تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 14 مهر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هر كس براى كسب رضايت خدا و آگاهى در دين قرآن بياموزد، ثوابى مانند همه آنچه كه به ف...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1820630838




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

یک شعر برای آنکه دوستش داری


واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق:



برايم آشنا هستي
تورا من بيش از اين ، هرگز نديده
وشايد بعد ازاين هرگز نخواهم ديد
ولي وقتي كلامت را شنيدم
آشنا بودي
نمي دانم ولی شاید
نمي دانم گماني دور مي گويد
ببينم وقتي از چشمان ابر تيره
آن باران بغض و دشمني مي ريخت
توچتر مهرباني ، بر سرم آهسته واكردي ؟
آه يادم هست وقتي عاشق عاشق شدن گشتم
تو گفتي عاشق نور اميدو روشنی باشم
تورا هرگز نديدم من
ولي هر لحظه بامن ازخودم نزديك تر بودي
خداي من چه مي گويم
چه مي گويم ترا من پيش از اين هرگز نديده
وشايد بعد از اين هرگز نخواهم ديد
تورا درآبي دريا، تورا درخنده خورشيد
تو را درگريه هاي ابر تورا درجاري هر رود
تو را در لابه لاي عطر شب بوها
تو را در لحظه هاي شاد و غمناكم
تو را از اولين بغض تولد
تو را با اولين لالايي مادر
تو را هر لحظه من ديدم
و تا جايي كه در من يك نفس باقيست
وحتي بعد از آن هم
هر لحظه خواهم ديد.



برگرد بی تو بغض فضا باز نمی شود
یک شاخه یاس عاطفه پیدا نمی شود
در صفحه دلم تو نوشتی صبور باش
قلبم غبار دارد و معنا نمی شود
بی تو شکست پنجره رو به آسمان
غم در حریم آبی دل جا نمی شود
دریای تو پناه نگاه شکسته است
هر دل که مثل قلب تو دریا نمی شود
می خواستم بچینم از آن سوی دل گلیاما
بدون تو که گلی وا نمی شود
دردیست انتظار؛ که درمان آن تویی
این درد تلخ بی تو مداوا نمی شود
بی تو شکسته شد غزل آشناییم
این رسم مهربانی دنیا نمی شود
گفتی صبور باش و به آینده ها نگر
پروانه که صبور و شکیبا نمی شود
شبنم گل نگاه مرا باز شسته است
دل در کنار یاد تو تنها نمی شود
گلدان یاس بی تو شکست و غریب شد
گلدان بدون عشق شکوفا نمی شود
باران کویر روح مرا می برد به اوج
اما دلم بدون تو شیدا نمی شود
رویای من همیشه به یاد تو سبز بود
رفتی و حرفی از غم رویا نمی شود
رفتی و دل میان گلستان غریب مان
ددیگر بهار محو تماشا نمی شود
یک قاصدک کنار من آمد کمی نشست
گفتم که صبح این شب یلـدا نمی شود؟



یکی بود یکی نبود
این جمله همیشه آغازگر قصه هایی بود که می شنیدم
ولی قصه من که آغاز شد
هیچکس نبود
نه من بودم و نه تو
من و تو همیشه دو نفر بودیم :
یکی بود، یکی نبود
تو همیشه نبود قصه و من
چه فرق می کرد که بی تو بودم یا نبودم؟
من وتو هیچ وقت ما نبودیم
قصه را بی هم آغاز کردیم
به این امید که شاید در فصلی از آن به هم برسیم
ولی تمام فصلها گذشت و به هم نرسیدیم
و قصه نا تمام ماند...
من و تو می توانستیم ما باشیم
ولی .........



در را ببند زیرا
بیرون هوا بی نهایت سرد است
آری هوای عشق
در شهر و دیار ما سرد است
گفتم شاید پیوندی
گرمی دوباره به ما بخشد
اما افسوس
و صد افسوس که دستها سرد است
معصوم محبوبم
محبوب معصوم
مدتهاست که بی تو
خون دل می خورم
اما خوب که نگاه می کنم
می بینم
که خونابه ها هم سرد است
بیا و با گرمی وجودت
آتش دل مرا روشن کن
چون سالهاست
که این دل درد آشنا
بی نهایت سرد است
سرد..



تونيستي و صداي تو هواي خوب اين خونه ست

صداي پاي عطر گل صداي عشق ديونه ست

تو از من دور و من دلتنگ

آبادي و من ويرون

هميشه قصه اين بوده

يكي خندون يكي گريون

هميشه مثل اين بوده توي لحظه

توي يك ديدار

يه زخم از زهره لبخند

تمام عمر فقط يك بار

پس از اون زخم پروردن

پس از اون عادت و تكرار

ولي مثل يه روح اينو

يه نسيمه اونوره ديوار

خودت نيستي صدات مونده

صدات چشمامو گريونده

دلم روي زمين مونده

فقط از تو همين مونده

نفسهاي عزيز من صداي پاي شب بوهاست

صدار باد و بوي نخل

هواي شرجي درياست

سكوت اينجا صداي تو

هوا اينجا هواي تو

پر از تكرار اين حرفم

دلم تنگه براي تو

هميشه قصه اين بوده

يا مرگ قصه يا آهم

تح دريا چه عشق

مي جوشند چشمه هاي غم

هميشه عشق يعني ابر



تو می رفتی و آهنگ غم انگیز قدمهایت بسوی من باز

می آمد

و اندوه جدایی خرمن گلهای عشقم را خزان می کرد

تو می رفتی و من همچو پرستوهای غمگین در فضای

تردیدم پر می گشودم

تو می رفتی و من با اشکهایم شعله های آتشین اندوه

را خاموش می کردم

تو می رفتی و من در ساحل متروک تنهایی

هزاران موج حسرت را درون ساحل خاموش قلبم جای

می دادم
تو می رفتی و من...



تنها در سكوتم ميان لالايي ساعت در خواب و بيداري برايت مينويسم،
تا شايد روزي بداني كه دوستت داشتم
و به خاطر تو سكوت كرده ام.
تا شايد بداني در تنهايي،
چه غصه هايي را شبها تا سحر براي دلم خريده ام تا تونداني،
تا عشقم آزارت ندهد.
شقايق در سايه روشن امروز كوچ مي كند. اين راخوب مي دانم.

آيا تو مانده اي براي من تا شقايق با من بماند ؟
صداي بي صداي مرا مي شنوي؟
حرفي بزن !؟
هراس مرگ مرا مي شكند،
چيزي به رفتن نمانده حرفي
بزن، كوچ شقايق نزديك
است و من در عطش عشقت...



امشب به ياد بودنت تا صبح با سازم مي خونم
برات هزار تا شعر ميگم تا بدوني دوست دارم
يادت مياد پشت سرم با چشم گريون داد زدی
روزها اشك من به قلب من تو سنگ زدی
نا مهربون اينجوريه رسمو روسمو عاشقی
ميگی هنوز دوسم داری من كه نديدم اين جوری
گفتي بيا تموم كنيم ترس از حسودا نكنيم
اگه بخوای باز می تونی بازم به چنگم بياری
تو رو قسم دادم به جون جفتمون
به تموم لحظه هاخاطراتمون
اما تو گفتی نميشه
اينجا بايد تموم بشه....










این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فان پاتوق]
[مشاهده در: www.funpatogh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 143]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن