دهه گذشته با گرايش پياپي به جمهوري خواهان نشان داده اند كه براي آنها «اقتدار» و «حفظ برتري آمريكا در سطح بين الملل» از اولويت و اهميت بيشتري برخوردار است و دقيقاً به همين دليل است كه «جو بايدن» رئيس فعلي كميته روابط خارجي سنا و معاون آينده رياست جمهوري آمريكا در روز 28 مهر گذشته- 17 روز پيش از انتخابات آمريكا- در سخنراني خود در سياتل از اولويت تلاش براي بازگرداندن اقتدار آمريكا سخن گفت. وي با صراحت اعلام كرد: «اين حرف مرا يادداشت كنيد، شش ماه بيشتر طول نخواهد كشيد كه دنيا باراك اوباما را آزمايش خواهد كرد، همچنان كه كندي را- در ماجراي خليج خوك ها آزمايش كرد- خواهيد ديد كه ما يك بحران بين المللي را شاهد خواهيم بود. بحراني كه تعمداً ايجاد خواهد شد.» در تكميل اظهارات بايدن، واشنگتن پست گزارش داد كه نويسنده نطق تند اوباما در باشگاه صهيونيستي ايپك، «دنيس راس» بوده كه قرار است وي اصلي ترين مشاور سياست خارجي اوباما- و يكي از گزينه هاي مهم او براي پست وزارت خارجه- در دوره رياست جمهوري باشد. فعلاً كاري به اهداف آمريكايي ها از طرح اين موضوعات نداريم چرا كه تحليل اين موضوع در روند اين نوشته نيست. آنچه از اين عبارات- كه در آستانه انتخابات آمريكا ابراز گرديده- استفاده مي شود، اين است كه تأثير شكست آمريكا در عرصه بين الملل و بخصوص شكست در عرصه خاورميانه از اهميت دامنه دارتر و عميق تري برخوردار است و اين نقطه اصلي در انتخابات ياد شده بوده است كه در تحليل ها آنگونه كه بايد ديده نمي شود.
نكته اساسي در شكست تاريخي آمريكا اين است كه جرج بوش و تيم او در طول 8 سال رياست جمهوري با تكيه بر ميليتاريسم و كشتار تلاش كردند تا بر جريان «مقاومت ضد آمريكايي» فايق آيند ولي امروز به وضوح مي توان ديد حاصل كار آنها در پايان 8 سال هيچ تناسب و سنخيتي با هدف گذاري و برنامه شان ندارد. آمريكايي ها و ساير مردم دنيا در روز ورود بوش به كاخ سفيد شاهد اقتدار آمريكا در عرصه روابط بين الملل بودند؛ در آن روز در فلسطين سازشكاران حرف اول را مي زدند، در لبنان اسرائيلي ها كارگرداني تحولات را به عهده داشتند، در عراق رژيم صدام حسين حاضر به هر نوع همكاري با آمريكايي ها بود، سياست خارجي حاكم بر ديوانسالاري اداري و دولت ايران با سيستم آمريكا همگرايي داشت و سوريه يك دولت ضعيف كه به آساني از ميان مي رفت و حاضر به تمكين بود، داشت. اما 8 سال پس از آن روز، همه اين معادلات به ضرر آمريكا تغيير كرده است. در ايران يك دولت اصولگراي انقلابي كه تعارفات ديپلماتيك را هم كنار گذاشته و قدرت آمريكا و اردوگاه غرب را به هيچ مي انگارد بر سر كار آمده است، در فلسطين سازشكاران منزوي شده و اسلام گراها حرف اول را مي زنند، در لبنان مقاومت اسلامي مهمترين عامل تعيين كننده معادلات سياسي و امنيتي است، در سوريه اينك دولتي معارض آمريكا و در عين حال قوي و تأثيرگذار بر سر كار است، در عراق يك رژيم وابسته و ضد ايراني از ميان رفته و با آراء مردم دولتي انقلابي و همگرا با ايران بر سر كار آمده است و اين موارد در آمريكاي لاتين تكرار شده و به پيدايي حدود 10 دولت مخالف آمريكا انجاميده است.
شكست سنگين آمريكا در خاورميانه در طول6 دهه گذشته - در حدفاصل جنگ جهاني دوم تا كنون- كاملا بي سابقه است و اين در حالي است كه آمريكايي ها قدرت آينده خود را در خاورميانه و از طريق آن جست وجو مي كنند. حال يك سؤال اساسي وجود دارد عامل مهم شكست آمريكا در خاورميانه چه بوده است؟
بسيارند انسان هاي تيزبيني كه معتقدند در كلام حضرت امام خميني(ره) بايد تعمق كرد چرا كه در بسياري از آنان راز و رمزهاي ملكوتي وجود دارد. حضرت امام(ره) پس از پايان جنگ 8 ساله در پيامي كه خطاب به رزمندگان دوران دفاع مقدس صادر كردند با صراحت از آثار دفاع مقدس 8 ساله در پيروزي هاي آينده مسلمانان در افغانستان، عراق، فلسطين، لبنان و ... خبر دادند. از اين كه بگذريم كم نيستند تحليلگراني كه با صراحت سرچشمه مقاومت در منطقه را «ايران» مي دانند و از همين روست كه محافل سياسي و رسانه اي آمريكا بارها گفته و نوشته اند كه «صلح در خاورميانه بدون در نظر گرفتن منافع ايران امكان پذير نيست.»
