تبلیغات
تبلیغات متنی
آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت
دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک
بهترین دکتر پروتز سینه در تهران
محبوبترینها
چگونه اینورتر های صنعتی را عیب یابی و تعمیر کنیم؟
جاهای دیدنی قشم در شب که نباید از دست بدهید
سیگنال سهام چیست؟ مزایا و معایب استفاده از سیگنال خرید و فروش سهم
کاغذ دیواری از کجا بخرم؟ راهنمای جامع خرید کاغذ دیواری با کیفیت و قیمت مناسب
بهترین ماساژورهای برقی برای دیسک کمر در بازار ایران
بهترین ماساژورهای برقی برای دیسک کمر در بازار ایران
آفریقای جنوبی چگونه کشوری است؟
بهترین فروشگاه اینترنتی خرید کتاب زبان آلمانی: پیک زبان
با این روش ساده، فروش خود را چند برابر کنید (تستشده و 100٪ عملی)
سفر به بالی؛ جزیرهای که هرگز فراموش نخواهید کرد!
خصوصیات نگین و سنگ های قیمتی از نگاه اسلام
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1865138447


سفسطه(2)
واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق:

نظام مجموعه [علم كلام] را اگر به اين شيوه در نظر بگيريم، معرف نوعي جهان صغير فلسفيدن اخلاقي بوده است. به عنوان نمونه، ماكس وبر فلسفة اخلاقي را تقسيم مي كند به اخلاقيات اصول يا اخلاقيات مطلق ساز (- و به قول خودش Gesinnungsethik- دستور قعطي يا امر جازم(16) مورد نظر كانت در قالب نمونة نوعي آن)، اخلاقیات سازوگاري يا اخلاقيات نسبي ساز (Efrolgsethk- سودمندي گرايي موردنظر نبتام در قالب نمونه نوعي آن). اولي حاوي اين حكم است كه (وقتي عدالت بر سرير نشته است از تباهي جهان چه باك). اين نوع اخلاقيات خالص است و شاهوار، و در اساس هم الوهي است و تجلي جان نومني (=بود). در اخلاقيات نوع ثاني فرمول «همه يا هيچ» را مردود مي دانند و با گام كوچكي اينجا و گام كوچكي آنجا قناعت مي كنند. اين نوع اخلاقيات به دنياي پديدار (= نمود) تعلق دارد، ودر يك كلام، اخلاقيات سازواگري مبتني بر نتايج، نوعي ماكياوليسم اخلاقي است. در چهارچوب نظام آموزه اي كاتوليك، كازويستي چنين است ولاغير. شرط توصيف اين چنيني ما اين است كه به ياد داشته باشيم كه هدف غايي ماكياول فلورانسي تجديدحيات اخلاقي شهر و ميهنش نيز بوده است.
تقابلي كه در كار وصف و بررسي آنيم، نزد متفكران كاتوليك با تعابير ديگر- و در عين حال همسنگ- سر بر مي كرده است. تفكر آنان كلامي بوده است. خدا در مقام شهريار و داور، يا در هيبت پدر و دوست متصور مي شده است. طبق تصور نخست، خدا دور و پرهيبت و دست نيافتني بوده است و طبق تصور ثاني قريب و حبيب و دست يافتني. علي الاطلاق، با توجه به طرز تلقي آدمي به خدا، دو وضع رواني در كار بوده است: ترس از خدا و دوست داشتن خدا. اين حب الاهي- در صورت ارتكاب گناه، خاصه گناه «صغيره017) » يا گناه نسبتا بي ضرر- به رغم خدشه پذيري، الزاما از بين نمي رفته است. لازم مي آمده است كه روح به گناه آلوده پاك شود، پاك كردن وظيفه اقرارنويش بوده است. در اعتراف نيوشي اخلاقيات زهد به قدر اخلاقيات كازويستي به كار نمي آمده است. در طرز تلقي زاهدانه گناهكار را تهديد مي كرده اند تا وي را به خود بياورند و بترساند و بدين وسيله جلو جد و جهد او را به سمت خيري مي گرفته اند كه شايد هنوز در وجودش بوده است. ولي در مداواي كازويستي وعده مي داده يا دست كم اين اميد را برمي انگيخته اند كه شخص گناهكار تسلي يابد و تعالي پيدا كند و بدين وسيله وي را نيرو بخشند تا با اهتمام نو و موفق تري خود را با جامعه عادلانه و منصفان از نو پيوند دهد. همپاي اين تفاوتها، تضاد شايان اهميت عملي تري در كار مي آمده است. غفران صوري گناهكار مشروط به توبه اش بوده است، ولي در چهارچوب مطلق گرايي زهد، لازمه توبه عشق به خدا بوده، حال آنكه در زمينه روش و آموزش كازويستي توبه به خاطر ترس از خدا كفايت مي كرده است. در اينجا بر گذشتن عجيب ودر عين حال منطقي از خطوط تفكر در كار مي آيد. در عرصة ندامت، صورت كامل تر توبه، گناه را در برابر دوستي خداي پدر و دوست، وهن تلقي مي كرده اند. اينجا در حوزة زهد مفهومي در كار مي آيد كه در حوزة كازويستي هم مقبول بوده است. با اين حال، در عرصة اندوه گناه صورت ناقص توبه، كازويست هاي «سهل گير» گناه را به اين صورت تعريف مي كرده اند كه وهني است به درگاه حق جل و علا، شارع و داور عالم. مي بينيم كه مفهوم كلامي رايج در عرصة زاهد را به وام مي گرفته اند. همين باز معلوم مي كند كه دو نيمه علم كلام و اخلاقيات مسطور درمجموعه علم كلام يك كل مجموع را مي سازند.
ارتباط نزديك و نظام مند فيمابين علم كلام اخلاقي زاهدانه و كازويستي، به لحاظ آرماني، چنين ايجاب مي كند كه مشاركت نزديك و نظام مند يكساني بين آنها وجود داشته باشد. در اصل، نظر مشورتي در حوزه كازويستي، بر اثر سير قياس منطقي، بايد از گزاره هاي نظري مكتب زهد مأخوذ گردد. به بيان ديگر، بهتر اين بوده است كه نوعي فروپويي بي عيب و نقصي از عام به خاص در كار باشد. اگر چنين مي شد، آن وقت كازويستي هرگز از تعديل كننده زاهدانه نمي گسست. از آن طرف تجارب دست اول كارگزاران كازيستي به نمايندگان اخلاقيات جزمي گزارش داده مي شد و آنها نيز از جمله بيگانه ماندن احتمالي از واقعيت جاري حذر مي كردند. به اين ترتيب، فراپويي هماره تجديد شونده اي از خاص به عام در كار مي آمد. در وضع و حال معمول، به اين تعاون مطلوب اين دو شاخه به صورت بسيار جزئي دست مي يابند وسستي اين انسجام و تعاون شر بسيار و جدي از پي مي آورد. بخش زاهدانه و مطلق گرا و الاهياتي نظام به قدر مكفي از آبشخور تجربه سيراب نمي شود و از صافي آن نمي گذرد، و بخش كازويستي نسبيت گرا و استصلاحي هم به قدر كافي در تماس با امنيت جهت دهنده و ضمان معيار اصل غايي قرار داده نمي شود. در پايان نوعي خطر واقعي در عرصة كازويستي پديدار مي شود، يعني كازويستي كه تا آن وقت مطلقيت نسبي گرايانه بوده است رو به تباهي بگذارد و تبديل به نسبي گرايي مطلق گردد. مشكل تا اندازه اي به سبب عامل اجتماعي بوده است. زهدگرايي و به عبارت ديگر، نظريه اخلاقي، را كساني پرورده بوده اند كه كمابيش از زندگي بريده بوده اند، يعني ابتدا رهبانان و بعدها هم استادان دانشگاه، در عرصة كازويستي كساني دست اندركار بوده اند كه احتمالاً در تماس بسيار با دنيا قرار داشته اند، يعني كشيشان بخش، كه تحت فشار نيازهاي تيمارشان و درمان جانها امكان داشته است به سادگي از قوانين والايي كناره جويي كنند كه در جواني در حوزه هاي علميه آموخته بوده اند. در صورت ايستا بودن و ايستا ماندن دنيا، چنين مووضعي چندان جدي از آب در نمي آمد. ولي در اوضاع جاري، طي قرن پانزدهم گام تحول بسيار پرشتاب بوده است و بنابراين دو رشته بر اثر شكاف هماره فزاينده در پهنا و ژرفا تقسيم مي شوند. بالخاصه تحول اقتصادي و صنعتي بوده است كه بين اين دو رشته نوعي ناكجا پديد مي آورد: توافق و انحلال مشاركت در تجارت، تقسيم سود و ماترك و چه و چه، تفكر نظري جدي راجع به راه حل هاي عملي به يكسان جدي را موجب مي شود. در عرصة علم سنتي زهد يا رهبانيت براثر انعطاف ناپذيري مقيد ماندن در چهارچوب سوالات و جوابهاي مروثي، با درايت و كارآيي وارد اين حوزة تازه گسترش يابنده نمي شده اند. البته استثناهايي نيز [بر قاعده] بوده است. به عنوان نمونه سن آنتونينوس فلورانسي، در گذشته به سال 1459،در مكتوباتش درك و دريافت عميقي از واقعيات نو را بروز مي دهد. ولي در كل اين عرصه براي كشت در اختيار كازويست ها قرار مي گيرد و نتيجه نيز اين مي شود كه آباي كليسا تا اندازه اي دچار بي يقيني مي گردند و باريك انديشان چاشني انتقادشان را روزبروز بيشتر مي كنند و بدين وسيله به قدر وسع به نهضت قريب الوقوع اصلاح دين كمك مي كنند.
اين واقعيت، به يقين واقعيت مهم تاريخي است كه مارتين لوتر، به وقت سوزاندن حكم پاپ مبني بر تكفير وي نوشته كازويستي رايج، يعني نسخه اي از رساله موسوم به Summa Angelical (1486) نوشته آنجلوس دكلاوازيو را نيز در آتش مي افكند. نهضت اصلاح دين در مراحل اوليه (فقط هم در مراحل اوليه، (فقط هم در مراحل اوليه، كه خواهيم ديد) سخت ضدكازويستي بوده است. در اين باره طرز تلقي كالوين بر طرز تلقي لوتر سبق مي برده است. كالوين با نظرات مرتبط خويش درباره انحراف كامل آدمي و جلال و جبروت به فهم نيامده خدا، جمله انديشه هاي مربوط به انطباق ممكن فرامين خدا با نيازهاي بشر را به كناري مي نهد: آدمي از فرط ابتذال و پستي و نزديك بودن به صفر در ارزش و اهميت شايسته التفات نيست، و خدا از فرط تعالي و بعد آن را اعطا نمي كند. به اين ترتيب پيروان كالوين در نظر وعمل اخلاقي بسيار باريك انديش مي شوند. عاقبت كشيدن آيين كاتوليك در جهت مخالفت جز اين هم نمي شده است. در عرصة رقابت عظيم گروههاي پيرو اقرارنيوشي براي پشتيباني از آدميان، در كالوينيسم سعي مي كنند انعطاف ناپذيري نظامنامه اخلاقي و حد غايي فرامين انضباطي اين آيين را موكد كنند و در حيطة آيين كاتوليك جهد مي كنند گناهكار تائب را زير پروبال رحمت بگيرند و درهاي كليسا را به روي او باز بگذارند. در عرصة كالوینيسم به اعتراف آشكار و محكوميت علن باز مي گردند و در عرصة آيين كاتوليك اعتراف را بيش از پيش آسان و غيرعلن مي كنند. به اين ترتيب، هم چنان كه كليساي روم به طور اعم تحت فشارهاي بيروني از قطب انعطاف ناپذيري بيرون مي