واضح آرشیو وب فارسی:دنياي اقتصاد: انديشه - زهد ريا
![](http://kargozaaran.com/NewsImage/8708192139179-10.jpg)
انديشه - زهد ريا
هوشيار انصاريفر:آنچه ميخوانيد بخش دوم و پاياني مقاله «شرقشناسي و مساله حافظ» است. لازم به توضيح است كه ديروز نام نويسنده به اشتباه حذف شده بود كه از اين بابت از ايشان عذرخواهي ميكنيم.
برگرديم به مثال مشهور «زهد و ريا/ زهد ريا»، از ميان اين دو بديل آقاي خرمشاهي جانب اولي و سايه و شاملو جانب دومي را ميگيرند. اگرچه شاملو در مقدمه جنجالي خود كه در چاپهاي اخير به كلي حذف شده از دلايل اين انتخاب بهخصوص حرفي نميزند ولي توضيحاتي درباره طرز كار خود در تصحيح ديوان ميدهد: تصحيح بر اساس هر نسخه خطي و چاپي كه در دسترس بوده يا جايي «سراغ كرده» (شاملو، 1354، ص 50) و البته در پرتو تصويري از مولف. تصويري كه عمدتا بر اساس اطلاعات ناچيزي از تاريخ حيات مولف گمانهزنيهايي در عقايد و آراي او، اشاراتي به تاريخ عصر مغول و... و از همه مهمتر مسئله سبكشناختي توالي ابيات غزل ترسيم ميشود. در نقد گزينه شاملو آقاي خرمشاهي مينويسد: «در بيت اول از چهار بيت بالا وقتي ميگويد: «كه حافظ توبه از زهد و ريا كرد» مگر حافظ اهل ريا بوده كه از آن توبه كرده باشد؟
حافظ فقط از «زهد ريايي» يا «زهد ريا» بد ميگويد: «كه در تابم از دست زهد ريايي» و از زاهد رياكار و ظاهرپرست و زهدفروش، از زهد مطلقا نديدهام بد بگويد. حتي گاه به خودش هم نسبت زهد ميدهد:
زهد من با تو چه سنجد كه به يغماي دلم/ مست و آشفته به خلوتگه راز آمدهاي
يا در اين دو بيت كه بيت اول و دوم از يك غزل است:
بالا بلند عشوهگر نقش باز من/ كوتاه كرد قصه زهد دراز من
ديدي دلا كه آخر پيري و زهد و علم/ با من چه كرد ديده معشوقهباز من
در اين سه مورد، مسلما حافظ زهد را به معناي خوبش در نظر داشته وگرنه اگر زهدش ريايي بوده، چه منتي است كه به سر معشوق ميگذارد كه تازه بايد از او ممنون هم باشد.
همه استبعاد شاملو (و همچنين هومن كه قبل از شاملو قائل به اين روايت و منكر نظر قزويني بوده) از اين است كه تصور نميكند يا نميتواند بپذيرد كه «ريا» صفت زهد باشد.» (خرمشاهي، 1374، ص 194) . پانزده سال بعد اما اين سايه است كه با اشاره تلويحي به اين سخن در مقدمه خود چنين مينويسد: «در ديوان حافظ شش بار كلمه زهد با ريا آمده است پنجبار به صورت زهد و ريا و زهد ريا و يك بار زهد ريايي، به ظاهر از زهد و ريا و زهد ريا مفهومي برابر يا نزديك به زهد ريايي مقصود است. اين هر دو صورت (با واو و بيواو) در همه نسخهها هست. يعني نسخهاي نيست كه تنها يكي از اين دو صورت را داشته باشد. در حالي كه شاعر گويا يكي از اين دو صورت را ميبايست به كار برده باشد [اين تاكيد از ماست] گمان ميكنم زهد و ريا صحيح است. چنانكه همين نحوه تركيب را در «سالوس و تقوي» و «سالوس و كرامت» نيز مييابيم: گرد رندان گرد تا مردانهوار/ گردن سالوس و تقوي بشكني. حافظ اين خرقه بينداز مگر جان ببري/ كاتش از خرمن سالوس و كرامت برخاست (ابتهاج، 1374، ص 44) البته آقاي خرمشاهي پاسخ صريح به سايه، علاوه بر تكرار سخن سابق، در دفاع از گزينه خود و علامه قزويني چهار دليل جديد هم اقامه ميكنند: ...» 2) وقتي كه حافظ ميگويد كه «بوي خير ز زهد ريا نميآيد» اگر زهد و ريا باشد، موهم اين معناست كه از ريا ميتوان انتظار خير داشت. يا آنجا كه ميگويد ما را خدا ز زهد ريا بينياز كرد. اگر زهد و ريا باشد موهم اين معناست كه حافظ اهل ريا بوده است.
يا همينطور وقتي كه ميگويد كه حافظ توبه از زهد ريا كرد. 3) ممكن است بعضي مانند شادروان هومن ندانند كه تركيب «زهد ريا» يعني چه و تعجب كنند كه امكان ندارد كه ريا صفت زهد باشد. حال آنكه چون حافظ «زهد ريايي» به كار برده است (كه در تابم از دست زهد ريايي) نشان ميدهد كه زهد ريا، صورت مخفف زهد ريايي است. 4) قبول زهد ريا، هيچ تالي فاسدي ندارد و از نظر عقلي و نقلي و زباني موجهتر است، اما قبول «زهد و ريا» دست كم همين اشكالات و توالي فاسدي را دارد كه برشمرديم[(!)] 5) قزويني همه جا «زهد ريا» ثبت كرده مگر در يك جا كه ناگزير زير بار كثرت و اكثريت نسخهها رفته است ولي ناخرسندي خود را در حاشيه ابراز كرده است. شادروان خانلري و نيساري هم همه جا «زهد ريا» ثبت كردهاند. (خرمشاهي، همان، ص 287). عجالتا بيآنكه به خود اجازه ورود به حوزه اين ظرايف فني را بدهيم، چند نكته اجمالي يادآوري ميكنيم. به نظر ميرسد در غياب قراين دقيق و براهين قاطع نسخهشناسي، حافظشناسي لاجرم سياستي ديگر پيشه ميكند و به اقامه دلايلي از نسخ ديگر روي ميآورد. هر سه حافظشناس مورد بحث ما سعي ميكنند بر اساس معاني «آشكار» و محكمات ديوان دست به آشكارسازي معاني «پنهان» و متشابهات آن بزنند. هر سه تن شاملو بهتلويح و آن دو تن بهتصريح، و لابد براساس «نگره» مولف در غزل عراقي صورت يكساني از تركيب زهد و ريا براي كل ديوان تجويز ميكنند. «زهدريا» يا «زهد و ريا» به همين سادگي. حافظشناسي خيلي راحت براساس محكمات دست به تفسير و تصحيح و در يك كلام، «تنظيم» ديوان ميزند و از اين طريق باب گزينهها و توليد معاني مخالف و متناقض را بسته نگه ميدارد. اگر به تاسي از مباني متجددانه خود، هيچيك از آقايان مخالفت بخشي از ديوان را با بخش ديگر، مخالفت ديوان را با خودش، برنميتابند. رويكرد سايه و رويكرد شاملو هر دو رويكردهاي سبكشناختي محسوب ميشوند و از اين نظر كمترين تفاوتي با هم ندارند. اگرچه پيش از انتشار حافظ شاملو، دستكم حسين پژمان بختياري و ابوالقاسم انجوي شيرازي در اتخاذ اين رويكرد بر او تقدم داشتهاند (خرمشاهي، 1373، ص 255 - 159) اما تلاش براي ترسيم تصويري قانعكننده از شاعر و تصحيح ديوان براساس خطوط كلي فكري و سبكي صاحب ديوان صرفنظر از صحت و سقم اين همه روايت شاملو را نسبت به اين دو تصحيح متمايز ميكند.
از اين منظر، حتي حاصل سعي سايه هم پس از دو دهه در راستاي تاريخي روايت شاملو قرار دارد. در 1356 آقاي خرمشاهي در نقد اين رويكرد، از تلاش شاملو براي رسيدن به «توالي منطقي» ابيات، با عباراتي از قبيل «دايه مهربانتر از مادر شدن»، «تلاش عبث» و «آرزوي محال»، «وسواس غيرلازم»، «لزوم مالايلزم»، و سر آخر «اصرار و افراط ورزيدن در بازسازي بهتانآميز توالي منطقيتر براي ابيات حافظ» ياد ميكنند و با ستايش از دو طبع قزويني و ناييني كه به اصول دوگانه اقدم و اكثر وفادارند و هيچ التفاتي به سبكشناسي ندارند آن دو را «قابل اعتمادترين و معتبرترين طبعهايي كه از ديوان حافظ در دست داريم» ميخوانند. (خرمشاهي، 1374، ص 192 - 190) با اين همه 16 سال بعد، وقتي سايه خود از تدقيق نظري روش خود در تصحيح سبكشناختي ديوان سر باز ميزند و به كليات سربسته اكتفا ميكند، آقاي خرمشاهي كه چنان نكوهشي را در حق رويكرد سبكشناختي روا داشته بودند در توضيح سعي اينگونه آن را ميستايند: «اصل اصيل و كارگشا و راهگشاي مصحح اين بوده است كه: كلام هرچه صناعيتر و آراستهتر باشد، حافظانهتر يعني اصيلتر است و اين اصل خود به چند فصل تقسيم ميگردد. الف) توجه به موسيقي كلام. حافظ حتي بعضي مصلحتهاي ادبي را فداي موسيقي كرده است. ب) همصدايي به آن نغمه حروف يا واجآرايي هم ميگويند. پ) امتداد يا كشش كلمات و نحوه قرار گرفتن تكيهها. ت) صنايع يا سجعها يا جناسهايي كه مخصوصا ارزش صوتي يعني شنيداري هم داشته باشند.» (خرمشاهي، همان، ص 280) طرفه اينكه در ادامه اين سخنان، در سده زماني كه خواننده بيصبرانه مشتاق عقايد جديد احتمالي آقاي خرمشاهي درباره حافظ شاملو شده است، ايشان اظهار ميدارند: «بايد توجه داشت كه حاصل سعي سايه- كه به ذوق ميدان ميدهد- ديواني ذوقي، از آن دست كه فيالمثل شادروان پژمان، يا شادروان انجوي شيرازي، يا احمد شاملو به دست دادهاند نيست. زيرا اين سه ذوقورز، دستكم دو اشكال در كارشان بوده است. 1) ذوق را بيمعيار و مبنا به كار بردهاند و اصول راهنما نداشتهاند كه فيالمثل بگويند از دو عبارت يا دو ضبط، آنكه صناعيتر و آراستهتر است، صدورش از حافظ محتملتر است. ديگر اينكه ذوقشان امتحان نداده بوده است. يا اگر هم امتحان داده بوده است، به سربلندي سايه از بوته امتحان بيرون نيامده بودهاند. 2) ذوق را بهانه تنبلي و ترك تحقيق قرار داده بودهاند.