مثلا روزنامه لس آنجلس تايمز در روز 87.8.10 در مقاله اي به قلم لارنس كلب ديپلمات سابق آمريكا نوشت: «هرگونه صلح در افغانستان در غياب ايران غيرممكن و نامحتمل است با توجه به نفوذ عظيم ايران در مناطق خاصي از افغانستان آمريكا چاره اي جز اين ندارد كه براي ايجاد صلح در اين كشور با ايران كوتاه بيايد» روزنامه نيويورك تايمز نيز دو هفته پيش مقاله اي به قلم «ايلين شولينو» تحت عنوان «ايران يك ستاره در حال ظهور كه در حال حاضر قدرتمندتر از آن است كه بتوان ناديده اش گرفت» منتشر كرد. او در اين مقاله به كتاب جديد «رابرت بائر» اشاره كرد و از قول او نوشت: «من از نزديك شاهد تغييرات شديد در ايران و ظهور اين كشور و تبديل آن از يك كشور دچار هرج و مرج به يك كشور مقتدر بوده ام.» و افزود: «ايران تنها كشور باثبات و پايدار در خليج فارس و يك بازيگر عقلاني با خواسته هاي ثابت منطقي است.»
باراك اوباما در شرايط شكست فاحش آمريكا و افت شديد اقتدار اين كشور پا به كاخ سفيد خواهد گذاشت از اين رو او با دو گزاره متناقض مواجه خواهد بود؛ « آمريكا دچار ضعف اقتدار است» ؛ «اقتدار گرايي نظامي باعث افول قدرت آمريكا شده است.»
به همين دليل ما به احتمال زياد شاهد سياست هاي متناقض اوباما خواهيم بود. او از يك طرف به مانورها و شاخ و شانه كشيدن هايي- از نوع آنچه اين روزها مشاهده مي كنيم كه به احتمال زياد در آينده تشديد هم مي شود- روي مي آورد تا اثبات كند آمريكا مقتدر است و در عين حال ناچار است به توصيه واقعگرايان توجه كند و دست وپاي آمريكا را تا حد ممكن از مناطق پرحادثه و پرهزينه جمع كند.
*جمهوري اسلامي
روزنامه جمهوري اسلامي در سرمقاله خود با عنوان (آمريكا و طرح « نهادينه كردن بحران » در افغانستان )آورده است:تشديد حملات موشكي توپخانه اي و بمباران هوائي روستاهاي مرزي پاكستان خشم و اعتراض مردم و مقامات رسمي اين كشور را برانگيخته است . اين حملات از مرداد ماه آغاز شده و تلفات سنگين و گسترده اي را بهمراه داشته است . افزايش تعداد حملات عموما به ويراني خانه هاي روستائي و كشته و مجروح شدن ساكنان بي دفاع روستائي منجر شده كه بخش اعظم قربانيان را زنان و كودكان تشكيل مي دهند. فرمانده جديد نيروهاي آمريكائي در منطقه ادعا مي كند گويا اين اقدامات جنايتكارانه را به خاطر اعمال فشار در پيشبرد جنگ عليه طالبان و « القاعده » انجام مي دهد و در واقع گويا اين حملات بخش ضروري و حياتي به منظور « مهار تروريسم » در منطقه است . بطور همزمان تروريستها با انفجار محل گردهمائي رهبران قبيله اي در « باجوراجنسي » دستكم 63 نفر از رهبران قبيله اي را به خاك و خون كشيده اند. حال برخي از مجروحين وخيم گزارش شده و مرتبا بر تعداد تلفات افزوده مي شود. اين جلسه از جرگه پيران و ريش سفيدان محلي با هدف مقابله با جنايات طالبان تشكيل شده بود كه خود نيز قرباني آنها شد.
ناظران و مقامات محلي اين اقدام جنايتكارانه را هم در راستاي عمليات آمريكا در منطقه ارزيابي مي كنند و انگشت اتهام را صريحا به سوي آمريكا نشانه گرفته اند. آمريكا در روزهاي اخير هم به كمك هواپيماهاي بدون سرنشين با كنترل از راه دور مناطق قبيله نشين مرزي در خاك پاكستان را هدف قرار داده كه 13 كشته و دهها زخمي به همراه داشته است . يوسف رضا گيلاني نخست وزير پاكستان خواستار توقف اين حملات شده و هشدار داده است كه ايجاد بحران در مرزهاي پاكستان ممكن است زمينه ساز كودتاي نظامي در اين كشور شود و تلاشها براي مبارزه با تروريسم را با شكست مواجه كند.
اگرچه دولت آمريكا ارتش و مقامات « پنتاگون » چنين حملاتي را در چارچوب اقدامات واشنگتن براي مبارزه با تروريسم و بويژه سركوب طالبان توجيه مي كنند اما اين ادعاها با رفتار سياسي آمريكا و ناتو درخصوص مذاكره با طالبان و حتي واگذاري بخش قابل توجهي از قدرت به آنها در تناقض است .
ژنرال « ديويد پترائوس » فرمانده نيروهاي مركزي آمريكا هم در روزهاي اخير از قبائل افغانستان براي مبارزه عليه عناصر طالبان استمداد كرد و خواستار همكاري قبائل در مقابله با طالبان و القاعده شد. ولي رهبران قبائل به رفتارهاي مشكوك آمريكا و دولت مركزي كمترين اعتمادي ندارند و نمي توانند بپذيرند كه آمريكا و دولت كرزاي واقعا خواهان سركوب طالبان و تروريستها هستند. چرا كه بطور همزمان سرگرم مذاكره و چانه زني با طالبان هستند و « مذاكرات طائف » به نتايج دلخواه طرفهاي ذينفع نزديكتر شده است . برخي گمانه زني ها براين نكته استوار است كه آمريكا و نيروهاي ناتو در فكر توافق با طالبان هستند ولي با اين قبيل فشارهاي نظامي سعي دارند زمينه هاي كوتاه آمدن طالبان را فراهم سازند. اما ذهنيت هاي منفي هم وجود دارد كه اساسا معتقدند اين حملات براي سرپوش گذاشتن بر روي توافقات آمريكا و دولت مركزي با طالبان صورت مي گيرد و كسانيكه غير از اين را باور كنند فردا احساس مي كنند كه به شدت فريب خورده اند.
اظهارات اخير فرمانده نيروهاي « ناتو » نيز همين ذهنيت را تاييد مي كند. « باپ شفر » اخيرا ادعا كرد سركوب نظامي طالبان بي نتيجه است و اين راهكار به جائي نمي رسد و مشكل افغانستان راه حل نظامي ندارد بلكه بايستي طالبان را « شريك قدرت » نمود و با مذاكره آنها را به سوي « همكاري » ! كشاند. سئوال اينست كه اگر قرار است طالبان مجددا در افغانستان به قدرت برسد « جنگ عليه تروريسم » چه مفهومي دارد و بايستي با چه كسي جنگيد مقامات پنتاگون براي اين معما هم پاسخ هاي روشني دارند و مي گويند قرار است بين طالبان و « القاعده » فاصله بيندازند و طالبان را به قدرت برسانند تا « القاعده » منزوي شود! لكن واقعيت اينست كه رويكرد آمريكا بويژه در پرتو تحولات سياسي اين كشور و نزديك شدن پايان حكومت نومحافظه كاران تغيير كرده و قرار است طالبان و القاعده همچنان بعنوان « عوامل بحران ساز » در منطقه حفظ و حتي براي ادامه بازي هاي سياسي در منطقه نيز تقويت و « بازسازي » شوند.
اينكه چرا آمريكا در مقطع كنوني به تشديد حملات در افغانستان و مناطق مرزي پاكستان پرداخته چندان دور از ذهن نيست و پاسخ روشني دارد. جنگنده بمب افكن هاي آمريكائي در روزهاي اخير يك مجلس عروسي را در شهرستان « شاه ولي كوت » هدف قرار دادند و 95 ميهمان عروسي را كشتند . عروس در اين حادثه معلول شده و از داماد حتي اثري هم باقي نمانده است . مقامات محلي مي گويند آمريكا پيش از اين حملات خود را بخاطر وقوع در شب « اشتباهي » معرفي مي كرد با اين بهانه كه دقت در هدفگيري بي نتيجه بوده است ولي اين حمله دقيقا در روز رخ داده و چنين توجيهي قابل پذيرش نيست . اما آيا دليل ديگري براي اين حملات وجود دارد درواقع همه چيز به تغيير مديريت در كاخ سفيد و به نتيجه انتخابات آمريكا باز مي گردد. اوباما وعده داده بود كه در راهبردهاي نظامي آمريكا در افغانستان و عراق تجديدنظر مي كند. اين بدان معني است كه اگر اوباما در تحقق وعده هايش صداقت داشته باشد بايستي شاهد تحولات تازه اي در اين زمينه ها باشيم . اما آيا اين چنين تحولاتي مطلوب جناح جنگ افروز نومحافظه كاران است پاسخ اين سئوال قطعا منفي و محرز است . دقيقا به همين دليل است كه نومحافظه كاران سعي دارند از آخرين فرصتهاي باقيمانده براي « نهادينه كردن بحران » در افغانستان و عراق بهره گيري كنند و اوضاع را به صورت استخوان در لاي زخم حفظ كنند. انجام عمليات نظامي و بمبارانهاي بي هدف و « حملات كور » در افغانستان و روستاهاي مرزي پاكستان هم دقيقا با همين انگيزه صورت مي گيرد كه بر اقدامات پنهان و آشكار نومحافظه كاران در مسير تثبيت موقعيت طالبان و شريك ساختن آنها در قدرت مركزي و محلي سرپوش بگذارند و چنين وانمود سازند كه گويا واشنگتن همچنان در سركوب طالبان مصمم و جدي است و از هيچ فرصتي براي ضربه زدن به طالبان و شكار عناصر القاعده غفلت نمي كند!
بوش كوچك در سخنراني هفتگي خود دقيقا به اين موضوع هم اشارات صريحي داشت . وي خاطرنشان ساخت : « جنگ عليه تروريسم ادامه خواهد يافت و تروريستها تصور نكنند كه مي توانند از فرصت تغيير رياست جمهوري سواستفاده كنند. من اين تعهد را تا زمانيكه در پست رياست جمهوري هستم ادامه مي دهم و اميدوارم كه اوباما هم همين مسير را ادامه دهد » .
تقريبا بطور همزمان « زيبيگنو برژينسكي » مشاور امنيت ملي اسبق آمريكا كه از چهره هاي كليدي دمكراتها يعني جناح برنده محسوب مي شود تصريح كرد كه انتخاب اوباما به معني تغيير اساسي در ساختار سياست خارجي آمريكا نيست . اما در « لحن » آمريكا امكان تغيير وجود دارد!
