واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق:
:newComment(579)" target="_blank">
رای پاسخ گویی به پرسش حضرت عالی چند موضوع را باید مورد بررسی قرار دهیم:
الف: دین وعقب ماندگى كشورهاى اسلامى
در ابتدا لازم است میان دو موضوع، تفكیك قائل شویم یكى دین اصیل و ناب و خالص كه از طرف خداوند به عنوان برنامهاى كامل براى زندگى بشر آمده است و دیگرى، عقایدى موهوم و خرافات كه ساخته دست بشر بوده و به عنوان دین معرفى گردیده است (همانند عقاید موهوم ارباب كلیسا دربارة خداوند و تعالیم آنها دربارة علم و نحوة زندگى مردم اروپا در قرون وسطا). این تفكیك از آن رو لازم است كه نفس دین كه در جهت رشد و تعالى و تكامل و پیشرفت بشر در ابعاد مختلف زندگى است و بر علم و دانش و كار و تلاش نیز توصیه و تأكید دارد هرگز نمىتواند عامل عقبماندگى و انحطاط باشد.
شواهد و دلایل بسیارى را مىتوان براى اثبات این موضوع اقامه كرد، از جمله:
1. پیشینه تمدن مسلمانان در طى قرون متمادى و صدور آن به كشورهاى دیگر از جمله كشورهاى اروپایى نشان مىدهد كه نه تنها دین موجب عقب ماندگى نمىشود بلكه اعتقاد به دین در كنار عمل به آن، سبب رسیدن به درجات بالایى از پیشرفت و رشد مىگردد.
2. تنها مسلمانان و كشورهاى اسلامى نیستند كه به این گرفتارى مبتلایند بلكه كشورهاى غیر اسلامى بسیارى نیز به دلایلى از جمله سلطه استعمار در فقر مطلق یا نسبى باقى ماندهاند.
3. در كشورهاى پیشرفته نیز به رغم در اختیار داشتن منابع فراوان و دسترسى به ارقام بالایى از رشد اقتصادى، رفاه همگانى تحقق نیافته است و به طور معمول، گروه خاصى از رهاورد توسعه بهره مىگیرند و عده بسیارى در فقر زندگى مىكنند.
4. علىرغم رشد و ترقّى تمدن غرب در برخى از زمینهها، انحطات و بحرانهاى جدى دیگرى در كنار آن پدید آمد و بشریت را در ورطه خطرناكى قرار داده و فریاد متفكران و اندیشمندان را بلند كرده است. پیشرفت غرب به دلیل تك ساحتى بودن، پیشرفت انسانیت و در خدمت بشر نبوده است بلكه پیشرفت صنعت و تكنولوژى و خارج از هویت و وجود انسان صورت گرفته است آیا در كشورهاى پیشرفته، پیشرفت اخلاق، ایمان و رفتارهاى انسان صورت پذیرفته است؟
این چه پیشرفتى در انسانیت و تمدن است كه به جهت نفت و سلطه بر جهان، خون هزاران انسانهاى بى گناه ریخته مىشود؟ آیا جنگ جهانى اول و دوم انفجار اتمى هیرو شیما وناكازاكى، كشتار وسیع مردم ویتنام، فقر وفلاكت كشورهاى جهان سومى به خصوص كشورهاى آفریقایى و اشغال غیرقانونى عراق و فجایع زندانهاى ابوغریب و براى بیان سیاه بودن تمدن غربى كفایت نمىكند؟
5. بسیارى از دانشمندان غربى و پدید آورندگان تمدن جدید غرب نیز دینگرا هستند هر چند این تمدن نو، بر پایه دینگرایى بنیان نهاده نشده است.
بر این اساس روشن مىشود كه نه دین سبب عقبماندگى است و نه پیشرفت غرب محصول دینگریزى است. برعكس، رگههایى از دینگریزى كه در اوان پیدایش تمدن غرب رخ نمود، یكى از آسیبهاى جدى و نواقص تمدن غرب به شمار مىآید كه متفكّران و اندیشمندان غربى، به سرعت متوجه این خلأ گردیده و كوشیدهاند گرایش به دین را همواره زنده نگه دارند. با این حال، مشكل اساسى جهان غرب این است كه دین حاكم بر آن، از اصالت، جامعیت، وثاقت و خردپذیرى كافى برخوردار نیست و راه یافتن تحریف در آن، مشكلات بسیارى را پدید آورده است.
ب: علل عقبماندگى
دربارة اینكه چرا كشورهاى اسلامى عقب افتادهاند، باید گفت: این مسئله علل و ریشههاى تاریخى مختلفى دارد و بررسى جامع و همه جانبه آن، نیازمند كاوش هایى ژرف و گسترده است. با این حال مىتوان به چهار عامل اساسى در این زمینه اشاره كرد:
1. مسلمانان بر اساس انگیزش و هدایتهاى دینى، مسیر رشد تعالى را پوییدند و بر اثر انحراف از دین و آلودگى به مفاسد دنیاپرستى و سستى و كاهلى، به انحطاط و عقب ماندگى گراییدند.
2. نظامهاى سیاسى فاسد و استبدادى نیز نقش مهمى در این زمینه داشتند. این نظامها به جاى همّت در جهت رشد و پیشرفت مسلمانان، فقط به فكر حفظ قدرت خویش و صرف هزینههاى عمومى مسلمانان در جهت خوشگذرانى و رفاه خود بودند. وجود این نظامها و حاكمان فاسد، خود ناشى از انحرافات سیاسى صدر اسلام پس از رحلت پیامبر عظیمالشأن و انحرافات اعتقادى و اجتماعى بعد از آن بود. این نظامهاى سیاسى، بر شخصیت و منش انسانها و فرهنگ این جوامع آثار زیان بارى نهاد.
