واضح آرشیو وب فارسی:حيات: معرفي شهداي شهرداري( 7 ) روايتي از زندگي شهيد ناصر كماني در " نهر عنبر"
تهران - حيات
در جبهه گرداننده مجالس و محافل دعا و راز و نياز بود. در جلسات قرآن نيز به آموزش كتاب آسماني به رزمنده ها مي پرداخت.
شهيد ناصر كماني در 20 شهريور 1345 در خانواده اي پرجمعيت در محله امامزاده حسن تهران ديده به جهان گشود. پدرش سيف الله راننده كاميون بود و مادرش هاجر نام داشت. تحصيلات ابتدايي و متوسطه را در زادگاهش گذراند، اما موفق به دريافت ديپلم نشد.
كماني از صداي خوشي برخوردار بود و به خاطر همين صداي خوب در جلسات و محافل مذهبي مداحي مي كرد و در كلاس هاي آموزش قرآن به قرائت قرآن مي پرداخت. در دوره اي نيز فعاليت هاي مداحي اش را در حرم حضرت عبدالعظيم حسني متمركز ساخته و ارتباطاتي نيز با حاج منصور ارضي يافته بود. او به خاطر علاقه اش به شعر، گاه گداري اشعاري هم مي سرود و همان ها را در جلسات مداحي اش مي خواند.
كوتاه زماني پس از شروع جنگ تحميلي عراق عليه ايران، ناصر كماني با وجود صغر سن، به جبهه رفت و چندين سال در جبهه هاي نبرد به خدمت پرداخت. اولين بار در 16 سالگي از پايگاه مقداد به جبهه هاي كردستان اعزام شد و در نبرد با اشرار و ضدانقلابيون شركت در جست. او چهارسال داوطلبانه در جبهه ها جنگيد و مدتي نيز معاونت فرمانده يكي از پايگاه هاي كردستان را عهده دار شد.
از 1365 نيز به عنوان سرباز وظيفه در جبهه ها حضوريافت. كماني جمعي لشكر حضرت محمد رسول الله(ص) بود، اما بعدها به لشكر 21 حمزه انتقال يافت و در گردان شهادت مسووليت تبليغات را عهده دار شد . فعاليت هاي او در اين دوران در قالب اقدامات تبليغي و فرهنگي متمركز بود. او گرداننده مجالس و محافل دعا و رازونياز در جبهه بود و جلسات قرآني نيز تشكيل مي داد كه عده زيادي از رزمندگان در آن جلسات حضور مي يافتند. در ايام عزاداري نيز مداحي مي كرد.
كماني در يكي از مرخصي هاي خود در تهران به وساطت يكي از همرزمانش به خواستگاري اعظم بهرامي رفت. پيشنهاد ازدواج كماني مورد قبول بهرامي قرار گرفت و حلقه نامزدي رد و بدل گرديد و قرار شد پس از پايان دوره سربازي، مراسم عقد و عروسي انجام گيرد. كماني سپس عازم جبهه هاي نبرد شد. او در 1367 عضو دسته شناسايي و ديده باني بود تا اينكه در 21 تير 67 در جريان شناسايي مواضع دشمن در اطراف نهر عنبر در جبهه جنوب – حوالي دهلران – به همراه عده اي به اسارت نيروهاي عراقي درآمد. خانواده اش چندي بعد، از اسارت وي اطلاع يافتند و از همان دوران از طريق نامه از احوال هم باخبر مي شدند.
كماني تا 3 شهريور 1369 در اردوگاه رمادي و سپس تكريت در اسارت رژيم بعث ماند. او در دوران اسارت جزو نيروهاي فعال بود. در ايام عزاداري در برپايي مراسم سوگواري پيش گام بود و مداحي مي كرد. او و عده اي از اسراي ديگر را بارها تحت شديدترين شكنجه ها از جمله شوك برقي قرار دادند و براي اينكه نتوانند عزاداري و سينه زني كنند بارها آمپول هاي بي حس كننده به آنها تزريق كردند.
او سرانجام در 3 شهريور 1369 آزاد شد و به آغوش خانواده بازگشت.
به دنبال آزادي كماني، مقدمات عقد و عروسي وي با كمك خانواده همسرش مهيا شد و وي به همراه همسرش اعظم با تهيه منزلي در كرج، زندگي مشترك خود را آغاز كرد. آنها پس از مدت كوتاهي با اجاره منزلي در تهرانپارس به آن محل آمدند. كماني يك سال پس از آزادي به استخدام شهرداري تهران درآمد. همزمان با آن تحصيلاتش را ادامه داد و موفق به اخذ ديپلم رياضي فيزيك شد.
او در دوران اسارت دچار بيماري ناشناخته اي شده بود كه اين بيماري آثار خود را به مرور از 1370 به بعد نشان مي داد. ابتدا دست ها و پاهاي وي آرام آرام بي حس شدند، به گونه اي كه پاهايش را مي كشيد و راه مي رفت.
با نفوذ بيماري او قادر به بلندكردن چيز سنگين و حتي گرفتن كلاچ موتورسيكلت نبود. به تدريج بدن او از حركت افتاد و در بستر بيماري قرار گرفت. عضلات و گوشت بدنش به مرور آب شد، به گونه اي كه انگار روي اسكلت پوستي كشيده بودند. وضعيت او به گونه اي شد كه حتي قادر به دوركردن پشه اي از صورت خود نبود. در طول اين مدت همسرش پرستاري از وي را عهده دار بود. كماني در اواخر عمر قادر به حرف زدن هم نبود و كنترل هيچ يك از فعل و انفعالات بدنش را نداشت و آرام آرام جسمش نحيف و نحيف تر مي شد. او در دوران حضور در جبهه دچار موج گرفتگي هم شده بود و آثار آن نيز گاهي در رفتار و حركاتش ديده مي شد.
چندين سال به همين روال گذشت تا اينكه وي در 10 آبان 1378 شربت شهادت نوشيد و در بهشت زهرا، قطعه 50 رديف 86 شماره 10 به خاك سپرده شد.
از شهيد كماني فرزندي به نام سهيل به يادگار مانده است. سهيل متولد آذر 1370، دانش آموز سال سوم دبيرستان و مربي يكي از رشته هاي رزمي است. هم اكنون همسر و فرزند شهيد كماني در حوالي ميدان رسالت سكونت دارند.
" نهر عنبر " روايتي است از زندگي شهيد ناصر كماني نوشته علي اردبيلي كه از سوي اداره كل امور ايثارگران شهرداري تهران به چاپ رسيده است .
پايان پيام
شنبه 18 آبان 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: حيات]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 451]