واضح آرشیو وب فارسی:کيهان: دانستن حق مردم است
حسن فاني
در اين كه هنرمندان از سرمايه ها و مفاخر يك ملت هستند، در آن ترديدي نيست. ستايش از شاعران، نويسندگان و هنرمندان، در تمام كشورها امري رايج و ديرپاست. هنرمندان بزرگ همواره عامل غناي فرهنگي و اتحاد ملي و همواره عامل شناسايي ملت خود در ميان ساير ملل بوده اند. محبوبيت و مقبوليتشان نيز در ميان مردم به خاطر همين امر بوده است. نمونه عالي چنين بزرگاني در تاريخ ملت ايران، حافظ، سعدي، مولانا، فردوسي، در روسيه تولستوي، داستايوسكي، گوگول و در فرانسه، ويكتور هوگو، بالزاك و... بوده اند، كه همه آنان جايگاهي رفيع در تاريخ كشور خود و جامعه بشري دارند. تجليل و بزرگداشت اين بزرگان، درواقع احترام به فكر و فرهنگ ملت هاست. كما اين كه براي اين بزرگان در كشورهاي خود نيز آيين تجليل و سپاس به جا مي آيد.
از سوي ديگر صاحبان هنر ديگري نيز ممكن است يافت بشوند، كه در جهت تضعيف بنيان هاي اخلاقي و فرهنگي جامعه خود فعاليت كنند. حاصل كار آنها موجب ضعف اتحاد ملي و از دست رفتن استقلال كشور باشد. بدون ترديد، هيچ انسان منصفي، حاضر نخواهد بود چنين افرادي را تأييد كند. كساني كه همچون موريانه مشغول جويدن پايه هاي فرهنگي و فكري جامعه اند، بدون ترديد موجودات مضر و زيان آوري هستند، كه خيرشان، به ملت و فرهنگ كشور خود نمي رسد و همان بهتر كه گمنام و منزوي بمانند تا جامعه از جانب آنان كمتر آلوده شود.
حال سخن درباره يكي از همين افراد است، كه مرگش موجب اندوه جماعتي در سطح رسانه هاي كشور شده است. سوگواران اين شخص، بدون اين كه به سوابق و گذشته وي اشاره و به تأثير ويرانگر و مخرب آثار او بر فضاي فرهنگي جامعه درنگ كنند و نيز پس از انقلاب استقلال طلبانه اين ملت، از خدمات شخص مزبور به دشمنان استقلال ايران و ايراني سخني به ميان آورند، فقط از فقدان وي ابراز دلتنگي و اندوه نموده اند! سؤال اينجاست كه حاصل كار آنان، در جهت رشد كدام هنر، كدام فرهنگ كدام اخلاق و كدام انسانيت خواهد بود. مطلب «دانستن حق مردم است»، واكنشي دلسوزانه و شريف به چنين اقداماتي است.
«ادب و هنر»
چند روز پس از مرگ اردشير محصص، طراح و كاريكاتوريست فراري كه به ضديت با مباني اسلام معروف است و مخصوصا دهها كاريكاتور عليه حضرت امام(ره) كشيده و منتشر كرده است، برخي از نشريات و روزنامه هاي مدعي اصلاحات در اقدامي هماهنگ به قلم برخي از همفكران محصص در داخل و خارج از كشور به تعريف و تمجيد از كارهاي وي پرداخته و او را يكي از بزرگترين هنرمندان كاريكاتور ايران و جهان! ناميده و كوشيدند تا از او چهره اي وطن دوست و ملي بسازند!
سايت «پرشين كارتون» كه توسط چند طراح و كاريكاتوريست جوياي نام اداره مي شود، براي «اردشير محصص» پرونده ويژه اي را همراه با عكس هايي اختصاصي از مراسم تشييع جنازه وي در نيويورك منتشر كرد. مدير اين سايت نيز همراه با نشر مطلبي كه پيش از اين در مجله «تنديس» نيز چاپ شده بود، كارنامه محصص را درخشان ارزيابي كرد و ضمن مبتذل و سطحي خواندن فضاي كاريكاتور معاصر ايران، اين طراح را از شخصيت هاي «غيرقابل نقد» لقب داد؛ اين در حالي است كه جماعت مدعي اصلاح طلبي با ادعاي «عقلانيت مدرن» بنا را بر نقد كارنامه معصومين(ع) گذاشته بودند، اما ظاهرا شخصيت فاسد و معاندي مانند «اردشير محصص» قداستي بيش از قدسيان الهي براي آنان يافته است كه او را استثنائا «غيرقابل نقد» مي پندارند!!!
اگرچه سايتي كه گردانندگانش از يك سو با اظهار تاسف از تغيير نام بيمارستاني كه به نام يكي از بهائيان به شهيد مصطفي خميني تغيير يافته و از سويي ديگر گرايش حرفه اي و هنري شان به حمايت از صهيونيست هايي چون «راران لوري» (كاريكاتوريست اسرائيلي تبار و از مديران پيشين روزنامه اسرائيلي يديعوت آحارونوت) گره مي خورد ارائه نوشتارهايي با درنظرگرفتن روح ديني و ملي جامعه ايران در نقد شخصيت هاي ضدملي اي چون «محصص» انتظار نمي رود.
هم چنين روزنامه «كارگزاران» مطلبي را به قلم «كامبيز درم بخش» عضو سابق تحريريه «قيام ايران» متعلق به شاهپور بختيار كه چند سال قبل از خارج كشور به ايران آمده است، به تجليل از وي منتشر كرده است. همچنين «محمد احصايي» نيز در يادداشتي در همين روزنامه او را تيزهوش ترين!! كاريكاتوريست جهان!! معرفي مي كند. (1)
روزنامه اعتماد كه در اين روزها بيش از ساير روزنامه هاي همسو با جريان معاندين فرهنگ و سياست مقيم خارج به موضوع مرگ اين كاريكاتوريست ضد دين پرداخته و مطلبي را از جواد مجابي(2) از دوستان قديمي محصص به چاپ رسانده و سعي نموده تا بدين وسيله اردشير محصص را از انزواي طرحهاي سخيف و سرشار از نفرتش از اعتقادات اسلامي خارج كند و او را در ميان مردم به عنوان يك ايراني ميهن پرست مطرح سازد. مجابي در مطلب خود آورده است. «ديدگاه آفرينشي اردشير، پربار از بينشي طنزآلود است، طنزي كه فضاي ابتذال، ميان مايگي و بيهودگي را مي شناسد، عليه آن مي ستيزد و براي برون رفت از آن فضا تلاش مي كند! ناقدان هنري آثارش را با كارهاي «گوبا» و «دوميه» مقايسه!! كردند و اين برترين اعتباري است كه يك هنرمند شرقي مي تواند دريافت كند و اعتبار محصص مايه فخر و فرهنگ ايران معاصر است.» (3)
البته آقاي مجابي به همكاري محصص با نشريه مبتذل و سكسي Play boy و فعاليت ضدجنگ همسو با رسانه هاي غرب در سالهاي دفاع مقدس هيچگونه اشاره اي ننموده است.
اين مطالب در حالي اين روزها در برخي از نشريات و روزنامه ها به چاپ مي رسد كه كيهان در اخبار ويژه خود در روز شنبه 20مهرماه، ضمن اعلام خبر مرگ وي در خارج از كشور به سوابق ضدديني و ميهني وي اشاره كرده وهمكاري هاي گسترده او را با نشريات صهيونيستي و ضدايراني عليه باورهاي ديني و ملي ايرانيان را ذكر مي كند. كيهان همچنين نوشت: «اردشير محصص پس از پيروزي شكوهمند انقلاب اسلامي به همكاري با نشريات و روزنامه هاي صهيونيستي و ضدايراني چون نيويورك تايمز پرداخت و عليه باورها، عقايد و آرمانهاي ديني و ملي ايرانيان با آنها همكاري نمود.» اين روزنامه ها كه همواره شعار دانستن حق مردم است را با خود يدك مي كشند كوچكترين اشاره اي به آثار سخيف اردشير محصص كه آميزه اي از رويكردهاي ضدايراني و نفرت از باورها و ارزشهاي اسلامي- ايراني است نمي كنند و بدون توجه به مطالب سالهاي دور و نزديك كه ناشي از كپي برداريهاي ناشيانه و گسترده محصص از آثار و طرحهاي طراحان و كاريكاتوريست هاي معروف مي باشد، در حمايتي آشكار از رويكرد اردشير محصص، با به كار بردن عبارتهاي جعلي و خودساخته اي از او به نيكي ياد كرده و سعي در ملي معرفي كردن او دارند. حتي برخي از همفكران او در داخل و خارج از كشور پا را فراتر نهاده و تقاضاي انتقال جنازه او به ايران و دفن در قطعه هنرمندان را دارند. يكي از مقامات غربي كه بر اين امر اصرار دارد، اين عمل را وسيله اي براي الگوبرداري و تشويق ديگران از رويكرد ضدديني اردشير محصص مي داند.
