تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 29 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):نماز قلعه و دژ محکمی است که نمازگزار را از حملات شیطان نگاه می دارد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816748260




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

فریاد.های خاموش دختر در ارابه شیطان


واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: قدس: راننده ارابه شیطان که با فریاد.های دختر جوان تحت تعقیب خودروی پلیس قرار گرفته بود در تله تصادفی زنجیره.ای از فرار ناکام ماند.

راننده پژوی نقره.ای.رنگ، حوالی خیابان آزادی پایش را روی پدال گاز گذاشت و از دیگر خودروها سبقت گرفت، چراغ قرمز را با سرعت پشت.سر گذاشت و همه دیدند دختر جوانی در صندلی جلوی خودرو نشسته و فریاد می.زند.

راننده 25 ساله که داخل خودرو با دختر جوان درگیر بود، ناخواسته دست به حرکات نمایشی زد و وقتی ماموران پلیس دیدند پژو به صورت زیگزاگ و خطر.ناک حرکت می...کند به تعقیب سرنشینان آن پرداختند.

ماموران پلیس آژیر.کشان به پژوی نقره.ای.رنگ نزديك شدند و فریاد.های دختر جوان را که در صندلی جلو نشسته بود، شنیدند.

راننده 25 ساله، چراغ.گردان پلیس را از آینه خودروی خود دید و پایش را روی پدال گاز گذاشت.
تعقیب و گریز آغاز شد، دستور ایست پلیس از بلند.گوي خودروی ماموران شنیده می.شد ولی راننده ارابه شیطان به دستورهای پلیس توجهی نکرد و به سرعت گریخت.

عقربه.ها ساعت 9 شب را نشان می..داد که پسر جوان سایه پلیس را هنوز پشت خودرویش می.دید. وی که ترسیده بود، وقتی قصد داشت از چراغ قرمز عبور کند با خودروهای دیگری تصادف کرد و 3 رهگذر را زیر گرفت.

پژو متوقف شد و پسر جوان در حالی که می..خواست فرار کند خود را در محاصره پلیس دید. دختر جوان نیز که بشدت گریه می.کرد به کلانتری 108 نواب انتقال یافت.

«سهراب» پسر 25 ساله در بازجویی.ها گفت: من مدت.ها بود به این دختر علاقه. داشتم، هر بار با ترفندی به وی نزدیک می.شدم تا پیشنهاد ازدواج بدهم ولی «نازنین» با دیدن من پا به فرار می.گذاشت و به هیچ.وجه نمی.خواست با من صحبت کند.

چندین.بار سد راهش شدم تا با او درباره آینده.مان حرف بزنم ولی هر.بار با داد و فریاد.های او مواجه می.شدم. خسته شده بودم، دوستش داشتم، دختر آرزوهایم را در نازنین می.دیدم تا اینکه نقشه ربودنش را کشیدم. خودروی پدرم را برداشتم و جلوي خانه.شان کمین کردم.

ساعت 7 شب بود، وقتی از خانه بیرون آمد نزدیکش رفتم و به بهانه اینکه این بار دفعه آخر است که سد راهش می.شوم وی را به داخل خودرو کشاندم، درها را قفل کردم و پایم را روی پدال گاز گذاشتم. باورش نمی.شد، ترسیده بود و با داد و فریاد قصد داشت خودرو را متوقف کند. جنون به سراغم آمده بود، چیزی نمی.دیدم و فقط به نقشه.ام فکر می.کردم؛ می.خواستم به جای دوری برویم تا دست کسی به ما نرسد.

وقتی خودروی پلیس را پشت سرمان دیدم سرعتم را زیاد کردم، هرگز تصور نمی.کردم به این زودی گرفتار شوم، می.خواستم زندگی جدیدی را آغاز کنم.

وقتی با چراغ قرمز روبه.رو شدم توجهی نکردم، به مسیرم ادامه دادم که با چند خودرو برخورد کردم و متوقف شدم.

پس از ادعاهای این راننده آدم.ربا، دختر جوان به دادسرای هاشمی مراجعه کرد و به طرح شکایت پرداخت.

نازنین به قاضی پرونده گفت: مدت.ها بود که از دست سهراب آرامش نداشتم، مانند سایه.ای مرا تعقیب می.کرد. می.ترسیدم کار دستم بدهد، نمی.خواستم خانواده.ام بویی از این ماجرا ببرند، وقتی روز گذشته گفت که می.خواهد برای آخرین.بار با من صحبت کند، اعتمادم را جلب کرد و سوار خودرویش شدم، ناگهان دیوانه.وار در خیابان.ها به حرکت درآمد، ترسیده بودم، از مردم کمک می.خواستم كه نجاتم دهند تا اینکه پلیس از راه رسید و خودروی او را با تعقیب.و.گريز متوقف کرد.






این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فان پاتوق]
[مشاهده در: www.funpatogh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 175]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن