تبلیغات
تبلیغات متنی
دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک
طراحی سایت فروشگاهی فروشگاه آنلاین راهاندازی کسبوکار آنلاین طراحی فروشگاه اینترنتی وبسایت
بهترین دکتر پروتز سینه در تهران
محبوبترینها
بهترین ماساژورهای برقی برای دیسک کمر در بازار ایران
بهترین ماساژورهای برقی برای دیسک کمر در بازار ایران
آفریقای جنوبی چگونه کشوری است؟
بهترین فروشگاه اینترنتی خرید کتاب زبان آلمانی: پیک زبان
با این روش ساده، فروش خود را چند برابر کنید (تستشده و 100٪ عملی)
سفر به بالی؛ جزیرهای که هرگز فراموش نخواهید کرد!
از بلیط تا تماشا؛ همه چیز درباره جشنواره فجر 1403
دلایل ممنوعیت استفاده از ظروف گیاهی در برخی کشورها
آیا میشود فیستول را عمل نکرد و به خودی خود خوب میشود؟
مزایای آستر مدول الیاف سرامیکی یا زد بلوک
خصوصیات نگین و سنگ های قیمتی از نگاه اسلام
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1860774383
![archive](https://vazeh.com/images/2archive.jpg)
![نمایش مجدد: سيرى در زمانه امام رضا(ع) refresh](https://vazeh.com/images/refresh.gif)
سيرى در زمانه امام رضا(ع)
واضح آرشیو وب فارسی:حيات نو: سيرى در زمانه امام رضا(ع)
آيت الله جعفر سبحانى -
قال اللّه تبارك و تعالي:
«فى بُيوتٍ أذِنَ اللّهَ أنْ تُرْفَعَ و يذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ يسَبِّحُ لَهُ فِيها بِالْغُدُوِّ و الآصال * رِجالٌ لا تُلْهيهِمْ تِجارةٌ و لا بَيعٌ عَنْ ذِكْرِ اللّهِ و إقامِ الصَّلوةِ و ايتاءِ الزَّكوةِ يخافونَ يوْما تَتَقَلَّبُ فِيهِ القُلوبُ و الأبْصار(1)».
«آن چراغ در خانههايى جاى دارد كه خدا اجازه داده است كه گرامىداشته شوند. خانههايى كه نام خدا در آنها برده ميشود، در آنها صبح و شام مردانى او را تسبيح ميگويند كه هيچ داد و ستدى و خريد و فروشى آنان را از ياد خدا و به پاى داشتن نماز و دادن زكات غافل نميكند. آنان از روزى ميترسند كه در آن، دلها و چشمها از حالت عادى خارج ميشوند».
آيه ياد شده درباره خانههاى خاصّى سخن ميگويد و آنها را با صفاتى ميستايد كه عبارتند از:
1. نزد خدا از ارج بالايى برخوردارند.
2. مردانى در آنها صبح و شام، خداى را تسبيح ميگويند.
3. از صفات اين مردان آن است كه كارهاى دنيوي، آنها را از كارهاى عبادى باز نميدارد.
4. خوف و خشيت (ترس از خدا) بر روان آنها حاكم است.
اكنون بايد ديد اين بيوت، به چه كسانى تعلّق دارد؟ برخى از مفسّران آن را به مساجد تفسير كردهاند، ولى اين تفسير از نظر قرآن صحيح نيست؛ زيرا در قرآن عناوين چهارگانه وارد شده است:
1. مساجد، 2. بيوت، 3. بيتاللّه، 4. المسجد الحرام.
طبعا به حكم مقابله، بيوت، غير از مساجد خواهد بود و شاهدى نيز بر اين تغاير هست. هيچ بيتى در جهان بدون سقف نيست، در حاليكه مساجد ممكن است بدون سقف باشند؛ حتى در برخى از بلاد، باز بودن مسجد، مستحب است و مسجد الحرام هم اكنون فاقد سقف است. قرآن بيوت را به گونهاى توصيف ميكند كه ملازم با سقف است و درباره بيوت كافران ميفرمايد:
«لَجَعَلْنا لِمَنْ يكْفُرْ بِالرَّحْمنِ لِبُيوتِهِم سُقُفا من فِضَّة(2)...».
«و اگر نه آن بود كه [همه] مردم [در انكار خدا] امّتى واحد گردند، براى كسانى كه به خداوند رحمان كفر ورزيدهاند، خانههايى قرار ميدهيم كه سقف آنها از نقره ساخته شدهاند...».
از اين بيان ميتوان دريافت كه اين بيوت، مساجد نيستند. خوشبختانه روايتى كه سيوطى در تفسير اين آيه نقل ميكند، شاهد گفتار ماست:
پيامبرگرامىصلياللهعليهوآله اين آيه را در مسجد خواند. در اين هنگام مردى برخاست و عرض كرد:
- اى پيامبر صليالله عليهوآله ! اين خانهها كدام هستند؟
- پيامبر صلياللهعليهوآله: خانههاى پيامبران.
در اين هنگام ابوبكر برخاست و در حاليكه به خانه على عليهالسلام و فاطمه عليهاالسلام اشاره ميكرد، چنين گفت: آيا اين بيت هم از همان بيوت است؟
پيامبر صلياللهعليهوآله: آري! از برترين آنهاست(3)
در اين صورت، اين بيوت، بيوت اولياء و ائمّه اهلبيت عليهمالسلام خواهد بود. بويژه اگر آنها را به خانه گلى و سنگى تفسير نكنيم؛ بلكه بيوت وحى و رسالت بدانيم كه پيامبران در آنها پرورش يافتهاند.
امام على ابن موسى الرضا عليهالسلام كه امروز در آستانه ولادت او قرار داريم، در همين بيوت پرورش يافته و شاخهاى از شجره مباركهاى است كه ريشهاش در دل زمين و شاخهاش در آسمان است(4) اكنون سخن درباره زندگانى حضرت است و برخى از نكات را يادآور ميشويم:
زندگى هشتمين اختر آسمان ولايت را ميتوان از جهات گوناگونى مورد بحث و بررسى قرار داد. آنچه فعلا براى ما در اين گفتار مطرح است، بررسى فضاى فكرى و فرهنگى عصر آن حضرت ميباشد، و از اين طريق ميتوان خدمات آن حضرت را در صيانت از اسلام از هر نوع خدشه ارزيابى كرد.
امام در عصرى از مدينه به طوس خوانده شد كه حركت علمىو فلسفى و ترجمه كتب يونانى و هندى به زبان عربى آغاز شده بود و يك نوع فضاى باز بر محيط خراسان حاكم بود. برخلاف دورههاى قبل، پس از مامون و واثق، اين فضاى باز، بسته شد و در عصر متوكّل، فضاى فكرى كشور بُعد واحدى را به خود گرفت و تا قرنها اهل حديث بر افكار خلفا و ديگران حاكم گشتند.
در آن عصر، گرايشهاى فكرى غالب بر جامعه را، چهار گروه بر عهده داشتند، درحالى كه هيچكدام از آنها با روش و تفكر علوى موافق نبود، اينك اشارهاى به اين گرايشها:
1. نقل گرايى مطلق
اين گرايش يكى از گستردهترين گرايشهاى زمان آن حضرت را تشكيل ميداد و خراسان بزرگ آن زمان، مركز حديث بود، و لذا ميبينيم چهار نفر از نويسندگان صحاح ششگانه از خراسان آن زمان برخاستهاند:
1. محمد بن اسماعيل بخاري(256 - 196) مولف صحيح بخارى كه از بخارا برخاست و در همانجا نيز به خاك سپرده شده است و قبر او بالاى كوهى قرار دارد و مزار عموم است.
2. مسلم بن حجاج نيشابوري(261 - 201) مولف صحيح مسلم.
3. محمد بن عيسى ترمذي( 279- 209) مولف سنن ترمذي.
4. احمد بن شعيب بن على نسأي(303 - 215) مولّف سنن نسائي.
نويسندگان دو كتاب ديگر يكى ابو داود سجستاني(275 - 202) برخاسته از سيستان امروز و ديگرى ابن ماجه قزويني(207 - 273) برخاسته از قزوين است. هنگامىكه امام هشتم به نيشابور رسيد، محدثان نيشابور و حومه آن به استقبال حضرت آمدند و همگان قلم و دوات و كاغذ آماده كردند كه حديثى را كه از آن حضرت شنيده بنويسند و حضرت آن حديث معروف را براى آنان گفت كه به حديث سلسله الذهب معروف است.
اين گروه قدرت عظيمىدر منطقه خراسان و نقاط ديگر داشتند. آفت اين گروه آن بود كه عقل را كنار زده و از اين گذشته نسبت به قرآن نيز عنايت چندانى ابراز نميكردند، و ما، در آينده مناظره آن حضرت را با يكى از محدّثان يادآور خواهيم شد.
2. عقلگرايي
شكى نيست كه اسلام براى عقل ارزش قائل شده و گواه روشن آن اين است كه ماده عقل 49 بار با صيغههاى مختلفى در قرآن وارد شده ولى حجيت عقل براى خود، قلمرو محدودى دارد، و بيشترين ديدگاه عقل، مربوط به مسائل حسن و قبح است كه در سايه آن ميتوان اصول عقيدتى و حقوقى را پيريزى كرد، و نيز برخى از احكام شرعى را نيز استنباط نمود ولى عقلگرايان دوران حضرت، گروه معتزله بودند كه كمتر به نقل توجه ميكردند و با انديشههاى عقلانى خود بسيارى از آيات و اصول اسلامىرا تاويل مينمودند. مثلا چون معتقد بودند كه مومن گنهكار اگر بدون توبه بميرد، در آتش مخلّد(هميشگي) است، آيات مربوط به شفاعت را از فاسقان برگرفتند و متوجه پاكدلان و مومنان ساختند، و نتيجه گرفتند كه شفاعت، ترفيع درجه افراد بيگناه است نه آموزش گناهان.
اين گروه بر فكر و انديشه مامون حكومت ميكردند و خردورزى مامون نيز مايه دلخوشى آنان بود، و لذا در سال 212 مامون را واداشتند كه از محدثان اقرار بر حدوث(خلق) قرآن بگيرد. بيشتر محدثان عصر مامون كه معتقد بر عدم حدوث قرآن بودند، از راه تقيه، حادث بودن كتاب را پذيرفتند ولى چند نفر كه در رأس آنان «احمد بن حنبل»بود، رنج و زندان را بر تقيه ترجيح دادند.
3. افكار اديان پيشين
در حالى كه اكثريت مردم منطقه خراسان را مسلمانان تشكيل ميدادند، ولى بر اثر آزادى نسبى انديشه در عصر مامون، گروهى از علما و دانشمندان شرايع پيشين ياد شده در زير نيز با طرح شبهاتى محيط را مسموم ميكردند، و در بيان انديشههاى خود كاملا آزاد بودند و لذا امام در احتجاجات خود تنها با دو گروه پيشين مواجه نبوده، بلكه با نمايندگانى از اين گروهها نيز مباحثه كرده است:
1. مسيحيان به نمايندگى «جاثليق» (رئيس اسقفها).
2. يهود به نمايندگى «رأس الجالوت».
3. زرتشتيان به نمايندگى موبد بزرگ «هيربد».
4. صابئان به نمايندگى «عمران صابي».
5. برهمنان.
البته مناظره آن حضرت اختصاص به منطقه خراسان نداشته، بلكه در مسير خود در بصره نيز با ارباب مذاهب مناظره و احتجاجاتى داشته است.
4. نهضت ترجمه
گرايش چهارم از گرايشهاى موجود در عصر آن حضرت را نهضت ترجمه كتابهاى يونانى به زبان عربى تشكيل ميداد. نهضت ترجمه در عصر امويان آغاز شد، ولى در عصر عباسيان به اوج خود رسيد، و دارالحكمه در بغداد براى همين موضوع تاسيس شد، و اين مركز بزرگترين كتابخانه دوران عباسى بود كه عمده آن را كتب رومىو يونان باستان تشكيل ميداد و همچنان به حال خود باقى بود تا به دست مغول ويران گشت.
مسلما ترجمه اين كتابها آن هم بيقيد و شرط و بدون نقد و ردّ، اثر سوئى در افراد ساده و مبتدى ميگذارد. البته اطلاعرساني، بسيار خوب و لازم است، زيرا در سايه تضارب افكار، افقها روشنتر و حقايق بازتر ميگردد، اما نبايد اطلاعرساني، يكطرفه و آن هم بدون نقد و تحليل صورت بگيرد، ما نيز در عصر خود گرفتار چنين نهضت ترجمهاى هستيم. هر نوع كتابى در هر موضوعى بدون قيد و شرط تحت عنوان اطلاعرسانى چاپ ميشود، درحالى كه برخى از كتب بايد با نقد و تحليل در اختيار جوانان قرار گيرد. ترجمه كتابهاى طبّى يا علوم تجربى چندان لطمهاى بر فرهنگ اسلام وارد نميسازد، اما ترجمه كتابهاى كلامىو فلسفى يا روانشناسى و جامعهشناسي، بيآسيب نيست، و همين كار سبب شده بود كه در عصر حضرت رضا عليهالسلام برخى از افكار به خاطر همين ترجمهها مسموم گردد.
امام عليهالسلام در چنين فضايى وارد طوس ميشود، و مامون اصرار ميورزد كه جلسات مناظره را تشكيل دهد و امام عليهالسلام نيز شركت كند. او از تشكيل اين مناظرهها، يكى از دو هدف را تعقيب ميكرد و هر دو هدف در صورت تحقق به خلافت و قدرت او استحكام ميبخشيد زيرا اگر امام عليهالسلام در برابر اين دانشمندان گوناگون از فِرَق مختلف پيروز ميشد، براى مامون برگ برندهاى بود، زيرا ثابت ميكند كه فردى را براى ولايتعهدى برگزيده كه داراى چنين علم و دانش است و به خانوادهاى پيوسته است كه چنين فضايل و مناقبى دارند.
و اگر امام عليهالسلام در اين مناظرات شكست ميخورد، در اين صورت مقام و موقعيت امام در انظار مردم مخصوصا ايرانيان كه سخت به اهل بيت عصمت علاقه داشتند، پايين ميآمد و از علاقه مردم به او كاسته ميشد، و اين نيز براى مامون برگ برندهاى بود. سرگذشت مذاكره او با سليمان مروزى شاهدى بر هدف دوم است. سليمان مروزى عالم مشهور علم كلام در خطه خراسان بود. مامون او را گرامىداشت و انعام فراوانى داد و سپس به او گفت: پسر عمويم على بن موسى عليهالسلام از حجاز نزد من آمده است، و او علم كلام(عقايد) و دانشمندان اين علم را دوست دارد، اگر مايلى روز ترويه(هشتم ماه ذيالحجه) نزد ما بيا و با او به بحث و مناظره بنشين.
سليمان كه به علم و دانش خود مغرور بود، گفت: اى اميرمومنان! من دوست ندارم از مثل او در مجلس تو در حضور جماعتى از بنيهاشم سوال كنم، مبادا از عهده برنيايد و مقامش پايين آيد، من نميتوانم سخن را با امثال او زياد تعقيب كنم!
مامون گفت: هدف من نيز چيزى جز اين نيست كه راه را بر او ببندي، چرا كه من ميدانم تو در علم و مناظره دانا هستي!
سليمان گفت: اكنون كه چنين است مانعى ندارد، در مجلسى از من و او دعوت كن و در اين صورت مذمتى بر من نخواهد بود!(5).
اين مناظره با قرار قبلى ترتيب يافت و امام عليهالسلام در آن مجلس سليمان را سخت در تنگنا قرار داد و تمام راههاى جواب را بر او بست و ضعف و ناتوانى او را آشكار ساخت.
اينك ما، در اينجا برخى از مناظرات آن حضرت با اهل حديث و اهل كتاب را ميآوريم:
مناظره حضرت با ابو قرّة
ابو قرّة كه يكى از محدثان معروف عصر آن حضرت بود، به حضرت عرض كرد: در حديث آمده است كه خدا رؤيت و كلام را بين دو پيامبر تقسيم كرده است. تكلّم را به موسى داده و رؤيت را به حضرت محمد صلياللهعليهوآله يعنى با موسى سخن گفته و خود را به پيامبر صلياللهعليهوآله نشان داده است. امام فرمود:
- هرگاه اين گفتار صحيح است، پس چه كسى از جانب خدا اين آيه را براى انس و جن آورده است:
«لا تُدركهُ الأبصارُ و هو يدرِكُ الأبصار و هُو اللّطيفُ الخَبِيرُ»(6).
«ديدگان، او را در نمييابد (اما) او ديدگان را در مييابد و او لطيف و آگاه است».
«يعْلمُ ما بَينَ أيدِيهِم و ما خَلفَهُم و لا يحيطُونَ بِه عِلما»(7).
«او آنچه را كه پيشرو و پشتسر آنهاست، ميداند ولى آنان او را با دانش خود در نمييابند».
«و ليسَ كَمِثله شيء...»(8). «چيزى مانند او نيست...».
آيا آورنده اين آيات، جز حضرت محمد صلياللهعليهوآله است؟
ابو قرّة: درست است.
امام هشتم: چگونه مردى به سوى مردم ميآيد و به آنان ميگويد: من از جانب خدا آمدهام و شما را به پيامهاى او دعوت ميكنم و خدايى را كه از طرف او آمده است، چنين توصيف ميكند: ديدگان، او را در نمييابند» و «هيچ فردى با علم خود، او را در نمييابد» و «براى او نظير و مانندى نيست»، آنگاه بگويد من او را ديدهام و آگاهانه بر او احاطه جستهام و او به صورت انسان است. آيا خجالت نميكشيد؟ بيدينان نتوانستند او را اينگونه به تناقضگويى متهم سازند، و اين كه او از جانب خدا چيزى بگويد، و بعد خلاف آن را براى مردم بازگو كند(9).
مناظره امام با مسيحيان
امام در اين مناظره به جايى ميرسد كه به جاثليق، بزرگ مسيحيان زمان ميفرمايد:
اى نصراني، به خدا سوگند ما به آن عيسى ايمان داريم كه ايمان به محمد صلياللهعليهوآله داشت، ولى تنها ايرادى كه به پيامبر شما عيسى داريم، اين بود كه او كم روزه ميگرفت و كم نماز ميخواند!
جاثليق ناگهان متحير شد و گفت: به خدا سوگند علم خود را باطل كردى و پايه كار خويش را ضعيف نمودي، و من گمان ميكردم تو اعلم مسلمانان هستي!
امام عليهالسلام: مگر چه شده است؟!
جاثليق: به خاطر اين كه ميگويى عيسى ضعيف و كمروزه و كمنماز بود، درحالى كه عيسى حتى يك روز را افطار نكرد و هيچ شبى را بهطور كامل نخوابيد و صائمالدهر و قائمالليل بود.
امام عليهالسلام: براى چه كسى روزه ميگرفت و نماز ميخواند؟
جاثليق فرو ماند و نتوانست جوابى بدهد، زيرا اگر ميگفت براى خدا، با ادعاى الوهيت عيسى عليهالسلام كه اعتقاد رسمىمسيحيان زمان او به شمار ميرفت، ناسازگار بود(10).
ما، در اينجا به دو نمونه از احتجاجات امام عليهالسلام اشاره كرديم، براى تفصيل بيشتر به كتاب «احتجاج طبرسي» و كتاب «عيون اخبار الرضا» مراجعه شود.
چيزى كه اكنون بايد از آن درس بگيريم، روش امام عليهالسلام در زندگى است، درست همان گرايشهاى چهارگانه عصر حضرت رضا عليهالسلام در زمان ما نيز هست.
1. سلفيهاى وهابى كه بر حديث تكيه ميكنند و شنيعترين عقايد را وارد اسلام ميسازند، تا آنجا كه رؤيت خدا در روز قيامت و تجسيم و جبريگرى و تكفير همه طوايف از اصول آنهاست.
2. معتزله هر چند منقرض شدهاند و از ماتريدى جز پوستهاى باقى نمانده، ولى عقلگرايى غربى بر انديشه مسلمانان سايه افكنده است. گروهى نيز معتقدند عقل فردى يا عقل جمعى جايگزين شريعت اسلام گردد، و به تدريج جاودانگى احكام اسلام را زير سوال بردهاند، تو گويى ميخواهند بگويند عمر حكومت اسلام به پايان رسيده است.
3. تبليغ رسانههاى گروهى و مطبوعات، كار خود را انجام داده و گروهى را با فريبكارى به دام مياندازند.
4. ترجمه كتب به عنوان اطلاعرسانى در حال افزايش است و هيچ قيد و بندى براى اين ترجمهها نيست. مسئولان مطبوعات نظام نيروى كافى براى كنترل اين نوع آثار ندارند و از طرفى حقوق بشر آلت دست رسانههاى غربى قرار گرفته و هر نوع ممانعت از انتشار افكار الحادى را مغاير با آن دانسته و مسئولان را مرعوب ميسازند.
در چنين شرايطى كه دگرگون كردن اين اوضاع بر ما ممكن نيست، بايد آيندهسازان حوزه با سلاح علم و دانش و فلسفه و كلام مجهز گرديده، و منطق را با منطق پاسخ بگويند.
ما نه عقلگراى مطلق هستيم و نه نقلگراى مطلق، بلكه از هر دو، در محدوده خاص خود بهره ميگيريم. تفكيك خرد از شريعت، يك نوع اشعريگري، بلكه سلفيگرى است. اگر چنين انديشهاى ريشه اسلامىداشت، پس چرا قرآن همواره به تعقل و انديشيدن دعوت ميكند و به مسلمانان ميآموزد: «قُلهاتُوا بُرهانَكم إن كنتُم صادقين»(11). شعار ما شعار قرآنى است كه ميفرمايد:«و قال الّذين اُوتوا العلمَ و الإيمان»(12).
بنابراين در حوزه علميه قم بايد از عقل و نقل بهره گرفت و متكلمانى مناظر، مسلح به سلاح علم و اخلاق پرورش داد و آئين اسلام را يك آيين عقلانى و در عين حال آسمانى معرفى كرد.
امروز گروهى مدعى تفكيك حوزه ايمان از حوزه علم هستند و سرانجام ميگويند: دين يك امر قلبى و روحى و روانى است، با عقل سر و كار ندارد، حوزه عقل مربوط به ايمان و تدين نيست.
اين سخن درست نسخهبردارى از انديشه مسيحى است كه ميگويد بايد به تثليث ايمان آورد و علم و عقل را به آن راه نيست و از اين طريق ميخواهند بر تناقضها واشكالات كتب عهدين سرپوش بگذارند.
ايمانى كه قابل اثبات با عقل و خرد نباشد، و فقط يك نوع دريافت قلبى باشد، فاقد ارزش بوده و قابل اثبات نخواهد بود و پيوسته دچار كشمكش خواهد شد، فردى مدعى الهام بوده و فرد ديگر منكر آن خواهد شد.
پى نوشتها:
1. نور، 37 - 36.
2. زخرف، 33.
3. سيوطي، الدر المنثور، ج 6، ص 203، تفسير سوره نور - آلوسي، روحالمعاني، ج 18، ص 174.
4. «كَشجرةٍ طيبة أصلُها ثابتٌ و فَرعُها فِى السّماءِ تُؤْتِى اُكُلها كُلّ حينٍ بإذنِ ربِّها»(ابراهيم، 24 و 25).
5. صدوق، عيون اخبار الرضا، ج1، ص 179 - مجلسي، بحارالأنوار، ج49، ص 177 - طبرسي، احتجاج، ج2، ص 178.
6. انعام: 103.
7. طه: 110.
8. شوري: 11.
9. طبرسي، احتجاج، ج2، ص 186.
10. همان، ص 203 - 204.
11. بقره: 111.
12. روم: 56.
يکشنبه 19 آبان 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: حيات نو]
[مشاهده در: www.hayateno.ws]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 32]
-
گوناگون
پربازدیدترینها