صرفنظر از اينكه اصولا اوباما بخواهد تغييري ايجاد كند يا نه تيم نومحافظه كاران و مراكز تصميم گيرنده در پنتاگون و ارتش سرگرم ايجاد فضاو زمينه هائي در افغانستان هستند كه اوضاع افغانستان در مسيري غيرقابل برگشت قرار گيرد و اوباما حتي اگر هم بخواهد نتواند كار زيادي در اين مقوله انجام دهد.
طرح « باز گرداندن طالبان به قدرت » و ادعاي جدا كردن طالبان و القاعده از يكديگر دقيقا با همين هدف صورت مي گيرد كه ريشه هاي بحران در افغانستان همچنان حفظ و بلكه تقويت شود. طالبان به كمك آمريكا و انگليس با در اختيار گرفتن انحصار كشت توليد فراوري و توزيع مواد مخدر افغانستان بويژه در افغانستان « هلمند » به اين هدف نزديكتر شده است . حتي درصورتيكه از اين پس اوضاع » در بدترين شرايط MI -6 » و « MI - 5 در « پنتاگون » وزارت خارجه و كاخ سفيد هم به روال سابق نباشد « سيا » اينتليحنت سرويس « ممكن هم خواهند توانست با بهره گيري از درآمد تجارت مرگ در افغانستان براي تحقق همان اهداف و برنامه هاي مصوب كنوني به اقدامات خود ادامه دهند. اما آنها آنقدرها هم نگران آينده نيستند چون واقعا قرار نيست در اين زمينه اتفاق خاصي بيفتد!
*رسالت
روزنامه رسالت در سرمقاله خود با عنوان «موسم حج و افشاي توطئهها» به قلم محمدمهدي انصاري آورده است: الف- با آغاز تشرف حجاج به سرزمين وحي كه از كشورهاي مختلف صورت ميگيرد، عملا «موسم حج» به عنوان بزرگترين همايش و اجتماع سالانه مسلمين در حال برپا شدن است. فرصتي بينظير كه علاوه بر ابعاد معنوي آن، فراهم شدن فضا براي گفتگو و تعامل ميان ملتهاي مسلمان در زمره بركات اين «سنت ابراهيمي» است. حج به عنوان ذخيرهاي بيپايان و چشمهاي جوشان هم ميتواند نقطه اميدي براي «وحدت» و تشكيل «امت واحده» باشد و هم بهترين امكان براي معرفي ريشه مصائب و گرفتاريهاي دنياي اسلام، دشمنشناسي، سرعت دادن به نهضت بيداري اسلامي، تشخص بخشي به هويت اسلامي و ديني و استقامت در برابر توطئهها و تهديدات. بنابراين علما، روشنفكران و نخبگان سياسي و فكري بايستي نسبت به آگاه سازي حجاج از ابتلائات جامعه مسلمين دريغ نورزند و با تشكيل حلقههاي فكري، نشستهاي همانديشي و محافل نخبگي و دعوت عام از حجاج همه ملتها، عمدهترين آسيبها و مسائل جهان اسلام را با استدلال قوي و متقن براي ايشان بازگو كنند. مهمترين محورهايي كه ميتواند در اين راستا مورد تعمق قرار گيرد از اين قرار است:
1 -تلاش دنياي استكباري براي دامن زدن به موج اسلام ستيزي و اسلام هراسي در غرب و لزوم هوشياري در برابر چنين جرياني
2 -ارائه تصويري خشن و حامي تروريسم از انديشه و تفكر اسلامي و تلاش براي تبليغ اسلام حقيقي
3 -القاي تفرقه در بين فرقههاي مختلف اسلامي (ترساندن شيعه از سني و سني از شيعه، بزرگنمايي اختلافات و ...) و به طور ويژه شيعه هراسي كه نبايد مورد غفلت و يا سادهانديشي قرار گيرد.
4 -هدايت يك جريان رسانهاي در اهانت به مقدسات مسلمين (مطبوعات، رسانهها، فيلم، كتاب و ...)
5 -اشاعه آفات و بلياتي چون فحشا و فساد، مصرفگرايي، غربزدگي، فقدان اعتماد به نفس، عقبماندگي در حوزههاي گوناگون اقتصادي، علمي و سياسي
6 -وابسته كردن سران دولتها به غرب
7 -تحقير هويت و شخصيت جوامع و ملتهاي مسلمان
8 -دامن زدن به مرزهاي جغرافيايي، نژادي، قومي، زباني و ...
9 -توجه به مسائل جاري در اقصي نقاط جهان اسلام از جمله در فلسطين، عراق، افغانستان، لبنان، حملات اخير آمريكا به پاكستان و سوريه
ب- با توجه به آنچه بر شمرده شد فريضه سياسي و عبادي حج، به عنوان يك واجب بينظير نيازمند «برنامهريزي و مديريت هوشمندانه» است. روح اساسي حج، «برائت از شرك دروني و بيروني» و ايادي آن است. علني كردن تنفر از استكبار، رمي شياطين زمان، تقويت حس سازش ناپذيري با ظلم، استكبار ستيزي، تحجرستيزي، التقاط ستيزي، توجه به مظلومان و مستضعفان، بيتفاوت نبودن به حوادث عظيم دنياي اسلام، پرورش روحيه جهادي، انسجام اسلامي و ... همه و همه در زمره لوازم بهرهگيري از اين فرصت استثنايي هستند.
ج- گذشته از آنچه كه مورد اشاره قرار گرفت، رويدادي كه بايستي امسال در آستانه حج به طور ويژه مورد توجه نخبگان و روشنفكران و دلسوزان جهان اسلام باشد، اظهارات جنجالي و ضد شيعي شيخ يوسف قرضاوي است. البته اظهارات آتشين قرضاوي عليه شيعيان و جمهوري اسلامي تازگي ندارد و وي با عدول از شان علمي و فقاهتي خود، سالهاست كه رويكرد سياسي پيدا كرده و تحت تاثير فضاي سياسي برخي از دولتهاي عربي موضعگيري ميكند.
از منظر رويكرد شناسي با توجه به تحولات حادث در حوزه ژئوپليتيك شيعه (تحولات عراق، جنگ 33 روزه و ...) جرياني در منطقه با هدايت دستهاي استعمار طراحي و شكل گرفته كه «شيعه هراسي» و «ايران هراسي» محور اصلي گفتمان آن است و در شبكههاي خبري معروف جهان عرب نيز به انحاي مختلف انعكاس دارد. در مجموع خطر اين موج جديد در چند سطح ارزيابي ميشود:
1 -قرابت آن با اهداف و برنامههاي استراتژيك آمريكا در رژيم صهيونيستي در منطقه خاورميانه
2 -تشديد فعاليت جريانات متعصب و راديكال سني مذهب و جرياناتي چون القاعده و وهابيون
3 -آسيب ديدن مواضع يا جايگاه جمهوري اسلامي در فلسطين و تاثير آن بر مبارزات حماس و جهاد اسلامي
4 -امكان تقويت ارتباط بين جريان وهابيت سعودي و سلفي با جريان الازهر مصر
با اين اوصاف به منظور خنثي سازي چنين احتمالاتي كه قطعا مورد نظر كانونهاي جاسوسي و استكباري دنياي غرب است و تكاپوي هر چه بيشتر علماي جهان تشيع و نخبگان و روشنفكران اسلامي پيشنهاد ميشود از فرصت حج براي زدودن ذهنيتهاي غلط در خصوص «تشيع» و «ايران» استفاده كامل صورت گيرد. امت اسلامي بايد بدانند كه امروز خطر اصلي دنياي مسلمين همانا وجود غده سرطاني اسرائيل در قلب جهان اسلام است نه جمهوري اسلامي و يا تفكر شيعي! تلخترين سناريويي كه در حال حاضر از سوي دشمن حيلهگر در حال تبليغ است عبارت است از اينكه القا كنند موضوع فلسطين نه به عنوان «معضل مشترك جهان اسلام» كه مسئلهاي داخلي است! و از سوي ديگر دولتها و افكار عمومي اسلامي را با موضوعات ديگر سرگرم كنند. با اين وصف ضروري است فرياد برائت امروز مسلمانان رساتر و كوبندهتر از هر زمان، متوجه ايادي كفر جهاني باشد كه با شگردها و حيلههاي موذيانه و البته پر مخاطرهتري وحدت و عظمت دنياي مسلمين را نشانه رفتهاند.
*مردم سالاري
روزنامه مردم سالاري در سرمقاله خود با عنوان «در ضرورت سربازي حرفه اي»به پژمان موسوي قلم آورده است: فروش خدمت سربازي تكذيب شد.
اين خبركوتاه و به ظاهر تكراري امروز به يكي از چالش برانگيزترين حوزه هاي مرتبط با قشر وسيعي از افراد جامعه يعني جوانان تبديل شده است، به نحوي كه هر روز شايعه اي جديد مبني بر طرح خريد يا اصلاح خدمت سربازي در سطح افكار عمومي پخش مي شود و اتفاقا همين خبر خيلي هم سريع از جانب مسئولان امر در ستاد كل نيروهاي مسلح تكذيب مي شود.
سربازي و خدمت به كشور به عنوان يكي از مترقي ترين طرح هايي كه تاكنون در كشوري چون ايران به اجرا گذارده شده است امروزه به دليل نوع نگاه متوليان امر به آن به طرحي فرسايشي و پر ابهام از جانب جوانان اين ملك و سرزمين تبديل شده است و هر كدام از اين جوانان به نحوي به دنبال راهي براي رهايي از آن هستند و اين در حالي است كه در حال حاضر طرح خدمت سربازي آن هم به صورت اجباري آن در اكثر كشورهاي پيشرفته جهان به طور كلي منسوخ شده است.
سخن از حذف اين خدمت يا اصلاح آن به نحوي كه جريانات احساسي به دنبال آن هستند، نيست بلكه سخن اين است كه تمامي دلسوزان اين كشور مي بايست به دنبال تشكيل نوعي ارتش باشند كه امروزه به ارتش حرفه اي شهرت يافته است; ارتش و سربازي حرفه اي بدين معناست كه خدمت سربازي براي جوانان داراي نوعي مقبوليت گردد كه نه تنها از آن پس جوانان به دنبال فرار از آن نباشند كه وضعيت به گونه اي گردد كه اتفاقا جوانان راغب باشند كه اين دوران را با افتخار بگذرانند زيرا در اين وضعيت آرماني نه تنها اين دسته از سربازان به عنوان نيروهاي حرفه اي آموزش هاي لازم را براي تشكيل ارتش حرفه اي مي بينند كه در آمد مكفي اي نيز نصيبشان مي شود و بدين وسيله شايد خيلي ها ترجيح دهند در اين وانفساي كنوني، تن به خدمت سربازي دهند تا تن به فرار از آن ...
