واضح آرشیو وب فارسی:ايرنا: دانش - اختاپوس چقدر باهوش است؟
دانش - اختاپوس چقدر باهوش است؟
كارل زيمر/ ترجمه كاوه فيضاللهي:ارسطو اختاپوس را خيلي دستكم ميگرفت. او مينويسد «اختاپوس موجود احمقي است، زيرا اگر در آب فروبرده شود، به دست انسان نزديك ميشود.» 24 قرن بعد، اين موجود «احمق» از شهرت بسيار بهتري برخوردار شده است. YouTube پر از شواهدي است كه بعضي ممكن است آنها را نشانه هوش اختاپوس بنامند. يكي خودش را به طرزي غيرعادي شبيه سفرهماهي كرده است. ديگري پيش از آنكه مثل برق از جلوي دوربين سمج فرار كند، از مرجانها تقليد ميكرد. سومي بازوهايش را به طرف يك شيشه دراز ميكند، در آن را ميپيچاند و باز ميكند و با خرچنگي كه درون آن است از خود پذيرايي ميكند. ژورنالهاي علمي درباره يادگيري در اختاپوس، شخصيت در اختاپوس و حافظه اختاپوس، مقالههاي پژوهشي چاپ ميكنند. اختاپوس اكنون حتي به صفحات ژورنال «خودآگاهي و شناخت» نيز راه پيدا كرده است (همراه با سرپايان ديگري همچون اسكوئيد و ماهي مركب). عنوان مقاله اين است: «خودآگاهي سرپايان: شواهد رفتاري.»
به اين ترتيب آيا اختاپوس واقعا باهوش است؟ بستگي به آن دارد كه هوش را چگونه تعريف كنيد. و اگر تعريف خوبي براي آن داشته باشيد، ميتوانيد دانشمنداني را پيدا كنيد كه مايل به شنيدناش باشند. اختاپوسها ميتوانند ياد بگيرند، ميتوانند اطلاعات پيچيده را در سرشان پردازش كنند و ميتوانند رفتارهايي به همان اندازه پيچيده نشان دهند. اما تلاش براي دادن نمره IQ به اختاپوسها اشتباه است. باهوش بودن آنها شبيه ما نيست - نه به خاطر آنكه آنها كودن هستند بلكه به خاطر آنكه رفتار آنها محصول صدها ميليون سال تكامل در شرايطي اساسا متفاوت با شرايطي تكاملي است كه مغز ما در آن تكامل يافت. براي رسيدن به لحظهاي در تاريخ حيات كه انسان و اختاپوس از هم واگراييدند بايد حدود 700 ميليون سال به عقب بازگشت.
به گمان دانشمندان نزديكترين نياي مشترك ما يك موجود كرممانند كوچك با لكههاي چشمي بود و نه چيزي بيش از اين. از آن به بعد در دودمان ما استخوان تكامل يافت و در دودمان آنها بدنهايي بياستخوان كه با فشار آب آن را كنترل ميكنند. در اين مدت به قدري از اين تفاوتهاي شگفتانگيز در ما انباشته شده كه دانشمندان قرن بيستم از يافتن چند شباهت عميق به وجد آمدهاند. براي مثال در دهه 1950 زيستشناسان براي نخستينبار نشان دادند كه اختاپوس مغز بزرگي دارد.
اختاپوسها به همان دودماني تعلق دارند كه به پيدايش حلزونها، صدفها و نرمتنان ديگر انجاميد. يك نرمتن معمولي ممكن است 20 هزار نورون يا سلول عصبي داشته باشد كه در شبكهاي پراكنده آرايش يافتهاند. اختاپوس نيم ميليارد نورون دارد. اين سلولهاي عصبي درون سرش، درست همانطور كه در مورد مغز خود ما ديده ميشود، به شكل لوبهاي پيچيده متمركز شدهاند. اختاپوسها در مقايسه با وزن بدنشان بزرگترين مغز را در ميان تمام بيمهرگان دارند.
مغز آنها به نسبت حتي از مغز ماهيها و دوزيستان هم بزرگتر است كه از اين نظر آنها را در رديف پرندگان و پستانداران قرار ميدهد. در اواخر دهه 1950، سادرلند (N.S.Sutherland)، زيستشناس دانشگاه آكسفورد، تصميم گرفت مغز بزرگ اختاپوسها را مورد آزمايش قرار دهد. او دو شكل به آنها نشان ميداد و فقط به خاطر لمس كردن يكي از آن دو به آنها پاداش ميداد. آنها بايد ياد ميگرفتند يك مستطيل را در وضعيت افقي از همان مستطيل وقتي كه 90 درجه چرخيده باشد تشخيص دهند. و هنگامي كه اختاپوسها از عهده اين آزمون برميآمدند، ياد ميگرفتند كه هرگاه يك مستطيل افقي ديدند آن را انتخاب كنند و به ابعاد خاص آن كاري نداشته باشند. آنها ياد ميگرفتند كه چه چيزي را ياد بگيرند.
اختاپوسها در طول سالها نشانههاي بسيار بيشتري از هوش نشان دادهاند. ثابت كردهاند كه حافظه فوقالعادهاي دارند. زرنگ و پيشبينيناپذير بودهاند. يك زيستشناس كانادايي به نام جنيفر ماتر (J.Mather)، اسباببازيهايي را درون مخزن آب اختاپوسها ميانداخت و وقتي اختاپوسها آنها را بررسي ميكردند و با فشار آب به اطراف پرتشان ميكردند، به تماشاي آنها مينشست. او ميگويد اختاپوسها بازي ميكنند. صدفها بازي نميكنند. انسان بازي ميكند.
علاوه بر اين ماتر نويسنده مقاله جديدي است كه استدلال ميكند اختاپوسها خودآگاهي دارند. او ادعا نميكند كه آنها مانند ما داراي خودآگاهي تمام و كمالي هستند، بلكه ميگويد آنها داراي شكل سادهتري از آن هستند كه به خودآگاهي ابتدايي معروف است. به عبارت ديگر ميتوانند ادراكاتشان را با حافظههايشان تركيب كنند تا از آنچه در هر لحظه برايشان اتفاق ميافتد احساس يكپارچهاي داشته باشند. ادعاي ماتر فقط مبتني بر نحوه رفتار اختاپوسها نيست بلكه در عين حال بر طرز كار مغز آنها نيز استوار است.
براي مثال يكي از نشانههاي پيچيدگي مغز انسان آن است كه ما ميتوانيم چپدست يا راستدست باشيم. ترجيح ما براي استفاده از يكي از دو دست از آنجا ناشي ميشود يك طرف مغز بر طرف ديگر غالب ميشود - كه نشان ميدهد چگونه دو طرف مغز ما با هم يكي نيستند. در عوض، آنها كار ذهني را ميان خود تقسيم و با همديگر ارتباط برقرار ميكنند تا احساس يكپارچهاي از واقعيت به وجود آورند. اختاپوسها شايد چپدست (يا چپبازو) نباشند، اما ماتر مدعي است آنها همين نوع تخصصيابي را با چشمهايشان نشان ميدهند.
او و همكارانش در آزمايشي كه در سال 2004 انجام شد، دريافتند كه وقتي آنها از كمينگاه خود بيرون را زير نظر ميگيرند، بعضي ترجيح ميدهند طوري بنشينند كه چشم چپشان رو به بيرون باشد و بقيه هم چشم راستشان را ترجيح ميدهند. اما بعضي متخصصان اختاپوس در مورد اين ادعاهاي جسورانه ترديد دارند.
بسياري از گزارشهاي مربوط به رفتارهاي غيرعادي اختاپوسها حاصل مشاهدات اتفاقي در آكواريوم است. حتي در بعضي از اين آزمايشها هم دقت كافي صورت نگرفته است. سال گذشته، جين بول (J.Boal) از دانشگاه ميلرسويل و همكارانش در آزمايش ماتر درباره اختاپوسهاي چپمغز يا راستمغز، خطاهايي يافتند. مشكل آن بود كه اين دانشمندان اختاپوسهاي بسيار كمي را بررسي كرده بودند. با اين تعداد امكان نداشت بتوان اين احتمال را كنار گذاشت كه شايد اختاپوسها اصلا هيچ ترجيحي براي هيچ كدام از دو چشمشان نداشته باشند. يعني نتايج اين آزمايشها ممكن است صرفا ناشي از تصادف باشند.
