محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1832574588
آسيبشناسي يك رفتار جمعي در ميان افراد جامعه مفت، اما گران
واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین: آسيبشناسي يك رفتار جمعي در ميان افراد جامعه مفت، اما گران
جام جم آنلاين: «ما ايرانيها ملت فهيم و بافرهنگي هستيم.» اولين بار كه اين جمله را خواندي يا شنيدي كجا بود؟ وقتي فقط 7 ساله بودي و سر صف كلاس اول خانم ناظم، خوبها و بدها را معرفي ميكرد و عقبي با نوك كفشش ساق پايت را نشانه رفته بود؟ شايد هم وقتي براي كنكور ميخواندي و در كتابخانه تست ميزدي و از ميز بغل صداي قرچ قرچ پفك را ميشنيدي؟
ببينم، ترم اول دانشگاه نبودي وقتي سر كلاس ششدانگ حواست به استاد بود و رديف آخر 2 نفر پيام رد و بدل ميكردند و ريز ريز ميخنديدند ، فكر ميكنم اين جمله را در روزنامهها هم خوانده باشي، تيتر كدام مطلب بود؟ مهم نيست چون ما واقعا ملت فهيم و بافرهنگي هستيم، البته كمي هم احساساتي، چون گاهي احساساتي ميشويم و فكر ميكنيم كسي ميخواهد سرمان كلاه بگذارد يا وقتي احساس ميكنيم ديگران ما را بيعرضه ميدانند و ما عقبتر از بقيه هستيم.
حتي وقتي فكر ميكنيم از همه سرتريم و بايد از فرصتها به نحو احسن استفاده كرد... فقط در اين صورت است كه ما ايرانيها ملت فهيم، بافرهنگ و البته كمي احساساتي هستيم. موقعيتهايي كه در اين گزارش توصيف شده است، تجربه مشترك همه ما ايرانيان است. كمتر كسي ميتواند ادعا كند هيچيك از اين موقعيتها را تجربه نكرده يا خود سهمي در خلق اين موقعيتها نداشته است.
اين موقعيتها اگرچه ارتباطي با فرهنگ ما ايرانيان فهيم ندارد، اما با احساساتي بودن ما در برخي موقعيتها و شرايط بيارتباط نيست كه ميتواند به خلق آداب فرهنگي جديدي منجر شود.
نماي اول، پارك ملت، 26 مهر 1387: ساندويچ 1500 متري امروز در پارك ملت به نمايش گذاشته ميشود. 32 آشپز و 2 سرآشپز از صبح زود منتظرند تا ثمره 48 ساعت كار خود را در كتاب ركوردهاي گينس ثبت كنند. با توجه به تبليغات گسترده رسانهها، مردم زيادي براي ديدن اين ساندويچ با شهرت جهاني آمدهاند. تنها چند دقيقه از آماده شدن ساندويچ 1500 متري نگذشته كه ساندويچ ناپديد ميشود.
همين چند دقيقه كافي است تا عكاسان مطبوعات از شكار لحظهها جا بمانند و تكههاي 10 سانتيمتري باقيمانده از اين ساندويچ هم هيچ شباهتي به ساندويچ با شهرت جهاني نداشته باشد. افرادي كه براي تكه تكه كردن ساندويچ هجوم ميآورند ، هيچ شباهتي به افراد گرسنه ندارند. شايد هم صبحانه كاملي خورده باشند، ولي شوق يك گاز ساندويچ را ميشود در چشمان آنها ديد.
زنها كه عقبترند و دستشان نميرسد، گله ميكنند و چيزي به بچهها هم نميرسد. خلاصه اينكه اگر سري به سايتهاي اينترنتي بزنيد، خبري از تصوير اين ساندويچ نيست، مگر اين كه عكاسان شهرداري تهران پيش از حمله مشتاقان ساندويچ جهاني، دست به كار شده و با دوربين خود، از اين موجود بخت برگشته كه عمرش به چند ساعت هم نكشيد، عكسي به يادگار گرفته باشند.
نماي دوم، مراسم عروسي يكي از تالارهاي شمال تهران ساعت 22
اينجا آدمها اتو كشيدهاند. بوي عطر فضا را پر كرده است. همگي مرتب نشستهاند و گاهي به افتخار عروس و داماد كف مرتب ميزنند، اما از جاي خود جنب نميخورند. گاه سلام و عليكها و تعارفهاي باكلاس با موسيقي سالن همراه ميشود و افراد به احترام هم نيمخيز ميشوند. گاهي بحثهاي سنگيني از سياست و فلسفه تا مسائل بهداشتي و تغذيه در فضا ميپيچد كه اگر سواد اندكي داشته باشي تنها شنونده خواهي بود.
كسي دست ميبرد و سيبي را برميدارد و با احتياط شروع به پوست كندن ميكند. نميشود به بقيه تعارف نكند و با چاقو و چنگال تكه سيبي را با احتياط بيشتر در دهان ميگذارد. گاهي هم افراد به هم لبخند ميزنند كه نشاندهنده دوستي و احترام آنها نسبت به هم است.
عقربهها كه همديگر را دنبال ميكنند زمان شام فرا ميرسد. ميز شام با تزيين خاصي گوشه سالن 400 نفري خودنمايي ميكند، همه چيز مهياست. باقلاپلو با ماهيچه و شيرينپلو و زرشك پلو با مرغ و البته چند سيخ جوجه كباب و... ميهمانان به شام دعوت ميشوند: «خانم ... خواهش ميكنم بفرماييد...» آقاي مهندس... شام سرد ميشود، بفرماييد، مثل هميشه اول تعارف بعد...
دور ميز پر از ميهمانان اتو كشيده است كه تا پيش از اين تنها نيمخيز شدهاند، حالا تمام قد بشقابها را از چند نوع غذا پر ميكنند. حمله چنگالها به بره وسط ميز ديدني است. كمي دقت كني ياد فيلمهاي مستند و مثله شدن بره آهو به دست شيرهاي وحشي ميافتي.
برخي بشقابها آنقدر پر شده كه قسمتي از غذا از آن سوي بشقاب در حال ريخته شدن است. خلاصه اين كه از ميز مرصع 20 دقيقه قبل، غير از ديسهاي خالي و چند تكه استخوان بره چيزي باقي نميماند و البته گروهي كه دير سر ميز ميرسند به صرف برنج بدون ماهيچه و مقداري سالاد اكتفا ميكنند. اين ميز به ياد ماندني در فيلم عروسي به خاطره پيوسته است.
نماي سوم، پس از مراسم عزاداري و تدفين ساعت 30/13
تدفين به پايان رسيده است. عزيزي در گذشته است، سياهپوشان به دور آرامگاه او حلقه زدهاند، تورهاي سياه، عينكهاي سياه، گاهي هم كراواتهاي سياه، همه چيز از غم سنگيني حكايت ميكند و حضار قصد همدردي با صاحبان عزا را دارند. نوحهخوان همه را به صرف ناهار دعوت ميكند. هتل... در يكي از مناطق مركزي تهران. افراد، آرام و با طمانينه و با چهرههاي سنگين و بغضهاي فرو خورده سوار خودروها ميشوند. صاحب عزا مقابل در اصلي سالن در انتظار است.
به همه خوشآمد ميگويد و پاسخ كه «غم آخرتون باشه»، «ديگه غم نبينيد»، «خدا رحمتش كنه» و... با سرو اولين سري غذا، انگار مرحوم و صاحب مرحوم هر دو فراموش ميشوند. با صداي چكاچك چنگالها صدا به صدا نميرسد، پيرمردي مقابل در هتل غذايي طلب ميكند كه ظرف كوچكي به دستش ميدهند؛ اما داخل سالن غوغايي است.
بعضيها چنان بشقاب را احاطه كردهاند كه كراوات در ماست فرو رفته را نميبينند، آنسوتر كسي غذاي ديگري سفارش ميدهد و يكي ديگر چون گوشت قرمز برايش مضر است، از سفارش مرغ خبر ميگيرد. بازار حرفهاي درگوشي داغ است.
كسي چشم ميچرخاند تا آشنايي را پيدا كند. آنوقت با پايين دادن لبها به ظرف غذا اشاره ميكند كه يعني، نمكش كم و بيمزه است. آن يكي كه به ته بشقاب رسيده، سرش را تكان ميدهد و به نشانه تاييد،؛ چشمغرهاي به صاحب عزا ميرود. فقط 45 دقيقه زمان كافي بود تا همهمه عزاداران خلال به دست با نثار فاتحهاي به روح مرحوم پايان يابد.
نماي چهارم، فروشگاه زنجيرهاي
مشتريهاي به صف شده در انتظار صندوقدارند. صندوقدار نگاهي به صف طويل مقابل رويش مياندازد و سريع كالاها را در رايانه مقابل ثبت ميكند و اسكناسها را ميشمارد. مشتريها ميتوانند كالاهايشان را در نايلونهاي كنار صندوق بگذارند. يكي از مشتريها، اين پا و آن پا ميكند.
نگاهي به صندوقدار مياندازد و با حساب اجناس خود چند نايلون را برميدارد. كالاهاي او در يك نايلون براحتي جا ميگيرد، اما او خود را محق ميداند كه بستهاي از نايلونها را با اجناس خريداري شده بردارد. مشتري بعدي هم نگاهي به اولي مياندازد و او هم ... مشتري پنجم براي كالايش نايلون ندارد، پس بايد صبر كرد تا صندوقدار نايلون بياورد. صندوقدار از جايش بلند ميشود و دقايقي كافي است تا طول صف صندوق به چند متر برسد.
نماي پنجم، همايش سراسري... ساعت 30/10 دقيقه
خميازههاي مكرر حضار نشان ميدهد ساعتها از شروع همايش گذشته و اين چندمين سخنران است كه مطالبش را ارائه ميكند؛ هر چند عدهاي روي صندليهاي چرمي فرو رفتهاند و چشمها را بستهاند كه گويا در حال تمركزند نه چرت، اما با اعلام زمان تنفس و پذيرايي حضار از سوي مجري برنامه، تقريبا همه برميخيزند. ميزهاي گرد با پوشش سفيد و مزين به قهوه، چاي، آبميوه و كيك و ميوه در سالن پذيرايي آماده ميهمانان است.
«آقاي دكتر... خواهش ميكنم بفرماييد» صداي آن سو جواب ميدهد:«استدعا ميكنم الساعه خدمت ميرسم.» چون ديس شيريني كافي نبوده، پيشخدمت ديس شيريني به دست سر ميرسد. هنوز ديس روي ميز قرار نگرفته كه بعضي مشت مشت شيريني برميدارند. فنجانها چند بار از قهوه و چاي پر ميشود. گاهي هم آبميوهها روي پوشش سفيد رنگ ميزها سر ميخورد.
آن سوتر، فنجان قهوه روي ميز ميغلتد و صاحبش فنجان ديگري طلب ميكند.
از ميان ميوه فقط سيب مانده و البته جمعي از سيبها، نيمه به حال خود رها شدهاند. زمان 15 دقيقهاي پذيرايي تا 35 دقيقه كش ميآيد. حالا بايد سخنراني دكتر... آغاز شود. كتها مرتب و دهانها پاك ميشود، آستين پايين ميآيد، كمتر ميشود باور كرد شنوندگان مباحث سنگين و تخصصي همايش در سالن پذيرايي حضور داشتهاند.
اين سالن حالا با سالن غذاخوري كودكان يك مهدكودك بيشباهت نيست و از روپوش سفيد ميزهاي پذيرايي غير از روكشهاي رنگي با لكههاي قهوهاي، زرد و نارنجي، خردههاي شيريني و ليوانهاي سر و ته شده چيزي باقي نمانده است.
نماي ششم، سفره حضرت ابوالفضل(ع)
بزرگترها بالاي سفره نشستهاند. ميگويند اين رسم سفره است. مراسمي كاملا زنانه كه ميتوان از صداي جرينگ جرينگ النگوها و شمشهاي آويزان از گردنها پي برد كه سفره، سفره غني و پرزرق و برقي است. دعا و نوحه كه به پايان ميرسد، نايلكسها از برخي كيفها بيرون ميآيد. آنها كه از آش رشته و عدسپلو، شلهزرد، ميوه و شيريني سر سفره بارها چشيدهاند، اين بار كيسههاي نان و پنير و سبزي را داخل ساكها ميريزند.
يكي براي شوهر، يكي براي پدر، مادر، خواهر، پسر، نوه، عروس، داماد و... اينجاست كه ديگر ساكها پر ميشود. اما آنها كه دورتر از سفره نشستهاند، از اين تبرك نصيبي نبردهاند و حتي از يك بسته نان و پنير و سبزي بينصيب ميمانند.
نماي هفتم، نمايشگاه كتاب ، مطبوعات و...
غرفهها پر از بازديدكننده است. گروهي كتابها و نشريات را ورق ميزنند، عدهاي بر سر خطمشي نشريه چانه ميزنند و گروهي هم ساك به دست پرسه ميزنند آن هم نه براي يافتن بهترين كتاب و نشريه، بلكه براي جمع كردن كالاهاي تبليغاتي رايگان؛ از خودكار و خودنويس گرفته تا تقويم و پوستر و نسخههاي 5 سال پيش يك هفتهنامه و عكس كهنه يك هنرپيشه يا فوتباليست و خلاصه هر چيزي كه به رايگان توزيع شود.
بعضيها از دور به كودك خود اشاره ميكنند كه برو فلان غرفه و بگو: «آقا نايلون تبليغي دارين؟» و وقتي كودك پيروزمندانه با يك نايلون رنگي تبليغي برميگردد با غرور دستي بر سرش ميكشند. آخر روز وقتي كركره نمايشگاه را پايين ميكشند، اين عده با نايلكسهاي پر و دستهاي خسته و آويزان ولي دلشاد از غنايمي كه گرفتهاند با اصرار ماموران انتظامات نمايشگاه به بيرون هدايت ميشوند.
نماي هشتم، ببخشيد پولي است
تقاطع وليعصر ميرداماد ايستاده است. وقتي با سرعت از كنارش ميگذارم، كتاب دعاي كوچكي مقابلم سبز ميشود آن هم در دستهاي سياه و آفتابسوخته نوجوان. كتاب را ميگيرم. سبز رنگ و زيباست با جلدي جذاب و خطوطي هنرمندانه، «اي كاش بيشتر بگيرم براي مادرم يا خواهرم» هنوز اين آرزو به زبان نيامده كه دست آفتابسوخته 2 كتابچه ديگر را در دستم ميگذارد و من خوشحال از اين هديه، به راهم ادامه مي دهم.
«ببخشيد خانم، پولي است. براي خدا، براي يتيمان، هر كدام هزار تومان؟» اصلا به چه دردم ميخورد من كه چند كتاب دعا دارم. كتابها را به دستان آفتابسوخته برميگردانم. ديگر صدايش را نميشنوم: خانم بيا 500 تومان، خودم هم باور نميكنم كه چند ثانيه قبل كتابها را براي خودم، مادرم، خواهرم و... آرزو كردهام!
نماي نهم، ظهر عاشورا
هنوز هياهوي سنج و طبل و زنجير نخوابيده است. يك ساعتي به اذان ظهر باقي است. گروهي عزاداري ميكنند، جمعي هم تماشا. بجز اينها عدهاي صف كشيدهاند. كوچهپسكوچه شهر پر است از صفهايي كه منتظرند دري باز شود و ظرفهاي يك بار مصرف ناهار بيرون بيايد. قيمه، فسنجان، كباب، قورمهسبزي، خورشت كرفس و... هر جا خرجي ميدهند، صفي به پا شده است. عدهاي ديگهاي 6 نفرهشان را هم آوردهاند.
يكي در ميانه صف با آب و تاب از تعطيل شدن 3 روزه آشپزخانه در منزلش ميگويد. ديگري از ذخيره و فريز كردن غذاهاي نذري و با خنده اضافه ميكند كه بچهها به اين كار غر ميزنند. حالا ديگر ابتداي صف رسيدهاند. يكي كافي نيست، با عز و التماس از صاحبخانه ميخواهند براي فرزندانش هم نذري بدهد. دست آخر با چند ظرف يك بار مصرف، خرسند و پيروز عقب مينشينند.
به ساعتي نميكشد كه در داخل بسياري از زبالهها ميشود برنجهاي نذري را ديد يا حتي گوشه خيابان تلي از برنج و خورشت را تماشا كرد. هستند كساني كه حتي يك لقمه از اين نذري سهمشان نشده و بينصيب ماندهاند.
نماي دهم ؛ تصويري از من و تو
و بالاخره نماي دهم، تصويري از من و توست وقتي براي صرف شيريني يا آبميوه كه در ميانه راه و در خيابان توزيع ميشود، راه را سد ميكنيم و وقت ديگران را با جسارت صرف خود ميكنيم.
وقتي به يك كاسه آش نذري همسايه قانع نيستيم، وقتي در رستوران فستفود به قاشق و چنگال يك بار مصرف و انواع سسهاي مجاني هم رحم نميكنيم و وقتي تعاوني اداره پودر رختشويي و تن ماهي ميدهد، هر چند آخر برج بايد تاوانش را بدهيم ولي فقط براي عقب نماندن از بقيه، بيشتر از سهممان طلب ميكنيم.
از اين فراتر، زمان پارك خودرو بدمان نميآيد، پاركبان يا نباشد يا ما را نبيند و با اين ادعا به پاركبان كه «فقط 5 دقيقه!...» يك ساعت بعد پا را روي پدال گاز ميگذاريم و از جلوي چشمش دور ميشويم. نميدانم چرا وقتي نانوايي قرار است نان صلواتي توزيع كند، دوست داريم با يك صلوات 10 نان بگيريم و آن را فرصتي براي ذخيره نان در يخچالها ميدانيم. خلاصه اين كه دنبال فرصتيم. نميخواهيم حق كسي ضايع شود و نميخواهيم حقمان را ضايع كنند.
بسيار شده كه از اين رفتارها تاسف خوردهايم، اما بعيد نيست كه در كنار سر تكاندادنها و ابراز تاسفها، خودمان هم در پي فرصت ديگري باشيم.
دكتر غلامرضا عليزاده، محقق اجتماعي و مدرس دانشگاه: اين گونه موقعيتها نوعي رفتار جمعي خلق ميكند كه يكي از عوامل آن نبود رابطه ارگانيك بين افراد جامعه و نهادهاي اجتماعي است. روز معلم فردي را ديدم كه در حال چيدن گلهاي يك پارك بود. اين نشان ميدهد كه ما حس مالكيت عمومي بسيار ضعيفي داريم و افراد چون فكر ميكنند مسائل عمومي از آنها جداست، نسبت به آنها بيتفاوت هستند. اين نگاه با كار فرهنگي و از طريق برنامههاي متنوع و بانشاط بايد به باور و بينش و از بينش به رفتار تبديل شود.
بعضي از عادات و آداب و مصاديق فرهنگي، ريشه در ادبيات و عرف جامعه دارد. اين نگاه كه يك مو از خرس كندن غنيمت است، ناخودآگاه اين باور را ايجاد ميكند كه افراد و سازمانهاي افراد خرس هستند و بايد بيشترين استفاده را از آنها بكنيم.
از سوي ديگر، چنين نگرشي از نظر جامعهشناسي آموزش و پرورش در نظام تعليم و تربيت ما ريشه دارد و وقتي اين نظام كوچك را تشويق ميكند كه بهترين باشد. نمره 20 بگيريد تا پيشاپيش بقيه حركت كنيد و اين مساله به تدريج تفرد و خودخواهي را هم رشد ميدهد. در اينجا منافع فردي بر منفعت جمعي رجحان پيدا ميكند، بنابراين تعجب ندارد كه تفكر جمعي در اين جامعه رشد نميكند.
در نظام آموزش و پرورش ديگر كشورها، كودك، بهترين بودن را با كار جمعي و حركت در كنار ديگر همسن و سالها ميآموزند. ما از كودكي ياد نگرفتهايم كه بر مناسبات رفتار اجتماعي غالب شويم و در جمع انسجام و وفاق را رعايت كنيم.
در واقع ارتباطات انساني در كشور ما ارتباط مكانيكي است كه بر منافع فردي تاكيد ميكند. از اين سو در اين گونه ارتباطات، رفتارهاي مورد اشاره معيار هوشمندي، زرنگي و زيركي تلقي ميشود.
افراد براي اين كه متهم به بيعرضگي و كمتواني نشوند به رقابتهاي غيرمنطقي روي ميآورند كه گاهي حتي منجر به ايجاد مناقشات گروهي و جمعي ميشود. اين را هم بايد اضافه كرد كه رواج چنين رفتارهايي از جمع به فرد منتقل ميشود.
وقتي شما ميبينيد كه ديگران براي پر كردن بشقاب غذايشان به ديگران رحم نميكنند، شما هم براساس خاصيت رفتار جمعي و هيجاني اين رفتار را تكرار ميكنيد ، هرچند در آينده نسبت به آن پشيمان ميشويد بنابراين از زمان آغاز آموزش رسمي بايد به كودكمان بياموزيم كه روح جمعي و مالكيت عمومي را محترم بشمارد. رعايت قوانين در جمع، نيازمند استفاده از برنامههاي فرهنگي جذاب و بانشاط است كه تدابير مسوولان فرهنگي را طلب ميكند.
كتايون مصري
يکشنبه 19 آبان 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[مشاهده در: www.jamejamonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 112]
-
گوناگون
پربازدیدترینها