3. بیگانگان و استعمارگران براى عقب نگاه داشتن كشورهاى جهان سوم از جمله مسلمانان و استثمار منابع انسانى و
طبیعى تهاجم گسترده اى به این كشورها داشتند.
4. سرگرم شدن مسلمانان به تفرقه و جنگهاى داخلى و جانشین ساختن شعارهاى استعمارى همچون ناسیونالیزم و پانعربیزم به جاى تكیه بر اصولگرایى و اتحاد بینالملل اسلامى، از دیگر علل عقب ماندگى مسلمانان است.
ج: علل پیشرفت غرب
عوامل بسیارى مىتواند موجب پیشرفت و ركود شود كه اساسىترین آنها تلاش و فعالیت در جهت شناخت سنن و قوانین حاكم بر جهان هستى و استفاده درست از امكاناتى است كه خداوند در اختیار بشر نهاده است. علت پیشرفت غرب هرگز دینگریزى نبوده است بلكه در آنجا خرافات در لباس دین، آنان را به عقب ماندگى وا مىداشت و پشت پا زدن به آن خرافات، نقش مانع زدایى در جهت رشد و ترقى را ایفا نمود. پیشرفت علمى و صنعتى غرب، مرهون عوامل بسیارى است كه بررسى تمام موارد آن مجالى وسیع مىطلبد ولى به اختصار به بعضى از آنها اشاره مىشود:
1. آشنایى غربىها با تمدن اسلامى و شرقى در طول جنگهاى صلیبى و نیز مسافرتهاى جهانگردانى مانند ماركوپولو وانتقال دانش وفرهنگ اسلامى به غرب.
2. رنسانس فكرى در اروپا (با توجه به مجموعه عواملى كه این تحول فكرى را ایجاد كرد) و مبارزه با خرافات و عقاید موهومى كه در بین مردم آن دیار رایج بود.
3. كنار گذاشتن كلیسا از اداره امور جامعه و به وجود آوردن نهادهاى جدیدى براى اداره آن.
به اعتراف دانشمندان و صاحب نظران، دنیاى غرب با چپاولگرى و غارتگرى ملل دیگر، آنها را استثمار كرد و با استعمار آن كشورها و گماشتن مزدور در رأس آنها، از یك طرف مانع پیشرفت این كشورها شده و از طرف دیگر با استفاده از ثروتها و سرمایههاى انسانى و طبیعى آنها، صنایع خود را بهبود بخشید خلاصه اینكه كشورهاى اسلامى و اكثر كشورهاى جهان سوم عقب مانده نیستند بلكه عقب نگه داشته شده اند.
گفتنى است اروپا در قرون وسطا، غرق در تاریكى جهل و خرافه بود. ارباب كلیسا با تلقین برخى عقاید موهوم، اجازه رشد علم و دانش را نمىدادند در حالى كه در همان زمان، دانشمندان اروپایى تحت تأثیر تمدن اسلامى قرار داشتند كه تا قلب اروپا پیش رفته بود (آندلس یا اسپانیاى امروزى و شبه جزیره بالكان). اینان خواهان تحوّل در اروپا و نگرش جدید به علم و دانش شده بودند چرا كه ارباب كلیسا با تفتیش عقاید، حتى اظهار نظر درباره پدیدههاى جهان را گمراهى تلقى مىكردند چنانكه گالیله در همین دوران محاكمه شد و صدها دانشمند به همین دلیل محكوم گردیدند این وضعیت در حالى بود كه مراكز علمى جهان اسلام در آن زمان، محل فراگیرى دانش و ساخت ابزارهاى دقیق (مانند ساعت و لوازم جراحى و) بود. دهها دانشپژوه اروپایى در این مراكز مشغول به تحصیل بودند. تعالیم اسلامى همگان را به علم، دانش و تفكر در آفرینش دعوت مىكرد و آیات قرآنى، خود پیشگام در بیان حقایق هستى و چگونگى رخدادهاى آن بود. در همین وضعیت بود كه اروپا تحت تأثیر قرار گرفت و خیزشى علمى در آن سامان شكل داده شد.
غرض از بیان این مقدمات آن است كه آنچه مورد انكار پیشقراولان رنسانس در اروپا قرار گرفت، عقاید موهوم ارباب كلیسا دربارة خداوند و تعالیم آنها دربارة علم و نحوة زندگى مردم بود وگرنه اصل خداى جهان، كمتر مورد انكار دانشمندى فرهیخته قرار گرفته است. آنچه مایه تأسف است، اینكه برخى از تازه واردان به عالم فكر و اندیشه كه هنوز در وادى نخست آن نیز فرود نیامدهاند با تمثیلى بىمورد و جاهلانه، از آنچه در قرون وسطا اتفاق افتاده است، كپى بردارى كرده و همان نسخهها را براى امروز جهان ما مىپیچند. این كپىبردارى كه حدود یك قرن است آغاز گشته و تقریباً دوران زوال خود را مىگذراند، تاریخى بس عجیب و غریب دارد تا آنجا كه بسیارى از كسانى كه خود روزى منادى آن بودند، به اشتباه خود پى برده و سعى در جبران آن كردهاند. براى نمونه، در این زمینه مى توان به كتاب ارزشمند «در خدمت و خیانت روشنفكران» اثر جلال آل احمد مراجعه كرد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1320]