دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک
طراحی سایت فروشگاهی فروشگاه آنلاین راهاندازی کسبوکار آنلاین طراحی فروشگاه اینترنتی وبسایت
بهترین دکتر پروتز سینه در تهران
جاهای دیدنی قشم در شب که نباید از دست بدهید
سیگنال سهام چیست؟ مزایا و معایب استفاده از سیگنال خرید و فروش سهم
کاغذ دیواری از کجا بخرم؟ راهنمای جامع خرید کاغذ دیواری با کیفیت و قیمت مناسب
بهترین ماساژورهای برقی برای دیسک کمر در بازار ایران
بهترین ماساژورهای برقی برای دیسک کمر در بازار ایران
آفریقای جنوبی چگونه کشوری است؟
بهترین فروشگاه اینترنتی خرید کتاب زبان آلمانی: پیک زبان
با این روش ساده، فروش خود را چند برابر کنید (تستشده و 100٪ عملی)
سفر به بالی؛ جزیرهای که هرگز فراموش نخواهید کرد!
از بلیط تا تماشا؛ همه چیز درباره جشنواره فجر 1403
خصوصیات نگین و سنگ های قیمتی از نگاه اسلام
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
تعداد کل بازدیدها :
1862947402


نويسنده:محمّد هادى عبدخدائى(1) نگاهى به عرفان اسلامى با الهام ازقرآن و عترت
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نويسنده:محمّد هادى عبدخدائى(1) نگاهى به عرفان اسلامى با الهام ازقرآن و عترت
خبرگزاري فارس:مفاهيم عرفانى در فرهنگ قرآنى تبلور خاصى دارد. آيات اين كتاب آسمانى گوياى عميقترين عرفان نظرى و عملى مىباشد.همچنين بررسى سيره رسول اكرم و پيشوايان اسلامى و همچنين تراجم احوال شخصيتهاى برجسته اصحاب وارسته ايشان نشانگر عرفان اسلامى مىباشد.
اذا سَمِعوا ما اُنزِلَ الى الرسولِ تَرى اَعيُنَهم تَفيضُ مِنَ الدمعِ مِمّا عَرَفوا مِنَ الحقِّ يقولونَ رَبَّنا آمَنّا فَاكتُبنا مع الشاهِدينَ»(2)
«و هنگامى كه آياتى را كه بر پيامبر نازل شده بشنوند چشمهاى آنها را مىبينى كه اشك مىريزد به خاطر حقيقتى را كه دريافتهاند، مىگويند پروردگارا ايمان آورديم. پس نام ما را همراه با گواهان و شاهدان مكتوب فرما».
عرفان فروغى از شكوه و جلال هستى است، طلعت نور ايزدى است، نقطه اوج انسانى و هدف و منظور از زندگى است.
سخن از عرفان بس مشكل است، دلى پاك مىخواهد و آدمى وارسته كه به عالىترين رمز و راز هستى سخن گويد كه فرمود: «لا يَمَسُّه اِلاّ المُطَهَّرونَ»(3) بلندپروازى را بايد تا بتواند در آسمان رفيع آن بال بگشايد و غواصى را مىطلبد تا در اعماق ژرف آن فرو رود.
آن هم عرفان اسلامى، عرفانى ناب و خالص، عرفانى كه از چشمه وحى سرچشمه گرفته و با آب توحيد اشراب شده باشد.
آيا در توان كيست جز بلند پروازان عشق و عرفان و از پشهاى خرد كه بر روى اقيانوسى بيكران پرپر مىزند چه برمىخيزد، ولى «كُلٌّ يَعمَلُ عَلى شاكِلَتِه»(4)؛ هر كس مطابق طينت و خلق و خوى خود عمل مىكند. آرى هر كسى از ظن خود شد يار من، ولى آب دريا را اگر نتوان كشيد، پس به قدر تشنگى بايد چشيد
ما پيش از ورود به اصل مطلب ناگزير از بيان دو مقدمه هستيم:
1 ـ اسلام داراى عرفان است.
2 ـ منابع عرفان اسلامى چيست.
مقدمه اول: عرفان اسلامى
مفاهيم عرفانى در فرهنگ قرآنى تبلور خاصى دارد. آيات اين كتاب آسمانى گوياى عميقترين عرفان نظرى و عملى مىباشد. اسامى الهى كه در قرآن آمده از عمق معرفت اسلامى حكايت مىنمايد و آيات بلندى كه در توحيد و ساير صفات الهى است گوياى شكوه عرفان در اين كتاب آسمانى مىباشد. حضور الهى و وابستگى موجودات به او و ساير مسائل عرفانى به صورت جذابى در قرآن مجيد بيان شده، چنان كه نفس و خصوصيات آن و طريقه تزكيه و تهذيبش هم در اين كتاب آسمانى به خوبى بيان گرديده است.
همچنين در دعاهايى كه از پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله و ائمه اطهار عليهمالسلام روايت شده مفاهيم بلندى مشاهده مىشود كه معرف عرفان خالص و بىشائبه اسلامى است.
خطبههاى نهج البلاغه هم چه در عرفان نظرى و چه در عرفان عملى از ويژگى خاصى برخوردار است، به طورى كه تا حد اعجاز مىدرخشد.
بررسى سيره رسول اكرم و پيشوايان اسلامى و همچنين تراجم احوال شخصيتهاى برجسته اصحاب وارسته ايشان نشانگر عرفان اسلامى مىباشد.
شهيد آيتاللّه مطهرى پس از طرح اينكه آيا عرفان در اسلام اصالت دارد و مانند فقه و تفسير مىباشد يا از علوم دخيله است مانند طب و رياضيات مىگويد:
«ما در اين درس اجمالاً در حدى كه روشن شود كه تعليمات اصلى اسلام مىتوانسته است الهامبخش يك سلسله معارف عميق در مورد عرفان نظرى و عملى بوده باشد مطالبى مىآوريم، اما اينكه عرفاى اسلامى چقدر از اين تعليمات به طور صحيح استفاده كردهاند و چقدر منحرف شدهاند، مطلبى است كه در اين بحثهاى كوتاه و مختصر نمىتوان وارد شد»(5).
سپس به برخى از آياتى كه داراى نكات عميق عرفانى است اشاره مىنمايد و بعد مىگويد:«اينها و غير اينها كافى بوده كه الهامبخش معنويتى عظيم و گسترده در مورد خود و جهان و انسان و بالاخص در مورد روابط انسان و خدا بشود».
انديشمند مزبور در پايان بحث برخى از آياتى را كه «نيكلسون» از عرفان قرآنى انتخاب نموده است متذكر مىشود.
علامه طباطبائى هم براى عرفان در اسلام اصالت بسزائى قائل است و واژه آيه را كه قرآن كريم درباره آفرينش بارها به كار برده است نشانگر عمق عرفانى مىداند و بيانات بليغ اميرمؤمنان عليهالسلام را مشتمل بر ذخاير بيكرانى از حقائق عرفانى و حيات معنوى معرفى مىنمايد(6).
مقدمه دوم: منابع عرفان اسلامى
شناخت هر مكتبى را بايد در تفكرات و سخنان اصيل آن مكتب جست و جو كرد و شناخت هر جامعهاى را در افراد آن جامعه. از اين رو اگر موضوعى را خواستيم به اسلام نسبت دهيم بايد از قرآن كريم و سخنان رسول اكرم و جانشينان او دريافت كنيم و اگر خواستيم به مسلمانان نسبت دهيم بايد از مسلمانان دريافت نماييم. اشتباه اين دو به يكديگر گاهى اشتباهات فراوان و بزرگى را در پى داشته است.براى نمونه در مورد فرهنگ اسلامى با توجه به نكته ياد شده حتما بايد مستند به آيهاى از قرآن يا مأخذى از معصوم گردد، ولى براى تبيين فرهنگ مسلمانان بايد شواهدى را از ديدگاه مسلمانان و نقش ايشان در طول قرون متمادى بيان نمود.
فرهنگ اسلامى با فرهنگ مسلمانان اختلافات متعددى دارد:
1 ـ فرهنگ اسلامى جاودانه و فراگير است، ولى فرهنگ مسلمانان به اختلاف زمانها و مكانها فرق مىكند.
2 ـ اولى گوياى اسلام ناب و خالص است، ولى دومى ممكن است مخلوطى از اسلام و افكار و سنن باستانى و ملى اقوام گوناگون مسلمان باشد.
3 ـ تعبد به فرهنگ اسلامى براى يك مسلمان ضرورى و لازم است، ولى تقيد به فرهنگ مسلمانان الزامى نمىباشد.
براى نمونه كافى است بين تركيب و واژههاى اذان با شيوه معمارى گنبد و مناره مقايسه گردد؛ اولى مربوط به فرهنگ اسلامى است و دومى در ارتباط با فرهنگ مسلمانان در كشورها و قرون اسلامى مىباشد.
همچنين مىتوان موضوعات ديگرى را هم نمونه آورد؛ مانند اخلاق اسلامى، فلسفه اسلامى و عرفان اسلامى كه ممكن است تفاوتهايى با اخلاق، فلسفه و عرفان مسلمانان داشته باشد.
حال براى بيان عرفان اسلامى بايد به منابع اصيل اسلامى توجه داشت و با استناد به آنها سخن گفت و گرنه ممكن است مخلوطى از تفكرات برخاسته از آراء و عقايد ملل گوناگون تحويل داده شود.سخن ما در اين گفتار درباره عرفان ناب اسلامى است و از اين رو تصميم بر آن است كه استشهاد به آيات و روايات گردد و حتى الامكان از اختلاط به غير آن پرهيز شود.
راههاى معرفت
براى شناخت و معرفت راههاى متعددى وجود دارد كه به طور كلى مىتوان آنها را در سه راه خلاصه كرد: راه علم، راه عقل و راه عرفان. راه علم از حس شروع مىشود و با تجربه و آزمايش تكميل مىيابد و راه عقل از فكر آغاز مىگردد و به وسيله منطق و برهان تقويت مىگردد و راه عرفان از فطرت و وجدان برمىخيزد و با تزكيه و عبادت شكوفا مىشود.
معرفت الهى در سرلوحه معارف قرار گرفته است، ولى اين سه راه را به عنوان طرق اصلى براى هر حقيقت اصيلى مىتوان بيان نمود؛ مثلاً براى دريافت خوبى عدالت و زشتى ظلم مىتوان از سه راه طى طريق نمود. يك دانشمند به ارزش عدالت از طريق علم دسترسى پيدا مىكند؛ مثلاً يك جامعهشناس يا حقوقدان ضرورت آن را در كاوشهاى اجتماعى مىيابد و يك فيلسوف با تجزيه و تحليل عقلايى و يك فرد وارسته اخلاقى هم با فطرتى پاك و بدون آلايش.
سومى زيبايى عدالت و زشتى ظلم را با وجدان خود درك مىكند و از هرگونه ظلمى تنفر دارد. او با فطرت پاكش از زجر يك كبوتر رنج مىبرد و از گرسنگى يك انسان استعمار زده زجر مىكشد و هيچ گونه نيازى نه به دليل علمى دارد و نه به برهان فلسفى.
گر چه علم و عقل هم حسن عدالت و قبح ظلم را اثبات مىكند، ولى ممكن است يك دانشمند در فرمولهاى علمى گرفتار دغدغه گردد و يك فيلسوف هم در برهانى بودن آن تشكيك كند، ولى يك عارف آن را شهود مىنمايد و گرفتار هيچ گونه دغدغه و تشكيكى هم نمىگردد.
اين سه نه تنها با يكديگر منافات ندارند، بلكه اگر خالى از اشتباه باشند مؤيد يكديگر هستند؛ يكى منتهى به درك شهودى مىشود، دومى عقلانى و سومى تجربى.
هر كس به زبانى سخن از وصف تو گويد.
در فرهنگ اسلامى علم و عقل و عرفان هر كدام ارزش ويژه خود را دارند و هر يك راه ارزندهاى براى دريافت حقيقت مىباشند. اين سه، نه تنها منافاتى با يكديگر ندارند، بلكه رهنمود به يك هدف و مقصود مىدهند و پايان همه يكى است.