به عبارت ديگر پس از 50 سال هنوز آنقدر نميدانيم كه بگوييم در سر اختاپوسها چه ميگذرد. براي كشف اطلاعات بيشتر، آزمايشهايي كه به دقت طراحي شده باشند لازم است اما وجود نگرشي اختاپوسمحور نيز به همين اندازه ضروري خواهد بود. آنچه ما هوش ميناميم درواقع چيزي نيست جز مجموعهاي از رفتارها و تواناييها كه ضمن سازش به يك سبك زندگي خاص در نياكان ما تكامل يافت. در اختاپوسها هم رفتارهاي ديگر خاص خودشان تكامل يافت، اما آنها به سبكي از زندگي سازش مييافتند كه تصور آن براي ما دشوار است - آنها نرمتناني برهنه در دنياي ماهيها بودند. قديميترين سرپايان كه حدود نيم ميليارد سال پيش زندگي ميكردند، صدف داشتند. در طول 250 ميليون سال بعد، آنها به شكارچياني غولپيكر تكامل يافتند. براي شنا كردن آب را با فشار از سيفونهايشان بيرون ميدهند كه شكلي ماقبل تاريخ از پيشرانش جت است. اما ظهور ماهيان آروارهدار- نياكان ما- به سروريشان پايان داد. ماهيها با خم كردن بدنشان ميتوانستند سريعتر از سرپاياني كه از جت استفاده ميكردند شنا كنند. امروزه فقط يك سرپاي صدفدار باقي مانده است: ناتيلوس كه بيشتر طول زندگياش را در اعماق آب پنهان ميشود.
سرپايان زنده ديگر صدفهايشان را از دست دادهاند. گرچه به اين ترتيب وسيله دفاعي خويش را در برابر شكارچيان رها كردهاند، اما اين امكان به وجود آمد كه مهارتهاي جديدي در آنها تكامل يابد. اسكوئيدها تبديل به شناگراني سريع شدند. در عوض اختاپوسها به كف دريا رفتند، جايي كه از بدنهاي بدون صدفشان ميتوانستند درزها و شكافها را در جستوجوي طعمه بررسي كنند. اما براي آنكه بتوانند در اين كنج بومشناختي جديد باقي بمانند، بايد سريع ياد ميگرفتند.
جين بول و همكارانش آزمايشهايي انجام دادهاند كه نشان ميدهد اختاپوسها چقدر خوب جغرافيا ياد ميگيرند. بول اختاپوسها را در مخزنهايي گذاشت كه در كف آنها مجموعهاي از علامتهاي راهنما نظير پارچهاي پلاستيكي، بشقابهاي سنگريزه و تودههاي جلبك چيده شده بود. فقط چند بار امتحان براي اختاپوسها كافي بود تا سريعترين راه به يك خروجي مخفي در كف مخزن را بيابند. آنچه نتايج بول را فوقالعاده چشمگير ساخت آن است كه اختاپوسها داشتند دو ماز كاملا متفاوت را همزمان ياد ميگرفتند. بول پس از هر بار امتحان آنها را از يك ماز به ديگري منتقل ميكرد. اختاپوسها به طريقي ميتوانستند هر دو جغرافي را يكجا به خاطر بسپارند. شايد اختاپوسها وقتي در زميني جديد حركت ميكنند، ميتوانند بهترين راه فرار از شكارچيان را ياد بگيرند.
تنها شيوه گريختن اختاپوسها از دست شكارچيان پنهان شدن سريع نيست بلكه از روش فريب هم استفاده ميكنند. يكي از چشمگيرترين مثالهاي اين فريب همان چيزي است كه راجر هنلان (R.Hanlon)، زيستشناس دريايي، آن را «حقه سنگ متحرك» مينامد. اختاپوس خود را به شكل يك سنگ درميآورد و سپس در يك فضاي باز ذرهذره پيش ميرود. به اين ترتيب اگرچه اختاپوس كاملا در معرض ديد است اما شكارچيان به آن حمله نميكنند. نميتوانند حركت آن را تشخيص دهند زيرا اختاپوس سرعت خود را با حركت نور در آب پيرامون هماهنگ ميكند.
از نظر هنلان آنچه اين نوع رفتار را قابل توجه ميسازد آن است كه تركيب خلاقانهاي از رفتارهاي بسيار است كه در مواجهه با موقعيتي جديد به كار ميرود. همچنين وقتي اختاپوسي از حملهاي ميگريزد، ممكن است بدنش را باد كند و همزمان به رنگ سفيد گچ درآيد تا شكارچي را بترساند، براي گيج كردن آن به طرفش جوهر بپاشد، در آب زيگزاگ شنا كند و سپس ناگهان رنگ پوستش را به رنگ مرجانهاي اطراف درآورد. دستور عمل مشخصي وجود ندارد كه چگونه بايد اين نوع رفتارها را به نمره هوشي در مقياس انساني تبديل كرد زيرا رفتار ما به عنوان انسانريختهايي شكل گرفته است كه به زندگي روي دو پا، در گروه و با استفاده از دستهايمان براي ابزارسازي سازش يافتند. ما در آزمون هوشي كه براي اختاپوسها طراحي شده باشد، نمره بسيار پاييني خواهيم گرفت اما مطمئنا آن را عليه خودمان تفسير نخواهيم كرد.
Slate, Jun.23, 2008
سه شنبه 21 آبان 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايرنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 215]