آيد و به سمت قطب انعطاف ناپذيري و كازويستي در فلسفة اخلاقي سير مي كند، تحولاتي در درون خود كليسا پيش مي آيد و در فرقه يسوعي نهضت دروني انعطاف پذير و كازويستي پديد مي آورد. در عرصة كالونيسم به رغم هواداري از نظرات رهبانيت مدار سن آگوستين تا اندازه اي پژواك نظرات اردوي كاتوليكي را سر مي دهند و جمعيت مشهور به ژانسنيست ها در حوزة تاريخ به وجود مي آيد. يكي از آنها به نام آنتوان آرنالد رساله اي در باب كاربست اخلاقي يسوعيان(18) منتشر مي كند و علمدار ديدگاه انعطاف ناپذيري مي شود. ژانسنيست ديگر، كه نویسنده اي تواناتر هم بوده است، يعني پاسكال در اثر مشهورش- با عنوان Lettres provincials (57-1656)- تيغ تيز انتقادش را متوجه يسوعيان و كل كازويستي مي سازد. منتها اين انتقاد به جايي نمي رسد. آثاري نيز از قبيل نوشته هرمان بوزنبام – با عنوان Medulla thologiia moralis (1645)- و رساله اي از آنتونيو اسكورابر مندوزا- با عنوان Libre theologiae moalis (1644)- كتاب راهنماي هدايت اخلاقي كاتوليكها مي شود.
در همين گيرودار انعطاف ناپذيري متألهان پروتستان دچار تعديل هاي فراواني مي شده است در آغاز، خلاصي از نياز به اقرارنيوشي وغفران سبب مي شود كه لوتر و پيروان لوتر نگرش اوليه مربوط به «متاركه جنگ با گناه» را به آساني حفظ مي كنند. ولي تا عده اي از آنها مشاور شهريار مي شوند و به اين ترتيب خود را در وضع يا گرفتاري مشابه با گرفتاري همتايان كاتوليكي خود مي يابند، اين موضوع عوض مي شود هنگامي كه خود لوتر ناچار مي شود فيليپ فون هسن را دربارة گرفتاريهاي نكاحي وي كمك كند، دست به يكي از شيوه هاي سنخي كازويستي، يعني ايجاد تمايزات ظريف مي زند. لوتر در مقام مشورت به وي مي گويد كه ازواج پنهاني ثاني اش را درجلوت اعلام نكند چون «بلي» گفتن در جلوت با بلي گفتن در خلوت تفاوت دارد. وي در حقيقت از اين هم بيشتر وارد عرضة كازويستي مي شود. در يكي از مواعظ اش مي گويد كه رهبانان جمله دروغ ها را معصيت آميز مي خوانند ولي مواردي هست از قبيل موارد Nutzliige و Leibliige (دروغ مصحلت آميز يا دروغ به خاطر دوست داشتن)، در صورت منشأ گرفتن از دل پاك، مشمول مفهوم معصيت نمي شود. به وقت مناسب، دربارة كازويستي مكتوبات لوتريانه مفصلي پديد مي آيد و در مسائل بسياري از جمله آسان گيري و انعطاف پذيري با آثار بوزبنام و مندوزا همسنگ مي شود. دو نمونة مهم را مي توانيم در اينجا ذكر كنيم:
Theologia Positiva acroamatica (1664)، نوشته يوهان فردريش كانيگ، و Introductio Brevis in Tehologiam Casuisticam (1964)، نوشته يوهانس الرياريوس. تازه چيزي نظير رهيافت كالوينستي در نوشته هاي كازويستي پديدار مي شود.
سه اثر انگليسي، نوشته ويليام پركينز، كازويستي كالوینيستي را مشخص مي كند: A Case of Conscience (1592)، A Discourse of Conscience (1957)، و The Wole Treatise of the Cases of Conscience (1606). ويليام ايمز، شاگرد پركينز، هم كتابي مي نويسد، با عنوان De Conscienctia et eius jure vel Casibus(1630)، كه مدتي با تيراژ قابل توجهي انتشار مي يابد.
از ظاهر امر، آدمي توقع دارد كه گذار از عصر ايمان به عصر عقل خواهش براي مكتوبات كازويستي را دچار نقصان كرده باشد، ولي بازبيني دقيقتر معلوم مي كند كه عكس قضيه صادق است. دليل بقاي كازويستي، ني غلط گفتم، قدرت تداوم كازويستي، در علتي نهفته است كه كازويستي را در قالب معلول آن پديد آورده است، يعني صورتبندي و ترويج نظام مطلق گراي زاهدانه اخلاقيات. در عرصة خردگرايي فيروزمند قرن هجدهم پديدار شدن چنين نظامي دور از انتظار نبوده است و كمال يافتگي و جلوه كلاسيكي آن را در آثار امانوئل كانت مي يابيم. دستوري كه اخلاقيات كانت بر آن متكي است، به جاي دستور تعليقي، دستور جازم است. كانت، با وجد اينكه با زندگي آنقدرها تماس نداشته است، دست كم در يك مورد- و آن هم تحت فشار اوضاع و احوال- ناچار مي شد شيوه اي را برگزيند كه كاربست آن سرزنش كازويست ها بوده است: استعمال گزاره هاي متواطي به منظور دفاع از ارزشهاي والاتر. وي كه پس از جدال با دولت پروس وعده مي دهد كه از آينده از سخن گفتن درباره مذهب به طور كلي دست بردارد، شاه فردريش ويلهلم دوم را با عنوان «محضر اعليحضرت» مخاطب قرار مي دهد با اين هدف كه محدوديتهايي كه بر خود روا داشته است به دوران عمر پادشاه محدود مي شود. با وجود مطلق گرايي در اخلاقيات، كانت تميز كازويستي رايج را بين دولتي كه در چهارچوب حقوق مشروع مي ماند و دولتي كه وراي اين حقوق مي رود، به كار مي بندد.
رونق بازار خردگرايي پروتستاني و خردگرايي ملكي شده و گسترش اغلب كم اهميت تلقي شده خردگرايي ژانسنيستي، شكوفايي نو و غايي كازويستي را در قرن هجدهم در شخص سن آلفونسوس ليگوريايي دامن مي زند. نظر آلفونسوس، بنيانگذار فرقه رستگارگرايانه عالمگير، را در جايي مي توانيم بهتر دريابيم كه وي را نماينده نهضت ماقبل رمانتيكي بدانيم، نهضتي كه طرفداران آن معترض غلبه خردگرايي در انديشه و روابط انساني بوده اند و چاووشي خوان «مذهب دل» بوده اند تا جايگزين «مذهب سر» بشود. آلفونسوس، در كسوت متاله اخلاقي، جهد مي كرده است كه قضاوت سرد را در بطن احسان گرم مستحيل سازد. با اين حال وي را حقوقدان تربيت كرده بوده اند و مي كوشيده است هدف مقصود خود را انجام دهد، آن هم نه با كنارگذاشتن قوانين حاكم، بلكه انعطاف پذير كردن آنها به پايمردي قرار دادن اصول و سياستهاي محبت و سازوارگي در كاربست آنها نتيجه هم اينكه نظامي متصف به صفات كازويستي از قلمش مي تراود. شعار مكتب به اصطلاح قانون جامعه شناختي بعدي نيز از وي بوده است: به پايمردي قانون، همواره به پايمردي قانون ولي وراي قانون! نظام حقوقي وي در صورت – به عنوان نمونه در Theologia moralis- روايت نوشده رساله بوزبنام (Medulla) بوده است و در معني غني تر و و عميقتر. هم چنان كه بوزبنام آماج جدلهاي پروتستانها بوده است، آلفونسوس نيز آماج جدالهاي عصر روشنگري مي شود. دربارة وي مي گفته اند كه اصول ندارد و در كاربرد سفسطه براي تبديل اعمال غيرقابل قبول به مقبول و غيراخلاقي به اخلاقي يد طولايي دارد. با اين حال، بررسي بي غرضانه اثرش نشان مي دهد كه كازويستي موردنظر وي، مانند جمله كازويستي ها، ريشه در تفكر استحساني داشته است.