قرآن كريم بارها از علم تجليل كرده است. همچنين در اين كتاب آسمانى به صورت مكرر به عقل و اِعمال قواى آن مانند تفكر و تدبر و تعقل ارجاع شده است و نيز اين سند ارزنده الهى لبريز از مفاهيم عرفانى مىباشد.
در مورد علم مىفرمايد: «اِنَّما يَخشَى اللّهَ مِن عِبادِهِ العُلماءُ»(7).
تنها بندگان دانشمند خداوند از او خشيت دارند.
البته بيمى كه برخاسته از نظر به ابهت و عظمت ذى الجلال است منحصر به علماء و دانشمندان مىباشد.
در مورد عقل هم مىفرمايد: «اِنَّما يَتَذَكَّرُ اولوا الالبابِ»(8).
تنها صاحبان خرد متذكر و متنبه مىشوند.
و در مورد عرفان هم مىفرمايد: «اَوَلَم يَكفِ بِرَبِّك أنّه عَلى كُلِّ شَىءٍ شَهيدٌ»(9).
آيا كفايت نمىكند كه پروردگارت نسبت به هر چيز حضور دارد.
علم و عقل و عرفان هر سه چراغهايى تابناك هستند كه آدمى را هدايت مىكنند. تبيين راه علم و عقل را به فرصت ديگرى محول مىنماييم، در اينجا اشارهاى به راه عرفان خواهيم داشت. البته اين سه راه مربوط به انسانهاى عادى است، ولى انبياء الهى راهى بسيار برتر را هم در اختيار داشتند كه عبارت از راه وحى و الهام مىباشد كه با افاضات الهى هم خودشان منور مىگردند و هم به ديگران نورافشانى مىكنند. راه وحى راهى روشن، بلكه تابان است كه خالى از هر نوع اشتباه و خطا مىباشد. از اين رو معيار براى هرگونه معرفت قرار مىگيرد و با استفاده ديگران از ساحت مقدس پيامبران راه سمع و نقل بر روى آنان گشوده مىگردد.
راه عرفان
راه عرفان راهى روشن، جذاب و نزديك به معرفت الهى است؛ زيرا در اين راه واسطهاى در استدلال وجود ندارد و آفتاب خود دليل آفتاب مىگردد، همچنانكه امام عارفان و امير مؤمنان فرمود: «اعرفوا اللّهَ بِاللّهِ».(10)
خداى را با خود خدا بشناسيد.
و خودش هم در پيشگاه الوهيت مىگفت: «يا مَن دَلَّ على ذاتِه بذاتِه»(11).
اى كسى كه به ذات خود بر ذات خويش دلالت مىكند.
معرفت عرفانى به طور مستقيم از فيوضات احديت سرچشمه مىگيرد و هستى او را دليل او مىداند نه چيز ديگرى را، چنان كه سيد عارفان و زينت عابدان در مناجاتش مىگفت: «بك عرفتُك و انتَ دللتنى عليك و دعوتَنى اليك و لو لا انت لم ادر ما انت»(12).
به واسطه خودت من تو را شناختم و تو مرا راهنمايى بر خودت كردى و به سوى خويش خواندى و اگر تو نمىبودى من تو را نمىشناختم.
شبيه اين مطلب را مىتوان در سخنان سنت انسلم مشاهده كرد.
عارف بيش از هر چيز توجه به خورشيدى دارد كه او آينههاى وجودى را منور ساخته، و توجه به هستى بىنهايتى دارد كه به ديگران هستى بخشيده و به بىنياز مطلقى رو مىآورد كه فقيران را غنى ساخته است. از اين رو در بينش خويش همه چيز را به خدا نيازمند مىبيند و او را بىنياز از همه چيز.
همچنانكه شهيد عارفان و سيد شهيدان عاشقانه مىگفت:
«كيف يُستَدَلّ عليك بما هو فى وجوده مفتقر اليك»(13).
چگونه استدلال مىشود براى تو به آن چيزى كه در وجودش نيازمند به تو مىباشد.
او خدا را آشكارتر از هر چيز مىبيند و مدلول را روشنتر از هر دليل.
«ايكون لغيرك من الظهور ما ليس لك حتى يكون هو المُظهر لك»(14).
پروردگارا! آيا براى غير تو ظهورى بيشتر از تو مىباشد تا خواسته باشد او ظاهركننده تو گردد؟!
«متى غبتَ حتى تحتاجَ الى دليل يَدُلُّ عليك و متى بعدتَ حتى تكون الآثار هى التى توصل اليك»(15).
كى تو غائب شدهاى تا نياز به دليلى داشته باشى كه دلالت بر تو كند و كى تو دور شدهاى تا آثار، آدمى را به تو رساند.
عارف در هالهاى از انوار الوهيت قرار مىگيرد، به طورى كه در پرتو آن خودش هم منور مىگردد و اشعه پرفروغ آن را در روح و وجدانش لمس مىكند و از اين رو پس از رسيدن به مدلول نيازى به دليل و برهان ندارد، همچنانكه ائمه هدى در نيايش خويش مىگفتند: «فَالحِقنى بنور عِزّك الاَبهج فاكون لك عارفا و عن سواك منحرفا»(16).
پروردگارا! مرا ملحق كن به نور عزت درخشانتر خويش تا آنكه عارف به تو گردم و از غير تو روى برگردانم.
اشعه تابناك عرفان دل عارف را چنان منور مىسازد كه جمال زيباى الهى را مىبيند و پيوسته در حال حضور به سر مىبرد و در پيشگاه عظمت او به عبادت مىپردازد.
يكى از احبار به خدمت امير مؤمنان رسيد و گفت: آيا پروردگارت را هنگام پرستش او ديدهاى؟
امام عارفان فرمود: «ما كنتُ أعبد ربّا لم أره».
من آن نيستم كه پروردگارى را كه نديدهام بپرستم.
حبر مزبور گفت: چگونه ديدهاى؟
امام فرمود: «لا تدركه العيون فى مشاهدة الابصار و لكن رأته القلوب بحقائق الايمان»(17).
ديدگان هنگام نظر او را درك نكنند، ولى دلها آن را به حقيقت ايمان ديدهاند.
در اينجا كاملاً روشن مىگردد كه عبارت مولاى متقيان بر مبناى شهود و رؤيت است، ولى رؤيت و شهودى مبتنى بر عرفان و ايمان.
على بن شعبه حرانى در روايتى مىگويد كه امام صادق عليهالسلام مقدارى در مورد شناخت پروردگار سخن گفته، معرفتهاى جاهلانه را مردود شمردند. سپس شخصى گفت: چگونه به توحيد الهى مىتوان دست يافت؟
حضرت فرمود: «باب البحث ممكن و طلب الخروج موجود، ان معرفة عين الشاهد قبل صفته و معرفة صفة الغائب قبل عينه».
راه بحث امكانپذير و راه فرار از اين اشكالات باز است، انسان نسبت به هر چيزى كه حاضر است اول به عين آن معرفت يافته و آن را متمايز از ديگرى شناخته و سپس به اوصاف آن پى مىبرد به خلاف غائب كه اوصاف آن را پيش از عين آن مىشناسد.
شخصى مىگويد: «و كيف عين الشاهد قبل صفته؟»
چطور حاضر عينش قبل ا ز صفتش شناخته مىشود.
امام فرمود: «تعرفه و تعلم علمه و تعرف نفسك به و لا تعرف نفسك من نفسك و تعلم ان ما فيه له و به كما قالوا ليوسف ءَاِنّك لانت يوسف قال «أنا يوسف و هذا اخى» فعرفوه به و لم يعرفوه بغيره، و لا اثبتوه من انفسهم بتوهّم القلوب»(18).
فرمود: تو نخست حاضر (خدا) را مىشناسى و به علم او پى مىبرى و به خودت به وسيله او شناخت پيدا مىكنى و خودت را از ناحيه خودت نمىشناسى و مىفهمى كه هر چه در نفس توست مال اوست و به او قائم است.
سپس امام عليهالسلام به شناخت برادران يوسف مثال مىزند كه پس از ديدن يوسف گفتند: آيا تو همانا يوسف هستى؟
يوسف گفت: من يوسف هستم و اين هم برادر من مىباشد.
آنها يوسف را به خود يوسف شناخته و نه بغير او، و همچنين او را از ناحيه خودشان به واسطه توهّمات نفسانى اثبات نكردند.
امام مىفرمايد همچنانكه يوسف را به وسيله خود او و بدون واسطه شناختند، عارفان هم خدا را پس از شهود به وسيله خود خدا مىشناسند نه به واسطه غير او.
مرحوم علامه طباطبائى در ذيل همين روايت درباره جمله «و تعرف نفسك به» مىفرمايد: «وانكشف له عند ذلك من حقيقة نفسه انّها الفقيرة الى اللّه سبحانه المملوكة له»(19).
براى عارف آشكار مىشود از درك حقيقت و واقعيت نفس خويش كه او فقير و محتاج به پروردگار سبحان و مملوك او مىباشد.
نيز علامه در ذيل روايت امير مؤمنان كه فرمود: «المعرفة بالنفس انفع المعرفتين» مىگويد: ظاهرا مراد از معرفتين، معرفت آفاقى و انفسى است و پس از آنكه معرفت انفسى را برتر از معرفت آفاقى مىداند به واسطه آنكه در معرفت نفسانى علم حضورى وجود دارد و در معرفت آفاقى علم حصولى، سپس مىفرمايد:
«فاذا اشتغل الانسان بالنظر الى آيات نفسه و شاهد فقرها الى ربّها و حاجتها فى جميع اطوار وجودها وجَد أمرا عجيبا، وجد نفسه متعلّقة بالعظمة و الكبرياء متصلة فى وجودها و حياتها و علمها و قدرتها و سمعها و بصرها و ارادتها و حبّها و سائر صفاتها و افعالها بما لا يتناهى بهاءً و سناءً و جمالاً و جلالاً و كمالاً من الوجود و الحياة و العلم و القدرة و غيرها من كلّ كمال»(20).
هنگامى كه انسان مشغول مطالعه در آيات نفسانى خويش گردد و فقر و نياز او را در كليه حالاتش به پروردگار خويش مشاهده نمايد موضوع عجيبى را درك مىكند، خودش را وابسته به عظمت و كبرياى الهى مىبيند و خود را در هستى و زندگى، علم، قدرت، شنيدن، ديدن، اراده، محبت و سائر صفات و افعال خويش متصل به وجودى مىبيند كه در بهاء و زيبايى و جلال و كمال و حيات و علم و قدرت و سائر كمالات بىنهايت و بى پايان است.
آرى او خود را متصل به درياى بىپايانى از نور مىبيند، ذرهاى است كه در شعاع خورشيد قرار گرفته و آينهاى است كه در مقابل تابش اشعه پر فروغ او واقع شده و هر كجا نورى است از انوار خداست.
دستپروردگان مكتب ولايت هم در مواقعى از طريق عرفانى به وجود پروردگار رهنمود مىدادند، همچنانكه منصور بن حازم اين موضوع را خدمت امام صادق عليهالسلام بيان كرده مىگويد: «انّى ناظرتُ قوما فقلتُ لهم انّ اللّه جلّ جلاله اجلّ و اعزّ و اكرم من ان يُعرَف بخلقه، بل العباد يُعرَفون باللّه.
فقال عليهالسلام : رحمك اللّه»(21).
من با مردمى مناظره كردم و به ايشان گفتم كه خداى جل جلاله، بزرگوارتر و ارجمندتر و گرامىتر است از اينكه توسط مخلوقش شناخته شود، بلكه بندگان به سبب خداوند شناخته شوند.
امام فرمود: خدايت رحمت كناد.
حتى عرفان الهى به معرفت انبياء و اولياء هم نياز ندارد، بلكه معرفت آنان نيازمند شناخت خداوند است، همچنانكه در دعا گفته مىشود: «اللهم عرّفنى نفسك، فانّك ان لم تعرّفنى نفسك لم اعرف رسولك». البته اولياء الهى بهترين راهنما براى او مىباشند.
....................................................................
ادامه دارد...
انتهاي پيام/
سه شنبه 21 آبان 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
-