از سوي ديگر سربازي اجباري و هر مقوله اي كه صفت «اجبار» پشت آن است، بي شك نمي تواند اهداف متوليان امر را از گذراندن اين دوران براي جوانان برآورده سازد زيرا در اين سالها تنها مساله اي كه در ذهن جوانان نمي گذرد، خدمت به كشور و نظام است و هر كدام از اينان به نوعي مي كوشند تا سختي اين دوران را تنها اندكي براي خود هموار نمايند تا شايد اين دوران نيز بگذرد و آنان بر جريان عادي زندگي خود بازگردند.
واقعيت اينجاست كه خدمت سربازي و بود و نبود آن داراي آن چنان تبعات مثبت و منفي گسترده اي است كه كارشناسان و صاحب نظران خيلي با احتياط مي بايست به آن ورود پيدا كنند و مسائل مختلف حاشيه اي آن را واكاوي نمايند اما آنچه به روشني و صراحت رخ مي نمايد، برداشتن صفت اجبار از روي اين طرح مترقي است -البته مترقي در شرايطي كه بتوان عنوان ارتش حرفه اي را بر روي آن نهاد- و سوق دادن دوران سربازي به يك دوران جذاب و داراي مقبوليت براي جوانان. اگر از حق نگذريم گذراندن 2 سال آن هم در بهترين و شكوفاترين دوران زندگي هر فرد در داخل پادگان ها و اردوگاه ها نمي تواند به خودي خود داراي جذابيت براي هر جوان ايراني باشد از همين رو بر نمايندگان مجلس و صاحبنظران است تا با تصويب قوانين مترقي در خصوص خدمت وظيفه، از يك سو گذر اين دوران را براي جوانان مطلوب و مقبول نمايند و از سوي ديگر زمينه تشكيل يك ارتش حرفه اي و مدرن را براي كشورمان بيش از پيش مهيا سازند.
*كارگزاران
روزنامه كارگزاران در سرمقاله خود با عنوان «ما روزنامهنگاريم»به قلم مهران كرمي آورده است :مسوولان دولت نهم حق دارند، بگويند كه بيسابقهترين انتقادات به اين دولت ميشود و مخالفان خود را متهم كنند به اينكه تنها عيبهاي دولتيان را برجسته ميكنند و چشم بر جمله هنرهاي اين دولت ميبندند. دولتمردان نهم اما به اين نكته توجه نميكنند كه در كل دوران جمهوري اسلامي سابقه نداشته است كه خبرگزاري رسمي كشور تنها موضع دولتيان را پوشش دهد و ديگر اصولگرايان و اصلاحطلبان را به چوب نقد و تخريب براند. در هيچيك از دولتهاي گذشته چند روزنامه دولتي (ايران، خورشيد و وطن امروز و...) با ساختمانهاي مجلل، كاغذهاي گلاسه و سرمايههاي كلان چنين بيمحابا منتقدان دولت را آماج حملات خود قرار نميدادند و كاههاي عملكرد مثبت دولت را كوه نميكردند. (رسانه ملي جاي خود دارد). اما چرا دولتي كه چنين از ابزار رسانهاي استفاده ميكند، در برابر چند روزنامه مستقل با تحريريهها و امكانات ابتدايي، كاغذهاي بوگرفته و نامرغوب و بدهيهاي زياد به چاپخانهها و... كه تيراژ مجموع آنها شايد به دويست هزار نرسد، چنين تاب از كف ميدهند كه بنا به گفته مشاور مطبوعاتي رئيسجمهور در گفتوگو با كارگزاران آنها را با صفت «برانداز دولت» براند و به صراحت بگويد كه دولت هيچگونه كمك اقتصادي به اين مطبوعات نميكند و ديگر مسوولان فرهنگي كشور به خصوص مديران وزارت ارشاد به صورت علني، عملي و بيشتر غيررسمي به صراحت بگويند كه با اين انتقاداتي كه شما به دولت ميكنيد، انتظار كمك از دولت نداشته باشيد كه هيچ، انتظار اين را هم نداشته باشيد در كشوري كه 80 درصد اقتصاد آن دولتي است، آگهي در اين روزنامهها به چاپ برسد. فعلا هديه رئيسجمهوري را پيشكش همان خبرگزاريها، روزنامهها و ديگر رسانههاي دولتي، نيمهدولتي، شبهدولتي و غيردولتي! هوادار دولت ميكنيم. اما چرا وقتي رئيسجمهور در روز خبرنگار به صراحت به زيردستانش دستور ميدهد كه شكايتهاي خود را از مطبوعات پس بگيرند مديران مسوول و وكلاي روزنامهها و حتي نويسندگان بايد از اين دادگاه به آن دادگاه بروند و جوابگوي شكايت فلان وزارتخانه يا سازمان دولتي باشند. آيا دستور رئيسجمهوري صوري است يا زيردستان رئيسجمهور محترم بهايي براي دستور مافوق خود قائل نميشوند؟ چرا وقتي مقام معظم رهبري از بيبندوباري در فضاي مطبوعات ابراز ناخرسندي ميكنند، دولتيان و رسانههاي هوادار فوري اين جريدههاي ناچيز را مخاطب نگراني مقام معظم رهبري قرار ميدهند تا خبرنگاراني كه با حقوق معوقه و ناچيز، براي پرداخت اجارهخانه و هزينههاي كمرشكن اقتصادي كه با گوشت و پوست لمسش ميكنند، مشكل دارند، دست و دلشان بلرزد. حتي اگر دولتيان با آمار و ارقام اين گرانيها را انكار كنند ما كه ميدانيم مثل همه اقشار متوسط به پايين اين جامعه، با درآمد ثابت پارسال هزينههاي زندگيمان دوبرابر شده است.
دولت نهم حزبستيزترين دولت جمهوري اسلامي است. هيچ دولتي تاكنون به اندازه دولت نهم به احزاب سياسي از اصولگرا تا اصلاحطلب حمله نكرده است. اما هيچ دولتي نيز به همين اندازه فعاليت تشكيلاتي و حزبي نميكند. اگر انتقادي در مطبوعات اصلاحطلب به اين دولت ميشود انتقاد به يك حزب سياسي بيشناسنامه و برخوردار از همه مواهب و نعمتهاي مادي، معنوي و رسانهاي است. اگر دولتهاي گذشته حزب سياسي تشكيل ميدادند، دولت نهم خود در قامت حزب سياسي قرار گرفته است. اگر انتقادي به دولت ميشود از همين نگاه است كه نبايد دولت از امكانات عمومي و ملي بهرهبرداري حزبي كند. كدام روزنامهاي در كشور سراغ داريد، چه حزبي و چه غيرحزبي كه ساختارهاي موجود و قانوني در جمهوري اسلامي را به زير سوال برده باشد.
كدام رسانهاي در كشور ما وجود دارد كه جايگاه قانوني نهادهاي نظام و از جمله رهبري را حتي نقد كرده باشد. كدام حزب سياسي قانوني در كشور وجود دارد كه فعاليت غيرقانوني، زيرزميني و براندازانه داشته باشد. در هر نظام دموكراتيك جابهجايي قدرت به اين معناست كه احزاب سياسي به شيوههاي مسالمتآميز در جهت كسب قدرت تلاش كنند. در كدام فرهنگ سياسي اين فعاليت را براندازي دولت ميخوانند. اگر يك حزب سياسي يا روزنامه متبوعش نتواند نهادي انتخابي را به نقد و چالش بكشد و اگر اين كار را بكند به هزار صفت حرامخواري و فساد سياسي و اقتصادي و مافيابازي متهم ميشود، پس چگونه بايد فعاليت سياسي كرد و متهم به براندازي دولت نشد؟ آيا همه بايد از دولت و سياستهاي مشعشعش تعريف و تمجيد كنند. اگر روزنامههاي منتقد به چاپلوسي از دولت بپردازند، مشكلات اقتصادي و سياسي كشور حل ميشود؟
اگر چنين است ما از همين فردا تغيير مرامنامه و روش و منش ميدهيم تا همه اين مشكلات و از جمله مشكلات خودمان حل شود... دستكم ميتوانيم از يارانههاي ريالي و دلاري و آگهيهاي كلان دولتي برخوردار شويم. دستكم ميتوانيم قيمت روزنامهها را مثل روزنامههاي دولتي كاهش دهيم تا خوانندگانمان را راضي نگه داريم. كاغذ مرغوبتري استفاده كنيم تا عكسها و مطالب پشت و روي صفحه در هم ديده و خوانده نشود و چشمهاي خوانندگانمان را نيازارد، يا حداقل سر هر ماه بتوانيم حقوقمان را از كارفرما طلب كنيم. اگر مسوولان دولتي معتقدند كه يك رسانهاي به گمان اينكه مخالف و بلكه برانداز آنها است با استناد به كدامين مدرك چنين تهمتي را به آنها ميزنند و با چه حق قانوني، شرعي و مجوزي از درآمدهاي كلان ناشي از پول نفت كه به همه آحاد مردم اين سرزمين مربوط است برخي از شهروندان خود را محروم ميكنند. درست است كه سياست توزيع مقتدرانه ارزشها (امكانات) است و ما هم حرفي در اينباره نداريم اما درآمدهاي دولت از چه راهي به دست ميآيد كه برخي از شهروندانش را حقي در آن نباشد؟
اگر پول ماليات است كه نيست، خب ما هم ماليات ميپردازيم و اگر از درآمدهاي بادآورده نفتي است كه يا هيچكس را از مردم اين سرزمين نصيبي از آن نيست و يا اگر هست، به كدامين مجوز در توزيع اين ثروت همگاني بخشي از شهروندان بايد از آن محروم بمانند. مگر در سيره امام علي(ع) نبود كه حتي بازماندگان خوارج را هم از بيتالمال محروم نميكرد. آيا ما از خوارج هم خارجيتريم؟ با همه اين اوصاف ما حاضريم از همه ادعاهاي بهحق مادي و معنوي خود بگذريم اما از متوليان فرهنگي دولت و به ويژه شخص وزير ارشاد ميخواهيم ما را برانداز، مخالف نظام و بداخلاق نخوانند. ما به منافع ملي و عزت و سربلندي كشورمان پايبنديم و براي اصلاح همه كژيها و كاستيها و ناكارآمديها تلاش ميكنيم. قانون نصبالعين ماست و فراتر از آن چه در قانون آمده، هرچند به زيانمان باشد، چيزي نميخواهيم. ما ايراني، مسلمان و آزادهايم. ما شهروند پايبند جمهوري اسلامي هستيم. ما روزنامهنگاريم.
