واضح آرشیو وب فارسی:مردم سالاری: نفت و دموكراسي؟
آيا وجود نفت در كشورهاي نفت خيز مانعي براي استقرار و توسعه دموكراسي است؟ صورت ديگري از اين پرسش اين است كه پيدايش نفت در مناطق توسعه يافته و برخي مناطق جهان سوم تا چه حد در تشكيل و تثبيت حكومت هاي استبدادي موثر بوده است و اين نفت كه يك پديده اقتصادي است، چگونه نقشي در عدم پيشرفت دموكراسي در اين كشورها دارد ؟
پرسش اين است: آيا وجود نفت در كشورهاي نفت خيز مانعي براي استقرار و توسعه دموكراسي است؟ صورت ديگري از اين پرسش اين است كه پيدايش نفت در مناطق توسعه يافته و برخي مناطق جهان سوم تا چه حد در تشكيل و تثبيت حكومتهاي استبدادي موثر بوده است و اين نفت كه يك پديده اقتصادي است، چگونه نقشي در عدم پيشرفت دموكراسي در اين كشورها دارد؟
اگر بخواهيم موضوع را با شواهد و قرائن كافي روشن سازيم، لازم است كه مساله را در يك منظر تاريخي مورد بررسي و توجه قرار دهيم .
شكي نيست كه دموكراسي، هر چند ريشه يوناني دارد، دستاورد و وديعه عصر جديد است كه با پيشگاماني چون جان درك و استوارت ميل در قرون هفدهم و هجدهم در انگلستان و بسط آن توسط روسو و مونتسكيو و ديگران در قرن هجدهم در فرانسه آغاز مي شود و ديدگاه هاي فلسفي جامعه شناختي فراواني در مباني و جايگاه و اهميت آزادي به عنوان حقوق طبيعي و حقوق اجتماعي و مدني اعضاي جامعه كه از آن پس «شهروند» حساب مي شوند، مطرح مي گردد. تا جايي كه منابع آزادي انقلاب كبير فرانسه در 1789 رخ مي دهد. اين انقلاب سر منشا نهضت جديد آزادي خواهي و برابر طلبي است كه به سرعت ابتدا در اروپا و سپس در سراسر جهان گسترش مي يابد و دگرگوني ها و انقلابهاي فراواني زير لواي آن در نقاط مختلف جهان شكل مي گيرد. از آن پس حكومت ها نه نماينده خدا و وارث سنتهاي كهن بلكه نماينده واقعي مستقيم مردم هستند . قوانين اساسي بر بنياد دموكراسي و حق شهروندي به عنوان يك قرارداد اجتماعي (حقوقي) ميان ملت و دولت ها (به عنوان نمايندگان مردم) ممهور به مهر پادشاهان و امضاي تاييد نمايندگان ملت مي شود .
حتي كشورهاي جديد التاسيسي مثل آمريكا همراه با استقلال موفق به استقرار نظام دموكراسي جديد در كشور خود مي شوند و فرانسويان هيجان زده مجسمه آزادي را به آمريكائيان تازه استقلال يافته هديه مي كنند تا سمبل آزادي و دموكراسي را به قاره نو صادر كنند. روند دموكراسي خواهي به عنوان يك آرمان بشري همچنان در حال بسط و گسترش است تا جايي كه طي قرون نوزدهم و بيستم كشورهاي تحت استعمار و تازه استقلال يافته آسيا و آفريقا بيدار و آگاه شدند و ذوق و شوق براي آزادي و حق شهروندي همه گير و جهاني شد، به طوري كه در نيمه دوم قرن نوزدهم نهضت دموكراسي خواهي در جهان تجديد حيات كرد و تا به امروز ادامه يافته است.
ز آنجا كه دولت هاي شبه مدرن استبدادي، منافع شخصي را از منافع ملي متمايز نمي كردند و در آمد نفت را به صورت ارز بين المللي يكپارچه در اختيار خود داشتند، به دو دليل به دموكراسي روي خوش نشان نمي دادند.
نمونه آن قرار داد رژي در عهد ناصرالدين شاه است كه دخالت روحانيون در تحريم امتياز تنباكو به شركت انگليسي با مقاومت شديد مردمي رو برو شد و سرانجام امتياز براي نخستين بار لغو گرديد. همچنين ملي شدن صنعت نفت ايران تنها زماني امكان پذير شد كه پس از جنگ جهاني دوم هنوز ديكتاتوري محمد رضا شاه مانند ديكتاتوري رضا شاه استقرار نيافته بود و تا حد زيادي آزادي و دموكراسي و حضور احزاب سياسي و روزنامه ها و عرصه نقد و گفت وگو وجود داشت. در مقابل براي اينكه نفت ملي شده بار ديگر در اختيار قدرت هاي بزرگ قرار گيرد، بايد نخست آزادي ها، مورد سركوب، احزاب منكوب و روزنامه ها به شدت محدود مي شد و بالاخره انجام يك كودتاي نظامي در دست اقدام قرار مي گرفت. پس از كودتا، شاه مستبدانه سر نخ امور سياسي را در دست مي گرفت و به همين دليل هم دولتين آمريكا و انگليس پس از كودتاي نظامي 28 مرداد 32 به شدت از شاه حمايت كردند تا جايي كه شاه را به يك قدرت نظامي در منطقه تبديل كردند.
آمريكايي ها از بحرين به واحدهاي قرون وسطائي عربستان سعودي نقل مكان كرده بودند. يك كنسرسيوم مركب از بريتانيا، هلند، فرانسه و آمريكا، چاه هاي نفت عراق را در اختيار داشت.
در صحراي سيرينيكا و تريپولي (ليبي)، در امارات زرخيز ابوظبي و دوبي و مسقط و عمان و ظفار و در زير آبهاي خليج فارس، ميدان هاي جديد نفت فتح مي شد. عجالتا همه كشورهاي توليد كننده نفت و غالب سرزمين هايي كه در آنجا احتمال وجود نفت مي رفت، همگي يك كاسه شده بودند. زمامداران سرزمين هاي نفت خيز كه ميدان نفتي خود را به اجاره داده بودند، درباره اين امتيازات اعتراض چنداني نمي كردند، چه برسد به مردم آنها كه اصلا حرفي نمي زدند.
به اين ترتيب مي توان نتيجه گرفت كه دست كم در خاورميانه، جريان آزاد نفت به غرب، بستگي به حضور و قدرت مطلقه فرد يا گروهي پيدا كرده بود كه مردم آنها در بند باقي بمانند و خود از همه آزادي هاي ممكن براي بهره مندي از درآمد نفت و نحوه هزينه كردن آن برخورد ار و صاحب اختيار باشند. در چنين شرايطي مسلما دموكراسي معنا پيدا نخواهد كرد.
تكليف مردم ايران هم روشن و مشخص است و بنا بر شواهد تاريخي علي رغم بيش از يكصد و پنجاه سال تلاش روشنفكران و مردم براي تحقق آزادي و استقرار دموكراسي پس از برپا شدن دو انقلاب بزرگ به فاصله كمتر از يك قرن و وجود قانون اساسي و چندين نهضت نظير نهضت ملي شدن صنعت نفت و اصلاح طلبي، بايد ديد چه چيزي غير از نفت مانع از تحقق دموكراسي در كشور شده است؟
دوشنبه 20 آبان 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مردم سالاری]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 217]