لذا چنانكه همگان ميدانند، همتي در به دست آوردن متون اصيل كهن به خرج ندادند.» (خرمشاهي، همان، ص 280 - 179) مسئله نسخهشناسي يا «به دست آوردن متون اصيل كهن» چه در روايت شاملو چه در سعي سايه و مقايسه اين دو با هم خود البته محتاج بحث مفصلي است و متاسفانه آقاي خرمشاهي نيز در مورد اولي به ناسزاگويي و در مورد دومي به توصيف صورت مسئله اكتفا ميكند و اگرچه رويكرد سبكشناختي شاملو، «بازآوردن ابيات هر غزل به توالي منطقي راستين آن» (شاملو، همان، ص 27) فينفسه همانقدر مفيد و روشنگر، و از سوي ديگر محدودكننده و سركوبگر است كه رويكرد سبكشناختي سايه، با اين حال در قبال تغيير موضع آقاي خرمشاهي از رويكرد اثباتي نسخهشناسي محض به «كاربست روش علمي در تصحيح متن كه نه ذوقي محض است و نه مكانيكي يا نصگرايانه محض» (خرمشاهي، همان، ص 282) در قبال اين چرخشي كه خيلي بيسروصدا اتفاق افتاده نميتوان بياعتنا نشست. چرخشي ديرهنگام كه از يك گسست روششناختي در حافظشناسي به نحو عام و در آقاي خرمشاهي به نحو خاص حكايت ميكند. عبور از نصگرايي و نسخهشناسي، بهرغم حافظشناسان، به معناي عبور از آرمان «نسخه نهايي» است و پذيرش امكان «ذوقورزي» و «سخنسنجي» در كار تصحيح به معناي اليالابد گشوده ماندن كار تصحيح است و اين بدان معناست كه «روش علمي» سايه هم دستكم به اندازه «تلاش عبث» شاملو از جنس «لزوم مالايلزم» است و حق همين است، چرا كه آزادي از الزامات نسخهشناختي و زايش هرچند تدريجي سبكشناسي بر بستر كاستيهاي جبرانناپذير نسخهشناسي، جز به معناي آزادي براي «كاربست» لزوم مالايلزم، نميتواند و نبايد باشد. مطلب از اين قرار است: نسخهشناسي خالص و نصگرايي محض در نيل به مقصود كه پرده انداختن از روي «ديوان راستين» و به تبع «سيماي حقيقي» صاحب ديوان بوده ناكام مانده است، دريافتن مصداقي براي مفهوم مدرن اثر، پس چه جاي عجب اگر امروز در حالي كه كماكان كمترين مستندات متصور از سرگذشت و آراي خواجه صاحب ديوان در دست است، حافظشناسي روز به روز به ترسيم سيماي اين مولف نيازمندتر ميشود.
امروز حافظشناسي حاكميت تدريجي مفهوم و مولف را نه فقط بر عرش آشناي تفسير كه بر عرصه نسخهشناسي و تصحيح نيز به رسميت ميشناسد چرا كه هيچ مسير ديگري براي رسيدن به مصداق صلب و منسجم مفهوم اثر، پيش رويش نمانده است. هيچيك از ساير پروژههاي فرعي شرقشناسي، به خوبي حافظشناسي، سرشت تراژيك سرنوشت محتوم و مشترك هر دو را برملا نميكند. قهرمان غمگين ما به حكم تقدير، همچون اديب پرغرور نسخه غلط را به جاي نسخه صحيح، حرام را بر سرير حلال مينشاند و تاوان اين گناه ناخواسته را با «دو چشم جهانبين» ميپردازد. حال او شبيه حال مترجمي است كه در جستوجوي معادلي صحيح در هزار توي ظلمات دلالتهاي بيپايان گرفتار آمده است. حافظشناسي مظهر، برآيند و پديداري براي شرقشناسي است. حافظشناسي شرقشناسي است در موقعيت پديداري، در موقعيت آشكارگي خويش و باري لسانالغيب ما را ترجمه دربند كرده است و هم ترجمه وي را آزاد خواهد كرد. ترجمه با روي تافتن از آرمان برگردان، با پيچيده شدن تا سرحد مخالفت با خويش، ما ايرانيان معاصر و همراه ما مليترين شاعر ما را از شرقشناسي آزاد خواهد كرد.
ترجمه همچون عاملي رهاييبخش همچون «ديده جانبين» اديب، «ترجمه به وسيعترين معناي كلمه».
... و تا آن زمان عجالتا حق تقدي از آقاي احمد شاملو تضييع شده است و من اين نوشته را به حرمت آن حق با ياد عزيز او تمام ميكنم. همچو حافظ بهرغم مدعيان؛
اصفهان- آبان 84
دوشنبه 20 آبان 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: دنياي اقتصاد]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 201]