واضح آرشیو وب فارسی:شبكه خبر دانشجو: با خدا باش و پادشاهي كن...
شايد در اين دنياي جديد كه از سر و كول هر چيزي كه به چشم مي آيد «دنيا دوستي» مي بارد، هيچ چيز به اندازه ديدن جلوه هاي ناب «خداپرستي» لذت بخش نباشد...
باز هم بايد گفت شايد به همين خاطر است كه اين قلم بيشتر از اين دوست ندارد مقدمه نويسي كند و مي خواهد تا آنجا كه مي تواند زودتر از هم نشيني چند دقيقه اي خود با يك «مرد خدا» بگويد.
ظهر امروز در حالي كه مطابق معمول مشغول فعاليت هاي روزمره بوديم، از گوشه گوشه دنيا تا قلب دنياي خودمان در همين تهران، گوشمان صداي آشنا و البته دلنوازي را شنيد كه حرف كم كسي نبود، صداي مردي كه به سنت مرادش، حضرت محمد بن عبدلله صلي الله عليه و آله و سلم ندا مي داد: «الله اكبر... الله اكبر».
باور اينكه اين گوش خسته از صداي ماشين و موتورها آن هم در مركزي ترين نقطه پايتخت، توانسته نداي الهي خداوندگارش را بشنود سخت بود، ولي باور كردني!
مردي حدودا 60 ساله اسباب كسب و كارش را به كناري گذاشته و بانگ «اشهد ان لا اله الا الله»، «اشهد ان محمداً رسول الله» را سر مي داد، اما اين عشق تمام شدني نيست.
وقتي موذن پير نداي «اشهد ان علياً ولي الله» را سر مي دهد، اين صداي گوش نواز كه نه، دلنواز به اين مي ارزد كه پله ها را دو تا يكي كنيم تا از نزديك سلام و احوالپرسي با موذن خيابان مان كرده باشيم؛ پيش بيني ها درست بود، در تكميل جواب يك سلام، موذن خيابان ما مي گويد: «عليكم السلام جوان!»
اين جا بايد يادي از دست هاي كاركرده پيرمرد كنم كه به عشق تبرك «نداي نبوي» با نواي «اللهم صل علي محمد و علي محمد» بر صورت چروكيده كشيده مي شود.
دعوتمان را مي پذيرد؛ «نماز اول وقتي» را كه آخر كار به آن سفارشمان كرد، پشت سر پيرمرد «موذن» مي خوانيم تا وقتي جواب سوال هايم را مي داد خيالش راحت باشد كه وظيفه اش را ادا كرده است.
«من الان حدود 40 سال است كه اذان مي گويم، فرقي نمي كند كجا باشم، مهم اين است كه صداي بانگ اسلام در آسمان بلند شود» اين را در جواب اين گفت كه چند سال است اذان مي گويد؟
هر جا هم كه حرفي نداشت يادآوري نزديكي مسجد را فراموش نمي كرد: «شما اينجا نزديك مسجد هستيد برويد نماز اول وقت بخوانيد.» ما هم كه فقط تند تند مي گفتيم: «چشم!» مي گفت: «اذان صبح را دوست دارم چون جهاد با نفس است، مخصوصا براي شما جوان ها!»؛ اين حرفش را از ياد نمي برم چون خيلي درست بود.
اما آنجا كه مي گفت: «خدا در قرآن گفته اذان از سوي خداست و رسولش، هر كس كه با آن لذت ببرد حلال زاده است و هر كس با شنيدن آن ناراحت بشود دشمن خداست» عجيب ترين قسمت حرفش بود، چون به هر حال نفسش گرم بود.
بعد از آن كه گفت 35 سال است كه به تهران آمده، ادامه داد: «اولين بار در تهران سر تپه هاي عباس آباد اذان گفتم، من در گذشته كشاورزي مي كردم، آنجا در هر دهي 3 - 4 نفر اذان گو بود.»
وي با شوق خاصي ادامه مي دهد: «اذان عِرق مسلماني است، اين خصوصيت خاص اسلام است كه اذان و نماز جماعت دارد، يك وقتي قبل از انقلاب يك جايي نزديك حرم حضرت عبدالعظيم مي خواستم اذان بگويم يك ساواكي نمي گذاشت، مردم ريختند و نگذاشتند؛ بعد كه اذانم تمام شد به ساواكي مي گفتند مگر صدايش بد بود كه اجازه نمي دادي اذان بگويد؟!»
ديگر وقت نداشت و تند تند به ساعتش نگاه مي كرد، ولي وقتي سوال كرديم «وقتي اذان مي گويي از خدا چه مي خواهي؟» آرام و مطمن گفت: «عاقبت به خيري»
در آخر كار وقتي داشت كم كم مي رفت باز سفارش كرد: «به نماز اول وقت اهميت بدهيد، امام معصوم گفته هر كس به نماز اول وقت اهميت ندهد، شامل شفاعت ما نمي شود.»
راستي خنده «پيرمرد موذن ما» آنقدر تمام نشد كه باورمان شد «با خدا باش و پادشاهي كن.»/انتهاي پيام/
چهارشنبه 15 آبان 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: شبكه خبر دانشجو]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 184]