*سياست روز
روزنامه سياست روز در يادداشت خود با عنوان «سران عرب در چنبره صهيونيسم»به قلم علي تتماج آورده است :خاورميانه در روزهاي اخير، تحولات قابل تاملي را در زمينه فلسطين به خود ديده كه ادامه آن مي تواند پيامدهاي ناگواري براي فلسطين و كل منطقه به همراه داشته باشد . محور اصلي اين تحولات رويكرد برخي كشورهاي عربي به حضور در اجلاس مشترك با مقامات صهيونيست مي باشد. هرچند ملت هاي منطقه با روند سازش ميان اعراب و صهيونيست ها تا تحقق تمام خواسته هاي فلسطيني ها مخالفت مي كنند در مقابل سران برخي كشورهاي عرب با فراموش كردن اصول اوليه خود مبني بر مقابله با رژيم صهيونيستي تا آزادي اراضي اشغالي و قدس شريف در كنار بازگشت تمام آوارگان فلسطيني به وطنشان تحت فشار آمريكا و با نام صلح خاورميانه به گرفتن عكس يادگاري با صهيونيست ها مي پردازند.
حضور در نشست اتحاديه مديترانه در مارسي ، برگزاري نشست شرم الشيخ در مصر با حضور 6 كشور عضو شوراي همكاري خليج فارس اردن ، مصر و عراق با نام گفت و گو با كميته چهار جانبه سازمان ملل در حالي كه ليوني وزير خارجه صهيونيست ها نيز در اين نشست حضور داشت ، برگزاري نشست اديان در نيويورك با حضور كشورهاي عربي و شيمون پرز رئيس رژيم صهيونيستي و در نهايت انتشار اخباري مبني بر برخي تماس ها ميان مقامات عربي - صهيونيستي در روزهايآينده بيانگر رويكرد اعراب به مسئله سازش مي باشد .
اين تحركات كه مسلما تحت فشارهاي آمريكا و اروپا براي اثبات خوش خدمتي به صهيونيست ها و به اصطلاح حل بحران خاورميانه انجام مي شود در حالي ادامه دارد كه در نقطه مقابل صهيونيست ها هيچ گامي براي پاسخ گويي مثبت به اين روند بر نداشته اند . به عبارتي ديگر مي توان گفت كه آنها حتي از اين مسئله براي رسيدن به اهداف توسعه طلبانه خود سوء استفاده كرده و اعراب را به بازي گرفته اند.
تشديد حملات صهيونيست ها به غزه و بستن گذرگاهها كه منجر به قطع انتقال سوخت به نيروگاههاي برق و در نهايت فرو رفتن غزه در تاريكي گرديد ، بازداشت گسترده فلسطيني ها در كرانه باختري ، مطرح شدن طرح بمباران هوايي غزه كه صراحتا يك نسل كشي مي باشد ، ادامه يافتن سياست هاي توسعه طلبانه صهيونيست ها در بيت المقدس شامل اخراج فلسطينيان و ساخت چند كنيسه در اين منطقه با تخريب مراكز اسلامي و... تنها بخش هايي از جنايت هاي صهيونيست ها در روزهاي اخير مي باشد .
تمام اين تحركات در زماني صورت گرفته كه اعراب بانام صلح به مذاكره و نشست آشتي جويانه با صهيونيست ها پرداخته اند . اين امر به صراحت آشكار مي كند كه صهيونيست ها به هيچ عنوان حاضر به امتيازدهي به اعراب نمي باشند و هدف نهايي آنان نابود سازي فلسطين و تشكيل كشور يهود بدون حتي يك فلسطيني مي باشد .تاريخ 6 دهه اخير نشان مي دهد كه صهيونيست ها هر زمان با سازش كاران مواجه شده اند با تحركات نظامي و سياسي براي اميتازگيري فعال شده اند و در مقابل هر زمان در برابر مقاومت قرار گرفته اند، وادار به عقب نشيني شده اند . سند اين امر را مي توان در عقب نشيني صهيونيست ها از اراضي اشغالي لبنان به دليل ادامه يافتن مقاومت حزب الله و يا تخليه غزه (سال 2005)به واسطه ناكامي در سركوب گروههاي مقاومت فلسطيني مشاهده كرد.
جالب توجه آنكه آمريكا و صهيونيست ها با بيان اموري چون بازگشايي دفتر حافظ منافع در ايران و گفت و گوي بدون پيش شرط با تهران در زمينه هسته اي برآنند تا بارديگر سناريوي ايران هراسي را در منطقه راه بيندازد تا در لواي آن اعراب را به سازش با صهيونيست ها سوق دهند.غربي ها با تكرار ادعاهاي دورغين در قبال توان نظامي و هسته اي ايران برآنند تا به اصطلاح رعب و وحشت را به منطقه تزريق نمايند تا در لواي آن جنگ اعراب و صهيونيسم را به تقابل اعراب با ايران مبدل سازند .
در مجموع با توجه به روند تشديد جنايت هاي صهيونيست ها در لواي مذاكره با اعراب ، جا دارد تا سران عرب به جاي حضور در نشست هاي سازش كارانه كه دستاوردشان در برابر صهيونيست ها صرفا عكس يادگاري برجاي مانده از اين نشست ها است به حمايت از مقاومت روي آورند .آنچه مسلم است ملت فلسطين هرگز حاضر به سازش و فراموش كردن آرمان هايشان نيستند و روزي با مقاومت ، به آزادي وطن نائل مي شوند در حالي كهآن روز سران عرب به عنوان سازش كار جز شرمساري دستاوردي نخواهند داشت.
چهارشنبه 22 آبان 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: بازتاب آنلاین]
[مشاهده در: www.baztabonline.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 150]
-
گوناگون
پربازدیدترینها