پس از آلفونسوس، كه نوشته اش اوج كازويستي را در كليساي كاتوليك مشخص مي كند، تاريخ اصلي اينگونه از گونه هاي الاهيات اخلاقي به پايان مي رسد. طي قرن نوزدهم، آثار كازويستي هم چنان پايدار مي شود، ولي كاربست اعتراف، با وجود اطلاق بصيرتهاي كازويستها، پيوسته در مسير فلسفة اخلاقي سير مي كند و در عرصة آن جهد مي كنند از كرانهاي خطرخيز انعطاف ناپذيري خالي از مهر و آسان گيري افراطي پرهيز كنند.
در قرن بيستم، در دهه هاي اخير نسبت به كازويستي علايقي از نو برانگيخته شده است. كازويستي، تصريحا و تلويحا، تابع نوع تازه اي از انتقاد شده است. اگر در گذشته مورد اتهام عبارت بوده است از برملا كردن امر تجريدي و عام به نفع امر انضمامي و خاص، اكنون مي گويند كه تلقي كازويستي بيش از حد تجريدي و عام است. كار كازويستيها دقيقاً همان كار قانون گرايان بوده است، يعني مشتمل كردن نمونة فردي تحت مفهوم عام يا نزديك به عام يا دست كم بالقوه عام. ولي چنين استدلال مي كرده اند كه فلسفة اخلاقي يا امر مطلقا بي همتا سروكار دارد يا بايد داشته باشد، چرا كه علاوه بر جان آدمي، هرگونه راه حلي كه جان آدمي به وقت رويارويي با تنگناي اخلاقي در آن قرار مي گيرد نيز بي همتا است. در عرصة اخلاقيات مبتني بر موقعيت خواستار شده اند كه راه حل هاي اخلاقي دربارة مسائل اخلاقي از تصميم غيرقابل تكرار شخصيتهاي غيرقابل تكرار در موقعيت هاي غيرقابل تكرار بايد نشئت گيرد. مسئله اين نهضت تازه در اخلاقيات نظري عمدتاً با آن چيزي به نظر همسان مي آيد كه كازويستهاي قدم مي خواسته اند پنجه در پنجه آن بيفكنند: يعني بيرون آوردن آدميان از چنگال قانوني كه با آنها بيگانه است و بايد هم باشد، آن هم به اين دليل كه اين قانون را براي همگان در نظر گرفته اند و از اين سبب نياز كسي را برآورده نمي كند و اما از كازويستي در معناي سنتي كلمه بگوييم كه بحث نو يكي از نشانه هاي ممتاز آن را مشخص كرده است و آن اينكه- به رغم كوشش متفكراني چون آلفونسوس براي وارد كردن عنصر مهرباني و عاطفه گرايي در عرصة حقوقي- كازويستي تا اندازه اي صورتي از صور قانون گرايي و خردگرايي است.
پی نوشت:
1. براي احتراز از آوردن معادل نامناسب «سفسطه»- كه در عنوان مقاله، از سر ناگريزي، آمده است.
2. Changing Contingencies
3. abstract and concrete
4. penitential books
5. ecclesiastcal tribunals
6. penitents
7. mantle of legitimacy
8. auricular confession
9. «كشيش اقرار نيوش» به جاي father confessor
10. spiritual deirector
11. human condition
12. Fourth Lateran Council
13. right relations
14. rithteousness and justice
15. در متن prodigal (مبذر يا عياش) آمده است و منظور همان «پسر عياش»يا «فرزند مبذر». (rodigal son) است كه داستانش در باب پانزدهم انجيل لوقا آمده است.
16. به جاي Calegorical imperative- نقطه مقابل hypothertical imperative امر شرطي.
17. Venial sin
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[مشاهده در: www.funpatogh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 175]
-
گوناگون
پربازدیدترینها