اما اردشير محصص كيست؟!
محصص متولد 1317 كارش را آغاز نمود، در سال 1342 همكاري خود را با روزنامه كيهان و كيهان انگليسي آغاز كرد و در اين مدت كاريكاتورهايي مغاير با باورها و اعتقادات ريشه دار اسلامي مردم ايران به چاپ رسانيد. پس از پيروزي شكوهمند انقلاب اسلامي در ايران به امريكا گريخت و همكاري خود را با نشريات ضدايراني و عمدتا صهيونيستي را آغاز نمود و به تمسخر اعتقاد ايرانيان و انديشه هاي انقلابي آنان پرداخت. با اعلام حكم ارتداد سلمان رشدي، اردشير محصص با كشيدن طرح براي مقاله يك نويسنده امريكايي، حمايت خود از «سلمان رشدي» را آشكار نمود.(4) وي در امريكا با روزنامه نيويورك تايمز و مجله مستهجن امريكايي
play boy همكاري گسترده اي داشت و طرحهايي براي مقالات اجتماعي و سياسي هم جنس بازان اين نشريه تهيه نمود.
سال 1351 پس از افشاي 23 نمونه از سرقتهاي محصص از كاريكاتوريست هاي مشهور خارجي كه توسط كاريكاتوريستي به نام «حسين رحيم خاني» در «تهران مصور» (5) به چاپ رسيد و دست محصص را رو نمود، دوستان و هم فكران محصص به جنب و جوش و تقلا افتادند. جواد مجابي براي نشان دادن ناگزيري اين تشابهات و اين كه اصولاً اين كار كاملاً رايج است! و حالا اشكالي ندارد كه محصص هم چند كار را كپي كند، در مجله فردوسي مورخه خرداد 1351 با چاپ مقاله اي سعي در طبيعي جلوه دادن كار اردشير محصص كرده و سپس نتيجه گيري مي كند كه «در هر حال اين نكته قابل توجه است كه كار محصص داراي چنان ارزشي است كه با اين جارو جنجالها از ارزش آن كاسته نمي شود و اين آقايان به هر دري بزنند جز آبروريزي خود و نمايان كردن بيشتر كيفيت عالي كار محصص كاري نتوانند كرد...»(6) با چاپ مقاله تهران مصور انگار كه آب به خوابگه مورچگان ريخته باشند. دوستان محصص برآشفته اند. اين آشفتگي در مقاله مجله فردوسي مورخه 1351.5.9 به قلم پرويز دوايي چاپ شد.(7)
به دست و پا افتادن جواد مجابي براي درآوردن اردشير محصص از گرداب شباهتهايي كه در آن گير كرده بود و نوشتن كتاب «شباهتهاي ناگزير»!! باعث بحث هاي مطبوعاتي مختلفي مي شود. دوستي به طنز مي گفت كه جواد مجابي گفته است: «چرا هر كسي به دنبال شباهتهايي مي گردد در كارهاي دوست من محصص مي گردد و تعجب من از اين است كه اين شباهت را هم پيدا مي كند!» به دنبال چاپ اين كتاب اخباري به گوش مي رسد و در مطبوعات به صورت پراكنده به چاپ مي رسد كه جواد مجابي به خاطر كتاب شباهتهاي ناگزير حق التحرير هنگفتي ازاردشير محصص گرفته است با هم بخوانيم:«در محافل مطبوعاتي شنيده مي شود جواد مجابي با دريافت حق التاليف مناسبي از«اردشير محصص» كتابي نگاشته است، به اسم «شباهتهاي ناگزير» كه در آن كاريكاتورهاي شبيه به هم با هزار دوز و كلك جمع شده و عنوانش را به جاي آنكه صادقانه بگذارند سرقت هاي كاريكاتورها از يكديگر، گذاشته اند شباهتهاي ناگزير ... ايضاً در همين محافل شنيده مي شود كتاب مزبور، به نفقه جيب محصص چاپ شده و به طور رايگان براي پخش دراختيار كتابفروشي نمونه قرار گرفته است.» كتاب «شباهتهاي ناگزير» در واقع پاسخي است به نقدهايي كه حسين رحيم خاني، در تهران مصور نوشت و طي آن سرقت هاي محصص را بر ملا ساخت. مجابي در مقدمه كتاب، به رحيم خاني سخت حمله مي كند و او را احمق و ابله مي خواند و سپس مي نويسد: دزدي از آثار ديگران براي يك هنرمند، هيچ مانعي ندارد!!گو اينكه پيكاسو هم از خيلي ها تاثير گرفته و آثاري شبيه به آثار هنرمندان گمنام و يا مشهور خلق كرده است و يك منتقد مشهور هم اين شباهت ها را كشف نموده و نوشته است كارهاي پيكاسو جالب است...» (8)
آري مطالبي كه در اين مجال عرضه گشت، تنها بخش كوچكي از ابعاد فعاليتهاي اين كاريكاتوريست فراري و پرعقده را نشان مي دهد. در آثار اردشير محصص آنچه فراوان است تصاوير سخيفي است از توهين به ارزشها، باورها و اعتقادات پاك مردم اين سرزمين و اعتقادات اسلامي آنان. توهين به روحانيت و امام(ره) در سخيف ترين شكل ممكن، حمايت از سلمان رشدي مرتد، همكاري با نشريه هم جنس بازان ( play boy)، همراهي با نشريات و روزنامه هاي زنجيره اي نظير كارگزاران، دنياي اقتصاد، اعتماد و حتي برخي از بخش هاي هنري رسانه ملي و جريانات صهيونيستي خارج كشور و ده ها مورد ديگر اين مهم موضوع كوچكي نيست كه بتوان به سادگي از كنار آن گذشت. نشريات و روزنامه هاي مدعي آزادي و حقوق انسانها كه ادعاهايشان مبني بر «دانستن حق مردم است» گوش فلك را كر كرده است چرا اين حقايق را بازگو و حتي اشاره اي نيز بدان ندارند. آيا جز اين است كه مهر تائيدي بر عملكرد ضدانقلابي و مخالفت با آرمانهاي امام و شهدا مي زنند؟!
پي نوشت ها
1-روزنامه كارگزاران، يكشنبه 1387.7.21
2- «جواد مجابي» دوست و هم پياله نزديك اردشير محصص است كه با دريافت حق التحرير مناسبي از وي كتابي تحت عنوان «شباهتهاي ناگزير» به چاپ رسانيد و در آن به لاپوشاني كردن سرقتها و كپي هاي ناشيانه اردشير محصص از آثار طراحان و كاريكاتوريست هاي معروف پرداخت و اين كار را (كپي برداري از آثار بزرگان) را خالي از اشكال و در دنيا كار رايجي دانست. كتاب «شباهتهاي ناگزير»!! در واقع پاسخي است به نقدهايي كه «حسين رحيم خواني» كاريكاتوريست در «تهران مصور» نوشت و براي اولين بار سرقتهاي ناشيانه اردشير محصص را در سطح گسترده اي برملا ساخت.
3- روزنامه اعتماد، يكشنبه 1387.7.21
4- خبرگزاري جمهوري اسلامي مورخه 1370.12.26
5- هفته نامه تهران مصور، مورخه .1351.4.21
6- هفته نامه فردوسي، مورخه 1351.3.22، ش 1067
7- همان، مورخه 1351.5.9، ش 1074
8- هفته نامه تهران مصور، مورخه 1353.3.29، شماره 1597
سه شنبه 21 آبان 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: کيهان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 108]